روزنامه های ایران چه می نویسند؟
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
يکشنبه
۶ ارديبهشت ۱٣۹۴ -
۲۶ آوريل ۲۰۱۵
«یمن قارون منطقه را می بلعد!»عنوان یادداشت روز روزنامه کیهان به قلم سعدالله زارعی است که در آن می خوانید؛پنج روز از زمانی که رژیم سعودی اعلام کرد عملیات موسوم به «عاصفه الحزم» را به پایان رسانده است، بخش های مختلفی از یمن همچنان در معرض تجاوز و تهاجم هوایی این رژیم قرار دارد. در این میان حمله به یک مراسم عروسی که منجر به شهادت چهل نفر گردید و نیز حمله به بازار صعده نشان می دهد که هنوز بخش های عمومی و توده مردم در کانون این تهاجم قرار دارند با این وصف بسیاری از ناظران سیاسی درباره بیانیه ای که در روز بیست و هفتم جنگ از سوی ارتش متجاوز صادر گردید و در آن به طور تلویحی از عدم حمله به مردم و غیرنظامیان خبر می داد، ابراز بدگمانی کرده و معتقدند این یک اقدام ریاکارانه ای بود که عربستان با هدف کاستن از فشار افکار عمومی علیه خود انجام داد.
عملیات «اعاده الامل» که جایگزین «عاصفه الحزم» گردید، به خودی خود به معنای آن است که مهاجم خود بر اقدام قبل نقطه پایان می گذارد و این در حالی است که هیچکدام از اهداف عربستان در زمانی که تجاوز مرحله عاصفه الحزم را پایان یافته معرفی کرد، محقق نشده بود. این به معنای اعتراف به شکست تلقی می شود اما عربستان عملیات هوایی خود را متوقف نکرد و نام آن را اعاده الامل گذاشت و در عین حال وعده داد که به موازات عملیات نظامی، راه حل سیاسی را بر مبنای مشارکت همه گروه ها در حکومت دنبال می کند و علاوه بر آن راه امدادرسانی به مردم آسیب دیده را هموار می نماید. تا این لحظه، عربستان سیاست تهاجم نظامی را دنبال کرده و از دو موضوع اعلامی دیگر آن، خبری نیست! چرا؟
عربستان سعودی می داند که گفت وگوی سیاسی در شرایط فعلی به نفع او و هم پیمانان او در یمن نیست چرا که موقعیت هواداران سعودی در اصلی ترین شهرهایی- مثل تعز و مأرب- که پایگاه آنان بوده، بهم ریخته و گروه هایی مثل حزب اصلاح و لجان منصور هادی موقعیت های خود را از دست داده اند بر این اساس عربستان از موضوعی حرف می زند که به طور واقعی به آن علاقه و اعتقادی ندارد. عربستان به مقتضای قطعنامه ۲۲۱۶ شورای امنیت که فعال سازی روند سیاسی را در بندهای مختلف مورد تاکید قرار داده است، از روند سیاسی حرف می زند تا وقتی زمان ده روزه به انتها می رسد و دبیر کل سازمان موظف است پس از آن - یعنی فردا دوشنبه- به شورای امنیت گزارش دهد، عربستان بتواند مدعی شود که من این موضوع را دنبال کرده ام ولی طرف های مقابل با من همکاری نکرده اند. عربستان همزمان با این بحث، فشارها را در آستانه تشکیل مجدد جلسه شورای امنیت که علی الظاهر روی موضوع یمن تمرکز خواهد داشت، افزایش داده است تا شاید بتواند دستاوردی داشته باشد و با آن بگوید بله صدور قطعنامه شورای امنیت و عملیات عربستان سعودی تاثیر گذاشته و شرایط داخل یمن را متحول نموده است به عبارت دیگر عربستان با این امید که شورای امنیت را وادار به تصویب چارچوبی که اقدامات نظامی رژیم عربستان را موجه نماید، گرداند.
موضوع دیگری که در اقدامات روزهای اخیر رژیم سعودی مشاهده می کنیم مانورهایی است که روی جذب نیرو انجام می دهد. یک گزارش بیانگر آن است که عربستان و آمریکا طی روزهای اخیر دستکم ٨۰۰ نفر را پس از توجیه در جزیره سوکوترا از طریق بندر مکلا وارد یمن کرده اند کما اینکه خبرهای دیگر بیانگر تلاش ویژه دستگاه نظامی عربستان برای جذب و به کارگیری نیروهای ویژه از کشورهای همسایه می نماید. این موضوعات دوجنبه اساسی را پوشش می دهد از یکسو، عربستان نتوانسته است علیرغم سپری شدن یک ماه از زمان آغاز جنگ کار را به نقطه قابل قبول برساند از این رو این رژیم در ادامه تهدیدات، تلاش می کند تا انصارالله را وادار به عقب نشینی کند. کما اینکه رسانه های عربستان طی روزهای اخیر تلاش گسترده ای کرده اند تا درگیری های کنونی را رنگ شیعه و سنی بزنند و انصار را از آن بترسانند این درحالی است که عربستان درگیری را عمدتاً به مناطق سنی کشانده و امروز عدن، لحج و مارب که جمعیت همه این ها سنی مذهب هستند بیش از هر جای دیگر در معرض آسیب سعودی قرار دارند. سنی ها در این استانها قربانی یک توطئه کثیف شده اند، سعودی تلاش می کند تا با اعمال فشار بر سنی های جنوب، آنان را در مقابل انصار قرار دهد و انصارالله را در شرایطی قرار دهد که یا تسلیم شده و این استانها را به خاطر ترس از درگیری طایفی و مذهبی در اختیار گروه های هوادار سعودی قرار دهند و یا به دامنه درگیری ها در این استانها بیفزایند و این به کشته شدن تعداد بیشتری از شهروندان آن ها منجر شده و به گونه ای سناریو طایفی مذهبی شدن درگیری رنگ می یابد.
از سوی دیگر در این درگیری ها، عربستان هجوم به جنوب را به امید آنکه نارضایتی «حراک جنوب» را در پی بیاورد و گروه های تشکل یافته را به یک طرف درگیری تبدیل کند، وارد عمل شده است کما اینکه به گمان عربستان پیوستگی بالنسبه کمتر مناطق جنوبی نسبت به مناطق شمالی به انصارالله یک «نقطه ضعف» است و از آنجا که تئوری های نظامی می گویند برای به زانو درآوردن دشمن باید به نقطه ضعف آن حمله کرد، عربستان حمله به این مناطق را طی روزهای اخیر شدت بخشیده است به عبارت دیگر مردم جنوب درحال حاضر قربانی یک توطئه کثیف شده اند اما درعین حال وقتی روند عمومی استان های جنوبی یمن را مرور می کنیم نشانه ای از اعتراض مردمی نسبت به جنبش انصارالله مشاهده نمی کنیم.
در ا ین میان آمریکایی ها نقش هدایت صحنه را به گونه ای که به تحقق اهداف سعودی در جنگ -که البته کاملاً با اهداف آمریکا انطباق دارد- دنبال می کنند. به عنوان مثال یک گزارش حاکی از آن است که آمریکایی ها پس از دریافت گزارشی که بیانگر حرکت چند رزمناو ایرانی به سمت خلیج عدن بودند و همه چیز از مواجهه نظامی ایران با تجاوز عربستان حکایت می کرد با سراسیمگی وارد عمل شدند و وزیر امور خارجه آمریکا در گفت وگوی تلفنی که در اولین ساعت کاری صبح روز سه شنبه اول اردیبهشت با وزیر خارجه ایران داشت بطور جدی وعده داد که همین امروز جنگ متوقف می شود و نیازی به ورود شما نیست. چند ساعت پس از این، امیر عبداللهیان معاون وزیر خارجه ایران از فرا رسیدن زمان توقف جنگ خبر داد. این خبری بود که اولین بار در مطبوعات لبنانی درز کرد و سپس به نوعی در بیانیه جنبش انصارالله هم منعکس شد. این موضوع بیانگر آن است که آمریکایی ها یک بار دیگر با توسل به خدعه ای کثیف مانع توقف جنگ شده اند چرا که رزمناوهای ایرانی قادر بودند جنگ را متوقف کنند.
یک خبر دیگر بیانگر آن است که ناوهای آمریکایی طی دوره یک ماهه جنگ حداقل یک بار از طریق خلیج فارس و دو بار از طریق خلیج عدن به مناطقی از یمن شلیک کرده اند با این وصف در این پرونده، آمریکایی ها که گاهی وانمود می کنند موافق جنگ نیستند، عملاً در کنار آل سعود قرار دارند و این نشان می دهد که شکست عربستان در این جنگ ازنظر آمریکایی ها یک فاجعه بزرگ پدید می آورد و پیروزی عربستان برای واشنگتن یک اصل خدشه ناپذیر است اما با این وجود هیچ کس در منطقه تردید ندارد که عربستان بازنده قطعی است و تدابیر آمریکایی ها نمی تواند این سرنوشت قطعی را تغییر دهد.
عربستان در ادامه عملیات نظامی علیه یمن به جز تکرار حمله به اهداف قبلی کار دیگری نمی تواند بکند. این کشور همانطور که در مرحله قبل نتوانست به نیروهای انصار آسیب جدی وارد کند و یا سازمان آن را دچار بحران نماید در آینده نیز نمی تواند آسیب جدی به انصارالله و سازمان آن وارد نماید.
عربستان در مناطق شمالی نمی تواند دستاوردی داشته باشد و از این رو حمله گاه و بیگاه آن به صنعا و صعده را فقط می توان ناشی از انتقامجویی دانست. ترک عملیاتی عربستان در جنوب به این امید صورت می گیرد که انصارالله را با بحران اجتماعی مواجه کند و پس از آن به سرپل هایی در عدن، تعز و لحج دست پیدا کند و از این طریق بحث گفت وگوهای ملی را به گونه ای که نیروهای شکست خورده را وارد مدار حاکمیت نماید، مدیریت کند.
واقعیت این است که سرمایه عربستان در یمن طی سال های اخیر و بخصوص طی هفته های اخیر خسارت جدی دیده است. امروز جایگاه منصور هادی و نیروهای آن و نیز جایگاه علما محسن الاحمر مقتدرترین مهره سعودی در ٣۰ سال گذشته در یمن به صفر میل کرده است. حزب اصلاح حتی در اصلی ترین شهرهایی که بطور سنتی پایگاه این حزب اخوانی- وهابی بوده است جایگاه خود را از دست داده و گروه های کوچکتر قومی نیز از این قاعده جدا نیستند بر این اساس برای عربستان بسیار دشوار است این واقعیت را بپذیرد که «یمن به یک کشور مستقل با مردمی که سابقه تمدنی چند هزار ساله دارند، تبدیل شده است». اما این واقعیت، خود را به آل سعود تحمیل خواهد کرد و سرزمین یمن قارون منطقه را خواهد بلعید.
خراسان:چرا باید نگران اقتصاد ایران در سال ۹۴ باشیم؟
«چرا باید نگران اقتصاد ایران در سال ۹۴ باشیم؟»عنوان یادداشت روز روزنامه خراسان به قلم دکتر علی چشمی است که در آن می خوانید؛این روزها، اکثر مردم کشور از مدیران دولتی تا فعالان بخش خصوصی و حقوق بگیران کنجکاوند تا با شرایط احتمالی اقتصاد سال ۹۴ بیشتر آشنا شوند. در یادداشت ۲ هفته گذشته در صفحه ۲ روزنامه، مواردی را مطرح کردم که نشان می دهد باید به اقتصاد سال ۹۴ خوش بین باشیم، در این یادداشت ، نگرانی هایی را یادآور می شوم که می تواند به رفاه مردم جامعه آسیب برساند، شاید سیاستگذاران اقتصادی کشور برای رفع آنها چاره ای داشته باشند.
۱.تداوم مدیریت ناکارآمد دولتی: دولت ، هزینه های زیادی به تولیدکنندگان کشور از طریق مالیاتها و تورم و نوسانات نرخ ارز وارد می کند در حالی که خدمات با کیفیت متناسبی در بخش های مهم مانند آموزش، سلامت و حمل و نقل ارائه نمی کند. زیرا این خواسته های مردم در دستگاه های اداری دولت و بودجه سالانه به خوبی پوشش داده نمی شود. محتوای بودجه سال ۹۴ به گونه ای تهیه و تصویب شد که اصلاح چندانی نسبت به سال های قبل ندارد، دولت برای اصلاح دستگاه های اداری حجیم و کم بازده خود نیز برنامه ای ارائه نکرده است.
۲.هزینه های تولید: حقوق و دستمزد، مالیات ها، حق بیمه تامین اجتماعی و نرخ سود وام ها از مهمترین هزینه های تولید در کشور هستند. در سال ۹۴ حقوق و دستمزد که متناسب با تورم پیش بینی شده افزایش یافته است، نرخ سود بانکی، نرخ مالیات ها و نرخ حق بیمه تامین اجتماعی هم همانند سالهای قبل خواهد بود و فشار سنگینی بر تولیدکنندگان وارد می کند.
مثلا نرخ حق بیمه تامین اجتماعی برای یک تولیدکننده ایرانی حداکثر ۲۶ درصد حقوق کارگر و برای تولیدکننده آمریکایی حداکثر ٨ درصد حقوق کارگر است. توقع خروج از رکود اقتصادی بدون کاهش این هزینه های تولید می تواند بسیار خوش بینانه باشد.
٣.مدیریت گذار از شرایط تورمی به محیط مبتنی بر تولید: رشد و توسعه بلندمدت ایران در گرو این است که سرمایه های کشور که در سال های اخیر در بازارهای دارایی های کمتر مولد مانند طلا، ارز و املاک به جریان افتاده بود وارد فعالیت های بیشتر مولد مانند کشاورزی و صنعت شود. شرط لازم این کار ثبات بخشی به بازار دارایی هاست که در سال اخیر نسبتاً انجام شد اما شرط کافی آن، کاهش هزینه های تولید است که چشم انداز مناسبی ندارد و می تواند تلاطم سرمایه ها در بازار دارایی ها را تداوم بخشد.
۴.رکود بخش مسکن: بخش مسکن علاوه بر این که سهم بزرگی در اقتصاد کشور دارد (حدود ۱۰ درصد)، با صنایع و فعالیتهای زیادی از جمله فولاد و مس، لوازم برقی، سیمان و گچ، چوب و غیره ارتباط دارد. ادامه رکود در بخش مسکن می تواند به صنایع مرتبط منتقل شود و رکود اقتصادی را تعمیق کند. نکته مهم تر این است که رکود مسکن برای بانک های کشور نیز مشکلاتی در پی خواهد داشت که نگرانی از این مسئله را بیشتر خواهد کرد.
۵.مشکلات بانک ها: نظام بانکی، نقش گردش خون را در بدنه اقتصاد یک کشور دارد. مهمترین علامت بیماری این نظام بالا بودن نرخ سود بانکی است. با این که این بیماری در سال های گذشته برای سایر بخش های اقتصاد، مشکل ایجاد کرده بود به نظر می رسد در سال ۹۴ دردسری برای خود بانک ها باشد. صورت های مالی برخی بانک ها نشان می دهد که بانک های ایران با این که سود زیادی پرداخت کرده اند اما به ویژه در سال ۹٣ نتوانسته اند سود متناسبی دریافت کنند. این مسئله به دلیل رقابت مخرب نظام بانکی، به ویژه موسسات بدون مجوز بانک مرکزی، برای پرداخت سود بیشتر اتفاق افتاد و نیاز به هماهنگی بهتری بین بانک ها در سال جدید در این زمینه است.
۶.نااطمینانی از رفع تحریم ها و مدیریت رفع احتمالی تحریم ها: نااطمینانی از رفع تحریم ها از یک طرف در سال ۹۴ برای فعالان اقتصادی مشکل ایجاد کرده است اما از طرف دیگر مدیریت نامناسب رفع احتمالی تحریم ها می تواند مشکل ساز باشد. به ویژه اگر تحریم ها رفع شود می تواند دلارهای نفتی و غیرنفتی جدید به گسترش پایه پولی و نقدینگی در جامعه منجر شود که تورم زاست و نیز می تواند نرخ ارز را کاهش دهد که با وجود تورم دورقمی فعلی به ضرر صادرکنندگان خواهد بود.
۷.برنامه پنج ساله ششم توسعه: اگرچه برنامه ریزی برای دولت یکی از ابزارهای مناسب برای توسعه است اما برنامه های پنج ساله توسعه اخیر در کشور به ویژه برنامه پنجم به جای برنامه ریزی به تغییر و اصلاح قوانین در حوزه ها و صنایع مختلف پرداخته است. بنابراین بسیاری از فعالان اقتصادی و غیراقتصادی کشور نگران این هستند در برنامه ششم، که امسال تهیه و تصویب خواهد شد، محیط کسب و کار آنها دچار چه تغییراتی خواهد شد.
٨.انتخابات مجلس شورای اسلامی: برگزاری انتخابات مجلس شورای اسلامی در سال ۹۴ می تواند عوارض ناخواسته ای برای فضای اقتصادی کشور داشته باشد زیرا بسیاری از مسئولان کشور به طور مستقیم و غیرمستقیم چند ماه درگیر انتخابات خواهند شد که بر خدمات آنها تاثیر نامطلوب دارد.
جمهوری اسلامی:تحول بزرگی در راه است
«تحول بزرگی در راه است»عنوان سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی است که در آن می خوانید؛مهم ترین کشورهای منطقه خاورمیانه عربی، آسیای غربی و شمال افریقا، که کانون حوادث سرنوشت ساز کنونی، است. عبارتند از ایران، عربستان، ترکیه، عراق و مصر.
قلمرو تحولات، بسیار وسیع تر و فراتر از این ۵ کشور است ولی این کشورها بازیگران اصلی و نقش آفرینان این تحولات هستند. هر چند سهم ها و نقش ها یکسان نیستند ولی هیچیک از این ۵ کشور را نمی توان در فرایند این تحولات نادیده گرفت.
ایران، به دلیل تمدن کهن و اینکه از کشورهای اسلامی قدرتمند است همواره در تحولات منطقه نقش برجسته داشت. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی و تاسیس نظام جمهوری اسلامی در ایران، جایگاه ایران از داشتن سهم و نقش به برخورداری از عنوان پایگاه جهانی نهضت اسلامی ارتقاء یافت. امروز تمام تحلیل گران منطقه ای و جهانی آشکارا اعتراف می کنند که ایران در منطقه شریک تمام راه حل هاست و هیچ قدرتی در سطح جهان نمی تواند نظام جمهوری اسلامی ایران را نادیده بگیرد.
مدیریت هوشمندانه مسئولان نظام جمهوری اسلامی ایران که در کوران حوادث منطقه وجهان و علیرغم توطئه های رنگارنگ دشمنان برای به آشوب کشیدن ایران، اجازه ندادند این کشور به میدان تاخت و تازها تبدیل شود و درگیر جنگ گردد، بسیار تحسین برانگیز و حائز اهمیت است. نحوه مواجهه با جنگ تحمیلی و پایان دادن به آن به شکلی که تمام دست اندرکاران حمله به ایران و حامیان آنها دچار کابوس شدند ولی ایران توانست جنگ تحمیلی را به فرصتی برای بالا بردن قدرت دفاعی، صنعتی و علمی خود تبدیل کند و درحالی که شدیداً تحت فشار تحریم ها بود قدرت تاثیرگذار منطقه شود، واقعه مهمی است که قابل انکار و نادیده انگاشتن نیست.
ماجرای فعالیت های هسته ای ایران، که بهانه ای دردست آمریکا و سایر قدرت های سلطه طلب برای شکستن ایران بود، نیز با درایت و هوشمندی مسئولان نظام به نقطه روشنی رسیده است. در این ماجرا، ایران ضمن اینکه از فناوری هسته ای برخوردار است، مانع به اجرا در آمدن توطئه های آمریکا و قدرت های زیاده خواه شده و از این گردنه عبور می کند. اینکه کشوری علیرغم اینهمه فشار و توطئه بتواند به یک قدرت تاثیرگذار تبدیل شود و در منطقه ای پرآشوب، امن ترین کشور باشد، بسیار قابل توجه است.
قابل توجه تر اینکه کشورهای چهارگانه دیگر که تلاش می کنند بازیگران و نقش آفرینان حوادث منطقه باشند، هر کدام به انحراف ها و ضعف هائی مبتلا شده اند که آنها را یا از تاثیرگذاری بازداشته و یا در معرض سقوط قرار داده است. ترکیه، به دلیل سابقه تمدنی خود و مردم متدینی که دارد می توانست از جایگاه مهمی برخوردار باشد ولی سیاست های توسعه طلبانه اردوغان و پادوئی وی برای آمریکا و صهیونیست ها در به آشوب کشاندن سوریه و عراق و حمایت همه جانبه از تروریست های تکفیری، این کشور را به پایگاهی برای تروریسم و سرانگشتی برای آمریکا تبدیل کرده است. اردوغان، در رویای احیاء امپراطوری عثمانی بود ولی متا سفانه خود به مهره ای برای قمار قدرت های سلطه گر در منطقه تبدیل شد. عراق، علیرغم اینکه در طول قرون مرکز علم و حکومت و سیاست امت اسلامی بود و از منابع سرشار ثروت برخوردار است و ثروت های معنوی زیادی نیز دارد، گرفتار جنگ های داخلی و تروریسم و اشغال است. مصر، اگر گرفتار مزاحمت دیکتاتورها و دخالت آمریکا و صهیونیست ها و اخیراً سلطه نظامیان کودتاچی نبود، دارای جایگاه علمی و تاریخی مهمی در جهان عرب و شمال آفریقا بود. این جایگاه، امروز زیر چکمه ژنرال های وابسته به آمریکا و رژیم صهیونیستی پایمال شده و تلاش زیادی برای احیاء آن لازم است.
عربستان، به دلیل اینکه سرزمین ظهور اسلام و مهبط وحی است و حرمین شریفین را در خود دارد، از جایگاه بالقوه بسیار بالا و مهمی برخوردار است ولی چون گرفتار وهابیت آل سعود است، این جایگاه امکان بروز ندارد. در سال های اخیر عملکرد وهابیت و آل سعود، لطمات شدیدی به جایگاه عربستان وارد کرد. تقدس دینی این کشور و اینکه قبله مسلمانان در آن وجود دارد می تواند پناهگاه و ملجایی برای امت اسلامی باشد ولی متاسفانه عملکرد مشترک آل سعود و مفتیان وهابی به ویژه دخالت هائی در بحرین کردند و حمایت هایشان از تکفیری ها در سوریه و عراق و جنایاتی که طی یکماه اخیر در یمن مرتکب شدند نگاه مسلمانان را نسبت به عربستان منفی کرده است. این نگاه منفی موجب شد حتی دولت های مصر، ترکیه و پاکستان هم حاضر به همراهی با آل سعود در جنگ علیه مردم یمن نشدند.
این واقعیت را نمی توان انکار کرد که ضعف کشورهای مسلمان از جمله دولت های ترکیه، عراق، مصر و عربستان به نفع امت اسلامی نیست، اما واقعیت غیرقابل انکار دیگر اینست که این وضعیت که برای اکثر کشورهای مسلمان منطقه پیش آمده زمینه را برای تحول بزرگی فراهم ساخته که اگر به درستی مدیریت شود، به نفع ملت های مسلمان خواهد بود. از رهگذر تحول بزرگی که در راه است ملت ها بر سرنوشت خود حاکم خواهند شد، کشورهای مسلمان از سلطه بیگانگان نجات خواهند یافت، حنای سلفی های سالوس رنگ خواهد باخت، تروریست های تکفیری در جهان اسلام منزوی خواهند شد، قدرت های زیاده خواه جهان افول خواهند کرد، معادلات قدرت دچار تغییرات اساسی خواهد گردید و کشورهای اسلامی به امنیت و ثبات قابل قبولی خواهند رسید.
جمهوری اسلامی ایران، در شکل گرفتن این تحول بزرگ می تواند نقش مهمی ایفا کند. اکنون کشور ما، قدرتمندترین، خوشنام ترین و باثبات ترین کشور منطقه است و در سطح جهانی نیز جایگاه مهمی دارد و می تواند در ایفای این نقش مهم موفق شود. شرط این موفقیت اینست که انسجام داخلی را حفظ کنیم و تمام گفتارها و رفتارهایمان منطبق با اقتضائات پایگاه نهضت جهانی اسلام باشد.
رسالت:داد و ستد فرهنگی معلم با مردم
«داد و ستد فرهنگی معلم با مردم»عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم سید باقر پیشنمازی است که در آن می خوانید؛سالروز شهادت استاد مرتضی مطهری (ره) وهفته بزرگداشت مقام معلم فرصت مناسبی است تا بادغدغه معماری فردای کشور، مسائل نظام تعلیم وتربیت ومطالبات خانواده ها ومعلمان وپیشکسوتان فرهنگی، به گفتمان عمومی مردم تبدیل شودودرطول سال ادامه یابد.
وزارت آموزش وپرورش نیزدرفرض برخورداری ازچنین دغدغه ای،می تواند خود پیش قدم این موضوع گردد وبرای آن بسترسازی نماید، هرچند رسانه های ارتباط جمعی وتریبونهای اجتماعی وفرهنگی نقش مهمتری می توانند ایفا کنند.اگر این رویکرد مورد توجه قرار گیرد هم زمینه مشارکت بیشترمردم درپیشبرد اهداف آموزش وپرورش رافراهم می سازد وهم اهتمام بیشتردولت به چاره اندیشی اساسی در هموارسازی تحول بنیادین آموزش وپرورش وتوجه به منزلت معلمان وبهبودکیفیت وکارآمدی نظام تعلیم وتربیت ر ا موجب می گردد واولین گام برای این مهم نیز انتخاب مدیری توانمندوبرخوردار ازاحساس مسئولیت لازم درقبال مطالبات مردم است.
در تعلیم وتربیت اسلامی ، معلم "محور" است نه کتاب. یعنی شخصیت معلم است که تربیت می کندوکتاب نیزبه تناسب نسبتی که باحقیقت زندگی دارد و بهایی که معلم به آن می دهداهمیت ومنزلت پیدامی کند.اما به نظرمی رسد هنوزآموزش وپرورش نمی داندکه معلم به عنوان معمارسرمایه انسانی کشوربه طور خودجوش وبراساس تصادف ، کشف وتربیت نمی شود! واین مهم به سازمانی ممهزترازسازمان پژوهش وبرنامه ریزی کتب درسی وموفق ترازآن نیازدارد.واینکه اگروزارت درتربیت "معلم مطلوب" خودناکام بوده است سپردن آن به دیگردستگاه ها، چیزی جزپاک کردن صورت مسئله به دلیل احساس ناتوانی از حل معماتلقی نخواهد شد و مثل این است که کسی برای گریز ازمسئولیت فرزندی، مادرش را به خانه سالمندان بسپارد!! به بهانه اینکه آنهامتخصص این امر هستند! قطعا اگر علم به موضوع، وجود داشت چنین حیرتی اتفاق نمی افتاد....!.
معلم نیزبیش ازآنکه دربرابر چنین وزارتی پاسخگوباشد درپیشگاه خدای متعال مسئول است واینکه باآینده کشوروامانتی که به اوسپرده اندچه می کند؟ زمین حاصلخیزی که برای کاشت بهترین بذرها دراختیارش قرار داده اند چه سرنوشتی پیدا خواهدکرد؟ دراین صورت، تنها بخشنامه های سازمانی نیستندکه تکالیف را مشخص می کنند بلکه افکارعمومی مردم وخانواده ها نیزبا تبیین اینکه بهترین سرمایه عمرخودراباچه هدفی به اوسپرده اند نقش مهمتری درتعیین وظائف معلم ایفا خواهند کرد.
اگرمعلم خودراباافکار عمومی ومطالبات مردم مواجه ببیند،اهتمام بیشتری نسبت به مسئولیت خطیری که پذیرفته است،به عمل خواهد آورد.درچنین فرضی معلمان برخوردارازتوانمندی ووجدان کاری بالاتر، بیشتردرمعرض قدرشناسی عموم واقع می شوند ومعلمان فاقدشرایط نیزموردسئوال ونقد قرارخواهند گرفت وناگزیر می شوند نسبت به نحوه کارکردخودتجدیدنظرکنندویاشغل درخوری برای خود انتخاب نمایند.
به همین دلیل درروند تحول بنیادین آموزش وپرورش، زمینه سازی برای اینکه خانواده، بین معلمان یک مدرسه ازقدرت انتخاب اصلح برخوردارشودبسیارمهم وتعیین کننده خواهدبودوفضای حاکمیت بخشنامه ها وبازرسی هارا به فضای رقابت سالم وسازنده برای خدمت بهترتبدیل خواهد کرد. همچنان که درنظام بومی سالهای دورتعلیم وتربیت کشور، این گونه بوده است وهم اکنون نیزدرحوزه های علمیه این گونه است. طلبه ازبین اساتید مختلف ، خود استاد اصلح را انتخاب می کند. ولذا چنین استاد منتخبی مقبول ومراد وموثرنیزخواهد بودوفراترازنقش آموزشی نقش تربیتی ومعنوی نیزایفامی کند.
اصلی کردن فضای مطالبات مردم ازمعلم ومدرسه ازطریق گفتمان سازی وتشریح دغدغه ها ومستندسازی آن، برعهده رسانه ملی ووسایل ارتباط جمعی وتریبونهای دینی وفرهنگی است. بسیاری ازمردم برای بیان مطالبات خودازمعلم ونظام تعلیم وتربیت کشور، تریبون دراختیارندارندویااصولاحقی برای خوددراین جهت تصورنمی کنند!چون رسانه ها وتریبونهای ماتاکنون به چنین حقی (جزدرمواردنادر) نپرداخته اند. اگررسانه ها طرح "مطالبات افکارعمومی از معلم" رایک امرمهم تلقی کنند،شاهدبهبود وجدان کاری وتوجه معلمان به ایفای "نقش تربیتی" خودوپاسخ به مطالبات فرهنگی وتربیتی خانواده ها خواهیم بود.واین قطعابه تحول درآموزش وپرورش کشورکمک خواهد کرد.دستگاهی که موفقیت وسلامت وکارآمدی سرمایه انسانی همه دستگاهها ونهادهای کشوربه موفقیت او وابسته است.
خانواده ها انتظار دارند معلم، فرزندشان رامسئولیت پذیروبرای زندگی پاک، تربیت وآماده سازد.واین بسیارفراترازبازخوانی یک کتاب درکلاس درس وتبیین آن است که امروزوجهه همت اکثر معلمان کشورشده است!.برخی معلمان ما همه شخصیت وظرفیت انسان(دانش آموز)رادرجمجمه وحافظه اومی بینندوهمه رسالت خودرا نیز انباشته سازی این حافظه با یک سلسله معلومات می دانند.و"معلوم" راعلم تصور می کنند!معلوم یعنی بدان دیگران بررسی کردندوبه این نتیجه رسیدند! امااینکه مجهولی رابه اوبسپارندتاخود،آن را به معلوم تبدیل وعلم تولید کند، ... وضع غالب این گونه نیست!.
اینکه معلم همه نقش خودرادرتدریس یک کتاب خلاصه کندونسبت به تربیت وشکوفایی استعدادهای دانش آموزوتقویت ایمان ومعنویت وشخصیت اواحساس مسئولیت نداشته باشد،مغایرباانتظارات ومطالبات مردم است.اصولا چنددرصدازمعلمان موجودبرای تحقق چنین هدف خطیری تربیت شده اند؟!
برخی ازمعلمان ما تصورروشنی نسبت به نحوه ایفای نقش تربیتی (همراه بانقش آموزشی) خودندارند.اگر معلم بخواهد به "کارتربیت" بپردازد،نباید الزاما یک امرمستقل ازتعلیم تلقی شود. یعنی پس از فراغت از کار آموزش، مقداری هم برای کارتربیت وقت صرف کند!. این روش از یک طرف منجر به تلقی دوگانه از تعلیم و تربیت می شود و از طرفی دیگر به معنی بی هدف وبی آرمان بودن برنامه های آموزشی خواهد بود.ودراینصورت معلم نیز ازآن تلقی کاری اضافه بروظایف تخصصی خودخواهدداشت.وبه همین دلیل برای مبادرت به آن رغبتی نشان نخواهدداد.
در مورد اینکه چگونه معلم می تواند همزمان با تدریس و فعالیت آموزشی نقش تربیتی خود را نیز ایفا نماید در قسمت دوم این یادداشت فردا توضیح می دهم.
قدس:نافرمانی پاکستان در ویتنامِ یمن
«نافرمانی پاکستان در ویتنامِ یمن»عنوان یادداشت روز روزنامه قدس به قلم دکتر حسن دادمنش است که در آن می خوانید؛عربستان درحالی دل به حمایت متحدانش بسته بود که هر کدام از آنان، به بهانه ای از معرکه یمن گریخته و آل سعود را تنها رها کردند.
به عنوان نمونه دولت ترکیه آزادی سران اخوان را بهانه همراهی نکردن با ریاض قرار داد. عمان، تصمیم این کشور را برای مشارکت نداشتن در عملیات نظامی علیه یمن مبتنی بر برخی اصول دانست و تأکید کرد که پادشاهی عمان نمی خواهد تاریخ، این کشور را یکی از شرکت کنندگان در جنگ یمن بشناسد.
مصر نیز میلیاردها دلار برای حضور در جنگ زمینی در خواست کرد که آن نیز بهانه ای برای وارد نشدن به جنگ بود و در این میان قطر همچنان برای حفظ ظاهر سعی کرد تا خود را در کنار ریاض نشان دهد.
دراین حال عملکرد ریاض افکار سیاسی و عمومی را متأثر کرد چرا که رژیم آل سعود در حملات خود از بمبهای آتش زا استفاده کرده قربانیان بسیاری را در یمن برجا گذاشت.
همچنین وزارت خارجه قزاقستان با انتشار اطلاعیه ای مخالفت خود را با سناریوی نظامی در یمن اعلام کرد.
از طرفی مالکی، معاون رئیس جمهور عراق نیز گروه تروریستی داعش را ساخته برخی کشورهای عربی و منطقه ای دانست و نسبت به فتنه ائتلاف عربی علیه حوثی ها در یمن هشدار داد.
در چنین وضعیتی عربستان به طور رسمی از پاکستان خواست تا ریاض را در حمله نظامی به یمن همراهی کند، اما مقامهای اسلام آباد نمی خواستند در جنگی شرکت کنند که هیچ دستاوردی برای پاکستان ندارد،در حالی که این کشور برای جلب کمکهای اقتصادی و غلبه بر بحران انرژی و از همه مهمتر توجه به نقش عربستان در تحولات پاکستان و افغانستان، بویژه موضوع مذاکرات صلح با طالبان، به نوعی منافع مادی و سیاسی خود را در همراهی با عربستان، جست و چو می کند بر همین اساس عدم انتقاد شدید از حمله عربستان به یمن، را در راستای اقدامهای خود قرار داد. و در سطح سیاسی به انتقاد از عربستان به خاطر این اقدام نامشروع پرداخت و این گناهی نابخشودنی را متوجه اسلام آباد کرد، همچنان که آنکارا در این گناه شریک است.
در واقع اشتباه دریافت کمکهای مالی از عربستان توسط پاکستان در سالهای قبل، اسلام آباد را در قبال انتظار ریاض برای کمک دچار مشکل کرد و البته این اشتباه را نباید با اشتباه دیگری، یعنی همراهی با ریاض در حمله به یمن، جبران کرد. این موضوع سبب واکنشهای تند مردم پاکستان به دولت نواز شریف شده و اوضاع داخلی پاکستان را با چالش جدی مواجه خواهد کرد. هر چند نخست وزیر پاکستان، شرط همراهی سعودی ها را در حمله به یمن دریافت مجوز از پارلمان دانست اما این تنها بهانه ای بیش نبود.
در واقع عربستان به حمایتهای ترکیه، مصر و پاکستان امیدوار بود تا شاید بتواند از ویتنام یمن به شکل آبرومندانه ای خارج شود، اما این رویا به حقیقت نپیوست و متحدین سعودی ها هر کدام به بهانه ای از همراهی با وهابی ها سرباز زدند.
سیاست روز:شما چطور می توانستید نگذارید؟
«شما چطور می توانستید نگذارید؟»عنوان سرمقاله روزنامه سیاست روز به قلم محمد صفری است که در آن می خوانید؛ما به عنوان جمهوری اسلامی ایران، یک حاکمیت مذهبی متکی بر مردم سالاری دینی با وجود ولی فقیه با شرایط ویژه که در هیچ کشوری یافت نمی شود و نمونه آن وجود ندارد، هیچگاه در پی استفاده غیرصلح آمیز از انرژی هسته ای نبوده و نخواهیم بود.
اکنون هم که در زمینه فعالیت های هسته ای صلح آمیز پیشرفت های بزرگی به دست آورده ایم، در اندیشه ساخت سلاح هسته ای هم نیستیم چراکه هم از نظر شرعی و هم از نظر عقلی ساخت سلاح هسته ای در سیاست های ایران اسلامی جایگاهی ندارد و این به خاطر فتوای محکمی است که رهبر معظم انقلاب اسلامی آن را صادر کرده اند.
اما اگر بر فرض بنا بر ساخت سلاح هسته ای در اهداف ایران وجود داشت، تاکنون چنین کاری را انجام شده بود و هیچ کشوری هم نمی توانست جلوی این کار را بگیرد، همانطور که همین کشورها نتوانستند، از تولید سلاح هسته ای در کره شمالی، هندوستان، پاکستان و... جلوگیری کنند. اکنون این کشورها سلاح هسته ای دارند، اما ایران چنین هدفی را دنبال نکرده است. رهبر معظم انقلاب در این زمینه گفته اند؛ «... آنها می گویند ما نگرانی داریم که شما به سمت تولید سلاح هسته ای بروید... خب، اگر ما می خواستیم سلاح هسته ای درست کنیم، شما چطور می توانستید نگذارید؟»
این که چند کشور براساس یک ادعای بی سند و مدرک سعی دارند، روند فعالیت های صلح آمیز هسته ای ایران را به خاطر این که احتمال می دهند در آینده جمهوری اسلامی سلاح هسته ای تولید تعلیق کنند، مصداق همان سخن رهبر معظم انقلاب است که فرمودند، «شما چطور می توانستید نگذارید؟»
اگر ایران قصد ساخت سلاح هسته ای داشت، با اتهام زنندگان بی سند و مدرک پای میز مذاکره می نشست و با آنها گفت وگو می کرد؟!
اما اکنون که ایران تصمیم جدی گرفته است تا دروغ بزرگ آمریکا و دیگر کشورهای رهرو او را به اثبات برساند و با قاطعیت بگوید که فعالیت های هسته ای اش صلح آمیز است، حتی در روند کار مذاکرات هم از سوی آنها کارشکنی انجام می شود.
آژانس بین المللی انرژی اتمی هم هیچ گاه نتوانسته است، ثابت کند که فعالیت های هسته ای ایران با انحراف به سوی تولید سلاح هسته ای همراه بوده است.
پس ماهیت این ادعای پوچ، بر سر موضوع هسته ای ایران چه می تواند باشد؟
مهمترین دلیل فشارهایی که به خاطر موضوع هسته ای به ایران وارد می شود، همانگونه که از محتوای اظهارات مقامات آمریکایی برداشت می شود، خنثی کردن خطر بالقوه ایران است. در حالی که جمهوری اسلامی ایران اثبات کرده است که هیچگاه به سمت تولید سلاح هسته ای نرفته و نخواهد رفت چون نیازی به آن ندارد. همچنین تاکنون ایران علیه هیچ کشوری اقدام نظامی نکرده است، چگونه می تواند برای امنیت منطقه خطرساز باشد؟
مهار ایران و تضعیف آن هدف اصلی آمریکایی هاست، جمهوری اسلامی پله های ترقی علمی را به خوبی بالا می رود و این پیشرفت های علمی در حوزه های گوناگون در شرایطی به دست آمده است که، هیچ کمکی از سوی دیگر کشورها برای پیشبرد این پیشرفت ها نشده و حتی در راه رسیدن به آن کارشکنی های بسیاری هم انجام شده است.
خطر جلوه دادن ایران در افکار عمومی منطقه و جهان، برای انحراف از دیگر خطرات جدی است که از سوی آمریکا، رژیم صهیونیستی و سران مرتجع برخی کشورهای عربی منطقه از جمله آل سعود در منطقه دنبال می شود.
وجود رژیم صهیونیستی با داشتن صدها کلاهک هسته ای در منطقه خاورمیانه، خطر بالفعل برای امنیت جهانی است یا جمهوری اسلامی ایران که تنها حامی مردم مظلوم و تحت ستمی است که از سوی رژیم های دست نشانده سرکوب می شوند و حتی اجازه تجاوز به دیگر کشورها و قتل عام آنها را به خود می دهند.
اگر مطرح می شود که در جریان گفت وگوهای هسته ای ایران و ۱+۵ یکی از شروط توافق به رسمیت شناختن رژیم غاصب، جنایتکار و کودک کش صهیونیستی باشد که البته چنین اتفاقی نخواهد افتاد و ایران هیچ گاه این رژیم اشغالگر را به رسمیت نخواهد شناخت، این یک خواسته غیرقانونی و نامتعارف است، اما این خواسته ایران می تواند و باید در دستور کار باشد که برنامه های هسته ای - نظامی رژیم صهیونیستی تحت بازرسی های بین المللی و آژانس انرژی اتمی قرار گیرد. باید سلاح های هسته ای رژیم اسرائیل از بین برود، این رژیم باید پایبندی خود را به قوانین بین المللی اثبات کند. این رژیم اکنون دارای صدها کلاهک هسته ای است، این کلاهک ها خطر جدی برای صلح و امنیت بین المللی است.
قرار است نشست بازنگری «ان پی تی» (خلع سلاح اتمی سازمان ملل) در نیویورک برگزار شود، در این نشست تیم هسته ای ایران هم شرکت می کند و قرار است، ادامه گفت وگوهای هسته ای در آن پیگیری شود، موضوع رژیم صهیونیستی می تواند، محور سخنان نمایندگان ایران در این اجلاس باشد.
وطن امروز:عربستان هم بدون مجوز حمله می کند
«عربستان هم بدون مجوز حمله می کند»عنوانیادداشت روز روزنامه وطن امروز به قلم دکتر جواد حقگو است که در آن می خوانید؛ بیش از یک دهه از تجاوز دولت جورج دبلیو بوش به عراق بدون اخذ مجوزهای لازم از شورای امنیت سازمان ملل متحد می گذرد. همزمان با تجاوز دولت آمریکا به عراق بسیاری از دانشوران روابط بین الملل اقدام دولت بوش را تایید دوباره نگرش های «رئالیستی» به جایگاه «نهادهای بین المللی» در سیاست بین الملل برشمردند. اگر در آن مقطع زمانی آمریکا با بی توجهی به «قواعد» سازمان ملل متحد «آب در آسیاب» رئالیست های دانشگاهی ریخت، امروز کار بدانجا رسیده است که حتی رژیم پادشاهی سعودی «پا جای پا»ی ایالات متحده گذاشته است! اگر بخواهیم همان رهیافت رئالیستی را پایه ای برای تحلیل اقدام متجاوزانه آل سعود علیه مردم یمن در نظر بگیریم، شاهد «تناقضی تئوریک» خواهیم بود. مروری مختصر بر نوع نگاه این رهیافت نظری درباره جایگاه نهادهای بین المللی در سیاست بین المللی این تناقض را هویدا خواهد کرد. پیرامون «هستی و چیستی» نهادهای بین المللی نظریات گوناگونی در روابط بین الملل مطرح شده است.
«لیبرالیسم» و «رئالیسم» از جمله رهیافت های نظری ای هستند که در این رابطه رهنمودهایی را ارائه داده اند. این دو رهیافت به عنوان جریان های اصلی روابط بین الملل با تفصیل بیشتری در قیاس با دیگر رهیافت های نظری موجود در دانش روابط بین الملل(مارکسیسم، مکتب انگلیسی، سازه انگاری، انتقادی و...) به واکاوی این موضوع پرداخته اند. لیبرالیسم به عنوان اولین تئوری ای که با داعیه طرفداری از صلح پایدار جهانی وارد محافل آکادمیک روابط بین الملل شد، سازمان های بین المللی را به عنوان بخشی از رژیم های بین المللی دانسته که توانایی استقرار صلح پایدار جهانی را دارا هستند. در این ادبیات سازمان ها به عنوان نهادهایی مستقل در نظر گرفته شده اند که می توانند به دلیل استقلال تبعی خود تمام توان خود را صرف برقراری صلح عادلانه بین المللی کنند. به عقیده لیبرال ها ایجاد چنین نهادهایی و در ادامه ترویج ارزش ها و هنجارهای نهادی توسط این سازمان ها بیش از هر رژیم دیگری خواهد توانست به صلح پایدار بین المللی کمک کند. تشکیل جامعه ملل در دوران پس از جنگ اول جهانی از جمله تلاش های صورت پذیرفته لیبرال ها در این حوزه است.
آغاز جنگ دوم جهانی و خرابی و ویرانی های ناشی از آن، شکست و ناکارآمدی این تئوری را به تایید رساند.
رئالیست ها با اتکا به ضعف این نظریه در تقابلی آشکار با لیبرال ها نظریات خود در باب سازمان ها را ارائه دادند. در ادبیات رئالیسم سازمان ها و نهادهای بین المللی به دلایل گوناگونی چون فقدان استقلال مالی و اداری، فاقد ذاتی مستقل از موسسان خود هستند و خواه ناخواه سازمان تشکیل شده تحت تاثیر موسسان خود و شاید مهم تر از آن تامین کنندگان بودجه خود است. براساس این تئوری نباید از سازمان های «برساخته» بین المللی توقع سیاست های عادلانه را داشت. بر این اساس رفتار این نهادها بر مبنای اصل «قدرت» است، نه اصل «عدالت».
برکسی پوشیده نیست که قدرت هایی چون ایالات متحده آمریکا اصلی ترین موسسان و تامین کنندگان مالی سازمان هایی چون سازمان ملل متحد هستند. پس از جنگ دوم جهانی و استقرار نظام دوقطبی به جهت ضرورت تداوم «ثبات» در سیستم بین الملل «تاسیس» بسیاری از سازمان های بین المللی از جمله سازمان ملل متحد در دستور کار دولت آمریکا قرار گرفت. توضیح آنکه بنابر آنچه در برداشت سیستمی از روابط بین الملل مورد توجه قرار می گیرد، تداوم «نظم» سیستم بیش از هر چیز تامین منافع قدرت های بزرگ را با خود به همراه دارد. همانگونه که اشاره شد، «قدرت»هایی چون ایالات متحده با توجه به سطح قدرت خود در سیستم بین الملل و ضرورت تداوم نظم در سیستم، تاسیس و سپس کنترل نهادهایی چون سازمان ملل متحد را در دستور کار قرار دادند. نکته اساسی آن است که با پذیرش رهیافت رئالیسم به عنوان نگرشی تئوریک که در قیاس با سایر تئوری های موجود به واقعیات موجود در سیاست بین الملل نزدیک تر است، چگونه می توان اقدام متجاوزانه سعودی را تبیین کرد. تناقض تئوریک اشاره شده، در این مساله نهفته است که عربستان به رغم آنکه قدرت برجسته ای در نظام بین الملل به حساب نمی آید با این حال رفتار اخیرش در تجاوز به یمن دقیقاً همانند تجاوز دولت آمریکا به عراق در سال ۲۰۰٣ است. برای حل این تناقض می توان به ۲ موضوع اشاره کرد.
یک- درانداختن نظریه ای جدید در باب نهادهای بین المللی
جایگاه سازمان ملل متحد امروز نه تنها در میان قدرت های بزرگ دنیا و منطقه بلکه در میان حکومت هایی چون سعودی نیز آنچنان افول کرده است که کشوری چون عربستان نیز به خود اجازه می دهد بدون هرگونه کسب مجوز از این نهاد جهانی، دست به اقدامات متجاوزانه بزند. با پذیرش این امر دیگر رهیافت های رئالیستی قادر به تبیین نوع کارکرد نهادهایی چون سازمان ملل متحد نبوده لذا دانشمندان روابط بین الملل باید به ارائه تئوری نوینی که امکان تبیین مناسب وقایع اینچنینی را داشته باشد، بپردازند.
دو- عربستان؛ کارگزار منطقه ای دولت هژمون
اگر اقدام اخیر عربستان در تجاوز بدون مجوز شورای امنیت سازمان ملل متحد را با چراغ سبز دولت ایالات متحده و به تعبیر صحیح تر خواست باراک اوباما، رئیس جمهور آمریکا در نظر بگیریم، تناقض تئوریک اشاره شده نیز برطرف خواهد شد. به فرض صحت این موضوع می توان برخی گمانه های مطرح شده درباره نقش تجاوز نظامی عربستان سعودی در تحت فشار قرار دادن ایران در مذاکرات هسته ای را بیش از پیش مورد توجه و تدقیق قرار داد. براساس این ادعا هدف اصلی از تجاوز نظامی عربستان سعودی به مردم یمن تحت تاثیر قرار دادن مذاکرات هسته ای ایران با غرب است.
فرجام
نقطه اشتراک فرض اول و فرض دوم بر «ناکارآمد» بودن نهادهایی چون سازمان ملل متحد در شکل گیری روندها و رویه های بین المللی تاکید دارد. بر همین اساس ضرورت ایجاد تغییرات بنیادین در نهادی که قرار است صلح و امنیت ملت های جهان را محقق کند، بیش از پیش احساس می شود. در پایان باید خاطرنشان کرد اساساً فلسفه وجودی نهادهایی چون سازمان ملل متحد صیانت از صلح و امنیت بین المللی به نفع تمام ملت های دنیاست. به عبارت دیگر بنا به آنچه در «منشور ملل متحد» به صراحت مورد تاکید قرار گرفته است، این نهاد بین المللی موظف است با هرگونه اقدام متجاوزانه دولت ها به حاکمیت و تمامیت ارضی کشورهای مستقلی چون یمن به تقابل برخاسته و در صورت لزوم حتی تقابل نظامی با دولت متجاوز را در دستور کار قرار دهد. امری که درباره تجاوز عربستان به یمن به صورت وارونه به وقوع پیوست و در طنزی تاریخی، قطعنامه شورای امنیت علیه انقلاب مردم یمن و نه دولت متجاوز سعودی صادر شد.
حمایت:فرهنگ انحرافی!
«فرهنگ انحرافی!»عنوان یادداشت روز روزنامه حمایت به قلم الیاس طاهری است که در آن می خوانید؛بند هشتم سیاست های کلی اقتصاد مقاومتی به دو عامل بسیار اساسی یعنی «اصلاح الگوی مصرف» و « ترویج مصرف کالاهای داخلی» در جهت «مدیریت مصرف» اشاره دارد. آنچه که رهبر انقلاب در این بند از مسئولان مطالبه می کنند، مدیریت مصرف با تأکید بر اجرای سیاست های کلی اصلاح الگوی مصرف و ترویج مصرف کالاهای داخلی همراه با برنامه ریزی برای ارتقاء کیفیت و رقابت پذیری در تولید است. طی سال های اخیر رهبر معظم انقلاب آحاد مردم را به مصرف صحیح دعوت کرده و در قالب های مختلف به راهنمایی و راهگشایی در این زمینه پرداخته اند؛ تا جایی که سال ٨٨ را سال «اصلاح الگوی مصرف» نامگذاری و توصیه ها و دستوراتی در این زمینه ارائه کردند.
این نامگذاری، نمادی از نگرانی ایشان در بخش مصرف و نیز نوعی هشدار نسبت به شرایط اقتصادی آینده است چرا که کشور در جنگ اقتصادی به سر می برد، به ویژه اگر این وابستگی از ناحیه مصرف و کالاهای مصرفی باشد. اظهارات اخیر مسئولین ارشد اجرایی در حمایت از تولیدات داخلی نیز، نویدبخش افقی روشن از اقبال مردم به مصرف کالاهای تولید داخل و تحقق واقعی اقتصاد مقاومتی است.ایجاد خواست جمعی و اجتماعی برای استفاده از کالای داخلی و گرایش به حمایت از تولید ملی در بین اقشار جامعه، مستلزم ایجاد ذهنیت مناسب و مطلوب از این کالاها و تولیدات است.
متأسفانه ذهنیت بسیاری از افراد جامعه نسبت به کالاهای تولید داخل مطلوب نیست. شکل گیری این ذهنیت بستگی به عوامل مختلفی دارد، از جمله موج تبلیغات پر قدرت رسانه ای کالاهای خارجی که با آخرین روش ها و شگردهای اقناعی، سعی در ایجاد ذهنیتی مثبت و تصوری ارزشمند از این کالاها را دارند. تا جایی که برتری کالاهای وارداتی خارجی برای افراد، تبدیل به یک باور مطلق می شود؛ خرید کالای خارجی یا هر کالایی که از نشان خارجی برخوردار باشد برایشان مطلوبیت دارد و یک افتخار محسوب می شود. گاهی اوقات در بین برخی از طبقات اجتماعی، مصرف کالاهای داخلی نوعی عقب افتادگی و مصرف کالاهای خارجی یک ارزش محسوب می شود.
از دیگر عواملی که در ایجاد ذهنیت نامطلوب از کالاهای تولید داخل نقش موثری دارد، کیفیت بسیار پایین برخی از کالاهای داخلی است که نسبت به مشابه خارجی ایجاد رضایتمندی و اعتماد نمی کند. قضاوت اینچنینی درباره تمام کالاهای داخلی نارواست چرا که در مقابل کالاهای معدود بی کیفیت، بیشتر کالاهای تولید داخل قابل رقابت با نوع خارجی خود است اما به واسطه آن تعداد معدود نیز، ذهن برخی گروه های اجتماعی هنوز نگاهی نه چندان دلچسب به این محصولات دارند. در مجموع، بی توجهی به نیازهای خریداران، کیفیت پایین تولیدات، قیمت های بالاتر آنها در مقایسه با کالاهای وارداتی (خارجی) باعث گرایش بیشتر مصرف کنندگان ایرانی به مصرف کالاهای خارجی شده است.
به یقین تا زمانی که افراد جامعه به خواست جمعی برای حمایت از کالاها و تولیدات داخلی نرسند به هیچ عنوان این هدف محقق نخواهد شد و از طرفی رسیدن به این خواست جمعی نیازمند ایجاد ذهنیت صحیح از کالای داخلی است و نه ذهنیت مخدوش! باید دلایل بی اعتمادی به تولیدات داخلی مورد بررسی قرار گیرند و راه های به وجود آمدن این بی اعتمادی و ذهنیت بدبینانه را از میان برداشت. نباید از یاد برد که خرید و مصرف کالای خارجی به معنی ایجاد اشتغال و تولید ثروت برای جوامع صادر کننده خارجی است و چیزی جز بیکاری و خاموش شدن چراغ کارگاه ها و کارخانه ها را نصیب ما نخواهد کرد.
در نتیجه لازم است با فرآیندی تدریجی و برنامه ریزی شده سعی در ترغیب جامعه به خرید کالای ایرانی داشت.مصرف کالای خارجی به منزله عدم مصرف کالای مشابه داخلی است و عدم مصرف کالای مشابه داخلی نیز به معنی تعطیلی صنایع داخلی، بیکاری جوانان و نیروی انسانی، وابستگی به خارج در جهت تأمین نیاز، تداوم مصرف ثروت ملی یعنی نفت، تشدید فزاینده وابستگی به بیگانه و به نفت و در نهایت مرگ تدریجی اقتصاد و جامعه خواهد بود. به رغم وجود برخی از قوانین حمایت از صنایع داخلی چند نکته قابل اعتناست:
اول، با فرهنگ سازی میل تقاضای موثر را از کالای خارجی به داخلی تبدیل کرد. باید توجه نمود که دلیل برجستگی این مسأله به عنوان یک مجاهدت در جهاد اقتصادی، وجود اهداف دشمن در ورای قضیه برای شکستن دژ اقتصاد ما است. اگر مصرف کالای خارجی باب شود دیگر دروازه بسته ای برای اقتصاد در جهت دفاع باقی نمی ماند.
دوم، در طراحی الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت نیز باید به این نکته توجه شود که «حمایت اقتصادی» یکی از وظایف تنظیم بازار دولت اسلامی است. حمایت معقول و زمینه ساز کسب قدرت رقابت باید پیاده شود.
سوم، باید توجه شود که هزینه مصرف کالای خارجی برای اقتصاد بسیار سنگین است از این رو اگر مشابه داخلی وجود دارد باید بیش از هر چیزی به فکر برتری دادن کالای داخلی بر خارجی باشیم.
چهارم، به کارگیری شرکت های دانش بنیان برای کیفیت بخشی به محصولات داخلی. پنجم، وضع مالیات های سنگین بر فعالیت های غیرتولیدی و فراهم نمودن تسهیلات جذاب و ترغیب کننده برای تولید داخلی به نحوی که سرمایه گذاران از بازار سکه، ارز به سمت فعالیت های تولیدی مهاجرت کنند.در این میان رسانه ها به خصوص رسانه ملی دارای نقشی بسیار مهم است. در شرایطی که تمام رسانه های ماهواره ای غربی با تبلیغات هزار رنگ خود سعی در ترغیب جوامع هدف (جهان سوم) به خرید کالاهای تولیدی خود را دارند؛ رسانه ملی نیز باید با طرحی هدفمند در جهت ایجاد تصویر ذهنی مثبت و غرورآمیز از مصرف کالای ایرانی، جدی تر از گذشته در عرصه این کشمکش رسانه ای قدم بگذارد.
از طرفی خود تولید کنندگان داخلی نیز باید در جهت بهبود کیفیت کالاها و ایجاد کیفیتی رقابت پذیر با کالاهای خارجی مشابه کوشش نمایند. چرا که به نظر می رسد در جریان فرهنگ سازی برای استفاده از کالاها و تولیدات داخلی، رسانه ها و شرکت های تولیدی دو قطعه اصلی پازل هستند. رسانه با ایجاد ذهنیت مثبت با بهره گیری از شیوه های تبلیغی و اطلاع رسانی و شرکت های تولیدی با افزایش کیفیت کالاها وکاهش قیمت آنها نسبت به مشابه غیر ایرانی می توانند مجموعه منسجمی را در جهت نهادینه کردن مصرف تولیدات داخلی در کشور به وجود بیاورند.
آفرینش:خطر از زمین و آسمان در کمین مردم
«خطر از زمین و آسمان در کمین مردم»عنوان سرمقاله روزنامه آفرینش به قلم حمید رضا عسگری است که در آن می خوانید؛سال هاست که جان مردم بر اثر نوع رفتارهای غیر مسولانه در آسمان و جاده ها با خطر مواجه است و تلفاتی برای جامعه به بار آورده که آمار آن از تلفات هشت سال جنگ تحمیلی فراتر است. هر بار بر اثر اتفاقی تلخ چندین تن از هموطنان قربانی می شوند و پس از آن تا چند روز تب و تاب مقصر یابی در میان رسانه ها و مسولان ادامه پیدا می کند و سپس فرو می نشیند.
این که تقصیر را به گردن راهداری، خودروسازی، هواپیمایی، تحریم و عوامل انسانی بیندازیم، دردی از جامعه دوا نمی شود و همچون همیشه بازنده و متضرر این قضایا مردم می باشند. اما این سوال مطرح است که وظیفه نهادهای مرتبط با حمل و نقل چیست و حیطه تعهدات و مسولیت آنها تا کجاست؟ اگر این نهادها برای ساماندهی اوضاع وضعیت حمل و نقل فعالیت می کنند، پس علت این همه نابسامانی چیست؟ آیا این نهادها صرفا برای صدور مجوزهای مختلف و امور اداری دایر شده اند که مدام بر حجم مشکلات موجود اضافه شود، یا وظایف دیگری هم دارند؟!
حلقه مفقوده در تمامی نهادهای مسول در حیطه حمل و نقل، که اهمیتی به آن داده نمی شود موضوع «کنترل کیفیت» می باشد. عدم کنترل و ارتقای کیفی جاده های کشور سال هاست که مورد دغدغه مردم قرار دارد و روند بهسازی در این عرصه بسیار کند می باشد. عدم خط کشی مناسب، نبود تابلوهای کافی هشداردهنده، کمبود مجتمع های رفاهی، نبود روشنایی کافی در جاده ها، زیرساخت های نامناسب و بسیاری موارد دیگر که به لحاظ کیفی جایگاه و امنیت جاده های کشور را تنزل داده اند.
مسئله دیگر کیفیت وسایل نقلیه عمومی است که ابهامات فراوانی در صدور مجوزهای استاندارد آنها وجود دارد. در مورد هواپیماهای کشور شاید عامل تحریم ها را بتوان بهانه ای برای سوء نظارت های کافی قلمداد کرد، اما آیا درمورد محصولات تولیدی در خودروسازی های داخلی، هم می توان اغماض کرد؟! خودروهایی که ده ها میلیون هزینه ساخت بر گردن مردم می گذارند و درآخر هم به علت عدم کیفیت و ایمنی کافی، بلای جان مردم می شوند.
شاید هم گفته شود برخی از این خودروها وارداتی هستند، اما درجواب باید پرسید که چطور هیچ ناظر کیفی درمورد ورود محصولات خارجی به داخل کشور استاندارد و ایمنی این کالاها را مورد بررسی قرار نمی دهد و اگر چنین کاری صورت می گیرد، این همه تلفات به سبب ضعف های بدنی ماشین های شخصی و اتوبوس های بین جاده ای از چیست؟!. تاکنون بارها دیده شده که پلیس راهور علت مرگ سرنشینان و مسافران را، ضعف های سیستم ایمنی و مقاومت خودروهای شخصی وعمومی اعلام کرده است. آیا مصالح مالی برخی افراد و گروه های ذی نفع، بر جان و سلامت مردم ارجحیت دارد؟!
مسئله بعدی نظارت بر سلامت جسمی و روحی رانندگان می باشد. برکسی پوشیده نیست که بعضی از رانندگان اتوبوس های مسافر بری و خودروهای سنگین جاده ای، دچار اعتیاد به مواد مخدر هستند.
اما آنطور که باید اقدامی در پالایش این دست افراد که جان ده ها نفر به دست آنهاست، صورت نگرفته است و راه های فراوانی برای دور زدن قانون برای این افراد وجود دارد. جان مسافرین بستگی به سلامت و مهارت این رانندگان دارد، آیا نباید نسبت به این مسئله حساس بود؟!
همواره عده ای از مردم مسافرت های هوایی را به لحاظ امنیت ترجیح می دادند و عده ای هم مسافرت های زمینی را کم خطر تصور می کنند. اما امروز به جایی رسیده ایم که مسافران هوایی و زمینی نسبت به تامین امنیت سلامت خود در حین مسافرت ها دچار استرس و اضطراب هستند. ناوگان ریلی هم هنوز آنطور که باید و شاید گسترش نیافته و تامین کننده نیازهای موجود نیست و چه بسا برای تهیه بلیط قطار حتی در وقت عادی و غیرتعطیل نیز دچارکمبود و مشکل هستیم.
برتمام محرومیت و معذوریت های مالی و سیاسی واقفیم، اما نمی توان از کنار سومدیریت و نظارت ها در عرصه حمل و نقل به راحتی گذشت و هدر رفتن جان مردم را نادیده گرفت.
شرق: معروف و منکر
«معروف و منکر»عنوان سرمقاله روزنامه شرق به قلم حسین انصاری راد است که در آن می خوانید؛یکی از مسائل بسیار مهمی که غفلت از آن موجب تضییع بسیاری از مصالح کشور، حقوق عمومی و حتی احکام منبعث از شرع شده است، تشخیص «اهم و مهم» در همه امور، ازجمله تشخیص معروف و منکر و سایر وظایف انسانی و دینی است. پیش از هر چیز، ارائه تعریفی از معروف و منکر، خالی از فایده نیست. معروف، از یک سو امور واجب شرعی را شامل می شود و از سوی دیگر، آنچه مصلحت جامعه و مصالح ملی و انسانی - حتی اگر مستقیما حکم شرعی نداشته باشد- را دربر می گیرد. واجبات دینی، مصالح فردی و اجتماعی، همه در دسته «معروف» طبقه بندی می شوند.
منکر هم به آنچه از لحاظ شرع، عرف و عقل، امری مذموم و مفسده انگیز است، گفته می شود. منکر را نباید صرفا به امور محرمه نسبت داد بلکه هر آنچه مفسده انسانی و اجتماعی دارد و از منظر علم و عقل، دارای آسیب های جدی است، مشمول واژه منکر می شود، اما باید موضوع با اهمیت تشخیص «اهم» از «مهم» را به عنوان زیربنای امربه معروف و نهی ازمنکر مدنظر قرار داد؛ موضوعی که هم عقلی و عقلایی است و هم فقهی و شرعی. فقها جملگی بر آن اجماع دارند و هیچ اختلافی میان آنها در این باب نیست.
برای پرهیز از کلی گویی، به مثالی مختصر می توان بسنده کرد؛ اگر بین حفظ جان انسان و نماز، ناگزیر به انتخاب شویم، حفظ جان بر نماز مقدم است. اکثر واجبات دینی ما مشمول این قاعده است و مسلمان موظف است اگر فردی را در حال غرق شدن دید، درحالی که وقت نماز هم در حال فوت شدن بود، نماز را ترک کند و برای نجات جان آن انسان اقدام کند. همچنین میان حفظ حرمت رسالت رسول اکرم(ص) و اساس اسلام با حفظ برخی فروع مانند حجاب، قطعا اولی مقدم است. توجه به کرامت انسانی و تأمین مسائل اقتصادی و معیشتی در کنار حفظ مال و جان افراد در سطح جامعه، ازجمله موارد «اهم» به شمار می رود.
این مسئله در عین اینکه عقلی است، فقهی و شرعی نیز به شمار می رود. احکام اسلامی هم مانند مسائل انسانی از همین قاعده پیروی می کنند. «مهم»، در بسیاری موارد باید فدای «اهم» شود؛ بیکاری و فساد اشاره شده در سخنرانی های اخیر رئیس جمهور، موضوع بی آبی و آسیب های جدی به محیط زیست، نبود بهداشت و درمان مناسب برای آحاد جامعه، ازجمله موارد «اهم» و پرداختن به آن، «امربه معروف» واقعی است.
اگر در جامعه ای فساد، اختلاس، تقدم رابطه بر ضابطه، بی توجهی به قانون و فردگرایی رواج پیدا کند و جوانان نتوانند با وجود تحصیلات عالی، اشتغال درخور شأن خود را داشته باشند، یعنی بزرگ ترین منکرات، جولان می دهند و توجهی هم به آنها نمی شود.
اینها ریشه بسیاری از تخلفات و گناهان بعدی است. رئیس جمهور همچنین بر تطابق شرع و قانون به درستی تأکید کرده و پلیس را به اجرای قانون دعوت کرده است. همان طور که بارها بیان شده، تعارضی بین قانونی که پلیس را موظف می کند اموال عمومی، امنیت شهروندان و آرامش روحی و روانی جامعه را حفظ کند با آنچه شرع مقدس بیان می کند، وجود ندارد.
وظیفه همگان به ویژه پلیس و نیروهای امنیتی، پافشاری بر قانون، پرهیز از سلیقه گرایی، شناخت درست معروف و منکر و تنزل ندادن این مباحث، به برخی فروعات است که البته آنها هم در جای خود مهم هستند. حفظ امنیت کشور بسیار مهم است، اما توجه به آبرو و حیثیت مردم نیز به همان میزان اهمیت دارد و نباید یکی به بهانه دیگری فدا شود. توجه به برقراری نظم عمومی و یکسان دانستن همه در برابر قانون، ازجمله مواردی است که ذیل موضوعات «اهم»، باید مورد توجه همه دستگاه ها و آحاد مردم باشد.
آرمان:دعوت انتخاباتی تخلف نیست
«دعوت انتخاباتی تخلف نیست»عنوان یادداشت روز روزنامه آرمان به قلم محمد رضا خباز است که در آن می خوانید؛امسال، سال انتخابات است. بنابراین شاهد حساسیت هایی هستیم. در این باره باید گفت این حساسیت ها بعضا بی مورد است و نباید از تشویق ها و ترغیب ها و دعوت ها برداشت سوء شود. به این معنی که همه ما این وظیفه را داریم که به تمام گروه های سیاسی از هر دو جریان اصولگرا و اصلاح طلب توصیه کنیم با قدرت در انتخابات شرکت کنند. از هر دو جریان سیاسی بخواهیم نشاط را در جامعه حاکم کنند. می بایست از هر دو جریان سیاسی بخواهیم که به مردم اطمینان دهند که رای آن ها حق الناس است. هر دو جناح سیاسی موظفند که دستگاه اجرایی را به عنوان امانتدار آرا معرفی کرده و بگویند که دستگاه اجرایی از رای مردم صیانت خواهد کرد. چنین عملکردی به منزله تخلف انتخاباتی نیست. امروز گروهی نزد مسئولین می روند و در رابطه با موضوعی از جمله انتخابات صحبت می کنند، جریان مقابل هم چنین عملکری از خود نشان می دهد و این اتفاق ها زمانی که به انتخابات نزدیک می شویم زیاد خواهد شد بنابراین توصیه مدیران عالی کشور اعم از روسای قوا یا افرادی مانند معاون اول رئیس جمهور، نواب رئیس مجلس شورای اسلامی، معاون اول قوه قضائیه به مجموعه های قانونی مختلفی که خواستار حضور در انتخابات مجلس هستند، رعایت قانون و حضور پرشور در رقابتهای انتخاباتی مجلس دهم است. شاید امروز گروهی بروند سراغ یکی از مسئولین و فردا گروه دیگر سراغ همان مسئول را بگیرند که آن مسئول برای هر دو گروه وقت می گذارد و دیدار می کند و توصیه ها و سفارشات خودش را درباره موضوع های مختلف مطرح می کند. این طرح نظرها به معنای جانبداری نیست یا به معنای اینکه دولت موضع خود را در انتخابات بیان کرده، نیست. تشویق و ترغیب به معنای حضور یکپارچه مردم در پای صندوق های رای وظیفه همه است. مسئولین با این کار می خواهند در جامعه نشاط به وجود بیاورند. جامعه از این طریق امیدوار می شود. از این رو اگر چنین اتفاقی می افتد نه تنها تخلف انتخاباتی نیست، بلکه دعوت مردم از طریق گروه های سیاسی است تا در کنار هم فعالیت سالم داشته باشند و سلیقه های مختلف با قوای حداکثری در انتخابات شرکت داشته باشد.
مردم سالاری:فتحنامه به سبک سعودی ها
«فتحنامه به سبک سعودی ها»عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاری به قلم منصور فرزامی است که در آن می خوانید؛بعد از حمایت غیرمنطقی دولت های بزرگ و ائتلاف نامبارک برخی شیخ نشین ها به رهبری دولت سعودی ، پس از ۲۷ روز ، مسلمان کشی و برادر آزاری و بمباران های کور بر بیمارستان ها ، مدارس ، مراکز تجاری و مناطق مسکونی و نابود کردن زیرساخت های مردم فقیر یمن ، دولت عربستان از سر عجز ، یاس و اضطرار و اقدامی عبث ، با صدور بیانیه ای ، عملیات به اصطلاح «طوفان قاطعیت» را خاتمه یافته تلقی نموده ، « احیای امید یمنی ها به مذاکره « را اعلام نمود و با این کار برای خود «فتحنامه» از نوع فتحعلی شاهی نوشت .
باید اذعان داشت که آن توقف و این تعبیر نو ، به همین سادگی ها که عربستان و گروه ائتلاف و حامی بزرگشان آمریکا می پندارد ، نیست و به یقین با «از بام افتادن این تشت رسوایی» عوارض و عواقب آن دامن حامیان و گروه ائتلاف و خود رژیم سعودی را خواهد گرفت و آینده ای بس تیره در انتظار این خانواده به ظاهر «خادم الحرمین» و در باطن همسو با رژیم تل آویو و بنیادگذار سلفی ها و تکفیری ها خواهد بود و نیز حقایقی روشن بر جهانیان و بویژه مسلمانان مبرهن شد که ناآرامی ، برادرکشی ، سوء برداشت از دین اسلام ، ریشه و سرچشمه اش کجاست ؟ و بازیگران خیمه شب بازی غرب چه کسانی هستند ؟ و چرا باید دولت های عراق و پاکستان و سوریه و یمن و بحرین و... مدام پیکر صد پاره عزیزان خود را به چشم ببینند . اما به هر حال «طوفان قاطعیت» حقایق و عوارضی را در پی خواهد داشت که در ذیل شمه ای از آن قلمی خواهد شد :
۱- به نظر می رسد که افکار عمومی آزاداندیشان و انسان دوستان جهان به حساسیتی رسیده است که دیگر وارونه خوانی متوسلان به حقوق بشر را در ذهن و زبان خود تحمل نمی کنند و کمتر اعتباری برای آرای ظالمانه نهادهای بین المللی در اختیار قدرت های بزرگ از جمله شورای امنیت قائل می شوند چون به وضوح می بینند که ملت عرب و فقیر و مسلمان یمن که به کشورش تجاوز و تهاجم می شود ، جای محکوم می نشیند اما مهاجمان متجاوز با تایید اعضا به فرمان ارباب ، خوش نشین خندان چنین هنگامه ای اند ! در فاجعه جانگداز «غزه» افکار عمومی جهان ، این حقیقت را بر همه کس مشخص کرد و به یقین اگر حمله جنایت بار به مردم دردمند یمن ادامه یابد مردم جهان حتی اروپا و آمریکا همانی خواهند بود که در واکنش به جنایت در غزه از خود نشان دادند .
۲- آمریکا باید بپذیرد که تضعیف قدرت منطقه ای وانحطاط تمدن آمریکایی به سبب گزینش دوستانی همچون عربستان ، بحرین ، امارات ، قطر ، اردن و... است که کوچک ترین پایگاه مردمی ندارند و چیزی به عنوان آزادی و حقوق انسانی در کشورشان مطرح نیست .
٣- عربستان ، انبار اسلحه خوبی است و مشتری چاق و چله ای برای سلاح های کم مشتری غرب است بویژه این که هیچ تناسبی هم بین عقل و وزن این خریدار پرپول که ساکنان شرقش در نهایت فقر و عقب نگه داشتگی زندگی می کنند نیست و خود فروشنده هم می داند که این خریدار استعداد کاربرد آن را ندارد وگرنه ۲۷ روز «طوفان قاطعیتش» نه تنها «انصارالله» را بازنداشت بلکه این گروه به کمک ملت یمن ، به همه اهداف تعیین شده و مغایر با خواست سعودی ها و ائتلافی ها دست یافتند .
پس نه تنها ارتش مدرن و مجهز رژیم غاصب صهیونیستی در مقابل اراده پولادین از جان گذشتگان غزه خنثی شد بلکه یکی از عوارض آن این بود که فقط سه هزار سرباز و نظامی اسرائیلی را روان پریش و افسرده و سرخورده به کشورشان بازگرداند ، ایستادگی یمنی های آزادی خواه و شجاع ، شکم گنده های جنگ ندیده و در سایه خوابیده سعودی را نیز در پیله ای از جنون و تعارض روحی فرو خواهد برد ، فقط اندکی صبر می خواهد. ملت قهرمان و صبور یمن ، آن مصیبت پذیری را دارد که غم بیش از هزار شهید بیگناه که یک سوم آنان زنان و کودکان اند تحمل کند و با خشمی ظلم برانداز بر بالین چهار هزار مجروح بنشیند.
هم یمن ، هم غزه ، هم سوریه ، هم عراق ، هم بحرین و... می داند که هیچ قدرتی نتوانسته بر اراده ملتی فایق آید . همان گونه که «ویتنام» از نبرد با آمریکا سربلند بیرون آمد ، ملت های نفی کننده استثمار و استعمار از جمله «یمن» نیزاز این آزمون سخت ، سربلند بیرون خواهند آمد .
۴- عربستان باید فهمیده و متنبه شده باشد که دلارهایش نمی تواند ملت ها را به همان گردابی که خود می خواهد بکشاند . این حقیقت را برخی مجالس کشورهای مسلمان و دولتمردان ملل اسلامی در عمل ثابت کردند و خیلی دور نیست که همین اعضای ائتلاف شوم هم راه خود را از کاخ نشینان ریاض جدا کنند . دلیل نگارنده بر اساس شواهدی است که یکی از آنها گام پس نهادن آمریکا از این «طوفان قاطعیتی» است که به جای یمن ، حاکمان ریاض را دارد از تخت و قدرت می برد. باور کنید که آن روز خیلی دور نیست. چون خانه های عنکبوتی دشمنان دین محمد(ص) بسیار سست است.
ابتکار:مسلمان کشی جامه ای است که بر قامت قرن دوخته اند
مسلمان کشی جامه ای است که بر قامت قرن دوخته اند»عنوان سرمقاله روزنامه ابتکار به قلم غلامرضا کمالی پناه است که در آن می خوانید؛اسلام دین رحمت است. دینی که در آن کشتن یک نفر انگار کشتن همه انسانهاست. در قرآن آمده است: «به این جهت بر بنی اسرائیل مقرر داشتیم که هر کس کسی را جز به قصاص قتل، یا به جزای فساد در روی زمین بکشد مانند این است که همه مردم را کشته باشد...» (سوره مائده /آیه ٣۲) در دینی که این همه بر حرمت جان انسانها تاکید شده است و پیامبرش «رحمت للعالمین» است جای شرم بسیار است کسانی که خود را مسلمان می نامند ادعای پیروی از دین و سیره نبوی دارند این همه کشت و کشتار و خون ریزی و قتل عام و برادر کشی را مباح قلمداد کرده اند. بی گمان در چند دهه اخیر آمار کشتار و قتل عام مسلمانان کمتر از جنگ های صلیبی نبوده است. برای مثال:
*سال هاست که رژیم جنایتکار صهیونیست قطره قطره خون و جان فلسطینی ها را می کِشد و می کُشد.
*صربهای خونخوار در بوسنی هرزگوین با به راه انداختن نسل کشی روی هیتلر را سفید کردند.
*در میانمار، بوداییان وحشی دندان و چنگال خود را در جان و مال مسلمانان فرو برده و جنایات بسیاری را مرتکب شدند.
*در آفریقای مرکزی، مسیحیان افراطی «آنتی بالاکا» در نسل کشی مسلمانان ید طولانی دارند.
*در چین، مسلمانان معترض در سین کیانگ به شدت سرکوب و کشتار شدند.
*در روسیه، چچنی های مسلمان مظلومانه به تیر غیب گرفتار شدند.
*در نیجریه، بوکوحرام به فعل حرام آدم دزدی و مسلمان کشی دامن بخشیده است.
*در هند، هندوهای تندرو خون مسلمانان را بر خود فرض دیده اند.
*در پاکستان، تندروهای وهابی مسلک، شیعیان را قتل عام می کنند.
*درافغانستان، سالهاست مین و بمب اسباب بازی بچه ها شده و قطع پا و دست و... عادت شده است.
*آمریکا، با هواپیمای بی سرنشین در مرز افغانستان و پاکستان، زن و کودک و پیر و جوان را در روستاها به خاک و خون می کِشد تا به خیال خود با القاعده بجنگد.
*در سوریه، مسلمانان با اختلاف افکنی بد خواهان به جان هم افتاده اند و همدیگر را به دست هم لت و پار می کنند.
*در عراق و ایران، هشت سال مردم مسلمان دو کشور بر اثر دیوانگی صدام بعثی به جان هم افتادند و علاوه بر خسارات بی شمار مالی و اقتصادی، جان بسیاری از مردم دو کشور از بین رفت.
*در عراق، باز بر سر بی خردی صدام و حزب بعث، آمریکا و غرب مردم مظلوم عراق را به خاک و خون کشیدند.
*در عراق باز تفکر وهابیت و داعشی ها و بعثی ها به هم پیوست و هم اکنون مردم را در آتش جهالت و خود خواهی ها می سوزانند.
*دریمن، هزاران زن و کودک و پیر و جوان زیر بمب های آل سعود و فتنه های صهیونیست در حال نابودی هستند.
*مردم مصر، لیبی، و تونس به هوای بهار عربی،گلهای امید مردمشان را پرپرکرده اند و به قتل و کشتار مردم خود روی نهاده اند.
*در لبنان هیچگاه آتش اختلاف فروکش نمی کند و هر از گاهی چنان شعله ور می شود که مسلمانان را هیزم خود می کند.
*در اروپا و آمریکا صدای هر ترقه ای به گوش می رسد، آن را خرابکاری مسلمانان می دانند و با انگ تروریست به آزردن جان و روح مسلمانان کشورهای مزبور روی آورده اند. پروژه اسلام هراسی آنان کمتر از آدم کشی و جنایتکاری های ذکر شده نیست.
واقعاً زمین و زمان از این وضعیت خسته شده است. این چه بلایی است که با فروکش کردن جنگ سرد، باید خون گرم مسلمانان بر زمین ریخته شود ؟ چرا ما اینقدر خوار و ذلیل شده ایم؟ چرا باید این همه قتل و قحط و غارت و اسارت فقط از آسمان امت اسلامی ببارد؟اگر خوب دقت کنیم حتی طبیعت هم بر ما خشم گرفته است. دست آسمان بر ما بخیل شده است، سینه زمین کمتر برای ما می جوشد، دل دریاها بر ما سنگین شده است، بادها عقیم شده، نفتمان کم ارزش شده و خلاصه بدبختی پشت بدبختی است که به سمت مسلمانان سرازیر شده است. بی گمان دلیل اصلی را باید در فاصله گرفتن از قرآن،انسانیت، و اخلاق جست و جو کرد. در لسان عوام است که آنچه قرآن گفته، غربی ها عمل می کنند ولی ما فقط حرف و ادعای آن را داریم. بزرگان امت جداً دست به کار شوند. باید ریشه دروغ، نفاق، ربا، فساد، فقر، و... سوزانده شود تا این آتشی را که به جان و مال مسلمانان افتاده است بتوان خاموش کرد.
دنیای اقتصاد:درمان تب بیمار ۳۷ ساله
«درمان تب بیمار ۳۷ ساله»عنوان سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به قلم مجید عینیان است که در آن می خوانید؛بیماری ۳۷ ساله که چند وقتی است تب بالا و پرنوسان دارد، به شما مراجعه می کند. راه حل شما چیست؟
۱. دماسنج را کنار گذاشته و تب داشتن او را انکار می کنید؟
۲. با توجه به اینکه تب او رو به کاهش بوده است به او دستور می دهید خودش را لوس نکند و تب نکند! یا به همراهانش می گویید به ادعاهای تب او توجه نکنند تا او خودش خوب شود!
۳. با گذاشتن دستمالی خیس بر پیشانی او دمای بدن بیمار را پایین می آورید.
۴. با بررسی دقیق سعی در شناسایی علت تب می کنید. عفونتی را در بدن بیمار می یابید و با درمان عفونت تب بیمار را پایین می آورید. البته سابقه بیمار نشان می دهد پزشکان دیگری نیز قبلا به همین شکل تب او را پایین آورده اند. پس احتمالا تب بیمار دوباره بالا خواهد رفت.
۵. همزمان با مورد ۴ سعی می کنید دلیل اصلی را که عامل عفونت است بیابید و بیمار را برای همیشه درمان کنید.
این معمای پزشکی چه ارتباطی با روزنامه اقتصادی دارد؟
بیمار ما همان اقتصاد ایران است. سال هاست به تورم بالا و پرنوسان مبتلاست. در برخی سال ها تورم او را انکار کرده اند. برخی از زمان ها سعی کرده اند با تحکم و دستور و بخشنامه و توصیه نامه از وقوع تورم جلوگیری کنند. البته این موضوع فقط مختص اقتصاد ایران نیست. در ایالات متحده آمریکا در دوره ریاست جمهوری جرالد فورد، شعاری مطرح شده بود با عنوان «تورم را شلاق بزنید» و مردم تشویق می شدند که از گران فروشان خرید نکنند! واضح است که چنین جنبشی شکست می خورد. بررسی سابقه تورم در ایران نشان می دهد در دوره هایی تورم کاهش یافته و حتی به زیر ۱۰ درصد هم رسیده است. در چنین دوره هایی با کنترل عوامل موثر بر تورم (عمدتا نرخ ارز) دولت و بانک مرکزی توانسته اند (به اتکای درآمدهای ارزی سرشار) باعث کاهش تورم شوند؛ اما چنین درمانی تنها رفع علائم بیماری است. همچون کاهش دمای بدن به وسیله دستمال خیس. هر چند چنین سیاست هایی می توانند در مواقع حساس موثر باشند، ولی تنها برای دوره های کوتاه مدت باید مورد استفاده قرار گیرد.
تورم در ایران همانند دیگر کشورهای جهان با رشد متغیرهای پولی مرتبط است. با کاهش نرخ رشد متغیرهای پولی می توان مانع تورم بالا شد. به نظر می رسد این راهکاری است که دولت یازدهم اتخاذ کرده است؛ اما لازم است به سابقه تورم در ایران نیز دقت کنیم. در برخی دوره ها چنین سیاستی اتخاذ شده است و نتایج به نسبت خوبی هم به دست آورده است؛ اما این موضوع هیچ گاه پایدار نبوده است. در واقع ساختارهای نهادی نظام پولی کشور به گونه ای چیده شده است که حالت تعادلی آن تورم بالاست و تورم پایین را باید استثنا به شمار آورد. در واقع تنها زمانی موفق به کنترل دائمی تورم خواهیم شد که به راه حل پنجم بیندیشیم. یعنی به ریشه ها و عواملی که باعث می شوند رشد متغیرهای پولی محدود نشوند. باید عوامل بنیادین شناسایی شوند. اگر سلطه مالی بر سیاست پولی چیره است، دلیل آن را بیابیم. اگر بدهی شبکه بانکی به بانک مرکزی افزایش می یابد دلیل آن را شناسایی کنیم. و درنهایت اگر با اندک کنترلی بر متغیرهای پولی، بخش تولیدی دچار محدودیت مالی می شود، راهکاری جدا از تزریق پول برای آن بیابیم.
جام جم آنلاین
|