سروش و نصر


بهزاد مهرانی



اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۲۱ آبان ۱٣٨۵ -  ۱۲ نوامبر ۲۰۰۶


" باری بر صاحب این قلم کما بیش - در حد طاقت بشری - آشکار است که تجربه اسلام در دوران مدرن چندان متفاوت با تجربه مسیحیت و یهودیت نخواهد بود، یعنی بر خلاف پندار و کوشش سنت گرایان که رجعتی خام، و ناممکن به گذشته را خواستارند، و البته آن را در جامهای از الفاظ پر طمطراق می پوشانند ، و سر حلقه آنان که روزگاری از دفتر فرح پهلوی با تلسکوپ اشراق به دنبال امر قدسی در آسمان سلطنت می گشت، اینک پر مدعا تر از همیشه به مدح مداحان و شاگردان دیرین خود به میدان آوازه جویی پا نهاده است.
دکتر عبدالکریم سروش.
 
این بخشی از سخنرانی دکتر سروش است که در " همایش دین و مدرنیته "توسط فرزند ایشان قرائت شد.
 
ذهنم ناگهان رجعتی کردبه روزگار " محمدیه معرفت " و کلاس های درسی که توسط استاد بزرگوار در قلهک بر گزار می شد.هفته را لحظه شماری می کردم تا چهارشنبه شب از راه برسد و از محضر ایشان خوشه چینی و تلمذ نمایم.چه نکته ها که از حضور ایشان نیاموختم.چه شیرین شب هایی که هر شبش " شب قدری " بود ،شب هایی که مرحمی بود بر زخم "روزها و شب های غدری " که در آن نه در "کسی نشاط عیشی "بود و " نه درد دینی ".هفته را به شوق آن شب می گذراندم.هر گاه وارد " محمدیه معرفت " می شدم این بیت حافظ از خاطرم می گذشت که
 
از این سموم که بر طرف بوستان بگذشت / عجب که بوی گلی هست و رنگ یاسمنی
 
آن شب ها نیز" شب خمار" ی بود که تا صبح نپایید و استاد رحل اقامت در دیار دیگری افکند ،اما خاطره دلنشینش هنوز در دل و جانم ماوا دارد.هر چند گاهی سخنانی از ایشان می شنوم که حلاوت آن روزها را تلخ می کند ،اما این تلخی ها چندان در برابر آن شیرین کامی ها دوامی ندارد.نمونه آن سخنانی است که در ابتدای مطلب از ایشان نقل کردم.طعن ایشان در این جملات متوجه دکتر سید حسین نصر است.حسین نصری که هیچ گاه معنای سخنانش را در نیافته ام و هیچ گونه قرابت فکری با ایشان ندارم.نصر می خواهد از دل سنت ،سنت را زنده و بازتولید کند که به گمان من نشدنی ست.سرمایه های سنت برای جانی دو باره بخشیدن به خود از بین رفته است.آقای نصر می خواهد امروز ما را به گذشته ای برگرداند که خود نسبت به آن حسی نوستالوژیک دارد.حکومت مورد پسند ایشان نوعی " حکومت سلطنتی اسلامی "است که چندان مفهوم آن را درک نمی کنم.(رک.در جستجوی امر قدسی .گفت و گوی رامین جهانبگلو با سید حسین نصر نی ۱٣٨۵ ص۱٨۷ )
 
دکتر سروش بارها گفته است که بجای "جامعه مدنی" بگوئیم" جامعه اخلاقی".بارها گفته اند "بادوستان مروت با دشمنان نیز مروت"،اما چگونه است که در اینجا اخلاق را ازیاد می برند و مروت را ناکام می گذارند .
 
نکته جالب اینجاست که ایشان از همان منظری درنصر می پیچند که سالهاست خود نیز گرفتار و مطعون آن بوده اند ."به در ارباب بی مروت دنیارفتن ".
 
سروش میگوید که نصر می خواسته از دفتر فرح پهلوی با تلسکوپ اشراق به دنبال امر قدسی در آسمان سلطنت بگردد و بارها خود ایشان-سروش - نیز محکوم گشته اند که می خواسته با تصفیه استادان و دانشجویان در بدو انقلاب اسلامی ،دانشگاه و علو م اسلامی تولید کند .سروش در کمترین جلسه پرسش و پاسخی است که مورد این سوال قرار نگیرد که نقشش در انقلاب فرهنگی و تصفیه اساتید   دگر اندیش چه بوده است ؟حتی زمانی که سخن از پذیرش یا عدم پذیرش ایشان در کانون نویسندگان بوده است   مرحوم محمد جعفر پوینده در مصاحبه ای می گوید که سروش ابتدا باید از نقش خود در برکناری استادان و دانشجویان دگر اندیش در ابتدای انقلاب سخن بگوید ( نقل به مضمون).حال چه   شده که سروش از همان سوراخی که خود گزیده شده است دیگران را می گزد؟این انتقاد من چیزی از ارزش تلاش های علمی ایشان نمی کاهد.
 
می توانیم با سروش مخالف باشیم اما نمی توانیم نقش بزرگ اورا در کشاندن مفاهیم مدرن به دانشگاههای امروزمان نادیده بگیریم .اما عظمت کار سروش مانع از آن نمی شود که او را نقد نکنیم.آیا خود سروش هیچ اشتباهی در تاریخ فکری و سیاسی خود مرتکب نشده است؟می توان و باید افکار و اندیشه های نصر را نقد کرد اما نمی توان به صرف اینکه زمانی در دفتر فرح پهلوی کار می کرده است او را نادیده گرفت.همچنان که سروش را نمی توان به دلیل نوع تفکرش در بدو انقلاب تخطئه کرد.
 
سروش در کتاب قصه ارباب معرفت ص بیست وهشت می گوید "امام خمینی و دکتر علی شریعتی دو محبوب دیگر منند که دراین دفتر از آنها یاد کرده ام .امام خمینی را پیش از شریعتی شناختم ،وقتی دانش آموز دبیرستان بودم ...سالها بعد در دوران دانشجوئی ،کتاب مخفی حکومت اسلامی اورا خواندم و در سلک مقلدان او در آمدم ....گوئی خدادر اسم عزیز بر او متجلی شده است ".
 
سروش بعد ها در هردوی این محبوبان خویش در پیچید. شریعتی را در کتاب فربه تر از ایدئولوژی به نقد کشید و آیت اله خمینی را نیز همچنین .
 
سروش در گفتگو با ماهنامه ،نامه شماره ۲۹ می گوید "به یاد می آورم در همان ایام که علاوه بر دانشگاه تهران در دانشگاه مشهد هم به صورت استاد مهمان تدریس می کردم .مهما نخانه ای که در مشهد به انجا رفتم و در کنار بیمارستان قائم بود در آنجا چشمم به پوستری افتاد که پیامی و جمله ای از آقای خمینی در آن نوشته شده بود که هیچ فراموشش نمی کنم ایشان در آن جمله گفته بودند روزی که احکام اسلام تماماً اجرا شود کار ما خاتمه پیدا خواهد کرد . من غلبه روح فقهی را در این کلام آقای خمینی و سقف آرمان ایشان را خواندم که بنظر من با کمال تأسف (...)آن روح فقهی حاکم و بسیار (...)از یکسو و آن سقف کوتاه بسار محدود ازسوی دیگر ،و من اکنون دانه به دانه آن افکار را یاد آوری و جمع بندی می کنم و از آنجا که بسیار بر جان من نشسته بر زبان من هم جاری میشود و همه اینها به من میگفت که جامعه ایران به کدام سو میرود و چه چیز قرار است در آینده جانشین شود .ص ۲۹ (نقطه چین از ماهنامه است ).
 
حال اگر بخواهیم از سروش سخن بگوئیم باید از کدام سروش بگوئیم؟ از سروشی که افتخار مقلدی "امام خمینی"را دارد یا ازسروشی که از " آقای خمینی "انتقاد دارد ؟ازسروشی که شریعتی محبوبش است یا از سروشی که شریعتی را جراحی می کند ؟از سروشی که نصفیه میکند یا از سروشی که تصفیه میشود ؟از هر سروشی که سخن بگوئیم ،باسید حسن نصر موافق باشیم یا مخالف نحوه انتقاد سروش به نصر انتقادی است که از موازین اخلاق نقد تهی است همچنان که نقادی آنانی که سروش را به دلیل سابقه سیاسیش قابل تأمل و تعمق نمی دانند از محتوا خالی است .
 
از طرفی حق انسان است که گذشته منش سیاسی افراد را از نظر دور ندارد. رابطه هاید گر با نازی ها ،نصر با خاندان پهلوی ،سروش با انقلاب فرهنگی جمهوری اسلامی و ....
 
و امروز اعتراف گونتر گراس در همکاریش با نازی ها .
 
اما یک چیز را نباید فراموش کند که انسانهای بزرگ مرتکب اشتباهات بزرگ هم می شوند .