•
هشتمین بهار ِ دوّمین هزاره ،
از اقیانوسها عبور میکند و من
از مدرسه بر میگردم!
برفها در گرمای نگاهت ذوب میشوند.
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
آدينه
۱۱ ارديبهشت ۱٣۹۴ -
۱ می ۲۰۱۵
می خندی
پنجشنبه بعدازظهر است.
هشتمین بهار ِ دوّمین هزاره ،
از اقیانوسها عبور میکند و من
از مدرسه بر میگردم!
برفها در گرمای نگاهت ذوب میشوند.
اینک از ابرهای کودکی
باران می بارد
بر جاده های سبز
ودر هر قطره اش،
بخشی از من در جستجوی درخت گردو
در زمین فرو میرود، در دهکده یی دور دست.
می خندی
پنجشنبه بعداز ظهر است
وهر چهار فصل
به خطّی مستقیم می ماند.
حتّی وقتی مدرسه تعطیل است
من از مدرسه بر میگردم
تا از مسیر نگاهت بگذرم.
علفهای هرز
جاده های سر سبز را پوشانیده اند
باران همچنان صمیمانه می بارد.
در عمق خاک
قطره های حامل من
به ریشه های درخت گردو نمی رسند.
علفهای هرز مرا نوشیده اند.
حضور کرمهای خاکی
یعنی که خاک خوب است
و میشود در حضور غیاب
شهامت مسافر را دید!
میخندی
پنجشنبه بعد از ظهر است
از پنجره یی به خیابان می نگرم که؛
در خلوتی مبهم شاهد عبور عابری نیست
و مغازه یی در بسته
به قفل سنگین ِ کرکره ی آهنینش می نگرد.
در مسیر نگاهت
در میان علفهایِ هرزه ی جاده های سبز،
بعد از ظهر ِ جمعه است.
از مسیر اقیانوسها باز می گردم به قلّه های برف گیر
واز آنجا به تصویر دهکده یی دور دست
و درخت گردو می نگرم.
دیگر نمی خندی.
یکشنبه است.
|