سرمایه‌داری یا مردسالاری؟
فرزانه جلالی فر


• بسیاری از مسائلی که زنان در زمان‌ها و مکان‌های گوناگون با آن مواجه بوده‌اند محصول مشترک دادوستدهای مناسبات سرمایه‌دارانه و مردسالارانه است. مناسباتی که نقشی اساسی در بازتولید یکدیگر و تقویت ساختارهای تبعیض‌آمیز دارند. چرخه‌ی دائمی مردسالاری و سرمایه‌داری از یک‌سو مناسبات جنسیتی را شکل می‌دهد و از سوی دیگر مناسبات اقتصادی موجود را بازتولید می‌کند. ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ۱۱ ارديبهشت ۱٣۹۴ -  ۱ می ۲۰۱۵



اول ماه می هر ساله در بسیاری از نقاط جهان توسط احزاب و گروه‌های مختلف به‌عنوان روز جهانی کارگر گرامی داشته می‌شود. روزی که یادآور تاریخ پرفراز نشیب جنبش‌های کارگری در راه بهبود شرایط کار و گاه در راه انقلاب‌های کارگری است.

تاریخچه‌ی این روز شباهت‌های فراوانی با تاریخچه‌ی روز جهانی زن «هشتم ماه مارس» دارد. روزی که زنان کارگر کارخانه‌ای نساجی در نیویورک در اعتراض به شرایط غیرانسانی کار اعتصاب کرده و خواستار حقوق برابر با مردان کارگران و بهبود شرایط کار شدند. زنانی که به دنبال تغییر شرایط اقتصادی ناشی از جنگ جهانی اول و کمبود نیروی کار، به دنبال اعزام مردان به جبهه‌های جنگ، به‌عنوان نیروی کار ارزان به کارخانه‌ها سرازیر شده بودند تا از یک‌سو نان‌آور خانه‌های خود باشند و از سوی دیگر مانع از ایستادن چرخه‌ی اقتصاد شوند. در چنین شرایطی خیل عظیم زنان کارگر نه‌تنها با مشکلات ناشی از نظام سرمایه‌داری و وضعیت اسف‌بار زندگی کارگری دست‌به‌گریبان بودند که به‌واسطه‌ی زن بودن در معرض تبعیض‌هایی قرار گرفتند که آنها را بیش‌ازپیش مورد استثمار قرار می‌داد و حقوق انسانی آنها را به شکلی مضاعف پایمال می‌کرد.

با وجود آنکه زنان کارگر در وهله‌ی نخست مانند همکاران مردشان، با مسائلی مانند ساعات کاری طولانی و شرایط غیرانسانی کار روبرو بودند، اما ماجرا برای آنان به همین‌جا ختم نمی‌شد. زنان کارگر به‌واسطه‌ی زن بودن در ازای ساعات کاری مشابه با مردان حقوق کمتری دریافت می‌کردند. در حقیقت ورود زنان به بازار کار از همان سال‌های اولیه نه به معنای دستیابی به فرصت‌های برابر، که به معنای نیروی ارزان جهت کسب سود بیشتر برای صاحبان سرمایه بود. حضور زنان در کارخانه‌ها به معنای به رسمیت شناختن آنان به‌عنوان نیروی کار رسمی نبود. این حضور به معنای جایگزینی موقت آنان در پست‌هایی بود که گویی ذاتا به مردان تعلق داشت اما به علت بروز جنگ و برای جلوگیری از تعطیلی کارخانه‌ها ناگزیر به دست زنان سپرده شده بود.

چنین تبعیض‌های مضاعفی در قبال زنان، از سویی ناشی از مناسبات مردسالارانه‌ای بود که نه‌تنها هویت اجتماعی زنان را به رسمیت نمی‌شناخت که حتی انجام کارهایی را که در تعلق مردان قرار داده بود از توان آن‌ها خارج فرض می‌کرد. مناسباتی که زنان را برای انجام امور خانه و کارهای خانگی مناسب می‌دید و درنتیجه برای حضور اجتماعی آنان در بازار کار ارزشی برابر با کار مردان متصور نبود. از سوی دیگر مناسبات سرمایه‌دارانه، که به شکلی ساختاری، مسیر استثمار کارگران را طی می‌کرد، توانست با تکیه بر همین مناسبات مردسالارانه و با توجه به شرایط بحرانی ناشی از جنگ، حضور زنان در بازار کار را به‌طور کامل به نفع خود تمام کند.

سرمایه‌داران با ترکیب بهره‌کشی از کارگران و نادیده گرفتن مهارت زنان و پیش‌فرض ناکارآمدی آنان در مقایسه با مردان، زنان کارگر را از همان حقوق نصف و نیمه‌ی کارگری که به مردان کارگر تعلق می‌گرفت نیز بی‌بهره گذاشتند و به‌این‌ترتیب سودی بیش‌ازپیش به جیب زدند. اگرچه این حضور زنان نقشی تعیین‌کننده در شکل‌گیری هویت نوین اجتماعی آنها و به دنبال آن جنبش زنان داشت اما نمی‌توان از سود کلانی که به‌واسطه‌ی این حضور در سایه مناسبات مردسالارانه نصیب سرمایه‌داران شد به‌سادگی گذشت.

این مواجه زنان با تبعیضی که همزمان به دلیل ساختار مردسالارانه و سرمایه‌دارانه بر آنها روا داشته شده بود به تجربه‌ی زنان کارگر محدود نمی‌شود. در حقیقت بسیاری از مسائلی که زنان در زمان‌ها و مکان‌های گوناگون با آن مواجه بوده‌اند محصول مشترک دادوستدهای مناسبات سرمایه‌دارانه و مردسالارانه است. مناسباتی که نقشی اساسی در بازتولید یکدیگر و تقویت ساختارهای تبعیض‌آمیز دارند.

چرخه‌ی دائمی مردسالاری و سرمایه‌داری از یک‌سو مناسبات جنسیتی را شکل می‌دهد و از سوی دیگر مناسبات اقتصادی موجود را بازتولید می‌کند. چرا که از سویی مناسبات جنسیتی موجود در ساختارهای مردسالارانه برای حذف زنان از بسیاری عرصه‌های تک‌تازی مردان، نیازمند حمایت‌های مستقیم و غیرمستقیم مناسبات سرمایه‌دارانه است و از سوی دیگر بسیاری از مناسبات اقتصادی سرمایه‌دارانه برای دستیابی به سود بیشتر در سایه مناسبات جنسیتی غالب بازتولید می‌شود. مناسباتی که زنان را در بازار کار به رسمیت نمی‌شناسد و از این طریق به تقویت کلیشه‌های سنتی نقش زنان کمک می‌کند و جایگاه اصلی آنان را خانه و انجام امور خانه را مسئولیت مشخص آنان می‌داند؛ مشاغلی را مناسب زنان می‌داند که نقش تعیین‌کننده‌ای در چرخه‌ی اقتصادی ندارند و از این طریق قدرت اقتصادی مردان را به رسمیت شناخته و به‌واسطه‌ی نان‌آور بودن، آنان را برتری می‌بخشد تا از طریق امور اقتصادی خانه، کنترل همسران خود را بر عهده داشته باشند؛ به دنبال وضعیت طبقاتی موجود و به دلیل نبود امکانات و فرصت‌های برابر در کسب مهارت‌ها، الویت مهارت‌آموزی برای حضور در بازار را به مردان می‌دهد و به‌این‌ترتیب زنان را از رسیدن به موقعیت‌ها و پست‌های مهم کنار گذاشته و تصمیم‌گیری‌های کلان را بر عهده‌ی مردان می‌گذارد. با پایین نگه‌داشتن دستمزد زنان به‌عنوان نیروی غیررسمی کار و سودهای ناشی از تبلیغات و فروش محصولاتی که زنان ایده‌آل زندگی را بر اساس کلیشه‌های جنسیتی می‌سازند سودهای کلان به دست می‌آورد.

با تمام این تفاسیر اگرچه که هر دو روز کارگر و روز زن به‌واسطه‌ی اعتصابات کارگری در اعتراض به شرایط غیرانسانی کار تاریخ‌ساز شده‌اند، اما در برهه‌های زمانی گوناگون جنبش‌های زنان و کارگری راه‌های متفاوتی را نیز طی کرده‌اند که گاه به‌تمامی منفک از هم به نظر می‌آیند. خوانش‌ها، رویکردها و بسترهای مختلف در ارتباط با وضعیت زنان، جنبش‌های زنان را در مکان‌ها و زمان‌های متفاوت نسبت به جنبش کارگری در موقعیت‌های گوناگونی قرار داده است. با این وجود لزوم ارتباط میان جنبش زنان و جنبش کارگری برای تغییر وضعیت تمامی زنان غیرقابل انکار است. ارتباطی که نیازمند همکاری میان جنبش زنان و جنبش کارگری و برآمده از دل درهم‌تنیدگی‌های مردسالاری و سرمایه‌داری است. درنهایت نکته‌ای که بیش از همکاری میان جنبش زنان و جنبش کارگری اهمیت دارد در نظر داشتن این درهم‌تنیدگی‌ها برای فعالان در هر دو سوی این مبارزه است. مبارزه‌ای که بدون در نظر گرفتن این نکته در هیچ‌کدام از دو سو به پیروزی نمی‌رسد.

منبع: bidarzani.com