از ترجمهی شعرهایی که خواب دیدهام
یمنی
سعید سلطانی طارمی
•
چرا پنجرهها را باز نمیکنی؟
چرا پردهها را کنار نمیزنی؟
چرا دلت را رها نمیکنی
در برکههای غزل؟
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
چهارشنبه
۲٣ ارديبهشت ۱٣۹۴ -
۱٣ می ۲۰۱۵
یمنی ۱
چرا پنجرهها را باز نمیکنی؟
چرا پردهها را کنار نمیزنی؟
چرا دلت را رها نمیکنی
در برکههای غزل؟
چرا مرا به یاد نمی آوری؟
هر پرندهای که میکشد ابابیل نیست
هر مهاجمی که ویران می کند ابرهه نیست
گاهی پرنده طیارهاست
سنگ بمب است
ابرهه، منصور است
حبشه ، عربستان
و نجاشی، سلمان.
چرا پنجره را باز نمیکنی؟
چرا دلت را رها نمیکنی
در مهتابی یک غزل؟
چرا مرا به یاد نمیآوری؟
من هدهدم نه طیاره
غزل آورده ام از سلیمان
نه بمب از سلمان
پنجره را باز کن
بیا در مهتابی بمیریم
ای غزل غزلهای سلیمان!
بلقیس جوان!
۱/۲/۹۴
یمنی ۲
اگر چشمهایت را باز کنی
مرا میبینی
من اینجایم
روی بلندترین سدر سبا
برای فرزندانت لانه میسازم
دیگر نمیشود به زمین اعتماد کرد
دیگر نمیشود به آسمان اعتماد کرد
شاید
درختان هنوز صادقانه ایستادهباشند
شاید درختان هنوز
به یاد میآورند سباءالسعید را
و وطن خود را رها نمیکنند به امان خدا
اگر چشمهایت را باز کنی
مرا میبینی
من اینجایم
روی بلندترین کُنار صنعا
فرزندانت را در تنهی سدر
در تنهی کُنار
در تنهی نخل
دفن خواهم کرد
تا همچنان بر بالای خاک ایستاده باشند
چرا که خاک
دیگر قابل اعتماد نیست
اگر چشمهایت را باز کنی
مرا میبینی
من اینجا هستم
پشت پنجرهات
با غزلوارهای در منقار
بر دیوارهی سدری پنجهزارساله نقر میکنم.:
اینجا سرزمین مکارب
سرزمین بلقیس
سرزمین عقیق
و سرزمین اویس است
که خاکش برای هیچکس امن نیست
که هوایش برای هیچ کس امن نیست
یمن الشقی.
۶/۲/۹۴
|