کم رنگ شدن حس ایرانی بودن در میان ملل غیر فارس- ستار اسلامی



اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۲۷ ارديبهشت ۱٣۹۴ -  ۱۷ می ۲۰۱۵


 وجود این پدیده‍ی نوظهور کم رنگ شدن حس تعلق ایرانی در میان ایرانیان غیرفارس و رشد نجومی آن در سالهای اخیر ناشی از وجود عوامل بیرونی ودرونی است ، حقیقت امراین است که ملل غیر فارس متاثر ازاتفاقاتی که دراطرافشان رخ می دهد، شرایط موجود خود مقایسه کرده و به خیلی نتایج منطقی مقبول و دل بخواه خود می رسد. اما مهمترین عامل وتعیین کننده ترین؛ تاثیرداخلی وعملکردهایست که از طرف هژمونی کم ظرفیت بطوربیمارگونه مدام اعمال شده و می شود؛ که به خیلی از این عوارض درزیر بطور مختصر اشاره شده است.
ـ سیستم جدید اطلاع رسانی بین المللی ، همگانی شدن آن ازطریق انترنت و کسب آگاهی بیشترهویتی در بین ملل غیر فارس و به اضافه‍ی فاکتورباسواد شدن اکثریت مردم در ایران
ـ وجود کشورها و ملتهای هم زبان و هم کیش ،هم فرهنگ غیر فارس البته با شرایط و موقعیت بسی بهتردراطراف کشور موجود ایران .
ـ اعمال فشاروتشدید تبعیضات سیاسی،اقتصادی،فرهنگی،اتنیکی از طرف هژمونی کم ظرفیت بنام فارس یعنی در جای که پتانسیل بسیار ضعیف را تشکیل می دهد، با حذف، تصفیه،تخریب پتانسیلهای دیگرملل در ایران و برخورداری ازامتیازمطلق برای خود، یعنی وجود این تبعیض آشکاربه ملل غیر فارس جای ومقامی برای ایرانی بودن را نمی گذارد.
ـ در برابر خواسته های بحق فعالان ملل غیر فارس، انتخاب خود فروخته گانی از همان ملتهای غیر فارس بعنوان نماینده این ملل و دست زدن به شعبده بازی درسطح بسیارپایین ، یعنی قرار دادن فرزندان ملل رو در روی هم، سبب انزجارو رشد مضاعف حس بیگانه بودن، یعنی ایرانی نبودن در بین ملتهای غیر فارس می شود.
ـ انتخاب زبان فارسی به عنوان یگانه معیاردراستخدامات کشوری واز صافی گذراندن فرزندان ملل غیر فارس بخاطر لهجه‍ی منطقه‍ی در خصوص رادیو و تلویریون ملی ایران و بخش مطبوعات دولتی، درعرصه های دیگرمهم کشوری یعنی عملا استفاده‍ی زبان فارسی بعنوان اهرم فشار و تبعیض که خود این کار سبب ایجاد حس نیروی گریز از مرکز می شود.
ـ جعل کردن در تاریخ وگذشته‍ی ملت های غیر فارس در ایران ، دست کاری در آثارباستانی،تغیر نام وتغیر در هویت اصلی آنها بدست پرفسورهای قلابی در داخل و خارج به قصد آسمیلاسیون وجهت یکسان سازی در صد سال اخیر.
ـ لگد مال شدن کرامت انسانی در ایران: بطریق نقشهای ارزانی که در فیلم های آن چنانی تولید داخل وجوک سازیها ، نقش آفرین های دلقک در قامت غیر فارس ها در سریال ها مضحک ،حقیقتأ هر انسان با وجدان را غیر ایرانی می کند.
ـ جبر تاریخ ، جبر زمان و مراجعت به هویت خویش( هر کسی کو دورماند ازاصل خویش ـ باز جوید روزگاری وصل خویش   .مولوی)
ـ سو استفاده ازاعتقادات دینی مردم بر علیه خود مردم با استفاده از تفسیرهای به نرخ روز از کتاب آسمانی ، اثر مخرب این وجه بیشتربا مسلمانان سنی در ایران بوده است.این تبعیض دینی موجب آفرینش حس بیگانه بودن در ایران را به آنها می دهد.
ـ سرکوب تمام جنبش های رفرمیست، اصلاحی از طرف هژمونی کم ظرفیت مرکزگرا در ایران، بطور مثال فرقه‍ی دمکرات،حرکت خلق مسلمان در آذربایجان و جمهوری مهاباد ونهضت ترکمنستان وخوزستان همچنین جنبش های اصلاحی در گیلان، سبب مایوسی و حس خود بیگانگی در ملل غیر فارس ،نهایتأ نا امیدی و متعلق نبودن به این خاک یا «بقولی از این امامزاده هیچ معجزه و راه نجاتی نیست». یعنی بن بست فکری و تدایی خاطره‍ی بد، سبب کم رنگ شدن حس ایرانی بودن در ملل غیر فارس در ایران بوده و می شود.
ـ زیاده خواهی،جنگ طلبی ظرفیت کم مرکز گرا، بنام نماینیده‍ی تام اختیار ملل ایران با همسایگانی که فرهنگ،دین، آداب سنن و حتی زبانهای مشترک با ما دارند. ایجاد ترس برادر کشی،ترویج نفرت، سبب کم رنگ شدن حس ایرانی بودن ملل غیر فارس در ایران میشود.
ـ به لحاظ شریک نبودن ملل غیر فارس در حکومت فعلی ایران و نداشتن اختیار در تصمیم گیریها با هویت خود و یا به دست نمایندگان انتخابی خود طبعا کارهای زشت و شنیع( حلق آویز خیابانی،سنگسار،قصاص،تجاوز در زندانها،....) حکومت را نه پسندیده از آن خود شایسته‍ی خود نمی دانند.شرم حیا و حس گناه وبه کارهای نکرده و فرار از این حس بد،ایرانی نبود خود را ترجیح می دهد تا شریک جرم این کارهای غیر انسانی باشد.
البته خیلی از فارسها هم از این کار نا شایسته دوری کرده خود را قربانی این اعمال زشت حس می کنند.
ـ محصور ماندن درشرایط بسیار کوچک ، اشباه شدن در پتانسیل سازنده‍ی خود تا حد انفجار،نداشتن جا و مقام حتی نه گنجیدن در قالب پیش ساخت فارس محوری مرکزگرا با ظرفیت بسیار کم حکومت ها ، نبودن مجال شکوفای استعداد ها و خللاقیتها در حیطه‍ی هویت خود همه دست به دست هم داده فضای حس بد بینی ایرانی بودن را آفریده است.
ـ در منطق استعمارگران ؛حاکمیت یک اقلیت با ظرفیت بسیار کم بر یک پتانسیل بسیار بزرگ دلایل فراوانی دارد، تنها یکی از علل مهم ازموضع متزلزل و ضعیف آن حاکمیت شرایطی برای چپاول و غارت فراهم ساختن است . این همان داستان همکاری دو طرفه استعمار و اقلیت حاکم در تمامی جوامع می باشد ، اما این همکاری بین استعمار و حاکمان اقلیت در ایران کاملا متفاوت است. بطور مثال برخورد حاکمان دنیای غرب با نیروگاه هسته‍ی عراق زمان صدام ، یا با نیروگاه هسته‍ی لیبی زمان قدافی را با ایران زمان شاه وبا ایران امروزی مقایسه کنید، این فرق کاملا واضح است.
برای استعمار فرق بزرگیست ! حمایت ازاقلیت حاکم از همان ملت بر همان ملت یعنی حمایت استعمارازاقلیت حاکم عرب در مصر،در لیبی،درعربستان در برابر ملت عرب ، این مسعله در ایران خیلی فرق می کند یعنی حمایت استعمار از حاکمیت یک ملت اقلیت بر ملت های دیگر با پتانسیل بسیار بزرگ به عبارت دیگر حمایت از یک هژمونی ضعیف شکننده در برابر پتانسیل قوی معترض که اکثریت را تشکیل می دهد.
حال چرایی مراعات حال ایران در این لاس زدن های هسته‍ی را می شود فهمید، حمایت از یک اقلیت حاکم با موقعیت بسیار ضعیف و شکننده برای استعماروسیله برای غارت و سود جویست،واما همین همکاری سبب خرسندی و خوشنودی اقلیت حاکم در ایران که سال ها آرزوی رهبریت منطقه را در سر می پروراند؛ هم مطلوب است .
چرایی مراعات حال این اقلیت قومی در ایران به خاطر چشمان سیاه وبه حسن نجابت جنسی آنها نبوده بلکه بخاطر اجرای وظیفه‍ی محوله در منطقه با تاریخ مصرف مشخص به نفع استعمارگران که در صد سال اخیر صدها نمونه از آن درذهنمان داریم. یکی دنیا را غارت می کند بخاطر ملت خود، دیگری ملت های زیر دستش را می فروشد بخاطر حاکمیت خود. اما غافل از اینکه صلح ،ثبات وحاکمیت مقتدر ملی با وجود آشتی ملی ابدی در بین ملت های ایران تنها با رفتار عادلانه ،تقصیم قدرت،انجام رفرمهای اساسی وحاکمیت قانون ممکن هست .همچنین برای مقابله به مثل با زور گویان بین لمللی و مقاومت در برابر باج گیران حرفه‍ی بیگانه ازموضع ضعف ممکن نیست . رضایت ملت ها در داخل ایران یکی از شرط های اصلیست و گرنه حاکمیت اقلیت متزلزل صد سال آخیر در ایران بازیچه‍ی دست استعماربوده و هزاران سال دیگر نیز همین خواهد بود.
لمس این بازی بده بستان میان استعمارگران وهژمونی کم ظرفیت در ایران تاثیر بسیار منفی بر افکار ملت های غیر فارس در ایران داشته است، به عبارت دیگر ملت های غیر فارس در حق خود خیانت را لمس کرده و این کاررا حساب شده می دانند.در اینجا باید گفت برای جلو گیری ازعمیق شدن این مشکل اجتماعی در بین فارسها و ملل غیر فارس در کشور فعلی ایران،یک بار بطور آزمایشی هم که شده! با چشم غیر فارسها به مسعله نگریست،باید به درد دل آنها گوش داد. یعنی انسان نمی تواند برای همیشه ازغیر فارسها انتظار داشته باشد که آنها ایرانی باشند ولی در ایران هیچ حقوقی نداشته باشند! ایرانی باشند ولی صاحب هیچ امتیازی نباشند!ایرانی باشند ولی درهمان ایران زبانشان هویتشان ممنوع باشد.
دریغا بحث برسی و بیان این پدیده های اجتماعی، هنوزهم در جامعه‍ی عقب مانده ما نه تنها از طرف حاکمیت بلکه از طرف اپوزسیون در خارج هم مورد قبول نبوده ، دچار بلای بایکوت و سانسورهم واقع می شود و حتی درج اتفاقی چنین مطالبی در جا مورد هجوم این مصلحت گرایان قرار می گیرد. به عبارت دیگر مطرح کردن هر مطلبی در مورد ملل غیر فارس در ایران ،از طرف اینها توطعه حساب می شود و یا بر چسب ، کار، کار بیگانه است زده می شود. اگر طلب رفرم ،اصلاحات خواهی از طرف این مصلحت گرایان کار بیگانه است .اخطار وگوش زدهای مکرر از طرف این آقایان در خارج، گویا« زمان مطرح کردن این چیزها نیست »
پس اگر این طوریست! این مصلحت گرایان خارج نشین بفرمایند ما را راهنمای کنند و به ما بگویند ،پس کجا جایگاه طرح مسایل و عوارض حاد اجتماعیست ؟ ژرنالستهای منصف بی طرف کجایند ؟ کجایند طرفداران عدالت و دگرگونی اجتماعی؟ آنها لطف کرده به ما بگویند! کار برای دمکراسی و زحمت برای تحولات سیاسی،اجتماعی مگر از کانال تحقیقات، بحث وبررسی و بیان آنها نمی گذرد؟ مگر تبلیغ ،طرح بزرگترین رفرمهای اجتماعی و افشای جعلیات و تحریفات ظالمانه بدست روزنامه نگاران فداکار چیره دست نبوده؟ مگر بی آبرو کردن جنگ سالاران و دلالان اسلحه و معرفی قاتلان، کار پر زحمت محقان وژرنالیست حرفه‍ی نیست؟
اگر قرار باشد گفته ها ونوشته ها در خارج هم سانسوربه شود،محققان درتحقیقاتشان با مراعات حال این یا آن بیطرف نباشند، کی ازمجهولات بسیار پیچیده‍ی سیاه تاریخ مطلع خواهیم شد. پس بفرماید به ما بگویید چه چیز و کی مصلحت هست؟