درزیرپوست جامعه چه می گذرد؟ (ا)


تقی روزبه



اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۲۵ آبان ۱٣٨۵ -  ۱۶ نوامبر ۲۰۰۶


ارزیابی درست ازآن چه که دراعماق جامعه می گذرد برای همه مهم است. چرا که ازمیزان گیج   سری و غافلگیرشدن درسرتند پیچ ها می کاهد. این نیازبویژه برای فعالین مبارزات اجتماعی جهت درک درست ازشتاب وسمت گیری رویدادهای اجتماعی اهمیتی دوچندان دارد.والبته درجامعه استبدادی خودمان ودر شرایط سرکوب فراگیرِ نهادهای سیاسی ومدنی واطلاع رسانی مستقل،که تحولات لایه های زیرین عموما درزیرنمایه ای ازثبات کاذب پنهان می گردد، اطلاع یافتن ازکم وکیف تحولات وازپتانسیل اعماق کارچندان ساده ای نیست.بااین وجود درهمین جوامع هم گاه گداروهرازچندی کنترل اوضاع ازچنگ رژیم خارج می شود ورویدادهائی بوقوع می پیوندند که اگربدان ها نیک نگریسته شوند،به مثابه فوران"خرده آتش فشان هائی"هستند که باخود تکه هائی   ازمواد گداخته شده اعماق را به بیرون پرتاب می کنند.بی شک چنین گدازه هائی، مواد ارزشمندی هستند برای مشاهده تحولات لایه های زیرین.هم ازنظرانباشت نفرت وخشم وهم ازنظردریافتن نقاط آسیب پذیرآن.
درمیان انبوه رویدادهای ریزودرشت چند ماه اخیریکی ازآن ها، با همه اهمیتش، نتوانست توجه و همبستگی لازم را بسوی خود جلب کند.رویدادموردنظر شورشی بود که مدتی پیش یک روحانی"یاغی" به نام آیت اله بروجردی درگوشه ای ازشهرتهران علیه دستگاه ولایت و روحانیت حامی آن برپاکرد.
واقعه ازآن جا شروع شد که یک روحانی-که دستگاه تبلیغاتی رژیم پس ازقیام عنوان روحانی نما را باو داد- با دادن شعار"اسلام غیرسیاسی"،عَلَم طغیان علیه حکومت مذهبی و"اسلام سیاسی" حاکم برافراشت.این که چنین برآمدی درگوشه ای ازتهرانِ شدیدا تحت کنترل رژیم چگونه امکان وقوع پیداکرد،خود موضوع قابل تأملی است.درواقع تامدتی رژیم ازخطراین آیت اله شورشی که درچهارچوب برپائی مراسم مذهبی وسخن رانی درمیان جوانان برای خود پایگاه نفوذی بهم زده بود وبسرعت هم بردامنه آن افزوده می شد،غافل بود.چه کسی است نداند که دادن شعار"اسلام غیرسیاسی" درشرایطی که جباریت اسلام سیاسی همه را بخودمشغول کرده،خود ازداغ ترین شعارهای سیاسی روزمحسوب می شود! والبته آیت اله مغضوب نیزبخوبی به اعجازاین شعاردر گردآوری مریدان و جوانان بدورخود واقف بود و ازآن نیز بخوبی بهره می گرفت.شاخک های رژیم نسبت به این خطرازلحظه ای حساس شد که روشن گردید دامنه نفوذ او بویژه درمیان جوانان ازسطح مسجد محل گذشته   ورو به گسترش هم می رود.بطوریکه جماعت شرکت کننده در مراسمی که او برگزارمی کرد وسخنانی که دراین مراسم ایرادمی کرد سربه هزاران نفر می زند. او خود مدعی بود که تعدادشرکت کننده گان تا صدهزارنفر هم می رسیده است!.جمعیتی که حتا رژیم هم به سادگی قادرنیست حول معرکه گیری های خود گرد بیاورد. القصه، جاسوسان وگزمه های دستگاه ولایت، خبرنزدمقامات بالا بردند که چه نشسته اید که دورازچشمتان یک نفردگراندیش درلباس مقدس روحانیت، آنهم درپایتخت ام القراء اسلامی برای خود بیا وکیائی بهم زده ودیرنیست که عَلَم طغیان برافرازد.بدلایلی که هنوزبدلیل فضای اختناق وسانسور چندوچون آن بدرستی روشن نشده،رژیم نتوانست واکنش مناسب وبه موقع برای خاموش کردن این"آتش فتنه"از خودنشان بدهد.آیا او که خود را ازتبارخاندان آیت اله بروجردی ازمراجع مقتدرزمان شاه عنوان می کرد،ازنوعی مصونیت اولیه برخورداربود؟وبهمین خاطرلازم بود که پیش ازدستگیری و خلع لباس درنزدهم قطاران خود بقدرکافی افشاء ومنزوی گردد؟ آیا ازواکنش وآشوب هواداران کثیرو جوان اونگران بودند؟ یا آن که درمیان دستگاه های متولی سرکوب درباره چگونگی برخورد بااو اختلاف نظر وجود داشت؟آنطورکه سردار طلائی ادعا کرده است، او با شیوه برخورد خشن وتهاجم به مقراومخالف بوده وحاضرنشده حکم مزبور را بانجام رساند. البته اگرچنین باشد می توان تصورکرد که درراستای تقویت روندحکومت نظامی-امنیتی،این سردارزیرک که ازمدت ها قبل همچون برخی ازهم قطاران خود درسودای تعویض لباس و ورود به عرصه پرآب و نان سیاست به سرمی برد، درمقطع کنونی شُگونی درسرکوب یک روحانی شورشی تحت فرماندهی خود نمی یافته است.ازاین رو این فرصت "طلائی"را برای تغییرریل مسولیت خویش غنیمت شمرده است.براستی کدامیک ازعوامل فوق در تأخیرسرکوب این شورشی بیشترموثربودند؟.گرچه بنظرمی رسد عامل نگرانی ازواکنش های هواداران وی دراین تأخیرنقش کمی نداشته،ولی عوامل دیگر وازجمله اختلاف برسرشیوه وشدت سرکوب هم بی تأثیرنبوده است.
درهرحال پس ازحساس شدن شاخک حسی رژیم ازمیزان خطر،دادگاه روحانیت فرمان خلع لباس وجلب او را صادرکرد. درواکنش به آن،بروجردی سربه تمرد آشکارنهاد وازاطاعت فرمان دادگاه ومعرفی خود سرباززد. وبیش ازآن، شروع کرد به تشکیل گارد حمایت ازخود برای مقابله با اجرای فرمان.ازآن زمان تالحظه یورش به مقروی و دستگیریش بهمراه چندصدنفرمحافظ وحامی، بیش ازدوماه گذشت.دراین فاصله زمانی محل اقامت او وکوچه ها وخیابان های اطراف آن توسط هزاران جوان حامی ومریدش قُرق گردید وتبدیل شد به ستاد مقاومت دربرابرخطرحمله رژیم که درشعاع وسیع تری آن هارا درمحاصره خود قرارداده بود. قبل ازرسیدن بحران به نقطه غلیان،انواع فشارها وطرفندها وازجمله مذاکره بین طرفین ادامه داشت. ودراین مدت جوانان محافظ، رفت و آمدها را کنترل کرده و جاسوسان وخبرچینان وچماقداران حزب اللهی را دستگیروبازجوئی کرده وازمنطقه بیرون می انداختند. آنها هم چنین دوربین های جاسوسی رژیم رادرگوشه وکنارمحل شناسائی و خنثا می کردند. رژیم طرفندهای گوناگونی برای باصطلاح خواباندن غائله و پائین آوردن سید ازخرشیطان با هدف یافتن راهکارباصطلاح غیرنظامی به عمل آورد.اما هیچ کدام سودی دربرنداشت و نتوانست مقاومت بروجردی و حامیانش را درهم بشکند. سیدِ بروجردی ازهمان ستاد خود با خواندن خطابه های غراو تهییجی علیه ولایت فقیه و حکومت دینی ازموضع اسلام غیرسیاسی،به مقاومت خود ادامه داد. تا آن که سرانجام رژیم عزم خود را جزم کرده وفرمان حمله را صادرکرد. هجوم گسترده باخشونت فراوان وازجمله تیراندازی هوائی آغازشد.تعدادی مجروح ومصدوم وتعدادکثیری دستگیروروانه زندان و بازجوئی شدند.وباین ترتیب شورشی که به مدت دوماه دروسط شهرتهران،محله ای را ازکنترل رژیم خارج ساخته بود به پایان خود رسید.
بی شک این رویداد را ازجنبه های مختلفی می توان مورد بررسی قرارداد. ازجمله آن که دامنه نارضایتی و مقاومت حتا بدرون بخش هائی از روحانیت وعناصری ازآن رسیده است. اما آن چه   که دراین جا بیش ازهرچیز درمرکزکانون توجه ما قراردارد، همانا پتانسیل نهفته دراعماق ودرمیان جوانان است که فوران گوشه ای ازآن قادرمی شود برای مدت دوماه منطقه ای درتهران را ازکنترل رژیم   خارج کند.
درعلل عدم توجه لازم به این رویدادواین که نتوانست فراترازمحدوده معین، همبستگی فراگیری را بوجود بیاورد،صرفنظرازعواملی چون سانسورشدید بررسانه های خبری،می توان ازقرارگرفتن یک عنصرمذهبی-روحانی دررأس این حرکت ودادن زنگ وبوی خاص مذهبی بدان نام برد.عاملی با کارکرد دوگانه ومتناقض:هم بعنوان عاملی موثر درشکل دادن به آن( یکی ازدلایل امکان شکل گیری این جنبش علیرغم کنترل سنگین رژیم،همانا رنگ وبوی مذهبی آن وبهره گیری ازامکاناتی بود که   ازِقبل آن فراهم شده بود)،و هم بعنوان عاملی بازدارنده دربرانگیختن جلب حمایت سایرلایه های اجتماعی وفراگیرکردن این اعتراض، باتوجه نفرت وسیعی که ازسلطه حکومت مذهبی درسطح جامعه موجوداست. معنای چنین دوگانکی آنست که اواساسا می توانست لایه هائی ازجوانان را بخود جلب کند،که گرچه ازحاکمیت مذهبی فاصله گرفته اند،اما هنوزنتوانسته اند بقدرکافی ازسیطره نفوذو خرافه های مذهبی رهائی یابند. فی الواقع اونماینده درکی ازمذهب بود که بنوبه خود رنگ عوامانه و فاناتیک داشته وعقب ترازتحولاتی بود که دراین زمینه درمیان لایه های روشنفکردینی درجریان است.وبطریق اولی نمی توانست هیچ جاذبه ای برای نیروهای دیگراندیش ولائیک برای کشاندن آنها بزیرپرچم خود داشته باشد. بنابراین اوتنها قادربجذب لایه های معینی ازجامعه بود.
بااین همه چندین نکته را دربرآمد اعتراضی این جریان نباید نادیده گرفت. اول آنکه این روحانی مخالفت با اسلام سیاسی را درسرلوحه شعارهای خود قرارداده بود.دوم آن که اگراین شعاروآن   حمایت ومقاومت چندین هزارجوانی که تحت تأثیراین شعارباوپیوسته بودند نبود،چنین شورشی نمی توانست پا بگیرد.سوم آن که اشتباه خواهد بود هرآینه اگربخواهیم علامت تساوی بگذاریم بین مطالبات جوانان بجان آمده وبرانگیخته از فشاربیکاری وفقر که عموما از نقاط دیگرآمده و به تصرف آن محله همت گذاشته بودند،با انگیزه ها ومنافع اخص این روحانی که دراعتراض خود نجات دین وموقعیت اش را دنبال می کرد.چهارم آن که درجامعه ما مبارزه برای سکولاریسم ولائیسیته چنان قوت و ابعادی پیداکرده،که به یک معنا حتا بخشی ازروحانیون وروشنفکران دینی که بهردلیل در بیرون ازکاست قدرت قرارگرفته اند،علیرغم زاویه ها و پیرایه هائی که به مبارزه سکولاریستی می دهند، خود گوشه ای ازروند آن را به نمایش می گذارند.پنجم آنکه جباریت، تمامیت گرائی وانحصارجوئی یک تفسیرمعین ازمذهب درحاکمیت (که البته به نوبه خود منافع سیاسی واقتصادی باندهای معینی را بازتاب می دهد)به چنان درجه ای رسیده است که اکنون نحله های مذهبی گوناگون وگرایشات مختلف، خود را سخت درمعرض تعرض و تجاوزآن احساس می کنند. و همین مسأله است که موجب شورش ها وبرآمدهای جنبش ها وخرده جنبش های مذهبی و تحت فشارقرارگرفته می شود.نمونه دراویش درقم و ودرگناباد و ماجرای اخیرتهران تنها نمونه هائی ازاین رونداست. جنبش هائی که بدلیل داشتن خصلت دوگانه ارتجاعی ازیکسو وضدیت با سلطه یک روایت ازمذهب ازسوی دیگر،تدریجا به ضرورت جدائی دین ازحکومت پی می برند.بی تردید برخورد با چنین پدیده های دوگانه ای که می توانند بخشی ازجوانان وبعضالایه های تهیدست   اجتماعی را بسوی خود بکشند، دقت وهوشیاری ویژه ای را می طلبد.
ما طرفداران دمکراسی رادیکال و سوسیالیسم البته نمی توانیم ستایشگریک جانبه وبی چون وچرای هرجنبشی باشیم.درمورد جنبش مورد بحث این نوشته،ضمن دفاع ازحق عقیده وبیان وتشکل   ونیزمبارزه برای توقف شکنجه وآزادی بیدرنگ دستگیرشدگان،درعین حال شاهد شکاف بین رهبری وسوداهای آن با مطالبات مردم و جوانانی هستیم که درزیرچترآن گردآمده اند.این مسأله درعین حال نشان دهنده گسست بزرگی است که بین مطالبات این جنبش ها وفقدان تشکل های مستقل ومتعلق به آنها ازیک سو،وشکاف بین این جنبش ها وفعالین و نیروهای آگاه و پیشرو و واقعا دمکرات ازسوی دیگروجود دارد.درهرحال اگرگسست های مزبوربرطرف نشوند واگراین جنبش ها درزیرچم مطالبات وتشکل های خود گردنیایند، ودروجود شکاف بین آنها،همواره کسانی وجود خواهند داشت که اززیر شب کلاه خود کبوتری را بیرون کشیده وبه   پرواز درآورند.
                                                ۲۰۰۶-۱۱-۱۵-۲۴.۰٨.٨۵
www.taghi-roozbeh.blogspot.com