جب بوش و جنگ های احتمالی آمریکا در آینده ای نه چندان دور- پ. مهرکوهی



اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۲۹ ارديبهشت ۱٣۹۴ -  ۱۹ می ۲۰۱۵


 از زمان پایان جنگ جهانی ی دووم تا امروز کشور آمریکا دست کم به ۲۵ کشور جهان یورش نظامی برده و همه ی یورش ها هم به بهانه ی پدافند از امنیت آمریکا انجام گرفته
است. یکی از آن تهدید ها که آمریکا را ناچار به واکنشی به یادماندنی ساخت کشور گرانادا بود، کشوری کوچک با جمعیتی تنها نودهزار تن. در سال ۱۹٨٣ آمریکا برای یورش به گرانادا از زبده ترین نیروهای ویژه ی هوایی و دریایی اَش بهره برد ولی آن کشور با آرتشی که بیش از دو، سه هزار تن نیرو نداشت برای دو هفته در برابر یورش آرتش آمریکا ایستاده گی کرد. ۴۵ سرباز و افسر گرانادایی و از آن جمله رییس جمهور چپ گرای گرانادا در آن یورش کشته شدند ولی آن مردم توانستند با دستان خالی ۱۹ کشته روی دست آمریکا بگذارند. پیروزی بر گرانادا با موجی از شادمانی ی توده های آمریکایی رو به رو شد، گویی که آرتش آمریکا کاری کرده بود کارستان. آیا آن شادی توده های آمریکایی از زیر پا نهادن همه ی قانون های جهانی از سوی دولت و آرتش آمریکا نشانی از خوی جنگ پرستی که در چند دهه ی گذشته در آن کشور کاشته شده است نداشت؟امروزه اندک نیستند از اهالی ی سیاست در جهان غرب که باور دارند آمریکا به پابان خود نزدیک می شود. برخی داده های اقتصادی و شَوندهای اجتماعی نوید بخش یک پایان است که سرانجام دیر یا زود از راه خواهد رسید. ولی آیا می توان در کنار دیگر داده ها، از گفتارهای لبالب از بی منطقی، ناآگاهی، و گستاخی های دیوانه وار سیاست پیشه گان آمریکایی به نام یک نشان دیگر از آغاز یک پایان یاد کرد؟

سیاست در آمریکای امروز گویی یک دالان زیرزمینی به ایران دوران قاجار زده و دست دوستی و برادری با سیاست پیشه گی قاجاری داده است. شاه نادان قاجار نمی دانست انگلستان در کجای جهان است و در حالی که روس ها در آستانه ی دست اندازی به خاک ایران بودند، وی در پی فرستادن فرسته ای به دیار فرنگ بود تا فرنگیان را به رستگاری و مسلمانی فرا خواند. کم نیستند سیاست پیشه گان آمریکایی که در ناآگاهی و بی خردی به شکستعلی شاه قاجار سور زده اند. سخنان جب بوش، نامزد انتخاب رییس جمهوری ی آمریکا، درباره ی جنگ آمریکا در عراق مُهر تأییدی است بر این گزاره که او و همه ی هم پالاکی هایش مانند والتر اسکات گرفتار گونه ای از دیوانه گی ی سیاسی اند. والتر اسکات دیگر رقیب جب بوش برای نامزدی ی رییس جمهوری از میان جمهورخواهان است.


Image result for jeb bush


سخنان جنگ ستایانه ی جرج بوش پسر، که مثنوی ی هفتاد من شد، همه ی آن داستان آمریکایی نبود و نیست. سال ها پیش از او سخنان بانو مادلین اولبرابت درباره ی محاصره ی اقتصادی ی عراق و بی تفاوتی ی او در برابر مرگ ۵۰۰ هزار کودک عراقی از بی دارویی چنان بویی از وحشی گری می داد که روی پل پت را هم سفید می کرد و کرد. این بانوی صهیونیست مجارستانی ی سرگردان که کشور آمریکا به وی جا و امکان پیشرفت داد، به جای ریختن مرهمی بر زخم های کهنه ی فرو دستان و تنگدستان آمریکایی از هر فرصتی که یافت بیشتر به سود خواسته های دستگاه صهیونیستی ی قدرت کار کرد.در کنار البرایت، آدمی نمی تواند از سخنان پر از خود شیفته گی، جنگ پرستانه و به دور از انسانیت سنانور مک کین که خود مزه ی تلخ جنگ ویتنام را چشیده شگفت زده نشود. دیگر نماینده گان کنگره و مجلس آمریکا دست کمی از این نام برده شده گان ندارند. جنگ پرستی با میهن دوستی یک گرفته می شود و این کالا در میان بیشترین آمریکایی ها خریدار دارد.اینک دور به جب بوش جنگ نادیده و جنگ پرست رسیده است تا در گفتگویی با بانو "مگین کیلی"، روزنامه نگار دست راستی ی آمریکایی، چنان دسته گلی به آب دهد که به هیچ رو نتوان جمع و جور اَش کرد، اگر هدف راست و ریست کردن باشد. جب بوش گفته: حتا با در دست داشتن همه ی داده های امروزین درباره ی جنگ عراق، اگر وی در سال ۲۰۰٣ رییس جمهور می بود باز هم دستور آن جنگ را می داد. او سپس افزوده اگر هیلاری کلینتون هم رییس جمهور می بود، هیلاری هم دستور جنگ را می داد. از زمان آن گفتگوی تله ویزیون "فاکس نیوز" با جب بوش تا امروز که من این یادداشت را می نویسم شش روز می گذرد. در این شش روز جب بوش با دیدن تأثیر ناخوشایند گفته های هایش در پی ی ماست مالی ی داستان برآمده است. او چنین وانمود می کند. جب بوش می گوید آن پرسش را جور دیگری در ذهن اَش ترجمک کرده بوده است. کی بود، کی بود؟، من نبودم. دستم بود، گناه از آستینم بود؟ گناه بد درک کردن او به بردوش کیست؟ کسی که می خواهد سکان کشتی ی یگانه ابر قدرت جهان را به دست گیرد، نیاز به مترجم انگلیسی به انگلیسی دارد. او از خانواده ای برخاسته که از راه خوردن نان سیاست به ثروت های میلیارد، میلیاردی رسیده است. پدرش رییس جمهور بوده، برادرش رییس جمهور بوده، و خودش هم سالیان درازی است دست اندکار سیاست بوده و هست و پیوسته در آمد و شد و بگو و بشنو با اهالی رسانه ها. با این همه از دریافت یک پرسش ساده ی یک روزنامه نگار در می ماند. هدف "فاکس نیوز" از ترتیب دادن آن گفتگو رو کردن ناآگاهی و خودپرستی ی جب بوش و مچگیری از او نبوده است. در کاری ناخواسته پرده ها کمی بالا زده است، کاری که شاید چندان هم به زیان جب بوش نباشد. در جریان برنامه ریزی برای چنین گفت و گوهایی از پیش پرسش ها را برای آقای مثلا رییس جمهور آینده می فرستند و او وقت بسنده برای گرفتن مشاوره از تیم رسانه ای خویش را دارد. اگر آقای جب بوش دبه در آورد در اصل واقعیت های پنهان و آشکار دگرگونی یی پدیده نمی آورد. با همه ی کوشش ها برای پرده پوشی، خواست جب بوش نشان دادن ایمانی است که وی به نیروهای اطلاعاتی آمریکا دارد. آمریکا دارای هفده سازمان امنیت گوناگون است. برخی از آن ها بودجه ای برابر با بودجه ی "سی. آی. اِ." دارند و گزارش های آن ها به اندازه ی "سی. آی. اِ." معتبر. در هر شکستن همه ی اشتباه ها بر سر "سی. آی. اِ" یک جای کار می لنگد. در پس پرده ی سخنان جب یک نکته ی باریکتر ز مو هست. در زمانی که فرمان جنگ داده شد، هم نیروهای اطلاعاتی ی آمریکا و هم کاخ سفید به نیکی می دانستند که هیچ گونه پیوند و رابطه ای میان رژیم بعث عراق از یک سو و سازمان القائده و رویداد یازدهم سپتامبر از دیگر سو نبود. یکی از داده هایی که جهان فراموشکار ما دوست ندارد به آن نگاهی افکند این واقعیت است که تصمیم یورش به عراق بسیار پیش از یازده سپتامبر گرفته شده بود و سر بر آوردن جرج بوش پسر از کاخ رییس جمهوری ی آمریکا وامدار برآورده شدن آن نیاز آمریکایی بود. همانگونه که دستگاه قدرت در ایران، بر پایه ی نیازهایش، در انتخابات رییس جمهوری ایران به سال ۱٣٨۴ نام آقای احمدی نژاد را از صندوق های نامرعی بیرون کشید و سپس او را به سال ۱٣٨٨ برای چهار سال دیگر در قدرت تثبیت کرد، برآمدن پرسش برانگیز جرج بوش پسر هم تنها به شوند نیازهای دستگاه قدرت در آمریکا بود. با آدمی صلح دوست، آگاه، باخرد و اهل دانش چون "اَل گور" نمی شد به جنگ هایی که امروز در خاورمیانه در جریان است دامن زد. در انتخابات سال ۲۰۰۰ در آمریکا، بر پایه ی بسیاری از پیش بینی ها و نگرسنجی ها، اَل گور تا چند ماه پیش از انتخابات دستکم ده در سد از جرج بوش پسر جلو بود. اَل گور با آنکه با اختلافی اندک ناچار به واگذاری ی انتخابات به جرج بوش پسر شد، با این همه در آن انتخابات برنده ی رأی مردمی - پاپیولار ووت- شده بود. کناره گیری ی اَل گور از سیاست پس از آن انتخابات پرسش برانگیز معنادار بود.

به دوران رییس جمهوری ی بیل کلینتون شماری از سیاست پیشه گان آمریکایی در نامه ای به وی از او خواسته بودند که با اعلام جنگ به عراق کار آن کشور را یکسره کند. معنای آن نامه، اگر زرق و برق ها را به کناری نهیم همان یکسره کردن کار عراق بود. در پای آن نامه امضاء جب بوش هم دیده می شد. از میان آنانی که پای آن نامه را دستینه کرده بودند، کسی نبود که در دوران جرج بوش پسر به نوایی و مقامی نرسد.همان گروه نویسنده گان آن نامه پس ترها و در دوران قدرت نامه ای را جعل کردند و آن را به حساب سازمان های اطلاعاتی ی آمریکا به خورد جهانیان دادند. در آن نامه ی جعلی از دست یافتن رژیم عراق به اورانیوم در بازار سیاه خبر آمده بود. با یورش به خاک عراق، آمریکا در نخستین هدف هایش به ویران ساختن زیر ساخت های عراق پرداخت. ویرانسازی زیر ساخت ها چه ربطی با رمانیدن یکه تازان از قدرت دارد؟ پس از سرنگونی یکه تازها مردم هنوز ناچار خواهند بود به دنبال نان و آب و سیر کردن شکم زن و بچه ها بروند. دمکراسی ی آمریکایی هرگز شکم کسی را در خاورمیانه سیر نمی کند. ویران کردن نهادهای آب و برق رسانی هم به گسترش مردمسالاری یاری نمی رساند. در عراق و در لیبی چنین نشد. در جنگ های احتمالی ی آینده ی آقای جب بوش یا هیلاری کلینتون با ایران نخستین هدف ها ویرانسازی زیر ساخت هایی خواهد بود که برای درست کردن آن ها یکسد سال نیرو و سرمایه هزینه شده است. با هیج منطقی نمی توان پذیرفت که درهم کوباندن صنعت ذوب آهن ایران، کارخانه های خودروسازی ی ایران و کارخانه ی پتروشیمی ی ایران که به بی کار سازی سدها هزار تن و وابسته تر ساختن ایران خواهد انجامید کمکی به بالایش مردمسالاری بنماید. پیامد جنگ های آینده ی آمریکا در خاورمیانه تیزتر شدن دشنه انتقام خواهد بود. در آن صورت خاورمیانه در کنار داعش های سنی ها شاهد برآمدن داعش هایی از گونه ی شیعه خواهد شد.
آیا جب بوش هرگز درست کردن آن نامه ی جعلی را محکوم خواهد کرد؟ ننگ آن نامه ی جعلی را به حساب نادرستی ی اطلاعاتی که به دست "سی. آی. اِ." رسیده بود گذاشتند. ولی از آن زمان تا امروز کسی در پی ی جست و جوی این بر نیامده که چه کسی آن نامه ی جعلی را از کاخ سفید به "سی. آی. اِ." رسانید؟ کسی دوست ندارد به این بپردازد که سازمان "سی. آی. اِ." از دوران جرج بوش پدر در جریان کار روند شکل گیری و کار گروه نو محافظه کاران آمریکایی بود و شاید هم نوا با آن ها. در راه یک "هدف مقدس" بود که "سی. آی. اِ." ننگ آن نامه را خرید و دم بر نیاورد و کسی هم پُرسای واقعیت داستان ساخته گی نشد. یورش آمریکا به همراهی ی انگلستان به خاک عراق یک جنایت جنگی ی محض بود که با زیر پا نهادن همه ی قانون های جهانی انجام گرفت. این ها را جب بوش به نیکی می داند. او با اصل تجاوزگری ی آمریکایی مخالف نیست. اگر بود پای آن نامه را دستینه نمی کرد. چه جب بوش بر سر کار آید و چه هیلاری کلینتون، هر دو آن ها هوادار سرسخت و پایبند به اصل "مقدس" تجاوزگری ی آمریکا خواهند بود. زمینه های جنگ های تازه در خاورمیانه از هم اکنون فراهم می شود. نه جب بوش و نه هیلاری کلینتون کوچکترین مشکلی با اصل مقدس محور شرارت تراشیدن ندارند، اگرچه هر دو آن ها تا شب انتخابات آینده از احترام گذاشتن به دیگران و هواداری از جایگزینی گفتگو با دیگر کشورها به جای به کارگیری زور سخن خواهند گفت. ولی واژه گان "احترام به دیگران" ترجمه ی دیگری در ذهن سیاست پیشه گان آمریکایی دارد. این را باید به حساب تضاد نهادینه شده ی آمریکایی گذاشت که هم از سخن گفتن از صلح لذت می برد و هم از وارد شدن به جنگ با کشورهایی که تهدید به حساب می آیند. از زمان پایان بخشاندن به "تهدیدی" که از سوی گرانادا متوجه آمریکا بود تا امروز از شوق آمریکایی ها به جنگ کاسته نشده است. در سخنان جنگ پرستانه ی جب بوش یک مژده نهفته بود: بازی به همانگونه که تاکنون بوده ادامه خواهد یافت. در انکار او هم زمینه ای برای دلگرمی ها و لذت بردن های همیشگی ی آمریکایی ها فراهم تر شد. تا زمانی که شعارهای قدرت مطلق در آمریکا گرمترین سکه ی رایج است چیزی در آمریکا دگرگون نخواهد شد. جب بوش باید آن گفنگو با "مگین کیلی" را مثبت ارزیابی کند.