اعتیاد دانش آموزان ایرانی
از تکذیب مسئولین آموزش و پرورش تا اصرار کارشناسان


هه لمه ت معروفی


• با نگاهی مختصر به آمارهای ذکر شده که مطمئنا با توجه به نوع سیستم مطلق گرایانه و ناشفاف حاکم بر ایران، بیشتر از آمارهایی است که پخش و منتشر می شود، به سادگی می توان دریافت که فاجعه ای عظیم و هراس برانگیز پا به عرص گذاشته است و علت گستردگی آن تا به این حد، همانا انکار مسئولان و پرده پوش کردن مسائل و آمارها و واقعیتها بجای چاره جویی برای اصلاح و بهبود آن است ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ۱ خرداد ۱٣۹۴ -  ۲۲ می ۲۰۱۵



اعتیاد دانش آموزان و به طورکلی اعتیاد در تمامی دنیا شایع است و وجود دارد اما آنچه مورد اعتیاد دانش آموزان در ایران را از دیگر کشورهای جهان و بویژه کشورهای دمکراتیک متفاوت می سازد همانا قبول این امر در دیگر کشورها و بسیج همگانی جهت اصلاح و جلوگیری از گسترش آن و اختصاص بودجه و کارشناس از سوی این دولتها و تکذیب آمارها و گاها حتی وجود ان از سوی مسئولان آموزش و پرورش جمهوری اسلامی و نیز سن ابتلا به اعتیاد و آمارهای آن است. آمارهایی که در ایران روز به روز بر کمیت و کیفیت آن افزوده می شود و بنا به گفته مشاور دبیرکل ستاد مبارزه با مواد مخدر: "سن اعتیاد به ١٥ سالگی کاهش پیداکرده است و در طول ١٠ سال گذشته آمار اعتیاد در مدارس از نیم درصد به یک درصد افزایش یافته که نشان از دو برابر شدند آمار دانش‌آموزان معتاد(غیرتفننی) است."   . از دیگر سو از گذشته تا کنون از سوی وزرای آموزش و پرورش و دیگر مسئولان آن و مسئولان حکومتی دیگر تکذیب شده است. برای نمونه حاج بابایی وزیر اسبق آموزش و پرورش در جواب خبرنگار مهر به انتقاد از ارائه آمار دانش آموزان معتاد در رسانه ها توسط برخی از مسئولان می پردازد و می گوید: "بنده اگر آمار دانش آموزان معتاد را هم داشته باشم ارائه نمی کنم". و این یعنی پاک کردن صورت مسئله بجای موشکافی و کالبدشکافی و چاره جویی جهت حل آن.
نحوه کنش و واکنش ها به مسئله اعتیاد دانش آموزان ایرانی از سوی مسئولان آموزش و پرورش این کشور نیز جالب است. اینجا تنها دو مورد را به عنوان مثال ذکر می کنیم. "نماینده آموزش و پرورش علی‌رغم ارائه‌ها آمارها از سوی دیگر مقامات حکومتی حاضر در برنامه گفتگوی ویژه خبری چهارشنبه شب، اعتیاد دانش‌آموزان در مدارس را تکذیب و خانواده‌ها را تلویحا مسبب گرایش فرزندانشان به مواد مخدر عنوان کرد" . نحوه برخورد دوم با این مسئله از جانب حاج بابایی را هم اینجا عنوان می کنیم: "وزیر آموزش و پرورش تاکید کرد: فرد معتاد از خارج از مدرسه مبتلا شده و این بیماری را به داخل سرایت داده و برعکس این موضوع ممکن نیست." فرض بر صحت گفته های این دو مسئول، آیا وزارت آموزش و پرورش و دیگر نهادهای عهده دار این امر خطیر، می توانند و جایز است از خود صلب مسئولیت بکنند و یا اینکه مسائل نهفته سیاسی دیگری در پس این قضیه نهفته است؟ مسائلی که گمان می رود همچون انتشار مواد مخدر در بدنه جامعه، از سوی خود جمهوری اسلامی انجام می گیرد.
با نگاهی مختصر به این دو پاسخ درمیابیم که مسئولان آموزش و پرورش جمهوری اسلامی درصدد فرافکنی مسئله می باشند مسئله ای سخت خطرناک که هر روز بر دامنه آن از دو منظر کیفی و کمی افزوده می شود. جالب است بدانیم که شیشه، قرص اکس و حشیش از محبوب‌ترین مواد مخدر مصرفی در بین دانش‌آموزان و دانشجویان در ایران می‌باشند. همچنین به نقل از آفتاب "در نشست خبری جناب آقای دکتر جزینی قائم مقام دبیرکل ستاد که صبح امروز مورخ ۹٣.۲.۱ برگزار شد، ایشان اعلام کردند «چهار دهم درصد از دانش‌آموزان حداقل یک بار ماده محرک شیشه را تجربه کرده‌اند» "   . جائی دیگر آماری تکان دهنده از جانب مسئولان کشوری در سال ۱٣۹٣ را می بینیم " قائم مقام دبیر کل ستاد مبارزه با مواد مخدر با اشاره به اینکه ۱.۱ درصد دانش آموزان قرص اکستازی مصرف کرده‌اند گفت: طبق آمار شیوع شناسی سال ۹۰، چهار درصد دانش آموزان که اغلب در سن ۱۶ تا ۱۷ سالگی قرار دارند یک بار محرک شیشه را مصرف کرده‌اند که اکثر این مصرف مواد مربوط به شب امتحان است."
مسئله مهم و جدی در اینجا انتقال اعتیاد به مواد مخدر از بین بزرگسالان به کودکان و به نوعی دیگر پایین آمدن سن ابتلا به مواد مخدر می باشد. " به گواه طرح شیوع شناسی مصرف مواد مخدر که در سال ۱٣۹۰ انجام شد میزان مصرف مواد در گروه سنی ۱۵ تا ۱۹ سال معادل ۱٣.۵۶درصد، گروه سنی ۲۰ تا ۲۴ سال معادل۱۶.٨٣ درصد، ۲۵ تا ۲۹ سال معادل ۱۴.٣۲ درصد است و باقی مانده این رقم به گروه های سنی ٣۰ تا ۶۴ سال اختصاص دارد. طبیعی است که گروه سنی ۱۵ تا ۱۹ ساله هایی که در این آمار به آنها اشاره شده است در سن تحصیل هستند که ممکن است در مدارس کشور مشغول به تحصیل باشند یا نباشند." اکنون بنا به استناد کارشناسان، آمار دانش آموزان معتاد در ایران از سال ۱٣۷٨ تا کنون به دو برابر رسیده است که خود می تواند به نوبه خود فاجعه ای ملی تلقی شود.
با نگاهی مختصر به آمارهای ذکر شده که مطمئنا با توجه به نوع سیستم مطلق گرایانه و ناشفاف حاکم بر ایران، بیشتر از آمارهایی است که پخش و منتشر می شود، به سادگی می توان دریافت که فاجعه ای عظیم و هراس برانگیز پا به عرص گذاشته است و علت گستردگی آن تا به این حد، همانا انکار مسئولان و پرده پوش کردن مسائل و آمارها و واقعیتها بجای چاره جویی برای اصلاح و بهبود آن است، مسئله ای که به ماهیت جمهوری اسلامی و نوع و دیدگاه آن از جامعه و نحوه قدرت ناشی می شود.
واقعیت آنست که بخش اعظمی از مدارس ایران دیگر همانند گذشته جایگاهی بسیار امن برای سوادآموزی و انتقال تجربه و دانش و فرهنگ به دانش آموزان این مرز و بوم به شمار نمی روند و چه بسا فاجعه های دیگری از قبیل مسائل جنسی و نیز توهم پراکنی و جذب دانش آموزان در گروههای جهادی و پخش افکار خمینیزمانه در بین آنان بدل گشته است. مسئله ای که نه تنها هزینه و زمان از دست رفته دانش آموزان را با خطر مواجه می سازد و در مقایسه هزینه و فایده، دانش آموزان و خانواده ها را بازند می نمایاند، بلکه مسائل و عواقب منتجه دیگری را نیز در آتیه در پی خواهد داشت و تمامی این مسائل از بی مدیریتی و سوء مدیریت در داخل و گسترش دامنه قدرت طلبی این نظام حکومتی مطلق گرا در خارج از مرزهای ایران است.