از : یک روزنامه نگار همکار شرق
عنوان : برای بستن دکان "پیسه" از خود شروع کنیم
یادداشت جناب غلامی در روزنامه شرق روز شنبه ۲ خرداد در نوع خود به دلیل اینکه توسط یکی از سردبیران یک روزنامه مطرح کشور نگاشته شده است قابل اهمیت است. من نیز در این نکته با جناب سردبیر شرق موافقم که بسیاری از شبه روشنفکران وطنی و ژورنالیست های حامی اقتصاد بازار از دیرباز کار رسانه و فرهنگ را در چارچوب بنگاه اقتصادی تعریف می کنند و به لحاظ تجربه شخصی بنده در ادوار مختلف همکاری مطبوعاتی از دهه ۷۰ این موضوع نقش اساسی در تفکر این افراد بازی کرده است. من خود چندین بار در طی گفت و گوهای رودر رو با سردبیران روزنامه همشهری که آن زمان در خط اصلاح طلبی بود و به نوعی پدرخوانده اکثر روزنامه های مستقل و اصلاح طلب امروزی می باشد بر این نگاه نقد اساسی داشته ام ولی همیشه این دوستان در مجادله و مصافحه دوطرفه بر این نکته تاکید می کردند.
نشریه "مهرنامه" و دیگر نشریات همسو تحت کنترل یا نفوذ حلقه "محمد قوچانی" در طول سال های اخیر پا را حتی از حد بنگاه اقتصادی هم فراتر گذاشته و تبدیل به یک بولتن سازی امنیتی - سیاسی در حوزه رسانه و در خدمت جناح هایی از اقتصاد رانتی و الیگارشی حاکم شده اند. باند رسانه یی قوچانی همزمان چند هدف را دنبال می کنند. اول اینکه با تخریب مصدق و نگرش اقتصاد توسعه که ملی سازی نفت را دنبال می کرد، می خواهند بستر لازم برای افسارگسیختگی اقتصاد آزاد و حاکمیت کامل نئولیبرالیسم اقتصادی را فراهم کنند. دوم با ورود به تمایز دو جریان اصلاح طلبی "اعدالگرا - رادیکال" سعی می کنند پرونده سرکوب و مطالبات سال ۸۸ و جنبش سبز را به نفع تکنوکرات های معتدل بسته و امثال میرحسین موسوی و این جنبش را یکسره در پای میانه روهای شریک در حاکمیت ولایی قربانی کنند. سومین ضلع این مثلث تخریب دامن جنبش چپ را می گیرد که شاید بتوان آن را اصلی ترین هدف حلقه قوچانی در حوزه رسانه و فضای روشنفکری ایران امروز به شمار آورد. پرونده سازی امثال قوچانی و مهرنامه برای جنبش چپ که در آخرین شماره آن به چهلمین سالگرد قتل و ترور حکومتی زنده یاد "بیژن جزنی" و همراهان وی در تپه های اوین اختصاص یافت تنها بخشی از این سناریوسازی و حیات ژورنالیسم امنیتی - اقتصادی است. لقب "روشنفکر تروریست" به جزنی به عنوان یکی از خوشفکرترین و پراگماتیست ترین مبارزان ضددیکتاتوری در زمان حکومت پهلوی، نهایت رذالت و خوش رقصی یک شبه روشنفکر حبابی و ژورنالیسم آلت دست بوده است. در این نوشته کوتاه نمی خواهم وارد بحث جنبش چپ چریکی و جایگاه جرنی شوم بلکه بیشتر قصد دارم تا با صحه گذاشتن بر بخشی از یادداشت آقای غلامی موضوع را به یک مورد مشابه جلب کنم که از قضای روزگار متهم اصلی آن جناب سردبیر شرق بوده و تقریبا به نوعی تنه به مقالات مهرنامه می زند. روز سه شنبه ۲۲ اردیبهشت در صفحه اول روزنامه شرق کاریکاتوری از فیدل کاسترو با سیگار برگی وارونه بر لب با عنوان "رفیق ناباب" نقش بسته است که تماما تخریب و اطلاعات غلطی را به مخاطب عرضه کرده بود. همان زمان با توجه به اینکه دنباله مطلب دوست ناباب در بخش جهان روزنامه منتشر شده بود و بنده هم با شناختی که از این دوستان داشتم دچار تعجب شده و بعد از چند تماس فهمیدم که مطلب کار آنان نبوده و به توصیه جناب غلامی در آخرین وقت های کاری تحریریه توسط یکی از روزنامه نگاران دیگر نوشته شده است. هر چند که نویسنده مطلب غلامی نبوده اما اصرار ایشان و درخواست آخر وقتی که از یک روزنامه نگار جوان داشته است، مولود مطلبی شد که از همان صبح فردا تاسف بسیاری از دوستان تحریریه و همکاران دیگر از جمله خود من را برانگیخت. ظاهرا در مواجه با انتقاد بخشی از همکاران جناب غلامی ضمن دفاع از کار خود وقتی در منگنه قرار می گیرد به همان اصلی متوسل می شود که خود به عنوان سوداگری و دکان "پیسه" در مورد قوچانی به کار برده است. مطلب دوست ناباب که از کاسترو چهره یی خوشگذران، دروغگو، مستبدی با زندگی شاهانه، صاحب جزیره تفریحی، میلیون ها دلار در حساب بانکی و از جمله دو دلفین و ...... در روز انتشار نه تنها هیچ مناسبتی نداشته است که حتی در آن روز در همان صحه جهان شرق مطلب اصلی حول تغییرات اساسی در مناسبات واشینگتن - هاوانا بود. سند مورد استفاده برای مطلب دوست ناباب نقل و قول هایی از "خوان رینالدو سانچز" یکی از مخالفان کاسترو است که گویا به ادعای خود چند سالی محافظ شخصی وی بوده و سال ۱۹۹۴ به آمریکا پناهنده می شود. در حالی که مرغ پخته نیز می داند که هیچ کس در جهان قرن بیستم به اندازه فیدل کاسترو زیر ذره بین "سیا" نبوده است و چنانچه فقط یک درصد از این اتهامات درست بود که چه هیاهوهایی برنمی خاست و ده ها فیلم هالیودی از مایملک کاسترو ساخته نمی شد. تا حالا خیلی ها به خاطر موضوع چگونگی دمکراسی، حقوق بشر یا انزوای سیاسی - اقتصادی کوبا به فیدل کاسترو انتقاد کرده اند که در اینجا به درستی و نادرستی آن ها نمی پردازم ولی از آقای غلامی به عنوان یک همکار دعوت می کنم منصفانه یک بار دیگر این مطلب سفارشی را خوانده و خود قضاوت کند که دکان مصطفی پیسه در نهاد رسانه یی ایران تا کجا می تواند پیش برود.
۶٨۵۷٣ - تاریخ انتشار : ۴ خرداد ۱٣۹۴
|