جنگ مذهبی و آینده تیره و تار منطقه


فرخ نعمت پور


• علیرغم اتحاد چهل کشور علیه داعش و عملیات هوائی آنان، اما داعش در غیاب توان هوائی اش در پیشرویست! پیشروی ای که خلاف منطق نظامی موجود است. چنین می نماید که اگر هدف حتی کشانیدن جنگ به درون ایران نباشد، اما ایجاد قدرت آنچنانی در منطقه است که بتواند دوباره موازنه قدیم را در کل خاورمیانه احیا کند، و ایران را تنها به یکی از مدعیان قدرت تبدیل کند، آن هم قدرتی با رقیب جدی منطقه ای ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۲ خرداد ۱٣۹۴ -  ۲٣ می ۲۰۱۵


دو خط عمده با خصوصیات خود
منطقه خاورمیانه وارد یک جنگ مذهبی خطرناک شده است که در آن در یک طرف نیروهای سنی و در طرف دیگر شیعیان قرار دارند. اگر بهار عربی در بطن خود یک دوران دمکراتیک را با خصوصیت سکولار مژده می داد که در آن نیروهای اسلامی به عنوان یکی از گرایشهای موجود می توانستند در بطن رقابتهای سیاسی حضور داشته باشند، اما با شکست این جنبش و عقب نشینی آن به نفع آنارشیسم (در لیبی)، و برگشت به دیکتاتوری سکولار (در مصر)، جریانهای اسلامی خشن نظامی رشد کردند که بنوبه خود هویت دمکراتیک آن را به چالش کشیدند.
البته در بطن این خط کشی کلان سیاسی، همزمان نیروهائی دیگر در کنار این دو نیروی عمده حرکت می کنند که از آبشخور فکری ـ سیاسی دیگری تغذیه می کنند، مانند کردها در کردستان عراق که به عنوان حامل ناسیونالیسم کردی در کنار نیروهای شیعه علیه نیروی مذهبی متعرض سنی در حرکتند، و نیروی علی عبدالله صالح در یمن که در کنار نیروهای شیعی حوثی، و حزب بعث عراق که در کنار داعش در عراق قرار گرفتهاند.
اما این باز کل صحنه نیست. واقعیت این است که در سطح گسترده تر، ناسیونالیسم عربی و ایرانی هم در کل سناریو حضور چشمگیری دارند، که اگرچه هر کدام اسلام را به عنوان ایدئولوژی مسلط، اصل قرار داده اند، در واقع حفظ منافع هر کشور، خود عامل دیگریست که در کنار هویت مذهبی حرکت می کند، و کل تصویر را تحت تاثیرات معین خود قرار داده است. شاید بتوان گفت که دو جبهه مطرح شده در سطح کلان در یک نامگذاری دقیقتر عبارتند از ناسیونالیسم ایرانی شیعی گرا و ناسیونالیسم عربی سنی گرا. در واقع این دو ناسیونالیسم با تکیه بر مذاهب شیعه و سنی خود را فراکشوری می کنند و به این ترتیب وارد دالانهای فراملی می شوند.

یک مقایسه
با توجه به پتانسیل تفوق کمیتی جریان سنی نسبت به جریان شیعی، واقعیت این است که جریان سنی از پتانسیل بهتر و بیشتری برای رشد و تقویت خود در منطقه برخوردار است. اما آنچه این جریان را بیشتر نسبت به جریان شیعی تضعیف می کند مماشات این جریان و بویژه دولتهای حامی آن با دولت اسرائیل می باشد که بشدت به پاشنه آشیل آن در جذب هرچه بهتر افکار عمومی کشورهای سنی عربی تبدیل شده است. در واقع تنها نیروی جدی ای که این جریان می تواند از آن سربازگیری واقعی (سربازانی با انگیزه و نیت مبارزاتی) کند، خود سنیهای سوریه و بویژه عراق می باشند که مستقیما با جریانات علوی درگیرند، واللا ماباقی که از کشورهای دیگر می آیند اکثریتشان بنوعی در آخرین تعریف مزدورند. در واقع فاصله زیاد رژیمهای دولتهای عربی با مردمان کشورهایشان به آنان این امکان را نمی دهد که به موتور محرکه اصلی در تهیج و بسیج عمومی نیروهای سنی در سطح مطلوب تبدیل شوند. بنابراین در یک کلام اگر سنی ها از لحاظ کمیتی تفوق دارند، اما شیعیان از لحاظ انگیزه و تاریخ ضد اسرائیلی خود از لحاظ کیفیتی در موقعیت مطلوبتری قرار دارند.

حرکت در یک دایره بسته
در جریان حاکمیت رژیم بعث در عراق، سنیها بنیاد توده ای این حزب را تشکیل می دادند. یعنی یک جریان سکولار دیکتاتور، بر مذهب خاصی برای بنیادگذاری پایه های قدرتش تکیه داشت. با سقوط صدام معادله عمومی عوض شد و حکومت جدیدی با بنیانهائی متکی بر مذهب شیعی شکل گرفت. در سوریه هم همین داستان بود: دولت بعث سکولار این کشور به علوی ها متکی بود و هست، و حال سنی ها در صدد تشکیل دولتی در این کشورها هستند با پایهها و بنیادهای مذهب سنی (ویترین سکولاریسم در این سناریوی جدید از صحنه رخت بر بسته است). در واقع آنچه ما شاهدش هستیم یک دور باطل از تلاش برای جابجائی قدرت می باشد که در آن همیشه بخش مهم و کثیری از مردم کماکان زیر تازیانههای جریان مسلط مقابل قرار می گیرند، و این درست همان علت بنیادی عدم آسایش و ادامه جنگ در منطقه می باشد. ایجاد دولتها و حکومتها با بنیادهای مذهبی، سرچشمه اصلی فاجعه است. در کمترین حالت در حالیکه این یکی خواب صعود دوباره بر اریکه قدرت را می بیند، بذرهای شورش و خشمی دگر شروع به رویش و جوانه زدن در دیگری می کند.

قدرتهای جهانی و جنگ مذهبی
قدرتهای جهانی و منطقه ای، هم در برافروختن این جنگ بشیوه مستقیم و غیرمستقیم سهیمند، و هم در ادامه آن. علاوه بر تامین منافع معین اقتصادی، بازی تاثیرگذاریهای معین خود را بر این یا آن جریان معین به پیش می برند. فروش تسلیحات، ادامه حضور و نیز تغییر آرایش صحنه شطرنج سیاسی به نفع خود هم در کوتاه مدت و هم در درازمدت آن اهدافی هستند که تعقیب می شوند. اگر هانتینگتون دههه ها قبل، پس از فروپاشی شوروی، از تقابل فرهنگها میان شرق و غرب گفت، حال این تقابل به استراتژی تقابل در میان خود طرفهای موجود در یک فرهنگ فرا روئیده است. و بدین ترتیب طرف غربی مورد نظر هانتینگتون، بطور موقت هم که شده از میدان فعلا بدر می شود.
اگر سقوط صدام و طالبان به تقویت موقعیت ایران انجامید، اگر نقش مهم ایران در جنگ سوریه به تقویت نقش ایران در منطقه انجامیده، اگر ایجاد حزب الله لبنان سایه خطر ایران را بر اسرائیل گسترانیده است، اگر آمریکا خود از توان تحدید قدرت ایران به شیوه مطلوب بازمانده است، باید فاکتور دیگری وجود داشته باشد تا بتواند قدرت ایران را تا حدود زیادی به پشت دیوارهای این کشور برگرداند. بویژه آنکه با پیشرفت حل پرونده هستهای، امکانات ایران برای گسترش بازی سیاسی خود هم در سطح منطقه و هم در سطح جهانی بیشتر شده است. و برای این تحدید، چیزی بهتر از بازگشت به همان سیاست کلان کلاسیکی فعلا وجود ندارد، که آن نیز همانا مهار ایران از طریق یک رقیب جدی سنی در منطقه است، و البته نه سنی سکولار، بلکه سنی مذهبی.
نکته پایانی
و اکنون خبرهای جدیدی از تغییر آرایش قوای نظامی هم در سوریه و هم در عراق به نفع داعش به گوش می رسد. علیرغم اتحاد چهل کشور علیه داعش و عملیات هوائی آنان، اما داعش در غیاب توان هوائی اش در پیشرویست! پیشروی ای که خلاف منطق نظامی موجود است. چنین می نماید که اگر هدف حتی کشانیدن جنگ به درون ایران نباشد، اما ایجاد قدرت آنچنانی در منطقه است که بتواند دوباره موازنه قدیم را در کل خاورمیانه احیا کند، و ایران را تنها به یکی از مدعیان قدرت تبدیل کند، آن هم قدرتی با رقیب جدی منطقه ای.