خرم آباد، و حق پایکوبی - بهنام چنگائی



اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۵ خرداد ۱٣۹۴ -  ۲۶ می ۲۰۱۵


چقدر برای امام جمعه خرم آباد، نماینده ی شهر و رهبرشان* حقارت برانگیز و برای مردم این شهر و سازمانگران آن رقص ها مسرت بخش است که یک جشن ساده، توام با پایکوبی و شادمانی سنتی به یکباره توانسته است پایه های فرهنگ شیون و زاری بنیادگرایان را در هم ریخته و رژیم ماتم را به لرز مرگ بیندازد. این پایکوبی و جشن سالانه‌ ی گُلوَنی، عصر روز شنبه (۲۶ اردیبهشت‌ ـ۱۶ می‌) در باغ تاریخی "گلستان" واقع در" قلعه فلک‌الافلاک" برگزار شد. به دنبال آن، شماری از رسانه‌ها و پشتیبانان "حکومتِ گریه" درپی انتشار تصاویری سانسورشده از این جشن تاریخی که با فرهنگ دیرینه و چند هزاره ی فلکلوریک مردم لُر و کرد آمیخته است؛ آنها نوشتند که در جریان برگزاری "رقص های مختلط زن و مرد" (ترویج بی‌حیائی) روی داده و " اقدامات خلاف عرف جامعه" مشاهده شده است. آیا شادابی و پایکوبی حق هر انسان آزاد نیست؟ آنهم برای مردمی که هرروزه در میادین بزرگ شهرها، عادت کرده اند که به تماشای رقص مرگ قربانیان رژیم بروند!
اما همانگونه که می دانیم لرستان نیز، بسان دیگر استان های غمبار و بلازده ی ایران اسیر یک دوره ی کوتاهِ غفلت و خوشباوری به رهبران جاهطلب مذهبی خویش است که در نتیجه آن به بند مذهب افراطی کشیده شد. و در پی آن گمراهی و ساده انگاری در راه خمینی درغگو بود که امروز نوع ایرانی اسیر در ژرفا، پهنا و گستره ی قوانین عصر شترسواری، زورکی و فرقه ای به بند شد، و ناچار به تبعیت از موازین من درآوردی شادی ستیز، سنت های ضدبشری، نحله های تاریکی گرا، شیوه های قهری و ترفندهای سیاست خشونت ورز و مرگ آفرین گشت و فرهنگ یکسویه گریه حاکم و بنیادگرائی برتری جوی ولایت مطلق در گوشه به گوشه ی ایران آغاز و نیات شوم اش سراسری شد و به معنای تمام و کمال کلمه ملت های رنگین فرهنگ ما درِ کاشانه ی خود را به روی توحش، درندگی و اعدام آزادی و شادمانی گشودند، و به جهل و جورافکنان، مآوا و تاج شاهی که نه، اینبار قدرت نیمه خدائی دادند.

گول خوردن و سرکردگی و سروری دادن، آنهم به یک مشت مافیای دغل، جاهطلب، خودخواه و عمدتا گروه های چپاولگر و کینه گرایانِ تبهکار امروزی بسیار فاجعه انگیز بود. چراکه: فرصت دادن به اراده کور و اداره سیاسی طیف دکانداران باورستیز که بیش از همه علیه عقیده ی خودِ شیعیان بکاررفت، حقیقتا نوستالژی هولناک و دردناکی ست! پس از آن بود که قریب به اتفاق ملت های رنگین ما یکسر در دام آلام و اوهام دروغین آسمانی این ریاکاران فروماندند و در مصیبت های مزمن و مرگبار رژیم ولائی هر لحظه لت و پار، کشته و یا سرگشته شدند. و شگفتا که دهه هاست مردمان ما ناچارند با این گروه آدمخوار بسربرند و ناگزیرند در دریای ماتم از دست رفته ها غرق شوند و از فقدان نشاط از دست داده خویش در حسرت انزوا غوطه می خورند. ٣۷ سال آزگار است که ملت های ما همچنان و بی وقفه مجبورند روز تا شب با ندبه و مرثیه و عزا دمخور شوند و هستی بیمار و روان پریش گوشه نشینی، مرگ گرائی و سوگواری بر تارک جان خسته ی ایران پا نهاده و جان و دل های زخمی همگان را به سخره گرفته است. این مردم یا بر سر مزارهای عزیزان شان پیوسته از این گورستان به آن گورستان های آباد و پُررونق می روند و یا به همت اوباشان امر به معروف و نهی از منکر، چه اینجا و چه آنجا دست شکایت بر سر و سینه خدا می زنند.

همین مردم ما از یکسو از محنت تنگدستی، فقر و بیکاری خوار و زبون شده اند و از دیگر سوی از خفقان، اندوه و ستم استبداد هار مذهبی زار و هوار می زند و رنج بی پایان می برند. حالا، در اینچنین فضائی پژمرده، یاس آلود و به شدت سرخورده از حاکمیت ٣۷ ساله ی گریه مداری و مرثیه سرائی رژیم، ما برای اولین بار و در اولین فرصت مناسب و جهش وار یکباره دیدیم، که شور و شعف زندگی در مردم نمرده و استعداد شادی و پایکوبی زیبا و مشترک زنان و مردان غمزده ی خرم آباد آنرا گواهی و نشانی داد که آنها زندگی شادمان می خواهند و می خواستند باهم و دست در دست هم چوبی برقصند و رقصیدند. این حق مسلم آنهاست! یقینا این رقص دسته جمعی بسان شوک و شهاب در شب مات و پات شیعی، منشاء امیدافزائی بر فضای زندگی سرد و همیشه غمگین و نالان در خرم آباد و سراسر ایران امید پاچید، و شادی دوباره و فراوان به همگان بخشید و انگیزه های تازه ی برای زیستن غمزدگان آفرید و بیشتر هم خواهدآفریند. ترس و دلهره ی رژیم شاهد مدعاست.

اینگونه شکستن یخ سکوت، سوت و کوری زمستانی و ایجاد گرما، شور و شوق و شرارافکنی ها بر جان های عزاگرفته و ماتم زده، هشداری ست به سردمداران"مویه و ماتمی" که زمان سوگواری های شان در این برهه ی تاریک(به بلندای بلای مرثیه های رژیم شیون و زاری) دراز است و عمر پلید و سیاه و خونینی دارد. در امروزه روزِ افسرده، این پایکوبی ها، بیشتر به اصطلاح به همان آب حیات موهوم می ماند که به ناگهان در جان خرم آبادی ها برای دمی هم که شده نوید و امید آزادی فردا را دمیده است و این "پشتگرمی و پایکوبی مردمی در میان سوته دلان براستی در این کویر وحشت گوئی که هستی خسته و از یادرفته ی "رقص" را در میانه ی تهی جانان مغموم، دوباره پیوند با راز رقصِ بی زوال داده و آنانرا برپای مقاومت و ایستادگی در برابر زور و خمودگی کشانده است.

پس جای هیچ گمان ندارد که سنت گریه و زاری ٣۷ ساله رژیم به سادگی در این پایکوبی زنان و مردان خرم آبادی شکست خورده است. این غنیمت اندک رقص و رهائی از غمِ دزدان شادی و همزمان برپائی هلهله ها و شادکامی ها در کنام حاکمیت گریه، بی کم و کاست به مرثیه ها و نوحه خوانی های بی انتها برای همیشه نه می گوید و هسته ی شوق زندگی، انگیزه ی کاشت دوباره شادمانی را بر مردم لرستان و سراسر ایران با همه ی مسرت در خرم آباد بذر کرد و جسارتش را به همه ی ملت ها بذل می کند و به غمگساران شعف می بخشد و دشمنان شادی و شادمانی را به با ضرب آهنگ رقص پای خود به ترس و لرز مرگ می اندازد.