از : لیثی حبیبی - م. تلنگر
عنوان : نکته ای در بابِ «اوج» که در کامنت قبلی از آن سخن به میان آمد: لغتنامه نویسانِ ایرانی «اَوج»* عربی را مُعَرَّب
«اوچ» یا «اوگ» ایرانی دانسته اند. این نظر می تواند صحیح باشد؛ و هم می توانسته آن شکل - «اُوج» و نه «اَوج»(تلفظ عربی) - در تلفظ ایرانی نیز پیش از مُعَرَّب شدن آن واژه، بوده باشد. مثل اشکالِ گوناگونِ هُور و خُور؛ هُونی، خُونی و کانی؛ پیل و فیل و ... که همه ی اَشکال ایرانی است؛ یعنی مثلن «فیل» مُعَرَّبِ «پیل» نیست؛ بلکه شکلی دیگر از آن است.
*«اَوج - اسم، عربی؛ معربِ «اوگ» یا «اوچ»، بلندی، بالا، فراز، بلندترین نقطه، بالاترین درجه.
(فرهنگ عمید ص ۲۱۵)
۶٨۶٨٨ - تاریخ انتشار : ۱۲ خرداد ۱٣۹۴
|
از : لیثی حبیبی - م. تلنگر
عنوان : سلام آقای ذکریا قادری. من شما را نمی شناسم، ولی از آنجایی که در جهانِ رازدارِ تحقیق همان که برای خود
می خواهم، برای دیگران خواهانم؛ پس نکاتی را خطاب به شما عزیز می نویسم که چکیده ی یک مقاله ی بسیار بلند است، تا شاید به سود شما بکار آید؛ وگرنه خطر خودزنی بخاطر قبیله گرایی، و سیاست بازی کار زیبای تحقیق شما را در اینده به شدت مورد تهدید قرار خواهد داد. من زرتشتی نیستم، ولی تحقیقاتی از جمله تحقیقات میدانی در باب این دین خرد گرای همه ایرانی دارم. آن سه واژه ی جاودانِ زوال ناپذیر عین سخنِ علمی ست؛ لطفن انشا ننویسید اگر می خواهید محققی صادق، شریف و بی طرف باشید.
هر انسانی حق دارد در زندگی خود جهتدار نیز باشد؛ این هیچ اشکالی ندارد؛ ولی اگر شما به فصل تحقیق و حقیقت یابی، جهتدار کار کردید، کارتان هیچ نامی بجز خود زنی قلمی ندارد - متأسفانه قلم نازنین و شگفتی آفرین، اینجا جای چاقو را می گیرد. آن سه کلام زرین زرتشت بزرگ - پیامبر همه ی ایرانیان و اکناف ایران و از جمله کورد ها - شاید کهن ترین سخن علمی جهان بشری است که تا به حال ثبت گشته و کهنگی ناپذیر است حتی بعد از هزار سال دیگر - در هر سیستمی کهنگی ناپذیر است.
کجای آن سه زرین کلام کم نظیر زیبای علمی را شما دیگرگونه دیده اید!؟
چرا از خودتان حرف در می آورید دوست عزیز!؟
پندار و اندیشه ی هر آدمی به آن ماده ی خاکستری زیبا که در کاسه ی سر داریم، بستگی دارد که چیزی بی نظیر است و داشتن اش خاص آدمیان.
پندار آدمی از اندیشه ی اوست که ساختگاهش، مغز است. مغز می سازد، و زبان آن را به کلام بدل می کند و سپس به عمل می نشیند - پندار، گفتار، و گردار؛ که از این زیباتر نمی شود. حال پیامبر کورد ها(کُردها) و همه ی ایرانیان و اکناف ایران، برای بشریت نوع نیکِ آن ها را آرزو کرده، زیرا، دیوار کَژ تا ثریا کَژ رَوَد.
زرتشت بزرگ و کم نظیر در جهان قبل از هر قوم یا خلقی پیامبر کورد هاست. به غیر از ادیب و مترجم شریفِ فقید ایرانی، محمود اعتماد زاده که بطور سمبولیک خود را به آذین = بِه آیین = پیرو دین زرتشت، نامیده، ایرانیانِ حتی پیرو زرتشت(زرتشتی ها) حالا خود را عمومن زرتشتی می نامند؛ ولی کورد - بخصوص کرمانج های عراقی - هنوز خود را نماینده ی «بِه دین» معرفی می کنند و به کوردی کرمانجی خود حتی کوردی نمی گویند؛ وقتی می پرسی زبان شما کدامین است، می گویند: ما به زبان «بِه دینی» سخن می گوییم - من از بسیارانی این را شنیده ام.
«زبان ما به دینی است»، یعنی ما پیروان زرتشت هستیم. یعنی پیرو زرتشت بودن برای کُوردِ اصیل از قومیت و ملیت او نیز حتی مهمتر بوده است.
بیایید به گذشتگان خود و به تاریخ خون آلود دیر و دور هزاره های گُم و غبار آلود به این راحتی خیانت نکنیم. گذشتگان ما از دریا های خون گذشته اند و این فرهنگ ها و زبان ها را به ما رسانده اند؛ بیایید به آن عزیزان خود پشت نکنیم.
سیاست زدگی و سیاست بازی را به تحقیق کشاندن، خود زنی و در بلند مدت خود کُشی است.
علمی تر از آن سه سخن زرین، یافت می نشود گشته ایم ما - نتیجه ی کارِ مغز، روان گشتن در زبان با واژه گان و در پی آن، عمل آدمی. از این زیباتر مگر می شود منطقی و علمی اندیشید که زرتشت بزرگ در هزاره های دور برای نجات بشر اندیشیده؟ و شما بعد از هزاران سال بر سکوی پای چوبین و نا استوارِ چند داستان واره ایستاده اید و بر مرد می تازید، به او شلیک می کنید بیرحم. بیرحمی ای که "سیاست" زمانه رواج می دهد هر دم، که نیست در آن هیچ مرهم. برای دریدن است و گوش حقیقت را بریدن.
شما از روی چه منطقی آن چکیده ی جهان سخن، آن زرین کم نظیر علمی را غیر علمی نامیده اید!؟
آن سه گوهر بی نظیر، همه سخن از علم با خود دارد تا بلندای کلام؛ تا اُوچَ لُون = اوجَ لُون = اوجَلان.
همانطور که کامنت نویس پیشین به شما سفارش کرده، شما جوان هستید و هنوز دیر نشده؛ تحقیق را از سیاست زدگی و سیاست بازی هرچه زودتر جدا سازید*؛ وگرنه مثل بسیاری دیگر در آینده اندیشمندان جهانِ دانش و تحقیق شما را افسانه بافی قوم گرا خواهند دید و کارتان را هیچ.
به همین خاطر، من بیش از هر تاریخ نویسی به راز اندرون واژه ها اعتماد می کنم، زیرا چکیده ی تاریخ را در خود دارند بی هیچ گُمگَری.
* من مخالف سیاست نیستم، بی سیاست کار جهان نمی گذرد؛ سیاست، جهان گردان است. ولی سیاست زدگی و سیاست بازی را زهری، بدلی می دانم که ضد سیاست زیبای پاکیزه خویان است.
پس زنده باد سیاست پاکیزه خویان جهان!
این شیوه ی بر رسی را زمانی سیاست زدگانی قبیله گرا - هم قبیله گرایانِ مرکز گرا و هم دیگران - وارد تحقیق کردند و متأسفانه هنوز دیده می شود که: نا رَه پیمایی(مقابل رَه پیمایی) اسب لَنگ پا شکسته اش ادامه دارد به وسیله ی "سوارانی" که آش مسموم خورده اند و هیچ و پوچ و رویا را با نظریات علمی به اشتباه گرفته اند. پس هرچه دل تنگشان خواست می نویسند و بعد بر مبنای نوشته های افسانه وار خود نتیجه ی دلخواه خود می گیرند - "زرنگ بازی" ای که سالهاست دیگر لو رفته و عمل نمی کند. ولی آن باروت آب خورده، هنوز برای شلیکِ "هیچ" بکار گرفته می شود. و این ناحقی ست؛ آن مسمومگر را در جان زیبای انسانی مدوایند، که جلوی چشم صفحه ی تار آوَرَد و هنگام دانستنِ حقیقت پشیمانی بسیار ببار.
شاهنامه ی جاودان فردوسی بزرگ هم از آنِ کورد است؛ قبل از اینکه از آنِ فارس باشد، از آنِ کورد است. ولی اخیرن سیاست زدگی و سیاست بازی تشخیص داد که آن کتاب جاودان و فرهنگ زیبای کهن اش از آنِ کورد نباشد.*
شما حد اقل نه بخاطر خواننده، بلکه بخاطر پاکیزگی گفتار و نوشتار خود ای کاش سری به مردم «به دین» = کورد کرمانج، می زدید و پنداری نیک و روشن می یافتید از زرتشتیسم و بعد به گفتارش می کشاندید.
من از این همه جرأت بعضی ها همیشه وحشت زده شده ام در خطه ی تحقیق؛ لطفن این همه با جرأت مباشید، زیرا در تحقیق بسیار خطرناک است.
*وقتی صدام پلید بعثی ضد انسان و ضد ایران در کوردستان عراق تندیس کاوه ی آهنگر را در هم شکست، به یاد دارم که کورد ها در حد یک فاجعه ی ملی به آن خرابکاری تاریخی می نگریستند. دیرتر که قرار شد کورد از دیگر ملیت های ایرانی دور شود، - لطفن ملیت که نماینده فرهنگ و زبان قوم خود است را با ملت به اشتباه مگیرید - کسانی آمدند و گفتند که: "شاهنامه مال ایرانی هاست و نه کورد ها"!
پس مسیر دیگری طی شد؛ مسیری که دور از حقیقت امر بود؛ و افسوس! که سیاست بازی به همین راحتی می تواند به تاریخ هزاره های دور در روز روشن زمانه ی ما دستبرد زَنَد.
زمانی در کامنتی از جمله نوشتم: «زبان های ایرانی»؛ عزیزی - بانو شلیر رمضانی - آمدند و به شکلی تند و غیر دوستانه به من اعتراض کردند.
در حالی که تقریبن تمامی واژه های زبان های ایرانی از جمله زبان کوردی از یک ریشه اند. کمتر واژه ای در زبان های ایرانی که خواهر همند، وجود دارد که هم ریشه با مترادف خود در دیگر زبان های ایرانی - زبان های خواهر - نباشد.
ژن - کوردی و تالشی - همان زن فارسی است. اَوی یا آوا، ی روژاوا = محل گُم شدن روز، خورشید، همان آوا،ی آواره ی فارسی است.(«آوا» «ره»، اوست که ره گم گشتگان در پیش دارد؛ حال بمانَد که اندوهی عظیم با خویش دارد.)
روژِ «روژاوا»، همان روز فارسی است. و از این دست نه سد ها، نه هزاران، بلکه ده ها هزار وجود دارد. ما با زبان های دیگری نیز مشترکاتی داریم؛ مثلن مشترکاتی که بین زبان آلمانی و زبان های سلاویان شرق(اِسلاویان شرق - تلفظ ایرانی) با زبان های ایرانی وجود دارد؛ ولی گستردگی همگونی در زبان های خواهر بسیار فراوان است. به همین خاطر زبان های ایرانی خواهر همند، و آن دیگران که با ما مشترکاتی دارند، را می توان ناخواهری خواند. یعنی گرچه به ما نزدیکی دارند، ولی نزدیکی ای که لُوری، کوردی، فارسی، بلوچی، تالشی، گیلکی، سمنانی، سیستانی و ... با هم دارند چیز دیگریست؛ چو نیک بنگری عین همند.
همانطور که پیشتر نوشتم، کمتر واژه ای در زبان های ایرانی وجود دارد که با مترادف خود از یک ریشه نباشد. هزاران مثال می توان آورد که برای کوتاه کردن سخن به یکی بسنده می کنم:
گاهی نه فقط واژه ها بُنی مشترک دارند بلکه نزدیک ترین شکل واژه به زبان مادر در کردی یافت می شود. چنانکه، «کانی» = خُونی = هُونی = چشمه ی پر آب، آبگاه، در واژه ی «کان» زبانِ مادر بُن دارد. که «گاو خونی» نیز همان گاو کانی یعنی کانی بزرگ است.
حال این همه نزدیکی تاریخی و زیبا را با پاک کنِ هرزِ یک سیاست بازی - مُدِ زمانه - پاک کردن و به پرتگاهِ سخن بردن آیا حق است!؟
من با «اوچَ لُون» = اُوجَ لُون = اوجَلان = اوجالان*، هم نظر نیستم؛ ولی تفاوت اندیشه ای ما، دلیل نمی شود که من همه ی کار های ایشان را نادرست بدانم. مرد امروز در بین بخش بزرگی از کورد ها و حتی غیر کورد ها احترام ویژه دارد، بیایید با اشتباهات خود، حقی که او دارد را خراب نکنیم. و یا در بخش هایی که مرد اطلاعات کافی نداشته، نمی توانست داشته باشد، اشتباه نموه، آنها را برجسته نسازیم تا بخش نیک کارش همچنان بمانَد نیک. این نکته کلی است و خطاب به بسیارانی. یعنی خطاب به نویسنده ی مقاله نیست.
* اُوگ = اُوچ = اوج = بلندا. و اُوجَ لُون = زیستگاهی که در بلندای کوه قرار دارد؛ که واژه ای همچون سَوَلُون = سبلان = ساوالان و نامواژه ی کَه لُون = کَه لان = زیستگاه، خانه ی زیستگاه. خانه ی آدمی و نه لانه ی پرندگان.
و واژه ی «اوج»، در ترانه ی بسیار پر شور اما غمناکِ آذربایجانی «سَن هَرَه لی سَن، یَرَه لی دُورنا»، نیز همین اوگ یا اُوچ یا اُوج ایرانی است. یعنی «اُوجا داغلرین»، بخشی ترکی و بخشی ایرانی است. از این دست واژگان بسیار اصیل ایرانی که حتی دیگر در فارسی بکار نمی رود، در زبان آذربایجانی - ترکی آذربایجانی - که به نوعی شناسنامه ی ایرانی نیز دارد - دیده می شود که حتی دیگر در خود زبان فارسی - فارسی دری - منسوخ شده است. همچون کهن واژه ی شکست(پهلوی) که در فارسی امروزی - دری - بجایش معلول عربی بکار می رود.* و از این دست کم نیست.
باری، این رشته سر دارز دارد و به پاییزی شب های بلند نیاز. پس ز دریایش بر شمردم چند تایی و تَکی - اندکی - تا شاید بکار آید.
*در ضمن معنی دیگر «اوچَ لُون»، خانه یا زیستگاه واقع شده در بلندای کوه، در معنی «چیا» = ژییا = ژییَه = زیستگاه در کوه، نیز می باشد. با این تفاوت که «چیا»، زیستگاه در کوه است، ولی «اوچَ لُون» = اُوجَلان، زیستگاه در بلندای کوه می باشد. مثلِ لُون = لان، در «سَوَلُون» = ساوالان = سبلان. البته در کردی شمالی امروز، چیا = ژییَه، که در بُندارِ ژییِن = زیستن بُن دارد، را فقط به جای کوه بکار می برند و مفهوم تاریخی و کهن آن دیگر منسوخ گشته؛ ولی در تالشی هنوز به همان مفهوم ازلی خود بکار گرفته می شود.
در باب نامواژه ی «کو» - بدون های ملفوظ(کردی، تالشی) - = کوه(فارسی)، نیز سخنی دارم که در پای مطلب عزیز دیگری در همین ستون خواهم نوشت؛ و همانجا به واژه ی «کوبانی» که چون واژه ی «کوروش = کوروژ = کوروج، کوروغ، در «کو» = کوه، بُن دارد را نیز واکاوی خواهم نمود.
پیروز و شاد باشید!
۶٨۶٨۶ - تاریخ انتشار : ۱۲ خرداد ۱٣۹۴
|
از : امیر ایرانی
عنوان : مهرآفرینیِ تفرقه افکنانه به سبک جمهوری اسلامی
در این نوشتار بالا بلندِ کوتاه منظر،نوشتار نویس تلاش می کند به دوئالیسم، آنهم بودن توجه به دستگاه اقناعی دیالکتیکی بپردازد. ممکن است: نزد برخی این اقدامِ نوشتار نویس ، عملی محققانه تصور شود وآنان بپندارند که فرد محقق که جناب ذکریا قادری می باشد، تلاشگرانه در پی این بوده و می باشد که نقصی را از نقایص حوزه اندیشه و حوزه سیاسی ،آشکار کند.اما بر خلاف ادعاهای مظلوم نمایانه و پندآموزانه که آورده است یعنی:« هر هویت و عقلانیتی برای تثبیت معنای خویش بیشتر از اینکه به معیارِ حقیقت و واقعیت و تطلبق با آن نیاز داشته باشد به غیر یا دیگری مخالفی نیاز دارد که دست را به آن زده و معنای خود را در مقابل آن تثبیت کند ........» در نوشتارش،سیاسی کاریِ عوام فریبانه و بطریقی شیادیِ تاریخی و تاریخ سازی گول زنک، مشهود است!. دراین صورت می توان گفت: دیگر نوشتار نویس از دایرهء یک فرد بی طرف در مسائل تحقیقی بدور می شود و شاید در رده ای از محققین مزدور قرار می گیرد. که امید است باتوجه به جوان بودن ایشان ، شیوه ای دیگر برای اهداف سیاسی خویش برگزیند. ایشان در چند نوشتار بالا بلندش تلاشی داشته که کردیسم منطقه را به پیروی از اقدامات اوجالان که بایک پرتاب ۲۵ قرنی آنها را به مادها وصل کرد ، اقدامات مشابهی را انجام دهد اما با این تفاوت که اوجالان بسمت تضاد دو قوم ماد و پارس نمی رود بلکه نوعی قرابت را هم مطرح می کند اما جناب محقق جدید ادعاهایی فراتر از اوجالان می آورد و کردها را به عقب تر پرتاب می کند وآنان را به قبل از ظهور زرتشت می برد و ادعاهای .......را مطرح می کند و تلاش می کند نشان دهد، تضادهایی در بین مادها و پارسها وجود داشته است.این تضاد ناشی از تضاد زرتشت با آئین آنان بوده که پارسها با پذیرش زرتشتیگری ، تقابل با مادها را بر میگزینند ونتیجتا" چون کردها همان مادها هستند پس ،فارسهای فعلی که همان ایرانیان هستند همان کارها ی سرکوبگرانه را برکردها می کنند و خواهند کرد.و.............. باید گفت: این پدیدهء نامطلوب وشوم جمهوری اسلامی حاکم بر سر زمین ایران چه کارهای عجیب و غریبی که نمی کند وقتی رئیس جمهور عقب مانده ای بنام احمدی نژاد بسازد ! باید پایان نامه های محققینش؛ مهرورزانه و تفرقه پراکنانه باشد و محققینش بر هر اقدامشان لفظ مهر بنشانند وبگذارند!. در پایان آورده هایی از آورده های جناب قادری را برای درک بهتر اقدامات مهر آفرین از نوع خاصش ، آورده می شود:۱)«این زرتشت بنیاد ایده لوژیک عقل سیاسی ایران را تشکیل و امر سیاسی ایرانی ، سلطه ءخود و امکان مرگ دیگری انیران را، در پس پردهءجهان بینی خیر و شر زرتشت کتمان می کرد»۲) «اماسئوالی که مطرح می شود این است که آن چیزی که زرتشت آن را طرد شر جلوه داده چیست چه آینی بوده است و مربوط به کدام قوم؟»۳) «زرتشت در مقابل کدام آئین ، فرهنگ یا قومی به تثبیت دالهای مثبت خویش پرداخت و مثبت شدن دالهای اهورا، اشه، نور ، گاو، روح بیانگر تثبیت شدن.......؟ فرضیهء ما براین اساس استوار است که تثبیت دالهای زرتشتی بیانگر امر سیاسی ظهور سلطه ایرانیها/پارسها در عرصه تاریخ و در مقابل شد و منفی شدن دالهای دیگری زرتشت چون اهریمن، تاریکی، مار،و ..... بیانگر زوال سیاسی مادها/کردها وآئین میترائی بوده...»۴) افلاطون در تقابل با سوفسطائیان ....... و ابراهیم در تقابل با بت پرستی به تبلیغ خدای روحانی و ماوراء زمینی خود پرداخت . زرتشت در تقابل به چه چیزی بنیاد دین را گذاشت؟» ۵)« زرتشت قربانی گاو را محکوم کرد در مقابل آن قربانی را درونی کرد. میترائیان گاو را قربانی می کردند و اگزیستنس می شدند زیست و غرایز خود را تخلیه می کردند برشادی رقص می پرداختند اما زرتشت با محکوم کردن قربانی بیرونی گاو آن را درونی کرد یعنی غرایز و زیست و شادکامی انسان باید قربانی مفاهیم توخالی پندار نیک ، کردار نیک در یک کلام مقیدات متافیزیکی گردد» مورد ۵ از آن حرفهای بسیار ......است.
۶٨۶۷٣ - تاریخ انتشار : ۱۱ خرداد ۱٣۹۴
|
از : عصمت
عنوان : ذات دوگانه
چه اشتباهی مرتکب شدم، که نتیجه گیری شما از نوشته ی خوب و بلندتان را نخوانده، در حاشیه اش مطلبی نوشتم. این اشتباه را بر من ببخشید. به گمانم رسیده بود پرسشتان برزگ بود، از آنجا بود که جسارت کردم و چیزی نوشتم. سپس دیدم پاسخی گرفته اید ....... که بسیار خرد است.
۶٨۶۶۷ - تاریخ انتشار : ۱۱ خرداد ۱٣۹۴
|
از : عصمت
عنوان : ذات دوگانه
با تقدیم قدردانی از پرداختن آقایی که شما باشید به موضوعی دگرگونه در این تارنامه ی به شدت آلوده به سیاست، گمان می کنم پیدایش دوگانه دانی جهان و پذیرش فراگیر آن/این اندیشه، ریشه در دوگانگی روان انسان دارد. انسان موجودی خیر و شر است. همدل-ستمگر است. قاتل و مقتول است. احتمالن همیشه چنین بوده است و احتمالن همیشه چنین خواهد بود. شاید زرتشت و دیگر همکاران پسین او، برای توضیح این دوگانگی و تلاش برای رهایی انسان از ستم انسان، چنان و چنین فرضیه هایی ساختند که اگر چه کاملن ذهنی به نظر می رسند ولیکن در نهاد شان همیشه واقعیت محض بوده اند. نیچه و همه ی دین سیتیزان خوب و بد هرگز قادر به نابودی مذهب نخواهند شد، اگر خدا توهم است به این دلیل است که ابر- انسان نیچه، یا کمونیسم مارکس توهم است. به گواه تاریخ انسانی، انسان نه تنها مثل خدای آسمان خوب و عادل نشده است بلکه هر روز شیطانی تر از دیروز خود بوده است و مبحث دیگر، هراس دیگر، اما مبحث و هراس از مرگ است. به آقایی که شما باشید عرض می کنم که عدالت و جاودانگی با وجود تقاصای همیشگی برایشان در زمین، چون در واقعیت این جهان زمینی جایگاهی ندارند، به ناچار همیشه در آسمان عرضه خواهند شد.به گمانم، ریسمان اتصال آسمان به زمین در سطح است که پوسیده دیده می شود، که اگر در عمق بود، دیگر حالا، قرن ها بود که زمین از وجود انسان، این موجود مزاحم و روان پریش خلاص گشته بود. با احترام:عصمت
۶٨۶۶۶ - تاریخ انتشار : ۱۰ خرداد ۱٣۹۴
|