معلم دیگری از تبار معلمین عدالتخواه تبریز درگذشت



اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۱۱ خرداد ۱٣۹۴ -  ۱ ژوئن ۲۰۱۵


نامش «کریم» بود؛ شهرتش «قوچی» که بعدها «رادپور» خوانده شد. در اخرین روز سال ۱۳۲۷ در یک خانواده متوسط در محله چرنداب تبریز و در همسایگی عموی بچه‌های تبریز زنده یاد صمد بهرنگی چشم به جهان گشود. پدرش در جستجوی خاطرات همیشگی‌اش از تلخی‌ها و ناکامی‌های دولت‌های ملی و مصدق می‌گفت و کریم ناخوداگاه در فضای سیاسی جامعه سیر می‌کرد.
مرگ صمد در سال ۱۳۴۷ تاثیر عمیقی بر روح و روان کریم جوان گذاشت. همچون بیشتر جوانان دهه چهل تبریز بعد از گرفتن دیپلم، وارد دانشسرا شد و در عشق آموزش بچه‌های آذربایجان دانشسرا را تمام و در مهر سال ۵۰ جهت تدریس به شبستر و خامنه رفت. در کنار آموزش بچه‌های خامنه و شبستر با چهره‌ی کریه نابرابریهای اجتماعی و فقر حاکم بر جامعه آشنا شد و با زمینه‌ی ذهنی که از تربیت خانوادگی بویژه خاطرات پدر داشت، به مبارزه برای عدالت اجتماعی گرایش پیدا کرد.
درسال ۵۲ به مدرسه راهنمایی تربیت انتقال و بعنوان یک معلم معترض به وضع حاکم تحت نظر قرار گرفت. بعدها علیرغم میل باطنی به مدرسه‌های دیگری همچون مدرسه‌های داریوش و بدر فرستاده شد که این جابجایی تا روزهای پیروزی انقلاب ادامه داشت.
در سال ۵۶ با یکی از همکاران خانم خود که از خانواده‌های زندانیان سیاسی آن زمان بود زندگی مشترک خود را شروع کرد.
پیروزی انقلاب کریم قوچی را نیز همچون هزاران معلم آذربایجانی به بطن مبارزات سیاسی و فرهنگی سوق داد. نتیجه آن شد که در سال ۵۹ افراطیون تازه به حکومت رسیده درب منزلش را آتش زدند و همان سال نیز از آموزش وپرورش اخراج شد. در سال ۶۷ مجددا دعوت به کار شد؛ بشرطی که به امور دفتری بپردازد و حق تدریس نداشته باشد. در دبستان جهانشاه سابق تبریز در امور دفتری و در برخی از مدارس در امور آزمایشگاهی مشغول به کار شد و در همین سمت نیز از آموزش و پرورش بازنشست شد.
کریم رادپور(قوچی) معلم دیگری از تبار معلمین دهه چهل و پنجاه تبریز بود که با عشق به عدالت و آزادی بعد از گذشت ۶ ماه از بستری شدنش به علت سانحه مغزی، در تاریخ ۲۴/۲/۹۴ چشم از جهان فرو بست و برای همیشه شاگردانش را ترک کرد. در مراسم خاکسپاری، شاگردانش یادش را گرامی‌داشتند و از شخصیت و نیکی‌هایش یاد کردند.
در زیر با اوردن متن دو نوشته از شاگردان کریم قوچی که در مراسم خاکسپاری بر سر مزارش قرائت کردند، یادش را گرامی‌می‌داریم.

***

ارغوان! این چه رازی است که هر سال بهار، با عزای دل ما می‌آید
علی فایض پور


دهه‌ی پنجاه، مدرسه تربیت و کوچه صدر، خیابان حافظ و مدرسه بدر و دانش آموزانی جستجوگر، ژنده‌پوش، با کت و شلواری گشاده بر تن.
معلمی‌جسور و چابک؛ کریم آقا قوچی، آقای قوچی، که بعدها نام رادپور را برگزید. کوهنورد، عصیانگر و آگاه، با سری نترس و پر جوش و خروش، بسان بخشی از دوستانش، معلمین دهه چهل و پنجاه، رحیم رییس‌نیا، غلامحسین فرنود، ناهید، عباس وفایی، تقی‌زاده، سپهر وند، حمید دادیزاده، دده، خانم دیزج، آقا رضی و….که راه صمد را برگزیده بودند. بر مواد درسی که برگزیده بود، مسلط و روان، اما در جایگاه اصلی ذهنش درسهای بسیاری می‌بایست به شاگردانش که همواره بدانها عشق می‌ورزید می‌گفت، تا در صف نه مفسرین که تغییر دهندگان جامعه قرار گیرد.
او به ما می‌گفت: چرا پسرک لبو فروشی می‌کرد و در بست و چهار ساعت در خواب بیداری، چرا آرزو داشت آنچه که پشت شیشه بود در دستانش باشد؟
او به ما گفت: چرا تناب دار بر گردن گلهای سرخ انداختند تا ما ندانیم که یک با یک برابر نیست.
او به ما یاد داد، اینکه می‌گویند نابرابری جامعه بسان انگشتان دست ازلی و ابدی است، افسانه‌ای بیش از گمراهی ما نیست، و چگونه آدمی‌لایق و بایسته عدالت و آزادی است.
او با مهربانی به ما یاد داد؛ در مسیر آمدن به مدرسه سرمان را بالا بگیریم، تا آنچه در اطرافمان است را خوب ببینیم، و با دقت بخوانیم “چگونه انسان غول شد ؟” و در “از این ولایت” چه نوشته و چرا “داداش هرگز برنگشت؟ ” و ساکنین میله‌های فرو رفته بر دیوار چه کسانی هستند ؟ او که همواره تشنه عدالت اجتماعی بود به ما گفت: فقر و غنی چگونه زاده شد ؟ و ریشه‌های بی عدالتی در کجاست ؟ او به ما کوه را شناساند و و از غرور و کم حرفی مردان و زنان پای کوه گفت و آنچه بر آنان گدشته است، و یاد داد، آنقدرها هم نباید سر بزیر و حرف شنو بود.
بی تردید، کریم قوچی به همراه دیگر معلمین آگاه و مبارز آن دهه با تلاشهای صادقانه خود چنان تاثیر ژرفی بر اندیشه و عمل دانش‌آموزان آن دوره نهادند که مهر و نشانش همواره بر تمامی‌عرصه‌ها در طول زندگی خواهد ماند.
خانواده‌های محترم، قوچی، رادپور، رادخواه، و یاران و عزیزان شرکت کننده در مراسم، ما شاگردان سابق در برابر استاد و مشعلدار زندگی‌مان سر تظیم فرود آورده و دیگر بار عهد می‌بندیم که همواره به آموزشهای والای انسانی معلممان وفادار بمانیم.       اردیبهشت ۹۴


یاد معلم بچه‌های تبریز “عمو کریم” گرامی‌باد!
سیفی اکبری


آدمی ‌در پیکر خود فانی ولی در عمل خود زنده است.
…آری مردنی که با آن زنده می‌شوی، زنده می‌کنی، می‌مانی و جاودانه می‌شوی.
معلم خوب ما عمو کریم همیشه می‌گفت: مرگ اوج اثر گذاری انسان است.
خوب مردن هم یاد گرفتنی است، هنر است، دانش و خرد و شجاعت و صلابت و بزرگواری می‌خواهد.
با مرگ هر آدمی‌که می‌میرد، همه ما اندکی می‌میریم و هر انسانی که رنج می‌برد، ما هم اندکی رنج می‌کشیم.
در کتاب شازده کوچولو آنتوان دوسنت اگزوپری در این رابطه چه زیبا می‌گوید: با مرگ یک انسان، دنیای ناشناسی با او می‌میرد.
زندگی صورتهای گوناگون تلاش و کوشش یا تسلیم آدمیان در برابر جهان و مرگ است، زندگی به اندازه همه تاریخ وسعت دارد و تاریخ گزارش تحقق زمان است و مردمی‌که زمان و تاریخ وسعت ندارد، زندگی هم ندارد.
زندگی فاصله میان تولد و مرگ است. آدمیانی که اوقات خود را با هدف و تفکر و خوبی سپری می‌کنند از نو زنده می‌شوند و می‌میرند، و آدمیانی که میان تولد و مرگ در می‌مانند گویی هرگز شایسته به دنیا آمدن نبوده‌اند و مرگ‌شان هم مرگ نیست.
دوستان!
آنچه از عمو کریم برای ما یادگار مانده، جاودان جاوید بودنش می‌باشد.
امروز که همه ما در اینجا جمع شده‌ایم تا آن عزیز را به خاک سپاریم به یقین آن معلم بزرگوار از امروز زندگی جاویدش را آغاز خواهد کرد و شما مشاهده می‌کنید که حضور همه دوستان برای گرامی‌داشت اوست. چون او همیشه زنده و همیشه در یاد و خاطره‌ها زنده خواهد ماند…
عمو کریم انسانی بود که عمری با عزت و شرافت زیست و با عزت و شرافت خاموش شد.
او مثل همه آدمهای دیگر لحظات گوناگون و متعددی در زندگی داشت که سربلند از آنها عبور نمود و در خاک آرمید.
ما دانش آموزان سابق عمو کریم، بسیاری از دانایی‌ها و داشته‌های خود را وامدار او هستیم، چون این معلم شریف دانش “نه” دانستن را به ما آموخت و ما را به سرزمینهای ناشناخته هدایت کرد.
او در دوران تحصیلی ما هرگز در پی کلاس و تخته سیاه و گچ و مهمتر از همه سلطه بر دانش آموزان نبود، کار عاشقانه عمو کریم فقط آموختن و یاد دادن بود، آموختن به شاگردان و یاد گرفتن از آنها.
دوستان:
خصلت حق‌طلبی و دلیری یکی دیگر از خصوصیات والای عمو کریم بود. هر وقت، به دانش آموزی ستم و بی عدالتی می‌شد با شهامت از آن دفاع می‌کرد و اگر من بخواهم در این مقاله از حق‌جویی و حق طلبی او بگویم، کم گفته‌ام. به خاطر اینکه برای او هیج وقت فرق نمی‌کرد چه کسی کار زشت و نادرستی در حق کسی انجام داده است، هدف او دفاع از حق مظلوم بر پایه عدالت و انصاف بود برای همین به باور ما او نمرده است.
یادش گرامی.


منبع: سایت آذربایجان