«سایه» در وصف «پوری سلطانی»:
او برای من جان جانان است
•
پس از اتمام موسیقی، علی دهباشی به نمایندگی از جمع حاضر از سایه تقاضا کرد که چند کلمهای از پوری سلطانی سخن بگوید و امیرهوشنگ ابتهاج نیز چنین گفت: پوری سلطانی برای من جان جانان است، یعنی مرتضی کیوان. از کیوان چه میتوانم بگویم. فقط چند نکته ظریف درباره وصیتنامهای است که از او به جا مانده. وقتی کیوان این وصیتنامه را مینوشت، از سرنوشت خود خبر داشت و میدانست چند ساعت دیگر نخواهد بود
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
دوشنبه
۱٨ خرداد ۱٣۹۴ -
٨ ژوئن ۲۰۱۵
در شبی از واپسین شبهای بهار، هوشنگ ابتهاج، کامران فانی، بهاءالدین خرمشاهی، نوشآفرین انصاری و همینطور عبدالله انوار به کوشش علی دهباشی، گرد هم آمدند تا در بزرگداشت بانوی پیشکسوت کتابدار ایران، «پوری سلطانی»، سخن بگویند. روز یکشنبه ١٧ خرداد به میزبانی کانون زبان فارسی و در یکی دیگر از شبهای بخارا، شب پوری سلطانی برگزار شد. پس از سخنان علی دهباشی، مدیرمسئول و سردبیر مجله بخارا، گزیدهای از فیلم مستند «برای کتابهایم»، بهکارگردانی رضا حائری بهنمایش درآمد. نخستین سخنران این مراسم سیدعبدالله انوار بود که نوشتهای را خواند و درباره پوری سلطانی گفت: بهواقع این بانوی والامرتبه مَلَکی است در بین آدمیان و همین تلبس به لباس آدمی است که فلک سنگ جفا را با بیرحمی هرچه تمامتر تا آنجا که توان داشته، بر سر او کوبیده است و فقط همین خصلت مَلَکی اوست که توانسته او را در برابر این جفای اهریمنانه فلک بایستاند و او بدون شکوهای این رنجها را صبورانه تحمل کند و گذشت عمر را با بهترین انیس یعنی کتاب و کارهایی راجع به کتاب همراه کند. سپس نوشآفرین انصاری در سخنانی گفت: همواره از اینکه در طول زندگی، با دو بانوی بزرگوار که به این سرزمین خدمتهای بسیار کردهاند نزدیک بودهام، بر خود بالیدهام. در سال ١٣٤٢، با توران میرهادی و در سال ١٣٤٥، با پوری سلطانی آشنا شدم و با هر دو آنها، که یکی در حوزه تعلیم و تربیت و دیگری در حوزه کتابداری و اطلاعرسانی بر گردن ایران و ایرانی حق دارند، ارتباط نزدیک داشته و دارم. دبیر شورای کتاب کودک سپس به مشابهتهای این دو با همدیگر اشاره کرد و سخنان خود را با ذکر خاطرهای که نشاندهنده عشق سلطانی به حرفه کتابداری بود، به پایان رساند. در ادامه بهاءالدین خرمشاهی نیز گفت: در این نوبهار، دلخوشی خویشان، دوستان و سپاهی از شاگردان استاد بزرگ و پایهگذار کتابداری علمی و امروزین ایران، عافیت و سلامتیابی سرکار خانم پوراندخت سلطانیشیرازی است. این حافظشناس، پیشکسوت اظهار کرد: نزدیک به نیمقرن از آغاز خدمات علمی، آموزشی و پژوهشی این مهربانوی بزرگ میگذرد. امروزه شاگردان دورههای اولیه تدریس او، خود اغلب استادان رشته کتابداری هستند. دهها متن مرجع کتابداری یا مستقیما یا با همکاری یا راهنمایی او تدوین و تألیف شده و کتابهای علمی امروز ما را همتراز پیشرفتهترین کشورهای جهان کرده است.
خرمشاهی گفت: بیش از ٤٠ سال سختکوشی و آهسته و پیوستهکاری این استاد بزرگ و گروهی اندکشمار، اما کاری و کارا از همکاران ایشان، ابتدا در مرکز خدمات کتابداری و سپس کتابخانه ملی، کتابداری ایران را به طرز علمی به تراز جهانی رسانده است. ناگفته نماند که تأسیس انجمن کتابداران ایران و نشریهاش و گسترش آموزش عالی کتابداری در کشورمان از سطح کاردانی، کارشناسی، کارشناسیارشد تا دکترا نیز حاصل همت عالی و حمایت متعالی ایشان بوده است و حتما در دیجیتالسازی کتابخانه و مرکز اسناد ملی ایران هم مشورت و همکاری داشتهاند. در سطح جهان هم این همه کارایی و کوشایی نادر است. ایشان یک اثر معروف غیرکتابداری هم دارند، یعنی ترجمه هنر عشقورزیدن، اثر اریک فروم که به حدود چاپ سیام رسیده است. کامران فانی هم پوری سلطانی را یکی از برجستهترین و اثرگذارترین چهرههای علمی و فرهنگی روزگار ما خواند و آشنایی با او را بزرگترین رویداد زندگی خود توصیف کرد و به بیان چگونگی این آشنایی پرداخت.
این کتابشناس پیشکسوت سپس گفت: خانم سلطانی بیگمان در حوزه علم کتابداری و اطلاعرسانی شخصیتی یگانه و منحصربهفرد است. چه در ایران و چه در جهان شناختهشدهترین کتابدار ایرانی است. با ٥٠ سال حضور مداوم و مستمر توانست بیش از همه کتابداری نوین را در ایران بنیانگذاری کند، گسترش دهد و شکوفایی بخشد. سپس گروه موسیقی سرو آزاد قطعاتی را اجرا کرد.
پس از اتمام موسیقی، علی دهباشی به نمایندگی از جمع حاضر از سایه تقاضا کرد که چند کلمهای از پوری سلطانی سخن بگوید و امیرهوشنگ ابتهاج نیز چنین گفت: پوری سلطانی برای من جان جانان است، یعنی مرتضی کیوان. از کیوان چه میتوانم بگویم. فقط چند نکته ظریف درباره وصیتنامهای است که از او به جا مانده. وقتی کیوان این وصیتنامه را مینوشت، از سرنوشت خود خبر داشت و میدانست چند ساعت دیگر نخواهد بود. اما در دستخط او هیچ ارتعاشی نمیبینیم. او حتی عادت داشت وقت خواندن روزنامههای کیهان و اطلاعات، غلطهای آنها را تصحیح میکرد. حتی تشدید «اما» را هم میگذاشت. این وصیتنامه را نیز طوری نوشته که انگار میخواهد نامهای معمولی بنویسد.
این شاعر پیشکسوت ادامه داد: نکته دوم درباره این وصیتنامه، نگرانی او نسبت به همسری است که هنوز بیش از دو، سه ماه از ازدواجشان نمیگذرد. پوری سلطانی همیشه دردهای ماهانهای داشت که عذابش میداد و دکترها به او گفته بودند که پس از ازدواج خوب میشود و در اینجا مرتضی کیوان که نمیخواهد به همسر جوانش بگوید که پس از من ازدواج کن، چراکه خود را مالک او نمیداند که بخواهد چنین چیزی به او بگوید، با ظرافت میگوید: «پوری جان، فکری هم به حال دردهای ماهانهات کن».
سایه افزود: و نکته سوم درباره تاریخ مرگ مرتضی است. در پایین این وصیتنامه تاریخ ٢٦ مهر ١٣٣٣ آمده، اما وقتی کیوان این وصیتنامه را مینوشته به این نکته توجه نداشته که شب از نیمه گذشته و نخستین ساعات بامداد بیستوهفتم است. بنابراین تاریخ مرگ کیوان ٢٧ مهر ١٣٣٣ است و نه ٢٦. اما مدام سنگ قبر کیوان را میشکستند و ما برای خود علامتی داشتیم تا نشانی از گور او داشته باشیم و بتوانیم بر سر گورش برویم. بعد آنجا را خراب کردند و جایش بوستان درست کردند و بعد هم بوستان را ویران کردند و جایش ساختمان ساختند. وقتی آن بوستان را ساختند، من این شعر را روی بشقابی نوشتم و به پوری هدیه کردم: ساحتِ گور تو سروستان شد/ ای عزیز دلِ من/ تو کدامین سروی.
سپس پوری سلطانی در سخنانی گفت: دلم میخواست بدانید تنها چیزی که در تمام این سالهای سخت و پرتلاطم به من قوت ایستادگی داد، عشق به مردم سرزمینم بود. حالا هم که ناتوان و رنجور در حضور مهربان شما ایستادهام، بسیار خوشحالم که نقشی، هرچند کوچک، در پیشرفت کتابداری ایران داشتهام. کتابخانه ملی را مثل بچهام دوست داشتم و هنوز هم دلم برایش میتپد و شور میزند.
این مراسم که با همکاری بنیاد فرهنگی اجتماعی ملت، دایرهالعمارف بزرگ اسلامی، بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار و گنجینه پژوهشی ایرج افشار برگزار شد، با جشن انتشار دویستمین شماره بخارا همزمان شده بود.
در این مراسم احمد پوری، صفدر تقیزاده، محمدعلی عمویی، شکوفه شهیدی، فریده رهنما، فریبرز رییسدانا، ناهید حبیبیآزاد، ربکا جلیلی (همسر محمدرضا لطفی)، محبوبه مهاجر، ماندانا صدیقبهزادی، نگار اسکندرفر و... حضور داشتند.
منبع:شرق
|