سخنرانی رضا پهلوی
سخنرانی در در شورای امور بین المللی دِلاور “Delaware”
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
شنبه
۲۷ آبان ۱٣٨۵ -
۱٨ نوامبر ۲۰۰۶
میهمانان عالیقدر، خانمها – آقایان
مایلم از شورای امور بین المللی «دِلاور»، بخاطراین دعوت و پذیرایی گرم تشکر نمایم.
بسیارخوشوقتم که امشب فرصتی یافته ام تا دیدگاه هایم را پیرامون وضع کنونی کشورم ایران بیان کنم، و در این زمینه تبادل نظری داشته باشم، و بویژه بر روی یک نقش منفی تمرکز نمایم که رژیم اسلامی همچنان در زندگی ملت ایران، و همینطور در صحنه سیاسی منطقه و امور بین المللی ایفا می کند.
علاوه براین از آنجایی که این هفته، بیست و هفتمین سالگرد اشغال سفارت آمریکا در تهران است – رویدادی که هنوز هم، رهبری تندرو و رادیکال ایران همه ساله آنرا جشن میگیرد، تا ضمن تجدید دشمنی، مردم و دولت آمریکا را تحریک سازد – مایلم ایده هایی را پیرامون چگونگی متوقف ساختن و تغییر این شرایط زیان بار، مطرح کنم، پیش از آنکه به یک تهدید حتی بزرگتر برای صلح و امنیت جهانی درآید. بنابراین امیدوارم بتوانم با ارائه تحلیلی اندیشه بر انگیز، موجب بحث و گفتگوی بیشتر در این زمینه بشوم.
برای رسیدن به چنین مقطعی، و پیش از آنکه توجه شما را به مسائل مهم داخلی معطوف کنم که همچنان طی ۲۷ سال گذشته موجب مشکلات بی وقفه ای برای مردم ایران شده است، قصد دارم چند کلمه ای پیرامون جنجال موذیانه اتمی رژیم، و سیاستهای مخاطره آمیز گوناگون آن در خاورمیانه بگویم و سپس با ارائه تفکرم دربارهی سیاست ایالات متحده، و یا آنچنانکه بنظرمیرسد، نبود چنین سیاستی را، با شما در میان بگذارم.
اجازه بدهید با یک یادآوری به این جمع محترم آغاز کنم که بی اعتنایی اخیر کرهی شمالی بخواست جامعه جهانی، و اعلام آزمایش موفقیت آمیز انفجار اتمی، چیزی جز یک حرکت بسیار خطرناک و منفی برای امنیت بین المللی نبوده است.
اغراق آمیز نیست که بگوئیم وجود سلاح های اتمی در دست رژیمی بی مسئولیت با یک رهبری منزوی، که نسبت به اولویت های شهروندان خود بی توجه است، و توانایی پرتاب آنها به هدفهایی در هزاران کیلومترفاصله را دارد، چشم انداز وحشتناکی است.
در چنین شرایطی، آنچه بی تردید موجب تشدید مسائل، ماورای مرزهای قابل پذیرش میشود، این چشم اندازاست، که بامداد یک روز از خواب بیدار شویم و بشنویم که یک رژیم این چنانی دیگر – یعنی رژیم واپسگرای تهران – هم توانسته اراده و خواست جامعه جهانی را زیر پا بگذارد، و با کسب یک وضعیت مشابه، علیرغم تمام اطمینان بخشی های مداوم قبلی اش که هرگز چنین جاه طلبی ها را در سر نمی پرورانده است.
این سناریو، در صورتی که به واقعیت بپیوندد، احتمالا آخرین ضربه به تلاشهای جلوگیری از گسترش سلاح های اتمی، بویژه در منطقه بسیار خطرناک و حساس خاورمیانه خواهد بود. در این رابطه باید توجه داشت که از هم اکنون به دنبال اعلام آژانس بین المللی انرژی اتمی، نگرانیهای مشروعی بوجود آمده، مبنی براینکه چندین کشور ثروتمند عربی، از جمله عربستان سعودی، الجزایر و امارات متحدهی عربی بطور جدی، بفکر اتمی شدن افتاده اند. البته، همه اینها نیز مانند جمهوری اسلامی مدعی آن هستند که قصدی جز استفاده صلح آمیز از انرژی اتمی ندارند – ادعائی که مانند ایران تنها قلیلی را گول میزند.
امروز، نیاز به یک خاورمیانه عاری از سلاح های هسته ای، از هر زمان دیگری مهمتر و واجب تر است، و هیچ عاملی نباید مانع رسیدن به چنین هدفی باشد، با این امید که با گذشت زمان حتی کشورهای اتمی منطقه، مثل پاکستان و اسرائیل نیز در همین راستا گام بردارند و به مسیری متمایل شوند که کشورهایی چون آفریقای جنوبی، اوکراین وقزاقستان داوطلبانه طی نمودند و از آن طریق سلاح های اتمی خود را به خاطر امنیت بیشتر منطقه ای و جهانی از میان بردند.
البته دستیابی به چنین نتیجه ای یک رویای دست نیافتنی خواهد بود اگر رژیم بنیادگرای ایران اجازه یابد که نهادهای بین المللی چون آژانس بین المللی انرژی اتمی و یا شورای امنیت سازمان ملل متحد را کهانگیزه واقعی رژیم را در زمینه فعالیتهای اتمی به زیر سئوال برده – و تلاشهای دیپلماتیک متعددی را به منظور واداشتن آن از ادامه چنین راهی بکار برده، به مسخره بگیرد.
رژیم اسلامی که هرگز مردم ایران را از عواقب امنیت ملی، سیاست خارجی و یا پیامدهای اقتصادی و محیط زیستیی ناشی از برنامه های اتمی اش آگاه نکرده، مومنانه به پیروی از شیوهی کره شمالی، مصمم است تا با دستیابی به سلاح های هسته ای بتواند از طریق خنثی نمودن عکس العمل های جامعه بین المللی و سرکوب مردم در داخل، به حکومت خود در کشور تداوم بخشد.
بنابراین مقابله با دیکتاتورهای مذهبی در ایران که مقبولیت شان میان توده های مردم، و بویژه در میان نهادهای دینی به فرسایش انجامیده، یک الزام قطعی است، که باید امروز به آن توجه شود، پیش از آنکه همانند کره شمالی دیربشود. در اینجا تفاوت میان یک رژیم مجهز به سلاح اتمی در ایران که با جوانه ها و ارزش های لیبرال دموکراسی در خاورمیانه دشمنی میورزد،و کرهی شمالی منزوی، بسیارعمیق تر و از هر لحاظ خطرناک تر می باشد. لذا ضروری است که پس از سالها گفتکوهای بی حاصل و وقت تلف کن، رژیم اسلامی را هرچه زودتر وادار به پرداخت بهای ناسازگاری های مداومش نمود.
برای ارائه یک چشم انداز دیگر، مایلم چند کلمه ای هم پیرامون هدف های رژیم اسلامی در منطقهی خاورمیانه بگویم که حاصل سیاست ستیزه جویانه ضد آمریکایی آنست، که از آغاز جمهوری اسلامی در سال ۱۹۷۹ همواره سرلوحه سیاست خارجی رژیم بوده است.
گسترش این ستیزه جوئی در سیاست خارجی، اکنون شامل کشور اسرائیل نیز شده است که فرمان نابودی آن فریاد مکرر محمود احمدی نژاد، رئیس جمهوری فعلی رژیم اسلامی می باشد. مضحک آنکه، نه احمدی نژاد، و نه هیچیک از همکارانش بویژه در ارگانهای مختلف شبهه نظامی انقلابی، هرگز به روابط خصوصی و همکاریهای نزدیکی که با دولت اسرائیل داشته اند، اشاره ای نمی کنند. و این مطلب را کاملا کتمان میکنند که در جریان جنگ ۸ ساله ایران و عراق، دولت اسرائیل، تامین کنندهی اصلی سلاح حکومت باصطلاح مذهبی آنها بوده است.
دراینجا مایلم به حاضران محترم یادآوری کنم که ظهور "اسلام خمینی" در سال ۱۹۷۹، به جرات ایران را به گهواره و دژ مستحکم بنیادگرایی اسلامی در عصر مدرن تبدیل کرد. از آن هنگام در همه جا، هرگاه مردم از ایران سخن می گویند، بطورکلی سرزمین مرا با چنین بلای دوران مدرن همراه با پدیدهی اسلام ستیزه جو و تروریسم بین المللی مرتبط می سازند.
جنگ هولناکی که تابستان گذشته به مدت یک ماه بین حزب الله و اسرائیل روی داد، حقیقت تازه و غیرقابل انکاری را آشکار کرد، که همان ارتباط جدایی ناپذیری است که اکنون میان مسایل و بازیگران در سطح گسترده تر خاورمیانه بوجود آمده است، و اینکه چگونه رژیم تهران – فعالانه می کوشد با بهره گیری از دست نشاندگانش چون حزب الله و حماس، به اغتشاش های منطقه دامن بزند، و هدفهای خویش را در جهان اسلام پیش ببرد.
مهم نیست که پرسش مربوط به خاورمیانه را چگونه مطرح کنید، چرا که سرانجام باین پرسش بازمیگردد، که آیا دموکراسی برنده است و یا توتالیتاریسم مذهبی؟
متاسفانه امروز این حزب الله است که می تواند شرایط خود را در لبنان به فوآد سینیوره (نخست وزیر دموکراتیک آنکشور) دیکته کند.
این حماس است که میتواند در فلسطین، مردم را علیه «ابو مازن» بسیج کند. و نهایتا، این الدعوه، ارتش مهدی و سپاه گروه های سنی در عراق هستند که می توانند با کمک و تحریکات جمهوری اسلامی، بیش از نوری المالکی برای خود حامی وپشتیبان پیدا کنند.
چرا مردمان بد طینت برنده میشوند؟ چرا خودکامگان مذهبی سرشار از پهلوانان دروغین اند، در حالیکه ظاهرا دموکراسی در حال عقب نشینی است؟ بنظر میرسد علیرغم بهترین قدرت نظامی، و صرف نزدیک به نیم تریلیون دلار برای مقابله با مشکل، هنوز هیچ راه عملی و سازنده برای گذار از این مشکل بچشم نمی خورد.
برخی از بهترین دیپلماتهای غرب در روند صلح خاورمیانه درگیربوده اند، بی آنکه پیشرفتی کسب کنند، یا قادر به توقف مسلح شدن مجدد حزب الله بشوند، و یا بتوانند عملیات فرایندهی شبهه نظامیان مذهبی در جوامع عراقی را خنثی سازند. اکنون زمان آن فرارسیده است که بپذیریم که راه حل مشکل نه نظامی است، و نه تلاشهای دیپلماتیک.
درمرحله اول، با جامعه شناسی و روانشناسی سیاسی در منطقه ارتباط دارد. دوم، همچنانکه دکتر رایس (وزیرامورخارجه آمریکا) گفته است، روابط بین خودکامگان مذهبی و منابع مالی منطقه ای آنهاست. شگفت آورنیست که ابزارهای وزارت خارجه و پنتاگون و به عبارتی، اعمال دیپلماسی و نمایش قدرت نتوانسته اند تا برای حل این مشکل کارساز باشند.
نکته نخست، در واقع دشواریهای دموکراسی و امتیازهای خودکامگان جدید را شرح میدهد. هنگامیکه مشغلهی نومیدانه مردم عدم امنیت شخصی و اقتصادی است، جستجو برای آزادی و مشارکت سیاسی، به عقب رانده میشود. طبعا آنان بجای اتکا بر دولتی نا مانوس و بدور از دسترس، به روابط خصوصی در درون جامعهی خود تکیه می کنند. در چنین شرایطی، آنان به خاک مستعدی تبدیل میشوند که در آن حزب الله، حماس و یا الدعوه رشد می کنند، و از طریق روابط شخصی خود را در الیاف جامعه می تنند و به آشنایانی تبدیل می شوند که به خانه های مردم میروند و به آنها پیشنهاد کمک های مالی، بهداشتی، آموزشی، امنیتی و البته از طریق مساجد نیز راهنمایی های دینی می کنند.
بویژه آن دسته از مردمانی که جابجا و تازه شهرنشین شده اند، و یا آنهایی که یکی دونسل، از جوامع روستایی و یا ریشه های سنتی خود دور افتاده اند، از پیوستن به جامعه جدید که برمحور مساجد شکل گرفته اند، احساس آرامش می کنند. جایی که آنها می توانند روزانه گرد هم آیند، و پنج بار نماز گزارند.
زمینه دوم است که آسیب پذیری دسته های خود کامه ای را نشان میدهد که با زنجیره ای از مساجد بهم متصل می شوند و یک بافت جدید اجتماعی برای کسانی که امنیت جامعه سنتی خود را از دست داده اند، بوجود میآورند.
این گروهها درسراسرمنطقه سرمایه های سیاسی موثری را بوجود می آورند. ولی از لحاظ درآمد، دچار کسری بودجه شدیدی هستند. و اگر کمک های مالی، تسلیحاتی، اطلاعاتی و حمایت های سازماندهی حکومت ایران را از آنها سلب کنید، خواهید دید که حزب الله، جهاد اسلامی، سپاه مهدی و دعوه از بی آبی خواهند خشکید.
این منبع مالی مرکزی، قلب اختاپوس دیکتاتوری مذهبی است، که آسیب پذیراست.
بهرحال ایالات متحده، با این ریشه حساس ارتجاعی در نبرد بوده است.
همین تابستان گذشته، بخش اساسی حمایت های جمهوری اسلامی ایران به حزب الله، در زمینه های رساندن آموزش، مهمات و جاسوسی بر روی هواپیماهای اسرائیلی و جابجایی نیروهای آنها بود که عوامل سپاه پاسداران از طریق سوریه به حزب الله میرساند. و نهایتا«۱۲ هزار دلار هائی بود» که حزب الله به هر خانواده شیعه که خانه اش را در لبنان از دست داده بود پرداخت میکرد که همه این مخارج از سوی کمک های مستقیم مالی جمهوری اسلامی تامین میگردید.
این امر بمنزله موفقیتی برای حزب الله، در مقابل دولت مورد حمایت آمریکا – یعنی دولت رسمی و شناخته شده لبنان به نخست وزیری فوآد سینیوره توانست بطور کاملا آشکار بدرخشد.
مضحک اینجاست که در همین حال، این مبالغ ۱۲ هزار دلاری، ۶۰۰ برابر درآمد کارگران ایرانی است که ماههاست دستمزدی دریافت نکرده اند. اینجا نکته قابل توجه آن است که در ایران برای همسر و فرزندان گرسنه و بی پناه کارگرانی که در سراسر ایران، بدلیل تظاهرات دستگیرشده بودند، این دولت جمهوری اسلامی نبود که درخشید، بلکه آنهایی بودند که مخالفت خود را علیه رفتار حاکمان مذهبی ابراز کردند.
با بیان این مطالب، در اینجا میل دارم توجه شما را به تصویر داخلی ایران، و ابتدا به شرایط اقتصادی وخیم آن جلب کنم.
این حقیقتی است که ایران، با دارا بودن یک درصد جمعیت جهان، دارای ۷ درصد منابع ثروت آن است. علاوه براین، در حالیکه از منابع فراوان انرژی برخورداراست، از یک نیروی انسانی تحصیلکرده و جوان نیز بهره می گیرد.
ولی، در نتیجه سوء مدیریت، و عدم توانایی در رفع مشکلات مکرر اقتصادی، مانند تکیه بیش از حد بردرآمد نفت، بوروکراسی منسوخ، ناتوانی در جلب اعتماد بخش خصوصی و فساد و بی کفایتی انحصاراتی که فقط در اختیار مزدوران رژیم قراردارد، از ۱۹۷۹، میهن من، با یک اقتصاد روبزوال تدریجی روبرو بوده است.
باید به این معجون شوربختی، این را نیز اضافه کرد که براثر اتکای بیش از حد رژیم به سوبسیدهای عظیم، تنها در سال نخست حکومت آقای احمدی نژاد، کسری بودجه ملی به میزان دو برابررسید.
امروز با تورم و بیکاری بالای ۲۰ درصد، و با کاهش بیشتر ارزش برابری پول ایران، علیرغم افزایش درآمدهای نفتی، کارشناسان براین امر اتفاق نظر دارند که اقتصاد ایران، در رکود و بحران کامل قراردارد و قادر به پاسخگویی به نیازهای کالا و خدمات نیست.
با توجه به ستیزه جویی رو به افزایش رژیم، در ارتباط با مسائل و درگیری های مختلف بین المللی، وخامت اوضاع روبه افزایش است و بصیرت و استراتژی رژیم برای بهبود بخشیدن به وضع اقتصادی، بطور جدی زیرسئوال است.
در زمینه اجتماعی و سیاسی، این رژیم هیچ رحمی در اعمال هرگونه نیروی لازم برای سرکوبی وحشیانه مردم که قربانیان اصلی عدم لیاقت و شایستگی آن، در هر زمینه قابل تصوری بوده اند، نکرده است.
شکست رژیم در تمام زمینه های اقتصادی – اجتماعی، فرهنگی و سیاسی، موجب شده است که هزاران تن از ایرانیان آزادیخواه، در درون کشور، یا به زندان افتاده اند و شکنجه شده اند، و یا در زندان اعدام گردیده اند، و یا در تبعید و درخارج از وطنشان ترور شده و جان باخته اند. و در این راستا مردم بهای گزافی را تاکنون فقط به دلیل عدم تسلیم اشان در برابر یک سیستم "آپارتاید اسلامی" شرور، که دموکراسی و حکومت مردمی را مورد استهزاء و تمسخر قرارداده است، پرداخته اند.
این اعمال، اکنون وطن مرا به پرتگاهی کشانده است که در آن بوضوح نشانه های مقاومت و خشونت در میان اقوام ایرانی که مورد بی توجهی قرارگرفته اند آشکارشده است.
دراینجا، بسیار حائز اهمیت است که یادآوری کنم که ناآرامی در این مناطق، نه تنها خطر مهمی برای ثبات و تمامیت ارضی ایران محسوب میشود، بلکه از اهمیت ویژه ای برای همسایگان ایران و منطقه نیز برخورداراست.
هنگامیکه از کارنامه خونین رژیم اسلامی و نقض کامل حقوق بشر و ناچیز شمردن آزادیهای فردی ایرانیان، و بویژه جوانان و زنان سرزمین من از جانب این رژیم سخن می گوئیم، بهیچ وجه اغراق نگفته ایم.
براساس آنچه که گفته شد، اطمینان دارم که شما در این نکته با من هم عقیده اید که تا زمانی که خطر ناشی از دیکتاتوری مذهبی ایران، مورد توجه قرار نگرفته است، چشم انداز و امید هرگونه پیشرفت صلح وثبات در خاورمیانه، چه درعراق، افغانستان و یا در خلیج فارس، بیهوده است.
بنابراین، چگونه میتوان با یک چنین مساله پیچیده ایکه از سال ۱۹۷۹، تمامی دولت های آمریکا، اعم از دموکرات و جمهوریخواه را به ستوه آورده است، روبرو شد؟
در یک مورد من می توانم بی هیچ تردیدی به شما اطمینان دهم و آن این حقیقت است که این مشکل، با اتخاذ اقدامات نیم بند و یا حرف ه و شعارهای توخالی هرگز محو نخواهد شد.
بنظرمن لازم است، کشورهایی مانند ایالات متحده و دیگران که سعی دارند، زیر پرچم ارزش های لیبرال دموکرات با فناتیسم و تندروی برخورد کنند، ابتدا و مهمتر از هرچیز دیگر باید سعی کنند به چند پرسش مهم فلسفی، یا بعبارتی کاوشانه، پاسخ دهند.
بعنوان مثال، چرا سکولاریسم در خاورمیانه این چنین تحت فشار شدید قرار دارد؟ آیا امکان دارد که آنها خود بطور غیرمستقمیم و با عدم درک حساسیت آن، و با اهمیت ندادن به فشارهای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی که متحدان سکولار آنها در گذشته و حال، با آن روبرو بوده و هستند، ناخواسته، مسائل را بدترکرده اند؟
از دیدگاه من این پرسش بسیار مهمی است که باید بدان پاسخ داده شود تا تصریح و ثابت شود که این باور، که کوته فکران مذهبی، و تندروان متعصبی که ادعا میکنند، خدا را در کنار خود دارند، چیزی جز جاعلانی نیستند که حتی توانایی احیای غرورملی، و یا ارادهی ملی را ندارند، چه رسد به سرپرستی، و مدیریت یک جامعه مبتنی برعدل، که برای اندیشه آزادی و تنوع نیز ارزش و احترام قایل باشد.
لذا این یک امر ضروری است که دموکراتهای سکولار، چه در ایران، و چه در سراسر خاورمیانه مورد پشتیبانی قرارگیرند، تا بتوانند با چالشهایی که از جانب کوته فکران مذهبی، و تندروان متعصب در سر راه آنان قرار دارد، با موفقیت و سرافرازی روبرو شوند.
اضافه براین، در مورد کشورم ایران بسیار مهم است این پیام بازتاب داده شود که ایالات متحدهی آمریکا، خواهان آنست که شانه بشانه مردم عادی ایران بایستد، و در تقویت روحیه تضعیف شده اشان کمک کند، و اطمینان دهد که آنها را هرگز در مبارزاتشان برای آزادی و دموکراسی رها نساخته – و یا مورد مصالحه قرار نخواهد داد.
همچنین باید توجه ویژه ای باین امر مهم داده شود که رهبران سکولار و دموکراتیک ایران، شخصیت های وطن پرست و روشن بینی هستند، که همه چیز خود را در راه وطن و هم میهنانشان به مخاطره انداخته اند.
همچنین، این فکر نیز باید تقویت شود که متحدان آمریکا مردمان شرافتمند و درخور احترامی هستند، که توانایی جلب اعتماد و احترام هموطنانشان را دارا می باشند، و در این راستا، درسهای مفیدی که در عراق آموخته شده است، را میتوان برای جلوگیری از اشکالهای قابل پیش بینی بکارگرفت.
لذا، باید تصریح شود که ایران به یک عراق دیگر تبدیل نخواهد شد و هرگونه دگرگونی مثبت به سوی دموکراسی به هرج و مرج تبدیل نخواهد گشت. در عین حال بسیار مهم است که تاکید شود که سرنوشت ایرانیانی که به قیام علیه دیکتاتوری فعلی برانگیخته می شوند، هرگز مورد معامله و مصالحه قرار نخواهد گرفت.
از این سو، هرگونه رویاروئی سیاسی با رژیم کنونی، باید همواره این حساسیت را مد نظر قرار دهد که نباید الگوی پیامی باشدکه از قوت و صداقت پیامهای متعدد و مکرر پرزیدنت بوش که در گذشته خطاب به مردم ایران بیان گردیده بکاهد.
بنابراین ارتباط واقعی با مردم ایران، همزمان با ترسیم این الگو که ایالات متحده برآنست که ایرانیان را در راه رسیدنل به دموکراسی و حقوق بشر پشتیبانی کند، کلید اساسی است که همچنان نیازمند به مراقبت و توجه می باشد.
درپایان، اجازه دهید بی محابا و رُک بگویم. تکرارحرف خالی نیز به تنهائی کافی نیست و باید به شما حاضران محترم خاطرنشان سازم که عناصری مانند حزب الله و حماس، تنها بخاطر حمایت های مادی و مرتب جمهوری اسلامی است که قادر به انجام فعالیتهای خود هستند.
من مطمئن هستم که شما قبول دارید که منهای کمکهای مالی، تسلیحاتی و آموزشی که از ۱۹۸۲ بسوی حزب الله سرازیرشده است، خطری که کشور اسرائیل را تهدید می کند، بسیار ناچیز می بود.
پس با توجه به این واقعیات، چگونه می توان از مردم عادی انتظار داشت که با دست خالی در مقابل یک دیکتاتوری مصمم – که بر روی ثروت نفت ملت کنترل کامل دارد، و هرگز درگذشته رحمی در خُرد کردن وحشیانه مخالفان داخلی خود نشان نداده است، بایستند؟
ضمنا می خواهم تاکید کنم که من از دولت آمریکا این تقاضا را ندارم که یا هزینه جنبش مقاومت ایرانیان را تامین کند و یا آنها را مسلح کند. ولی در عین حال من از ایالات متحده می خواهم که تنها با یک صدا و یک پیام با ایرانیان سخن بگوید تا افراد و عناصر خودی که توانائی حمایت از نیروهای آزادی و حقوق بشر را دارند، به ایفای نقش موثر و مورد نیاز کشورخود تشویق شوند.
بالاخره اجازه دهید بگویم که به باورمن یکی از خصوصیات یگانه کشورمن، این واقعیت است که آماده ترین کاندیدای برقراری دموکراسی و جامعه مدنی در خاورمیانه بزرگ است. از اینرو آنچه که می تواند به تحقق این خواست ملی شتاب بخشد، ادامه پیامهای حمایت از مردم ایران است، ضمن آنکه بطور فعال باید بدنبال یافتن راههای عملی به منظور پیاده کردن آن پیامها، و ایجاد دگرگونی های لازم در داخل ایران نیز بود. حتی در آن شرایط نیز، راه صلح آمیز به ثمر رساندن تحولی که همه ما بدنبال آن هستیم، راهی است که بی شک نیاز به فداکاریهای بسیاری از جانب مردم ایران خواهد داشت. ولی برای من و هموطنانم که این واقعیت را بخوبی تشخیص داده ایم باعث دلگرمی زیاد است که بدانیم تنها نیستیم.
هیچ تردیدی نداشته باشید که ما مصمم هستیم با نجات کشورمان، آینده ای مطمئن را در چارچوب یک سیستم دموکراتیک و مترقی برای مردم کشورمان تامین کنیم. تنها در آن صورت است که ایران می تواند یکبار دیگر، بصورت یک یار قابل اعتماد و توانا، در برقراری آرامش و ثبات در منطقه و ماورای آن در کنار جهانیان بعنوان یک نیروی مثبت و سازنده بایستد.
برگردان فارسی: شهلا صدیقی
|