در باره‌ انتخابات اخیر ترکیه در آستانه‌ی سالگرد جنبش سبز - اخبار روز

نظرات دیگران
  
    از : لیثی حبیبی م. تلنگر

عنوان : نکته ای جا افتاده از کامنت قبلی: همه ی خلق های ساکن ایران زمین، سد = ۱۰۰، و شست = ۶۰ را با صدای سین
تلفظ می کنند. همه ی خلق های ساکن ایران زمین واژه ی بسیار کهن ایرانی(پهلوی) «بلوت» را با صدای «ت» ی دو نقطه تلفظ می کنند.

پس جناب صوفی زاده در چنین مواردی، هیچ انتخاب و یا سلیقه ای نمی تواند وجود داشته باشد؛ این یک عادت غلط جا افتاده است که دیرتر طبق معمول برخوردِ متعصبانه نگذاشته آدمیان از شَرّ آن خلاص شوند.

البته خود خواهی و خود شیفتگی بیزاری آورِ بسیاری از "بزرگان" امروزی ما نیز در این خرابکاری نقشی بزرگ دارد - «حرف مرد یکی ست!»* یعنی تغییر نمی کند. - سخنی از دوران قبیله گرایی و فئودالیسم که به قول حافظ جان عزیز، نشانه ای از «خشت» و «سَر» دارد.

*برای اینکه بحث اینجا همچنان در مسیر خود ادامه یابد، توضیح بَرفَک این کامنت را چون به بخش ادبیات مربوط می گردد، پای شعر عمو هادی خورسندی در همین سایت خواهم نوشت.
۶٨٨۴۶ - تاریخ انتشار : ۲۹ خرداد ۱٣۹۴       

    از : لیثی حبیبی م. تلنگر

عنوان : و اما در مورد نوشتن "صد" و «سد»؛ "شصت" و «شست»؛ "بلوط" و «بلوت»(پهلوی، شکلِ درست آن واژه)
باید عرض کنم که این موضوع، امروز هیچ ربطی به سلیقه ی افراد ندارد؛ بلکه غلطی است که به وسیله ی تاریخ نویسان و «میرزا بنویس!» ها و «ملا بنویس!» ها*بکار برده شده و جا افتاده.

* این هر دو، فرمان است که دیرتر به اسم یا نام بدل شده.
حکام در کنار خود شخصی منشی داشتند که همیشه آماده ی نوشتن بود. فرمانده فقط یک جمله بیان می کرد: «میرزا بنویس!» یا «ملا بنویس!»
ولی حالا به عنوان نام بکار می رود.
مثال: پدر احمد میرزا بنویسِ حاکم خراسان بود.


قبل از توضیحات بیشتر، خوب است این نکته را بیان دارم که من آدمی تقریبن بی سوادم. همانطور که همیشه نوشته ام: «دانش آموزی بیش نیستم». نیامده ام اینجا برای کسی کلاس درس بگذارم؛ زیرا خود به هَزار کلاس احتیاج دارم. این تعارف نیست، حقیقت دارد، زیرا عمومن افراد خود را خوب می شناسد.
آنچه را که اینجا توضیح می دهم - برای هزارمین بار - یک موضوع پیش پا افتاده است در خطه ی زبان و سخن که متأسفانه جامعه ی براحتی غلط پذیر ما که غلط را آسان می پذیرد و بعد به آن غلطِ پذیرفته شده تعصب می ورزد و مثل مذهب به آن غلط نگاه می کند، مرا، من آدم اگر نه بی سواد، کم سواد را مجبور به توضیحات تکراری می کند؛ در حالی که واقعن یک دانش آموز صادق کلاس پنجم ابتدایی توان درک آن را به راحتی دارد.

آیا بزرگان ما توان درک آن آسان فهم را ندارند!؟

چرا، دارند.

ولی تعصب - تعصب بی جا و پر از بی منطقی - که عمیقن ضد علم است، آنها را رها نمی کند.

بگذارید یک مثال براتون بزنم: دو جریان مذهبی شیعه و سنی را به جان هم انداخته اند تا همدیگر را بدرند تا مزاحم نباشند. این بازیچه ها با "ایمان" کامل همدیگر را می درند؛ به نام الله می درند. حال یک لحظه جا ها را در ذهن خود عوض کنید. یعنی آنهایی که سنی هستند را شیعه فرض کنید و آنهایی که شیعه اند را سنی بپندارید. در این صورت سنی امروز بجای شیعه و شیعه ی امروز بجای سنی یعنی به طرفداری از آن مذهب دیگری را می درید!

عجیب است، نه؟

تعصب بیجا را گاه عمدی می آفرینند برای مزدور گیری؛ و گاه خود تعصب زدگان قبیله گرا و عشیره باز بی هیچ رهبری، به آن دامن می زنند.

بر گردیم به اصل سخن. طبیعی است که «ملا بنویس» که زبان کشور اش تحقیر شده بود و فقط عربی زبان درست و حسابی به حساب می آمد، شروع کرد به تقلید از عرب؛ با این تفاوت که عرب برای «تغییر» قانون دارد، قانون دقیق. یعنی عرب وقتی «کَی سَر» پهلوی، کوردی، تالشی لوری، سمنانی و ... را به «قیصر» بدل می سازد بر تلفظ خود تکیه دارد. ولی پدران مقلد ما آن را کورکورانه گرفتند و طبق همان قاعده ی تعصبِ بیجا که بیدادگر است، به آن چسبیدند چنان که اگر مجنون به لیلی می رسید، شاید آنگونه به او نمی چسبید. و حالا «کَی سَر» را به رسم عرب که برای زبان اش قاعده دارد، «قیصر» می نویسند و «غیسر» تلفظ می کنند.

غم انگیز است، نه؟

بد بختی دیگر ما این است که علم و تحقیق را بسیار آسان فدای عشیره بازی و قبیله سازی های سیاسی و غیر سیاسی می کنیم. و این جنایتی ضد فرهنگی است که سیاست بازان که ضد سیاست زیبای نجات بخشِ اند در جامعه رواج داده اند. آیا اینها که دروغ و ناجوانی کردن و حقه را وارد جهان زیبای سخن می کنند و آن را به آسانی می آلایند، می توانند فردا برای رهایی بشر در بند و گرفتار کاری انجام دهند؟

نه، هرگز. حتی اگر دانشمندی بزرگ باشند، "پول پوتِ" وجودشان شان نخواهد گذاشت که ره یابند.

بگذارید تا انشا ننوشته باشم، مثالی براتون بزنم: من سید لیث الله حبیبی کلوری = لیثی حبیبی - م. تلنگرِ، زمانی فعالیت سیاسی گروهی داشتم، بعد برای رسیدن به کار های فرهنگی خود، از زندگی سیاسی گروهی دور شدم. البته نظرات خود را در مورد مسایل سیاسی ایران و جهان دارم. این نظرات ممکن است بعضی ها را خوش نیاید؛ که هیچ اشکالی ندارد، زیرا داشتن نظرات گوناگون طبیعی است و همین گوناگونی است که در بحث های صادقانه، تکرار می کنم: در بحث های صادقانه - نه چانه زنی - از آن بهترین نتیجه زاده می شود. زیرا مسایل غیر قابل بحث عمومن منجمد می مانَد.

بر گردیم به اصلِ سخن. حال همین حبیبی، حبیبی نوعی، می واژه ای را ایجاد می کند و یا اصلاح می نماید و یا می شکافد و از زیر غبارِ هزاره های تاریخ به کمک زبان مادری شگرف خود که رازدار تاریخ است، در آورده چون روشن آب و آفتاب می نماید.

عده ای بی طرف، شریف و واقف، با نگاهی منطقی به آن کارِ حبیبی نوعی می نگرند و اگر خوششان آمد می پذیرند و اگر خوششان نیامد، به راه خود می روند. ولی دیگر کینه ورزی، دشمنی و چموشی نیز بر علیه حبیبی نوعی نمی کنند.
اما عده ای دیگر که با نظرات حبیبی نوعی در جای دیگری مثلن در خطه ی سیاست مخالف اند، فورن می آیند و ضد او عمل می کنند. و آنچه سیاه در دل دارند را تلاش می کنند پنهان سازند و از خود چهره ای علمی و دانشمند به نمایش بگذارند در ارتباط با حبیبی نوعی زحمتکش که با سواد اندک خود تمام تلاش خود را کرده تا برای جامعه بشری کمی و بیشتر مفید واقع شود.

این جهتداری، قبل از اینکه بر علیه حبیبی نوعی باشد، جنایت است بر علیه خود و دیگران.

من اگر بسیار مخالف کسی هم باشم، و اصلن او را آدمی نابکار حتی به شمار آورم؛ ولی اگر دیدم جایی کشفی کرد، غباری از دیروز تاریخ، دلپذیر و زیبا روفت و چیزی را چون چشمه و چراغ نمایاند، بدون توجه به اینکه او را دوست نمی دارم، این یکی کار زیبایش را بیدرنگ تأیید می کنم؛ حتی اگر دشمنی ها با من کرده باشد.
من آدمی بسیار کوچک و کم سوادم، ولی شما بزرگان و دانشمندان تا زمانی که به این نرسید، شکی نداشته باشید که نمی توانید یک انقلابی نجات بخش مردم گردید. بی هیچ تردیدی "پول پوتِ" وجود شما، ماشین اندیشه ی شما را به خاکی کِشانده و در نهایت می کُشانَد؛ زیرا صداقت و شرم، اگر در وجودی نباشد، او دیگر نیست؛ حتی اگر دانشمندی بزرگ گردد.

بگذار چند مثال بزنم تا انشا ننوشته باشم.

من تهورس ایرانی - ایرانی نه فقط فارسی - را درست می نویسم. ولی غلط نویسان در تاریخ آن را "طهمورث" نوشته اند و این در حالی است که ما کلِ ایرانیان - به غیر از هموطنان بسیار گرامی عرب ما - بدرستی تلفظ صدای «ط» دسته دار و «ث» سه نقطه را بلد نیستیم. یا «بلوت» ایرانی را من درست می نویسم. یا «اتاق» ترکی و ایرانی شده را درست می نویسم. گاه شکلِ واژه ای عربی را که ما به درستی مثل عرب آن را تلفظ نمی کنیم - توانش را نداریم، چون از کودکی نیاموخته ایم - را نیز تغییر می دهم. مثلن «رئیس» را «رییس» می نوسم، زیرا کمتر ایرانی است که «رئیس» را آنطور که عربِ قاعده دان و قاعده دار، تلفظ می کند بتواند تلفظ نماید. یعنی برای کار خود اصولی دارم. سیاست زیبا را نیز هرگز در تحقیق وارد نمی سازم. این کار - سیاست بازی در تحقیق - به وسیله ی هر کسی که انجام گیرد را خیانت به حقیقت می دانم.

پایان سخن: بار ها دیده ام که نه بر مبنای نگاهی علمی و اصولی و وجدانی و منطقی و بشری به کار های من نگریسته شده! بلکه بسیارانی با سیاست بازی ای تهوع آور به زحمات دیگری نگاه می کنند. و این عینِ خود زنی است. و چنین اشخاصی اگر بزرگترین پروفسور هم گردند زیانشان از سودشان همیشه بیشتر است.
به دلایل اش نمی پردازم تا متن از این هم طولانی تر نگردد.



اینک به یک واژه به عنوان مشت نمونه ی خروار می پردازم و می روم پی کار خود. زمانی هم اینجا و هم در «وَشتَنِ واژه ها» نوشتم که «اوکرایین» درست است، و نه "اوکراین" یا "اوکرائین»؛ و گذشته از دلایل خود از یک پرفسور و نویسنده ی آخرین و معتبر ترین لغتنامه روسی به فارسی مثال آوردم که در زیر واژه ی Украинец در صفحه ی ۷۳۶ آن واژه نامه ی بسیار معتبر، مثال هایی که آورده، سه بار «اوکرایینی» و دو بار «اوکرایین» را بکار برده. یعنی پنج بار، یعنی این کار اتفاقی صورت نگرفته، یعنی آن جناب پروفسور آگاهانه آ« گونه نوشته.
کسانی در همین سر زمین غرب که هرگز در شوروی سابق نزیسته اند فورن آمدند و شکلی دیگر از آن - اوکرائین - را ارائه دادند؛ و حد اقل به تلفظ آلمانی آن واژه نیز توجهی نکردند!
و این در حالی است که سال های سال ایرانیان این واژه سلاویان ها را غلط یعنی "اُکراین" می نوشتند. این آقایون دانشمند تا به حال که ایرانیان - کلِ ایرانیان - آن را غلط می نوشتند، کجا بودند که یک شبه متوجه شدند باید هرچه زودتر کار حبیبی را "اصلاح" کرد!؟ حبیبی ای که آمد و نوشت: «اکراین»، نادرست است، و «اوکرایین» درست. و بعد از فعالیت های باند بازانه ی خرابکارانه، مردم ما نیز "مسیر" یافتند و حالا نصف اصلاح پیشنهادی حبیبی را پذیرفته اند؛ یعنی حالا در داخل و خارج میهن با اوی بلند ایرانی و پهلوی آن را می نویسند، با حذف یک «ی».

سوال اینک این است: این دانشمدان روسی ندان، روی چه اصولی نظر خود را برتر از نظر یک پروفسورِ در مسکو درس خوانده ی شوروی سابق می دانند!؟

اصلن قبل از پیشنهاد حبیبی برای اصلاح شکل این واژه ی سلاویان، اینها کجا بودند!؟

سیاست بازی ها در دوران ما، عجیب و شرم آور است، نه؟

این است که من قبل از دانش، صداقت را اصل می دانم. دومی را نداشتی، ای کاش اولی را نمی داشتی. زیرا در این صورت هرچه دانشمندتر مضرتر.

سخن بسیار است، وقت مردم را بیش از این نمی گیرم و از دوست و دشمن بخاطر طولانی شدن مطلب عذر می خواهم. چاره ای نداشتم، زیرا باید حد اقل کمی با کلید فاکت ها درِ بسته را می گشودم و آن می نمودم که باید.
پس لطفن این آدم کوچک را با بزرگی خود ببحشید.
۶٨٨۴۴ - تاریخ انتشار : ۲۹ خرداد ۱٣۹۴       

    از : لیثی حبیبی - م. تلنگر

عنوان : جناب هادی صوفی زاده عزیز، ممنونم بخاطر توضیحات شما. البته توضیحات شما در مورد بیانیه هیچ ربطی به
مواردی که من مطرح کرده ام ندارد. چون من اصلن وارد آن بحث نشده ام. ولی به هر نظر شماست که نوشته اید و اشکالی ندارد.

آنچه بطور مشخصن در جواب من نوشته اید، جواب من نیست، مگر در یک مورد که جمهوری های خود مختار روسیه را مثال زده اید. آنجا برخورد شما بسیار مشخص است. یعنی همان برخوردی است که من دوست دارم انجام بگیرد. سوال بسیار مشخص، و جواب همان سوال.

بله، درست فرموده اید که جمهوری های خود مختار روسیه را بعضی ملت نامیده اند. آنها براستی ملت اند؛ زیرا دارای دولت می باشند. نه فقط دارای دولت خود هستند، بلکه مجلس خود را نیز دارند. پرچم جمهوری خود را نیز دارند؛ با این تفاوت که آن جمهوری ها دو پرچمه اند. یعنی هم چرچم روسیه آنجا بر افراشته می شود و هم پرچم جمهوری خود مختار. در ضمن آن دولت ها نشان ویژه ی دولتی خود را نیز دارند. یعنی همه ی مشخصاتی که دولت کرملین دارد، آنها هم دارند، فقط در بعضی تصمیم گیری های ویژه حق تصمیم گیری ندارند که آ« تصمیم گیری ها نیز در زندگی روزمره ی مردم چندان تأثیری ندارد.

سخن من بطور مشخص این است که خلق های یک سر زمینی را نمی توان همینطوری برداشت و دلبخواهی "ملت" نامید. آن مقالاتی که شما مرا به آنها رجوع داده اید، بعضی را خوانده ام و دیده ام همه قبل از اینکه برادری را ثابت کنند ارث می خواهند. توضیح بیشتری می دهم - یعنی همه ی آن مقالات روی این اصل که خلق ملت است، نوشته شده - یعنی روی نادرست پایه گذاری شده - و بعد از همان نادرست، نتیجه ی دلخواه خود را گرفته اند - یک نفره، راضی، برگشته اند از پیش قاضی.
این کار گول خوردن است با حقه ی بازی سازان روزگار. یا زور زدن است برای پیشبرد بعضی اهداف. بنیان آن کار غلط است؛ پس ادامه اش نمی تواند درست باشد.

شما و یا هر کسی اگر به من بگویید آقای حبیبی ما خسته شدیم از زورگویی ها، می خواهیم مبارزه منفی کنیم؛ می خواهیم صدای ما شنیده شود. من آنگاه بی هیچ بحثی با شما عزیزان، می روم پی کار خود، زیرا من نیز دلم از بیداد مرکزی خون است.۱ ولی اگر بگویید کارتان اصولی است، نمی پذیرم. هیچ اصولی در این ملت بازی بجز سیاست بازی که ضد سیاست شریف است نیست. این داستان سازی یک مقابله است در برابر ستمی که بر خلق های غیر فارس پهنه ی ایران امروز می رود. البته این ستم فرهنگی است بیشتر، زیرا از زاویه ی اقتصادی زاغه نشینان فقیر فارسی زبان جنوبی ایران رکورد فقر را شکسته اند. ولی در مورد زبان، آری بیدادی رواج دارد که بی سابقه است.


زیر نویس ۱ - بگذار با توضیحاتی کمی از بحث خارج شوم تا دقیق تر همدیگر را دریابیم.
زبان تالشی در دو سوی مرز در حال نابودی است. و این در حالی است که موقعیت تالش ها در جمهوری آذربایجان مانند آوار و یا لزگی و یا روس و ... نیست، بلکه تالش ها سر زمین مشخص خود را دارند؛ نام سر زمینشان «تالش» است. در ایران نیز خلق تالش دارای سر زمین خود است، و زبانی دارد که می توان آن را رازدار و کلیدار تاریخ دانست. این زبان همینک زیر فشار دو دولت مرکزی آذربایجان و ایران دارد نابود می گردد. در زمان شوروی سابق تا زمانی که لنین زنده بود، تالش ها نیز مانند همه ی خلق های آن کشور دارای حقوق خود بودند. در ضمن تالش و مغان* قبل از باکو به شوروی پیوست. ولی بعد از مرگ لنین تنها یک خلق از سد ها خلق داخل مرز های شوروی، دیگر حق فعالیت فرهنگی نداشت. حتی حق نداشت در فرمی که پر می کند، بنویسد ملیت: تالش - سوالی که در فرم های رسمی شوروی سابق وجود داشت. در نتیجه در جمهوری آذربایجان تات، روس، آوار، لزگی و ... حق داشتند بنویسند از کدام خلق اند، از سیبری تا حاشیه ی جنوبی خزر - کاسپین، دریای مازندران، تالشی دولاو = آب ژرف تالش = دریای تالش - فقط یک خلق - تالش - حق چنین کاری را نداشت.

بگذار یک جُک فاجعه بار برایتان بگویم که حقیقت دارد.
یکی از بچه های ماسال در روسیه ی سفید وارد دانشکده ای فنی شد و آنجا با چند تالش شوروی آشنا گشت. روزی آنها از او می پرسند با چه پاسی اینجا زندگی می کنی؟
او پاس سیاسی خود را به آنها نشان می دهد. و آنها با حالتی از وحشت و دلسوزی به او می گویند: «اینجا نوشته شده، ملیت: تالش، این غدغن است، جرمی بزرگ شمرده می شود. و او در جواب می گوید: من که ننوشته ام، دولت بیلاروس پرسیده ملیت تو چیست؟ و من گفته ام تالش، و آنها نوشته اند.
آنها به او می گویند: «طبق قوانین دولت آذربایجان بکار بردن این واژه در هنگام پر کردن فرم ها و یا ثبت در مدارکِ رسمی غدغن است و جرم دارد.»
در نتیجه به او سفارش می کنند که مبادا به باکو برود، زیرا آنجا دستگیر و زندانی خواهد شد. این سناریوی وحشت را در دل تالش های آن سوی مرز انداخته بودند تا زمان نوشتن ملیت، بنویسند: آذربایجانی. البته ایجاد آن سناریوی وحشت مصرف داخلی داشت، زیرا ما چندین بار با همان پاس که تویش نوشته شده بود، ملیت: تالش، به باکو رفتیم و کسی در این مورد ما را مورد باز خواست قرار نداد.

در ایران نام تالش البته غدغن نبود، و بعضی مناطق بکلی، سددرسد، تالشی زبان بودند مثل شهرستان ماسال. تا اینکه نزدیک به بیست و پنج سال پیش دولت ایران تصمیم گرفت این قوم کهن ایرانی را برای همیشه بی هویت سازد؛ پس با برنامه ریزی بسیار حساب شده و خیلی دقیق وارد گود نابود سازی تالش ها شد و همینک این فاجعه نه فقط در نقاط دیگر بلکه در تالشی ترین نقطه ی تالش زمین، یعنی شهرستان ماسال حالا بیش از نود درسد با کودکان خرد خود فارسی حرف می زنند. و اگر کودکی فارسی ندان به مدرسه رود جَوی برایش ایجاد می کنند که گویا پدر و مادر او جنایتی بزرگ مرتکب شده اند که به کودک خود قبل از فارسی دانستن تالشی آموخته اند. در نتیجه با شانتاژ و مسخره کردن کاری کرده اند که حتی پدر و مادر هایی که فارسی را بدرستی بلد نیستند، با کودکان خرد خود یک در میان فارسی تالشی حرف می زنند و مایه ی جُک و خنده ی مردم می گردند. وضعیت، لُر، سیستانی، گیلک، مازندرانی و ... - بجز بلوج، کُرد استان کردستان و آذربایجان ایران - همه اینگونه است. ولی هویت تالش بخاطر جمعیت کمشان، در وضعیت نابودی کامل قرار دارد.

پس می بینی که حال و روز فاجعه بار مردم من از همه بدتر است.
ولی با این حال من با بعضی داستان سازی های دروغین، مثل همین بکار گیری ملت بجای خلق موافق نیستم. اصلن چه فرقی برای من می کند؟ مردم من در حال نابودی کامل هستند. زبان برترین نشانه ی هویت است؛ زبان مُرد، خلقی در واقع با آن مرده. زیرا تو نمی توانی به خود بگویی کُورد، ولی کُوردی را بلد نباشی. دل من خیلی بیشتر از شما ها خون است؛ زیرا شما ها ضربه می خورید ولی هویت من در دو سوی مرز دارد برای همیشه نابود می گردد.

دیگر مورد بسیار مشخص سخن من "فرایند" بود که ربطی، هیچ ربطی به پروسه = روند، ندارد؛ که شما حالا اصلاح کرده اید و خود پروسه را بکار برده اید که من مخالفتی با آن ندارم. جمهوری خواه کی از بکار بردن آن غلط دست بر می دارد را باید از خودشان پرسید، و من نمی پرسم.
همین.
۶٨٨۴۰ - تاریخ انتشار : ۲٨ خرداد ۱٣۹۴       

    از : هادی صوفی زاده

عنوان : خلق، خلقها
آقای حکمت، در سند مذکور اگرچه از واژه ملتها استفاده نشده، اما واژه خلق هم به تنهایی نیامده بلکه خلقها که نشان از چند خلق و یا چند تاست حال این خلقها هرکدام یک ملت هستند، اتنیک هستند، قوم و یا هر تعریف دیگری دارند اما مشخص هست که تورک نیستند . در ترکیه نیز همچون ایران عربها هستند که با هیچ دلیلی نمی توان بر سر ملت بودن آنان مناقشه نمود و هویت ملی آنان را کتمان نمود. در مورد واژه خلق کوردهای ترکیه واژه " گهل " که مساوی خلق است استفاده و کوردهای ایران و عراق از واژه " نهتهوه" که مساوی ملت است بکار میگرند. درست است در این مقطع حزب دموکراتیک خلقها فدرالیسم را عنوان نکرده اما موضوع فدرالیزه کردن ترکیه یکی از خواستههای رهبران آن است که لیلا زانا مدام در سخنرانیهایش بر آن تاکید میکند. که استناد شما به مانیفیست آنان اشاره به یکی از اشکال کسب حقوق ملی کوردهاست.
۶٨٨۲۶ - تاریخ انتشار : ۲۷ خرداد ۱٣۹۴       

    از : بیژن حکمت

عنوان : هویت های قومی، نظام غیر متمرکز و خودمدیریتی
در مانفست انتخاباتی حزب دمکراتیک خلق ها سخن از هویت های گوناگون است و از "هویت های قومی" هم نام برده میشود.
"ما اشکال دموکراتیک تمرکززدایی را به منظور شامل ‌کردن همه‌ی هویت‌های قومی و تضمین خودمدیریتی آنها تأسیس خواهیم کرد. از طریق مجامع منطقه‌ای، به یک سیستم نامتمرکز تغییر خواهیم [یافت]."
نام حزب هم از واژه قدیمی خلق که مترادف مردم است استفاده می کند و نه ملت ها. در این سند سخنی از حق تعیین سرنوشت که حق جدایی در آن مفروض است، نمی رود. پیشنهاد فدرالسم یا کنفدرالیسم هم که برنامه ای برای نغییر ساختار دولت در چارچوب ترکیه است در این برنامه انتخاباتی نیامده است فقط اشاره شده است که "ما به راه ‌حل موثری برای مسئله‌ی کرد دست خواهیم یافت و یک ترکیه‌ی دموکراتیک خواهیم ساخت".
۶٨٨۲۴ - تاریخ انتشار : ۲۷ خرداد ۱٣۹۴       

    از : هادی صوفی زاده

عنوان : به آقای لیثی حبیبی - م. تلنگر
دوست گرامی، بجای پاسخ به پاراگراف به پاراگراف توضیحات شما و خودداری از انشاء نویسی پاسخی مختصر به کل نظرات شما داده باشم، امیدوارم پاسخی درخور باشد.
اول اینکه، بیانیه جمهوری خواهان نه بمنظور ستایش فضای نیمه دموکراتیک کشور ترکیه در مقایسه با ایران، بلکه بیشتر با اهداف چسپیدن به واژه ملت برای جامعه چند ملتی ترکیه و اینکه حزب دموکراتیک خلقها از یک حزب محلی به حزبی سراسری تغییر و از مشی مسلحانه فاصله گرفته و از این منظر جریانات ملی در ایران را به مسیر دنبال شده در ترکیه ترغیب میکنند، بویژه هنگامیکه آدرس فرانسه داه میشود تشخیص اهداف آن نویسندگان آن مشخص تر است. اما واقعیت موضوع چیست؟
از سال ۱۹۹۴ حزب دموکراتیک خلقها که در گذشته با نامهای دیگر فعالیت داشته و در انتخابات شرکت نموده، نمایندگانی از استانبول و آدانا و مرسین داشته که نشان از این است حزب یاد شده در گذشته هم در کل ترکیه فعالیت نموده و سراسری بودن آن امر تازهای نیست که آنان میخواهند وانمود نمایند محلی بودن و تکیه بر قومیت گرایی ( بقول آنان ) در گذشته مانع ورود آنان به پارلمان بوده است. دوما اینکه میخواهند وانمود کنند که مبارزه مسلحانه پاشنه آشیل ورود به پارلمان و فعالیت سیاسی آنان بوده است در حالیکه آنان خود ورود به پارلمان را محصول مبارزه مسلحانه چندین ساله میدانند. در عین حال یکی از اولویتهای بحث شده حزب دموکراتیک خلقها تغییر قانون ظالمانه تعریف "ملت تورکیه" به شهروندان ترکیه هست که در بیانیه جمهوری خواهان ملت ترکیه آمده است. امیدوارم اگر روزی اهداف حزب دموکراتیک خلقها به نتیجه برسد و پروسه تکامل برابری حقوق شهروندی در ترکیه مهیا گردد این دوستان همچنان پایبند به بیانیه خود باشند و عملکرد آنان را تهدیدی برای کشور خود ندانند و در مقابل آن قرار نگیرند. آنان بجای بازنگری از اینکه چرا ملتهای غیر فارس حاضر به شرکت در جریانی بنام جنبش سبز نشدند که در آستانه ششمین سالگرد آن به موضوعی در رادیو زمانه بدان اشاره شده، ظاهرا میخواهند آنان را ترغیب به ورود به جنبشی کنند که وجود خارجی ندارد و حتی حضور خود آنان نیز سوال برانگیز است و بغیراز بیانیه نویسی کار دیگری از دست آنان ساخته نیست. این در حالیست که هرکدام از ملتها روزانه برای اهداف ملی خود هزینه میدهند و بالاخره روزی نتیجه خواهد داد. این دوستان بجای این نسخه پیچیها هیچگاه از خود نپرسیدند که زیر چتر جنبش سبز قرار گرفتن آنان چه دستاوردی برای جمهوری خواهی مورد نظر آنان داشت؟
در خصوص موارد مورد نظر شما در مورد تعریف قوم، ملت، ملیت، خلق و ..که به امری سلیقهای تبدیل شده درست همانند خود سلیقه یکی با ص دیگری با س و یکی دیگر با ث مینویسد اما در واقع اگرچه همگی نشان از تفاوت میان دو ملت هست و اگر به تفاوت میان آنان اعتقاد داشته باشیم میتوان در انتخاب هرکدام از آنان حساسیت بخرج نداد. در چند سال اخیر دهها نوشته در همین سایت در نقد تعریف و مفهوم ملت و نحوه بکارگیری آن در مورد ساختار ملی ایران نوشته شده است که از نظر من نوشته بهزاد کریمی که به مقایسه این موضوع میان ایران و اروپا بزبان آورده بسیار ارزنده است. آقای ماشاء الله آجودانی نیز در مقاله تحت عنوان " در باب تاریخی مفهوم ملت ـ دولت " به نقد مفهوم ملت در ایران از منظر تاریخی پرداخته است که بنا به توصیه شما که به تاریخ برنگردیم آنرا اساس این بحث قرار نمیدهیم.
از جهت دیگر اگه به آرشیو نوشته های من در همین سایت مراجعه کنید چند سال پیش در نوشتهای به مقایسه ساختار ملی در ایران با روسیه پرداختهام. چون بسیاری معتقدند که نمی توان ساختار ملی در ایران را با اروپای غربی مقایسه کرد ویا برخی دیگر ـ بویژه ایرانگرایان ـ مایل نیستند ایران را با کشورهایی چون عراق مقایسه کنند نسخه روسی آن بیشتر با ساختار ملی در ایران مطابقت دارد.
اگردر فردای ایران و باتوجه به خواستههای موجود در ایران این کشور فدرالیزه گردد، الزاما کلمه فدراتیو به نام ایران همچون جمهوری فدراتیو روسیه باید اضافه گردد. با این تغییر شاید بسیاری از موضوعات دیگر پشت سر آن تغییر یابد و ممکن است قوم مورد نظر بسیاری به ملت یا ملیت خلق تغیر می یابد و خود تغییر نشان از این است که چسپیدن عده ای به پدیده ملت ـ دولت خنثی خواهد شد. در چند سال اخیر چند بار آقای محسن رضایی در جریان تبلیغات انتخاباتی خود از فدرالیزه کردن سخن بمیان آورده است آیا اگر همچون تغییری صورت گیرد نباید کلمه فدراتیو به نام ایران اضافه شود؟
اگر بقول شما جمهوری آذربایجان در آنسوی مرز خود را ملت اما تات و تالشی و.. را به حساب نمی آورد در کوردستان عراق که کورد و تورکمن وجود دارند هر دو ملت محسوب میشوند و از حقوق مساوی بهرهمندند و این بستگی به ظرفیت و پذیرش جوهره دموکراتیک میان دولتمردان آن کشورها دارد. در جمهوری فدراتیو روسیه تاتارو چچن و دیگر ملتها همگی ملت تعریف میشوند و زبانشان رسمی هست. رسانههای ایران خود تاتار و چچن را نام ملت تاتار و یا ملت چچن می نویسند سایت فارس نیوز چچنها را ملت مسلمان چچن نام میبرد. آیا مقبولیت جهانی روسیه برای معیارهای اینگونه مقبولتر است یا ایرانی؟.
اگر در نروژ مهاجرین را بحساب که بیش از ۴۰ سال نیست که به این کشور مهاجرت نموده، تقریبا جامعه یکدستی است، رسانههابجای استفاده از "ملت نروژ " جامعه نروژ بکار میبرند. ولطفا یک لینک در مورد کشور بلژیک در اینجا بگذارید که آن کشور را بنام " ملت بلژیک " نوشته باشد تا دلیلی برای تجدید نظر باشد.
موارد بسیاری هست که اگر ایرانیان چشم باز نمایند و بجای شنا کردن بر خلاف جریان آب خود جلودار مطالبات تلنبار شده شوند ممکن است آینده مبهم ایران را به مسیری درست هدایت کند در غیر اینصورت دیر یا زود چه بخواهیم چه نخواهیم سرنوشت سوریه و برخی کشورها در انتظار ایران خواهد بود.
۶٨٨۲٣ - تاریخ انتشار : ۲۷ خرداد ۱٣۹۴       

    از : لیثی حبیبی - م. تلنگر

عنوان : و نکاتی چند در پی کامنت قبلی - غلط جا افتاده را از اذهان مردم پاک کردن، گاه بسیار دشوار است؛ از دشوار ترین
کار هاست.

بگذار چند مثال بزنم:

۱ - زمانی عده ای دانشمند عزیزِ شریف بخاطر تسلط نداشتن بر زبان های ایرانی غیر فارسی، فکر می کردند، فارسی اصل است و باقی همه گویش. و بعد مغرضان مرکز گرا پی آن را گرفتند برای یکسان سازی؛ و تاخت و تاز ها کردند چنان تازان که مپرس. هر کسی هم حرفی زد، شتربان تازیانه بر شتر زد و گفت، وقت ندارم به حرف های شما گوش دهم؛ باید هرچه زودتر خود را به کعبه برسانم. مردم فریاد کردند: عمو جان این ره که می روی به ترکستان است! گوش او ولی دیگر نمی نشید؛ پس تاخت زنان رفت و بسیارانی را مسموم ساخت و با خود به «کعبه» برد.

۲ - همانطور که بار ها نوشته ام، همه ی «فرهنگستان» ها چه قبل و چه بعد انقلاب خدمت های بزرگ کرده اند که براستی جای تشکر دارد.
ولی گاه اشتباه نیز نموده اند، چنانکه نامگذاری استان کردستان، استان لرستان، استان سیستان و بلوچستان، و ... غلط است. زیرا «ستان» مخفف استان است. پس لُرستان = لُورستان = لُور استان = استان لُور(فارسی)، است؛ که استان دیگری نمی توان به آن اضافه نمود. یعنی استان کردستان = استان + کرد + استان، است. این هم زیاده گویی و هم غلط می باشد. ولی حالا از دانش آموز تا پروفسور زبان و ادبیان نامواژه های غلط را بکار می بَرَد آسان.

۳ - خوب است قبل از نوشتن کلام خود، این را بگویم که من کسروی را یکی از خوشدل ترین و پاکیزه خو ترین انسان ها می دانم. و زحمات او در باب بررسی زبان های داخل ایران را نیز بسیار ارج می نهم. ولی آن بزرگمرد بر زبان های دیگر پهنه ی ایران زمین بجز تورکی آذربایجانی و فارسی تسلط کامل نداشت. یعنی برای ایشان بسیار دشوار بود که مرز های زبان ها را از هم جدا سازد. او واقعن شریف بود و صادق؛ ولی بعد از او از بعضی اشتباهات آن عزیز گرانقدر قبیله گرایان مرکز گرا فراوان سو استفاده ی عمدی کردند. هرگز در پهنه ی سر زمین آذربایجان زبانی به نام زبان «آذری» وجود نداشته. این چه زبانی است که حتی یک نامواژه از آن برجای نمانده!؟ اگر مانده به من نشان دهید. از آستارا خان در روسیه تا باکو، تا آستارا، تا ارومیه، سد ها نامواژه وجود دارد که همه تالشی است. لطفن فقط یک نامواژه به من نشان دهید که مال زبان آذری باشد. دو تا پیشکش شما مدعیان مُد زده.

حال این سوال پیش می آید که:پس نامِ زبان «آذری» از کجا آمده؟

نظر من این است که این نامگذاری صورت گرفته تا بگویند: زبانی که در سر زمین آذربایجان رواج داشته. یعنی این نام را بعد ها از نام آذربایجان وام گرفته اند صادقانه برای گره گشایی.

حال این سوال پیش می آید که پس چرا بعضی متون - شعر و نثر - را آذری نامیده اند؟
برای اینکه هم توان تشخیص درست و جدا سازی را نداشته اند؛ و هم بعضی متون که از آنِ زمانِ گذار است از کهن به فارسی دری، آن متون که هنوز نه این است و نه آن، آنها - دانشمندان صادق - را گول زده. دقت داشته باشید که سخن من در باب مردم شریف و صادق است، نه ویله سازان سر در گم؛ مرا با آنها کاری نیست.

حضرت صوفی زاده ی عزیز، از این دست، می توان دو ده و بیش مثال آورد، بگذار وقت مردم و خود را بیش از این نگیرم و به همین مثال ها بسنده کنم. به غلط ها عادت نکنید. کسی که به غلط عادت می کند، به زشتی و دیکتاتوری و بی عدالتی نیز عادت خواهد کرد. همانطور که بسیاری از حکومت های روی زمین عزیز ما دیکتاتور و نابکار اند، ولی خود را عادل معرفی می کنند و مردم با آن زشت ها عادت می نمایند؛ نوشتن شست و سد با حر «ص» نیز همان زشتی، یعنی عادت را مُدِ روزگار می سازد. تو که از سر زمین کوردستانی و از این مد سازی ها در طول تاریخ ضرباتی فراوان خورده ای، تو دیگر چرا!؟
۶٨٨۱٨ - تاریخ انتشار : ۲۶ خرداد ۱٣۹۴       

    از : لیثی حبیبی - م. تلنگر

عنوان : سلام دوستان. من اینجا نیامده ام از اطلاعیه ی جمهوری خواهان دفاع کنم؛ بررسی زیر و بم آن، جای خود دارد
که بحثی دیگر است. دیدم جناب هادی صوفی زاده ی عزیز با بکار گیری «ملت ترکیه» به شدت مخالفت کرده.
گاهی که مقاله های ایشان را خوانده ام دیده ام با نثری نیک می نویسد و بیان سخن را استوار می سازد - بسیاری از کورد ها در هنگام فارسی نویسی اینگوه اند. انتظار من خواننده از چنان قلمزنی این بود که در موارد دیگر نیز همان دقتی که در جمله بندی های خود دارد، داشته باشد و مگذارد ناخود آگاه حسی عشیره ای یا مُدگرایانه بر نگاه علمی برتری یابد.
در بین کورد های ایرانی، بجز احزاب کلاسیک کلِ ایران زمین که هنوز خلق را بجا بکار می برند، طرفداران اوجَلان را دیده ام که از خلق و ملت برداشت دقیق تری دارند. ولی متأسفانه بسیاری توتی وار، می کنند نادرست را تکرار.

بدبختانه بسیار گاه برای ما تصمیم می گیرند که چه زمانی دو آتشه طرفدار خلق باشیم، و بعد اگر واژه ی بسیار بیجای "ملت" را لازم دیدند مُد کنند، طرفدار آن گردیم.
به قول مسلمانان - خدا نیامرزد آن کسی را که اول بار واژه ی ملت را برای خلق ها بکار برد بیجا!
ملت تورکیه(نه ملت تورک)، ملت ایران، ملت عراق، ملت سوریه و ... وجود دارد. حال ممکن است شما بگویید تاریخِ دولت - ملت، مال فلان زمان است و ... من با شما مخالفت نمی کنم؛ ولی هرچه هست وجود دارد. خوشت نمیاد؟ تغییرش بده. من تعصبی ندارم، و طرفدار تحول، بُه سازی و تغییرم، چنانکه بار ها بزرگ زنان و بزرگ مردان رزمنده ی «کوبانی» و کلِ خطه ی «روژاوا» را ستوده ام؛ و دستی که برای جهانداران بر سینه هرگز گذاتشه نشد، در برابر آن عزیزان خلق کورد و غیر کورد سوریه با احترامی ویژه بر سینه نهاده ام.*

*البته تغییر باید بر ستون خرد و آن سه اصل کهنه نشدنی و علمی زرتشت جاودان استوار باشد. یعنی قبل از تصمیم نهایی باید نیک اندیشید، نیک بر زبان آورد و آنگاه نیک باید به عمل نشاند. البته این سه مقوله ی علمی عقلی، باید همیشه با هم در توازن باشند؛ وگرنه کار جایی عیب می کند.


به یاد دارم زمانی واژه ی خلق برای ما مقدس بود - در نزد من هنوز همان احترام را دارد - بختیار آمد و گفت: "در دولت من همه آزادند بجز کسانی که خلق خلق می کنند."(نقل به مضمون)، او نمی دانست طرفداران خلق ها یکی از ستون های اصلی خانه ی میهن اند؛ حذف آنها خود زنی است. او این را نمی دانست. - فیلمِ ویدیوی ایشان در مورد خلقی ها در اینترنت موجود است.

بعد ها برای ایجاد یک بازی، آمدند و گفتند خلق ها "ملت" اند. بعد دو گروه طبق معمول پی کار را هر روزه گرفتند. آن ضرب المثل بسیار بجای کردی در باره ی سخن نیست، در باره ی سخن مفت و دو ریالی است. مثل همین خلق را ملت نامیدن.

باری، دو گروه اغلب پی این کار ها را می گیرند.
۱- مغرضان برنامه دار و گاه مأمورین.(این مأمورین می توانند مال جریان ها و کشور های کوناگونی باشند؛ ایرانی، غیر ایرانی)
۲ - مُد گرایان، که هرچه دیدند دیگران تکرار می کنند، برایشان جالب به نظر می آید. مثل همین واژه ی بسیار من در آوردی جناب "آهنگرِ" "عادل" تهران شهر، که شما بی اراده و فقط از روی مُد گرایی بکار اش برده اید. چون برای شما احترام قائلم به خودم اجازه ندادم بگویم دستور گرفته اید. البته کسانی هستند که مواجب می گیرند و واژه های اصلاح شده را پس می زنند تا همان غلط رواج یافته بجای درست بنشیند. هم در اخبار روز که من بخاطر احترامی که به این سایت دارم و اینجا می نویسم، این کار را می کنند؛ و هم در شمال ایران. به عنوان نمونه برای غارت بیشتر جنگل های نیمه ویران تالش زمین دو بار کارخانه ی "چوکا" - ویرانگاه تالش، شب "شعر" به همراه پلو خوری راه انداخت؛ و چون بار اول به شدت به وسیله ی «جنبش پاکیزه خوی تالش» آن حرکت ضد میهنی و ضد طبیعت افشا شد؛ بار دوم برای دهن کجی به حبیبی و یاران به سخنران جلسه - تو بخوان قربانی - دستور دادند، بار ها "فرایندِ" نابجا را در متن خود بکار بَرَد تا به حبیبی و یاران بگویند ما اینیم، حالا چه غلطی می خواهید بکنید؟

جناب صوفی زاده شما آن غلط - بیجا - را چرا بکار برده اید!؟

برگردیم به اصل سخن یعنی «ملت». همانطور که پیشتر نوشتم، این سیستم(دولت - ملت)، وجود دارد، بر رسی خوب و یا بد بودن اش بحثی دیگر است.
خلق های یک کشوری که دارای یک دولتی هستند، هر دولتی - ارتجاعی، مترقی - ملت آن کشور اند. پس خلق تالش، گیلَک، کورد، تورک، لور، بلوچ، سمنانی، سیستانی، عرب، فارس و ... نمی تواند ملت باشد. مگر بگویید ما اینیم حالا چه غلطی می توانید بکنید؟
ملت بدون دولت - خوب است، بد است، آن بحث دیگری ست - وجود ندارد.
دوست عزیز چرا زور می گویید!؟ دانش را نمی توان فدای عشیره بازی کرد.

بگذار یک مثال براتون بزنم. خلقی سر نوشت ساز در ایران می زید به نام خلق قهرمان آذربایجان. واژه ی قهرمان در اینجا شعار نیست، یک حق تاریخی ست.
همین خلق در جمهوری آذربایجان در آنسوی مرز دارای دولت است. اما آن دولت فقط از آنِ تورک ربانان نیست؛ گرچه آنها بزرگترین خلق آن کشور اند. بعد از آذربایجانی، بزرگترین خلق آن کشور خلق تالش است. و بعد تات، روس و ... آنجا می زیند. توجه داشته باشید که آنها مهمان آن کشور نیستند، بلکه تابع آن کشورند. طبق "منطق" مُد گرایانِ مسموم شده، باید ما به خلق آذربایجان بگوییم ملت جمهوری آذربایجان؛ یعنی بقیه نخود، پس بروند پی کار خود. دوست من، برادر من، تا کی ما می خواهیم سنگی را که بعضی مردم با "شرف" بازی ساز، برای بازی دادن ما به چاهی می اندازند با آن خود را مشغول سازیم حق به جانب!؟

از شما خواهش می کنم، مثل بعضی از "دوستان" در جواب من همینطور که مانند چراغ و چشمه براتون نوشتم، اگر جوابی دارید بنویسید. وگرنه انشا نویسی شما حد اقل در نزد من به شدت به ضرر شماست که پیش من احترامی دارید.

ملیت اما فرق می کنید. ملیت کورد نماینده اصلی ترین نشانه های هویت خلق کورد است. یعنی دارای فرهنگ کوردی و زبان کوردی ست.

کوتاه ترین سخن: ملت را فقط برای کل مردم کشوری و سیستمی می توان بکار برد که دارای دولت است. مثل «ملت ایران». بکار گیری ملت تالش، فارس، گیلک، آذربایجانی، کورد، لور و ... بجای خلق، غلط و من در آوردی است. بکار بردنش نشانه ی بازیچه شدن بازیگران پایین دست در روزگارِ ما می باشد. بکار گیری نام "ملت"، برای خلق ها،همان حرفی است که آن بجا ضرب المثل کوردی در باب آن صدق می کند.

آنچه رسم دوستی بود من با چون شما کردم؛ باقی را دیگر خود دانید.
۶٨٨۱۷ - تاریخ انتشار : ۲۶ خرداد ۱٣۹۴       

    از : هادی صوفی زاده

عنوان : بیانییهای ناقص و تحریف گرایانه
آفرین به جمهوری خواهان!

کلوپ ۳ گانه جمهوری خواهان با این بیانیه بواقع یک ذره از اهمیت انتخابات ترکیه را درک ننموده و در دایره محصور خود اقدام به انتشار این بیانیه سطحی نمودهاند. این حضرات با بکارگیری "ملت ترکیه" همان نسخه ایرانی که سالهاست با آن زیسته و پیمان بستهاند که تا ابد با آن زندگی کنند و حتی اگر دیگر کشورها در تعریف آن بازنگری نمایند بازهم چون سخن مرد یکیست نسخه ایرانی را تجویز کنند.
این حضرات قادر به دیدن حتی نام حزب دموکراتیک خلقها که حکایت از خلقهای متفاوت ترکیه هست نیستند و برنامه آن حزب برای کسب حقوق ملی کوردها و دیگر ملتهاست مطالعه نکرده و جالبتر اینکه تورکها خود به وجود دو ملت کورد و تورک در ترکیه واقفند اما جمهوری خواهان ایران آنانرا اقلیت و در اختراعی تازه رنگین کمان نامیدهاند ! توضیحات دیگر این بیانیه که بمناسبت سالروز جنبش سبز ( بخوان موج سبز ) اقلیتهای قومی در ایران را ترغیب به شرکت در فرایند ملی نموده در ایران نموده را میتوان به یک ضرب المثل کوردی پاسخ داد که میگوید "سخن فقیر است هر کس از عهده آن بر می آید"
۶٨٨۱۱ - تاریخ انتشار : ۲۶ خرداد ۱٣۹۴