آسیب اصلی در "پروژه وحدت چپ"


بهزاد کریمی


• عمده ترین آسیب پروژه وحدت چپ، پروژه‌ایی که اکنون نزدیک به دو سال و اندی فعالیت سامانمند را پشت سر خود دارد و هم اینک مواجه شده با مانع و در نتیجه درگیر نوعی از ترمز شدگی، همانا وجود یک نگرش رویا پردازانه در آنست. نگرشی که با جوهر این پروژه اساساً بیگانه است. جوهر و خصلتی که، چیزی نبوده و نیست مگر تامین وحدت برای اقدام برنامه- محورانه و دخالت ورزانه چپ در صحنه سیاسی اجتماعی کنونی ایران ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ٣۰ خرداد ۱٣۹۴ -  ۲۰ ژوئن ۲۰۱۵


اگر پایه درمان در علم پزشکی آسیب شناسی است و نیاز آسیب شناسی کامیاب نیز یافتن اصلی ترین علت بیماری، در تحلیل و تبیین پروژه های سیاسی هم، پیش از همه باید که در پی آسیب اصلی بود. تا آسیب اصلی شناسائی نشود، پرداختن به نارسایی های دیگر، هم اتلاف وقت خواهد بود و هم بی نتیجه. آسیب های دیگر، تنها در پرتو مواجهه با گرهگاه محوری است که می توانند بررسی شوند.
عمده ترین آسیب پروژه وحدت چپ، پروژه‌ایی که اکنون نزدیک به دو سال و اندی فعالیت سامانمند را پشت سر خود دارد و هم اینک مواجه شده با مانع و در نتیجه درگیر نوعی از ترمز شدگی، همانا وجود یک نگرش رویا پردازانه در آنست. نگرشی که با جوهر این پروژه اساساً بیگانه است. جوهر و خصلتی که، چیزی نبوده و نیست مگر تامین وحدت برای اقدام برنامه- محورانه و دخالت ورزانه چپ در صحنه سیاسی اجتماعی کنونی ایران. این نگرش را هیچکس روشن تر از رفیق شیدان وثیق نمایندگی نکرده است و این نگاه، در این جمع بست آخر ایشان از "فرجام" پروژه، روشن تر از هر وقت دیگری بازتاب یافته است.

چیستی این نگرش
این نگرش را از جنبه نظری، بر اساس همین آخرین نوشته ایشان چنین می توان فرمولبندی کرد:
- برای جریان چپ، گویا مبارزه برای دمکراسی آنگاه اعتبار می یابد که با مبارزه برای سوسیالیسم همراه باشد و به دیگر سخن، نه فقط پیوند ارگانیک سوسیالیسم با دمکراسی - این نکته کاملاً درست - که دمکراسی خواهی نیز از همان ابتدا می باید که فقط از جنس سوسیالیستی باشد و بس؛
- سوسیالیسم را یک روند مستمر جنبشی باید فهمید و نه یک چالش اساساً برنامه‌ایی متکی بر جنبش؛ - خیز چپ برای در دست گرفتن اهرم قدرت سیاسی، موجب سقوط او به خود تباهی می شود و قرار گرفتنش در خدمت تحکیم نظام مستقر سرمایه داری و لذا "چپ رهایی‌خواه، امروزه باید بر فاصله گرفتن از قدرت و دولت تاکید ‌ورزد"؛
- و سر انجام اینکه، تفرق و پراکندگی گویا در ذات چپ رهایی خواه است و جزیی از واقعیت وجودی آن و با یک چنین تصریحی: "اکنون باید پذیرفت که ایده شکل دهی تشکل بزرگ چپ در شرایط امروزی، چه در ایران و چه در دیگر نقاط جهان، تصوری واهی است."
اگر چه این نگرش، و در تاکیداتی متفاوت بر هر یکی از همین تزها، قدمتی به تاریخ اندیشه و عمل سوسیالیستی دارد و بهمین اعتبار هم بیانگر هیچ رویکرد تازه و حاوی هیچ نکته بدیعی در دل خود نیست، با اینهمه اما در صحنه کنونی مبارزه چپ ایران از جمله به همت شیدان وثیق هاست که تازه می نماید. نگرشی که، البته در یک بافت منطقی نما عضله بندی شده و بگونه منسجم ارایه می شود. من در یکی از جلسات عمومی پروژه وحدت چپ بود که تصریح کردم چنین دیدگاهی دارای صغری و کبری خاص خود است و در تبعیت از یک منطق درونی و لذا، مشکل با آن، نه در متناقض بودنش - زیرا که متناقض نیست- بلکه مشخصاً در ذهنی بودن و بیگانگی‌اش با زندگی است. اختلاف بنیادی من و یاران همفکرم با چنین دیدگاهی نیز، برمی گردد به اختلاف جدی بر سر محتوی و مبانی و استنتاج‌های آن. به تفاوت های بنیادی بر سر این دو گزینش، انتخاب مسئولیت پذیری عملی و یا دوری گزینی از میدان پراتیک واقعی؟ آیا برنامه - محور عمل کردن یا که در نظریه بی ارتباط با هدف عملی درجازدن؟
این نگرش، ارایه برنامه بدیل در هر مقطع زمانی در برابر قدرت مستقر را در شان چپ نمی داند وچنین چپی را الزاماً در خدمت حفظ وضع موجود قرار می دهد. این، نگرشی است رویا پردازانه که از رویا بر می خیزد و در رویا هم پایان می گیرد. شیقته وار از جنبش کلان دفاع می کند، ولی از کمترین دخالت ورزی برای تغییر دادن وضع موجود باز می ماند. نگرشی که از بیم "گناه" کردن در صحنه اقدام، ورود به پراتیک روز را به تدارک نبردهای بزرگ حواله می دهد و وظیفه چپ را صرفاً نقد وضع موجود می شناسد و می شناساند. دیدگاهی که می خواهد تنها در اعتراض به عمل حکومت ها کاراکتریزه شود و نه در ورودش به عرصه مسئولیت پذیری برای تغییراوضاع موجود. این نگرش، در بنیان خود اساساً به وحدت چپ برای ورود در میدان عمل برنامه‌ایی بی باور است و ازهمین رو جا دارد تا در باره‌اش نتیجه وار گفته شود که اصولاً نه نیروی وحدت، که جریانی است وحدت گریز. اشتباه هم نباید کرد که این رفتار وحدت گریزانه آن گویا که از سر غرض و مرض سیاسی یا تشکیلاتی است؛ خیر، این نگاه اگر بدینسان واین چنین صادقانه از سامان یابی وحدت می گریزد بخاطر آنست که در وحدت یابی برای اقدام، انحلال رویاهای خود را می بیند. وحدت گریزی این نگاه، از ناگزیری های نهفته در نوع فکرش سر چشمه می گیرد.
این نگاه همانا در تبعیت از الزامات معین متدیکی است که اگر هم ناخواسته پا در میدان پروژه وحدت می نهد ولی نظراً و عملاً کاراکتر خود را در امتناع از وحدت بروز می دهد. تلاش‌های این فکر در طول این مدت، اساساً در همین جهت معنی یافته و همواره هم معطوف به ثابت کردن ناممکنی امر وحدت از آب درآمده است. تصادفی نیست که چنین نگاهی اکنون هم بزرگترین دستاورد پروژه وحدت چپ را در این نکته می داند که دو نگرش اصلی نا همخوان وجود دارند که نمی توانند با یکدیگر وحدت کنند و دلیلش هم اینکه عملاً نتوانستند. شیدان که در جمع بست اخیرش زیر عنوان " زمان نتیجه گیری" به همه چیز پرداخته ‌است، اما کاش این را هم می گفت که با این نوع نگاهی که به چپ دارد از اول هم اصلاً و اصولاً وحدتی نمی توانسته بین این نگاه با نگاه برنامه - محور پا بگیرد. آخر مگر نخواستن و بی باوری، همیشه مقدم بر نتوانستن نیست؟ آری، در پیش این نقطه نظر و روش ، نا ممکنی وحدت، نه نتیجه پسینی که ناگزیری پیشینی است.
آری، آسیب اصلی در همینجاست و نه در تفاوت‌های رویکردی در سیاست. در واقع آنکه نگاهش به جنبش از منشور مداخله گری برنامه‌ایی است با آنی که شیفته وار در پی جنبش برای نقد وضع موجود است نمی تواند به وحدت برنامه‌ایی برسد. اولی، تجلی استقبال از هر تغییر خرد در مسیر تغییرات کلان است و دیگری، همان "جنبش همه چیز و هدف هیچ چیز" معروف معرف حضور همگان. تفاوت های سیاسی البته و واقعاً هم وجود دارند اما نه تنها در بین منشورهای متعدد این پروژه، که کمابیش در درون خود هر یک از منشورهای چند امضایی نیز. اما بروز تفاوت ها مگر امری همیشگی نیست و مگر همواره چنین نبوده که هر آنجا که تفاوت در میدان نباشد و به میان نیاید با دور افتادگی از سیاست واقعی و جاری مواجهیم و گرفتار حزبیتی منجمد در وحدت کلمه و اتفاق آراء مشهور؟ آیا جز اینست که زایش اختلافات، مبین وجود زندگی است و تفاوت نظرها و موضع ها در واقعیت زندگی سیاسی به ناگزیر و بگونه مداوم باز تولید می شوند و از دل آنها نیز هر دم صف بندی های سیاسی تازه‌ایی آرایش می یابند؟
قرارهم نبوده و نیست که وحدت ما بر پایه اشتراک در هر مورد باشد و یا که تضمین یافتگی اشتراکات یکبار برای همیشه. اتفاقاً از خصوصیات وحدت چپ نوین دمکرات، متشکل شدن آنست در عین باورمندی اش به واقعیت وجود تفاوت های سیاسی در صفوف آن و البته در کادر یک جهتگیری عمومی مورد وفاق. تفاوت و اختلاف میان دو دیدگاهی که یکی تغییرات برنامه‌ایی در جامعه را از همین امروز مد نظر دارد و منطقاً بر آنست که تحقق هیچ برنامه اثباتی بدون بهره گیری از اهرم قدرت ممکن نیست، با آن دیگری که حتی بعد از برچیده شدن بساط دیکتاتوری نیز نگران ورود به ساختار قدرت است تا مبادا که زیر مهمیز سرمایه داری مرتکب باصطلاح گناه شود، واقعی ترین اختلافات است. از این زاویه هم است که در رابطه با وحدت نیافتن می گویم که نگرش رفیق وثیق و حکم ایشان مبنی بر ناممکنی وحدت، کاملاً قابل فهم است زیرا که در اینجا با تعارض نظری روبرو هستیم. تعارض نظری ایی که از مدتها قبل دوستان زیادی در صفوف این پروژه و جنب آن به آن نظر داشته‌اند، نکته تازه اما در اینست که چنین تعارضی اکنون توسط یکی از صاحب نظرانش مورد تصریح و تاکید قرار می گیرد. این تعارض اگرچه از دیر باز روشن بود، اما لبیک گویی حامل آن به امر وحدت را می بایست مسئولانه استقبال کرد که شد ولی اکنون دیگر این خود متعارض است که به پیروی از تعارض ذاتی طرز فکر خویش از آن لبیک گویی پیشین‌ اش برگشته است.

منشور شش امضایی   
در جریان کار بر روی دیدگاه های برنامه‌ایی و سیاسی درون این پروژه، رفیق وثیق با پنج رفیق دیگر منشوری را تهیه و انتشار دادند که به منشور شش امضایی مشهور شد. کارکرد این منشور تاکنون بیشتر رقابت جویی منفی بافانه بوده در درجات مختلف با سه منشور دیگر و حتی تا سر حد انکار عملی "مشترکات" آن با این منشورها. اما اکنون که دیگر وقت کدامین خوانش و برداشت از این منشور فرا رسیده تا از همین طریق نیز واقعیت های نظری و برنامه‌ایی متناقض نهفته در آن بیرون بزند، با تعجیل شیدان وثیق برای جا انداختن تفسیر نظری خود از این منشور مواجه هستیم. چنین تعجیلی، دقیقاً بازتاب اقتضای چنین لحظه‌‌ایی است. واقعیت آنست که در یک نگاه منطقی به دیدگاه‌های شناخته شده رفقای محرر و حامی این منشور از یکسو و واقعیت محتوایی آن از سوی دیگر به وضوح می توان دید که این منشور در درون مخفی خود بمراتب منشعب تر است تا در مرزکشی سست برونی اش نسبت به سه منشور دیگر. زیرا که تعیین کننده، مقدمتاً نه رویکردها و موضع گیری ها نسبت به چگونگی صحنه سیاسی برای عوض کردن وضع موجود، بلکه متد و روش ناظر بر نوع مواجهه با امر برنامه، تحقق آن، موضوع قدرت سیاسی و هدف و وظیفه جنبش است. متدولوژی نسبت به نحوه رویکرد در قبال این یا آن واقعه و پدیده‌، قطعاً متقدم بر اتخاذ موضع نسبت به آنهاست. روایت شیدان وثیق از این منشور با متد و بینش دیگر رفقای امضا کننده این منشور در تفاوت های جدی است که به زودی هم چهره خواهد کرد. از اینروست که "اعتبار" این منشور را فقط در ابراز ایستادگی اش در برابر روند وحدت باید دید و نه فراتر از آن.
از فعالان این پروژه بسیار کسان حاضر بوده‌اند که بر سر مندرجات همین منشور شش امضایی و برای رسیدن به تفاهم و توافق با حامیان آن به گفتگو بنشینند اما نگرشی چون نگاه رفیق وثیق با پررنگ کردن مرزها، همواره پیشاپیش حتی نگران تفاهم مفروض بود. بنابراین پرسیدنی است که کی می توان با نگاه و متد و برداشت و روایت شیدان وثیق ها از همین منشور شش امضایی، اقدام به وحدت حزبی کرد؟ حالا اما شیدان وثیق در رسم کشی مرزها کار را بدانجا کشانده که با قید ضمیر ما و افعال جمع، حتی با مطلب شش امضایی هم مرزبندی کرده است! او استقبال از امر اصلاحات در هر سطحی را، که در همین منشور بازتاب روشنی دارد، زیر سئوال برده و هنوز جوهر امضایش خشک نشده دارد نغمه مخالفت با هم امضاء های خود را می سراید.
من بهیچوجه نمی توانم خود را قانع کنم که همه امضاء کنندگان منشور شش امضایی باورشان این باشد که می توان بر پایه چنین تفسیر و تعبیری از آن، با همدیگر به وحدت حزبی برسند. اتحاد سیاسی مشخص بین آنها البته و خوشبختانه امکان دارد، همانگونه که بگمان من اتحاد سیاسی گسترده بین همه دیدگاه های موجود در این پروژه نیز عملی است. زیرا که همه ما بر مبارزه جاری با این حکومت مستبد و دین باور و تبعیض گرا و حامی غارتگران قرار داریم، ولو که در نوع مبارزه و مهم تر از آن بر سر نحوه تحقق برنامه‌ایی ناشی از این مبارزه با همدیگر تفاوت هایی داشته باشیم که داریم هم. همه ما بر پدید آیی و سامان گری جنبش دمکراتیک علیه جمهوری اسلامی تاکید داریم و لذا بطور طبیعی نیازمند اتحاد با هم هستیم. از اینروست که منشور شش امضایی هم نه در رابطه با اتحاد که در رابطه با وحدت حزبی، بزودی و در میدان آزمون و عمل بر سر این دو برداشت تقسیم خواهد شد: ورود عملی به صحنه مبارزه برنامه‌ایی - سیاسی در ایران کنونی و در نتیجه آمادگی جهت مذاکره با دیگر منشورهای این پروژه و یا که تمسک و توسل به این منشور برای فاصله گیری از روند وحدت و اعلام زمان نهایی برای ختم پروژه. بهمین اعتبار هم در رابطه با سرنوشت پروژه وحدت، رفقائی که تا کنون تصمیم نگرفته‌اند می باید کلاه خود را قاضی کنند تا در این "زمان نتیجه گیری" تصمیم نهایی خود را بگیرند. آنانی که براستی دلشان برای مجتمع شدن جهت عمل بتپد، راه وحدت را رها نخواهند کرد و خواهند کوشید تا از میان سنگلاخ ها راهی باز کنند و در مسیر وحدت چپ، این راه ناگزیر را ادامه دهند.   

حقانیت این پروژه و لزوم تداوم آن
پروژه وحدت چپ، رویکردی بوده است در پاسخ به الزامات حرکت دمکراتیک و چپ ایران و نیازی برخاسته از دل واقعیت های اجتماعی و سیاسی جاری. این رویکرد به پشتوانه تلاش های بسیار به نتایجی هم رسیده است ولو هنوز نه چندان زیاد و نه کاملاً پایدار. عمده دستاورد آن اما در این بوده است که ما گام زنان این راه دراز علیرغم اختلافاتمان در برخی زمینه ها، توانسته‌ایم در گفتگو با همدیگر و در پی تفاهم و توافقاتی با هم در آستانه وحدت با یکدیگر باشیم. دستاورد واقعی آن، همین حصول نزدیکی های واقعی بین بیشترین مشارکت کنندگان در پروژه بوده است و نه که مطابق فرمولبندی شیدان وثیق، رو آمدن واقعیت ذات نا ممکن امر وحدت!
اکنون وضع در این پروژه و میان چهار مولفه آن از این قرار است:
سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت) در آخرین کنگره خود اعلام کرده که کماکان بر عزم خود مبنی بر رفتن به کنگره مشترک ایستاده است؛ اگر چه بیش از پیش دشواری های راه را می فهمد و به سهم خود می کوشد تا دستاوردهای این پروژه در راستای وحدت و دستکم اتحاد به بار عملی بنشیند.
شورای موقت سوسیالیست های ایران در آخرین نشست خود خلاصه وار اعلام کرد که تنها بر مبنای منشور شش امضایی و نیز کوشش برای تفاهم با دو منشور تک امضایی است که پای وحدت خواهد ایستاد و لذا با توجه به واقعیت های موجود، پروژه جاری را عملاً پایان یافته می داند.
کنشگران چپ موفق شدند با صدور یک قرار مبنی بر اینکه اراده شان کماکان بر رفتن به کنگره مشترک است، بر اراده خود نسبت به امر وحدت تاکید کنند و وفاداری خود به این پروژه برای نیل به وحدت را نشان دهند.
سازمان اتحاد فداییان خلق ایران برای اعلام نظر خود نسبت به موقعیت کنونی پروژه وحدت، نتوانست در کنگره فوق العاده خود به نتیجه واحدی برسد. ولی به نظر می رسد که رفقای این سازمان می خواهند مسئولانه در درون خود به توافقی دست یابند که نه نافی اراده وحدت باشد و نه چشم پوش بر اختلافات در زمینه وحدت.
اما نکته اینجاست که آنچه در ورای این تصمیم گیری های رسمی قرار دارد، بمراتب واقعی تر از خود مصوبه هاست! زیرا که هیچ یک از این مولفه ها در درون خود و نسبت به وحدت و کیفیت آن، یکدست نیستند و لذا در پس توافق های مبنی بر ماندن با وحدت و یا که وداع با وحدت، می باید طیف رنگارنگی از اراده ها را دید و تفاوت های جدی رویکردی در بین توافق کننده ها را هم در محاسبه آورد. بنابراین خطا خواهد بود هرگاه که وضع این پروژه صرفاً و فقط با این چهار تصمیم ترسیم شود. در این میان اما تنها چیزی که قطعیت یافته است همانا رو آمدن انفراد منشی تفکری است که هر چند در ضمیر"ما" و افعال جمع بیان می شود اما بعید است که بتواند منفرد شدگی خود را چاره کند.
آنکه از نزدیک سیر پروژه را تعقیب کرده است، خوب می داند که این نگاه وحدت ستیز نه از ابتدا که تنها در ادامه و بر بستر مقاومت ها در برابر اشتراک جویی ها و نیز جولان در فضای تردیدها نسبت به روند وحدت بوده است که توانسته تا این اندازه رو بیاید و حال حتی به این صرافت بیفتد که برخی کادرهای قدیمی و با سابقه این جنبش را نیز زیر نگین نظری خود جمع بزند. آری، این آسیب فقط متوجه پروژه وحدت نیست بلکه دامنگیر رفقایی هم است که بخاطر پافشاری بر وحدت حداکثر و آنهم به شرط چاقوی وحدت فقط بر پایه برداشت خاص من، عملاً رو به پراکندگی دارند و در مسیر انحلال حزبی گام می گذارند. و این، پدیده‌ایی نگران کننده و آزاردهنده است.
بیائیم و بر سر وحدت بمانیم. وحدت میان همه آنانی که براستی در پی وحدت هستند. وحدت با بهره گیری از انعطاف های نظری، برنامه‌ایی، سیاسی و تشکیلاتی توسط همگان. باور داشته باشیم که در جریان زمان برای عمل و اقدام، بسیاری از نگرانی ها و دغدغه های کنونی را می توان چاره کرد. یقین داشته باشیم که در با هم بودن است که می توان کمر استبداد حاکم را به یاری جنبش های اجتماعی به خاک مالید و چشم انداز امیدوار کننده ای برای دستیابی به دموکراسی فرا راه خود گشود.

بهزاد کریمی
پایانه خرداد ماه ۱٣۹۴