•
کاری نکرده ام در عُمری بدین درازی،
تا بگذرانم اکنون پیری به سرفرازی.
مانم به مام ام ایران، کاو مانده است ویران،
در فرصتی به تاریخ کم تای در درازی.
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
آدينه
۵ تير ۱٣۹۴ -
۲۶ ژوئن ۲۰۱۵
کاری نکرده ام در عُمری بدین درازی،
تا بگذرانم اکنون پیری به سرفرازی.
مانم به مام ام ایران،کاو مانده است ویران،
در فرصتی به تاریخ کم تای در درازی.
سخت است و رو به بالاست راهی که سوی فرداست:
زین رو، رویم غلطان،رو در نشیبِ ماضی!
تاریخِ ما هماره آغازه ای دوباره ست:
یعنی خراب کردن و باز بازسازی!
تاریخ را وبال ایم،زیرا اسیرِ حال ایم:
بس بر عبث بنالیم از جورِ قومِ تازی.
در آلمان نظر کن، یا در یهود بنگر:
کز پای شان نیفکند دیری نظامِ نازی.
زآنجا که نا توان ایم ، گوییم عارفان ایم:
کوتاه دستی ی خود خوانیم "بی نیازی"!
سعی اش به کار نآید ، کز او شکار نآید:
بی دست وپای روبه لاف آرَد از بی آزی.
این شیخکِ گدا خو گوید:-"من ام خدا جو":
خود را نماید آهو، با طینتِ گُرازی!
آنی که دشمن توست فرزندِ میهنِ توست،
ای من! تو نیز با شیخ همطرز و همطرازی.
بدگویی ات- منا!- بس زین بد مرامِ ناکس:
چون هر دوی اید کرکس: ورتو، به روی، بازی!
لاف آوری که- "آیم از پُشتِ زال و رُستم:
با این خیالِ شیرین ، شادی به خود نوازی!
ایران باستانی ست بس کُهنه تر ز اسلام:
یعنی ز شیخ بس بیش داری نظر به ماضی!
داری گمان که سیمی: چون بر سرت بکوبند؛
یا آن که زرِ نابی: چون در دهانِ گازی!
می خواستی گذشتن از بحرِ پورِ سینا؛
غرق آمدی ، ولی، در محصولِ کشفِ رازی!
می بینم ات ، به گفتار، از هر چه هست بیزار؛
می یابم ات،به کردار، با هر چه هست راضی!
هم بینم ات ستمگر، هم یابم ات ستمبر:
آمیزه ای ز محمود با دلقک اش، ایازی!
پیوسته بر کناری از رودوارِ تاریخ:
چونین به خود چه بالی؟! چندین به خود چه نازی؟!
کاری نمی توانی از پیش بُرد و دانی:
بهتر همان که مانی سرگرمِ واژه بازی!
زین نیز اگر که خواهی خوشتر گریز گاهی،
سیما نگار* داری در عالمِ مجازی!
دوم فروردین ۱٣۹۴،
بیدرکجای لندن
* آقای امیر آمویی واژه ی "سیمانگار" را به معنای فیس بوک پیشنهاد کرده است. من این واژه را می پذیرم و به کار می برم. با سپاس بسیار از این دوست ارجمند. ،
"سیما نگار" را "سیمانما" هم می توان نامید.
خواننده، اگر این واژه را خوشتر می دارد، واپسین مصراع این شعر را بخواند:
سیمانمات بُگشا، در عالم مجازی!
|