آموزه های یک رفراندوم


عظیم هاشمی


• رفراندوم هایی که تا کنون صورت گرفته دارای یک وجه مشترک هستند و آن محصور ماندن در ساختارهای اقتصادی-اجتماعی نظم موجود است. تصور این که بتوان با یک رفراندوم بنیانهای جامعه را درهم ریخت و سپس ساختار اقتصادی و اجتماعی نوینی ایجاد نمود یک اتوپی و توهم بیش نیست در نتیجه با هر درجه از رادیکالیسمی که فراخوان دهندگان برای خود قائل باشند و به هر میزان که توده ها در آن مشارکت نمایند باز هم نمی‌توان از یک رفراندوم انتظاری بیش از اصلاحاتی در چهار چوبه های نظم سرمایه داری موجود داشت ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۱۶ تير ۱٣۹۴ -  ۷ ژوئيه ۲۰۱۵


نتیجه به دست آمده از رفراندومی که نخست وزیر یونان فراخوان آن را داده بود با در صد بالا و قابل تاملی به نفع جریانی تمام شد که می خواهد نهادهای سه گانه امپریالیستی تجدید نظری در چگونگی و زمان بندی دریافتی ها و اقساط قائل شوند و در نتیجه دور دیگری از چانه زنی های دولت سیریزایی با تروئیکا شروع خواهد شد. برای اموری این چنین، مراجعه به افکار عمومی و برگذاری رفراندوم در شرایطی می تواند مناسب باشد که با راهکارهای متناسب و همچنین فرصت زمانی کافی توأم گردد در غیر این صورت با هر درجه ازمشارکت و نتیجه، بازهم نکات ابهام فراوانی درون خود نهفته دارد که می‌تواند از محتوای مورد نظر مردم تهی گردد. از شواهد بر می‌آید که اگر طلبکاران ناچار شوند در روند باز پس گیری وجوه درخواستی خود تغییری بدهند، تغییرات آنان اساسی نخواهد بود و در نهایت ممکن است اقساط آنرا کمی جابجا نمایند ودر نتیجه دولت بایستی حرکت بعدی خود را بر این اساس تنظیم کند که منابع لازم برای پرداخت به طلبکاران را از همین فردا پیدا نماید. خصوصا اینکه علاوه بر ۵۶ میلیاردیورو که مربوط به آلمان می‌باشد، بیش از ۱۰۰ میلیارد نیز متعلق به فرانسه   ، ایتالیا و اسپانیا است که خود آن‌ دولتها با مشکلات مختلف اقتصادی - سیاسی دست بگریبانند .
اینکه رویدادها به کدامین سمت سیر نماید بستگی به توازن قوا در کل اروپا و به ویژه داخل یونان دارد و لی چنانچه جریانات رادیکال درون سیریزا و جامعه نتوانند وضعیت بعد از رفراندوم را به موقعیت جدیدی ارتقاء دهند تا بر اساس آن توده های مردم و خصوصا طبقه کارگر مانع پرداخت شدن حتی یک سنت به دولت ها و نهادهای امپریالیستی طلبکار گردند باید منتظر حمله این مار زخمی سه گانه باشیم که با تشدید فشارهای خود تهاجمات جدیدی را آغاز نمایند و دولت یونان هم دست به عقب نشینی بزند .( به نظر می‌رسد استعفای وزیر دارایی یونان وارو فاکیس که زیر فشار شدید برخی دولتها صورت گرفته است اولین زنگ خطری باشد که علیه مردم معترض به صدا در آمده است ! )
در صورت توفیق در تحقق چنین حمله ای حاصل رفراندوم چیزی نخواهد بود   به جز اندکی وقت خریدن و قرار گرفتن امکان در اختیار جریانات راست درون سریزا   تا شاید بتوانند از شعله‌ور شدن آتش خشم مردم بپاخاسته و حمله به سر این مار زخمی جلو گیری نمایند و درنتیجه جریانات رادیکال را از متن جامعه به حاشیه رانده و منزوی سازند.
یک وجه مهمی از چنین رفراندومی تأثیرات ژرفی است که   مشخصا بر اروپا و به طور کلی بر سایر جوامع خواهد گذاشت ودر همین زمینه برای فعالین و کنشگران داخل ویا خارج از ایران که خود را در تقابل با رژیم حاکم می‌بینند و راه برون رفتی از وضعیت فلاکت بار فعلی را جستجو می‌کنند می‌تواند آموزه هایی به همراه داشته باشد چرا که ما در گذشته با رفراندوم روبرو بوده‌ایم و چه بسا در آینده هم با آن برخورد نماییم، اما چنان که نقطه عزیمت خود را از مقایسه میان رفراندوم یونان و آنچه در جوامع دیکتاتوری به عنوان رفراندوم از آن یاد می‌شود شروع کنیم   نتیجه‌گیری منطقی از آن به دست نخواهیم آورد چرا که در یونان یک دولت بورژوایی اما بر آمده از یک انتخابات با معیارهای دموکراتیکی که سرمایه داری مجبور به رعایت آن می‌باشد بر سر کار آمده در حالی که در جوامعی چون جمهوری اسلامی حاکمان یا از بند وبستهای مختلف و کودتا سر بلند کرد ه اند یا مانند ضد انقلابیون حاکم بر ایران یا ژنرال ها ی حاکم در مصر از خاکستر شکست یک انقلاب خود را به حاکمیت رسانده اند در نتیجه حتی اگر در همه این جوامع رهبران از یک کاریزما هم برخوردار باشند ولی پایه‌های مشخص اجتماعی آنها ودیدگاهها وجهان بینی هرکدام می‌تواند معیارهای آنها برای یک رفراندوم را از یکدیگر بسیار متفاوت نماید.
در فروردین ۵٨ که هنوز دوماه از سرنگونی حکومت قبلی نگذشته بود   فراخوان یک رفراندوم توسط ضد انقلابیون حاکم داده می‌شود که مهمترین مشخصه یک رژیم یعنی نوع حکومت آن باید تعیین می‌شد چنین فراخوانی این نشان در خود داشت که هدف به قدرت خزیدگان جدید چیزی نیود به جز پیشبرد یک برنامه ضدانقلابی و به عقب راندن و سرکوب توده های بپاخاسته و خصوصا کارگران انقلابی تا بر آن اساس بتوانند سیستم سرمایه داری موجود را از آسیب های بیشتر مصون نگاه دارند. در آن مقطع تا حدودی این اهمیت داشت که چرا « فقط جمهوری اسلامی» در قیاس یا «حکومت سلطنتی »بیان شده و ازانواع دیگری مانند جمهوری دمکراتیک و غیره صحبت به میان نیامده اما مهمترین مولفه   زمان و مقطعی بود که   انتخاب گردید. حاکمیت جدید می‌دانست قبل از اینکه واقعیتها ی اقتصادی – اجتماعی موجب حرکت نوین انقلابی در میان توده ها گردد باید اولین پایه ضد انقلابی خود را با بیعت گیری از مردمی که به دنبال کاریزمای خمینی روان بودند مستحکم می‌کرد. سکانداران جدید نظام سرمایه داری ایران بر اساس ابهام در ماهیت نوع حکومت و نیز عدم شناخت تود ه ها از شخص خمینی وسایر سردمدارن توانستند به آسانی مردم بسیاری را پشت سر خود به صف کنند و از آنها برای حرکتهای سرکوبگرانه بعدی مانند یورش به کردستان، ترکمن صحرا، خوزستان، آتش زدن کتابفروشی ها، بستن دانشگاهها و غیره همچون جوازی مهم استفاده نمایند. آنچه در فرودین ۵٨ اتفاق افتاد نمی‌توان آن را چیزی جز یک بیعت گیری قلمداد نمود. وقتی آن مکانیسم مشخص در مورد موضوعات مختلف رعایت نشود در‌واقع می‌توان گفت خود موضوع نیز قلب ماهیت شده است و در مورد یک رفراندوم مهمترین اصلی که می بایستی رعایت گردد زمان است و ایجاد آن شرایطی که براساس آن مخالفین و موافقین اقشار مختلف درون جامعه و خصوصا فعالین اجتماعی بتوانند دیدگاهها ی خود رابیان کنند و بستری فراهم گردد که آحاد مردم مباحثات و گفتگوها را دنبال کرده و مشارکتی فعالانه در آن‌ها داشته باشند، به طوری که بتوانند در روند اوضاع تأثیر مشخصی بگذارند. برای یک چنین موضوعات مهمی نمی‌توان حتی زمان تثبیت شده ای درنظر گرفت، بلکه خود آن کنشگرانی که در این امور فعالیت می‌کنند می‌توانند خواهان ادامه یافتن مباحثات باشند یا اینکه   کفایت آن   گفتگوها را اعلام وراه برای برگذاری رفراندومی مردمی فراهم گردد. عدم رعایت این اولیه ترین شرط خصوصا در وضعیتی که دلیلی برای محدودیت زمانی ( آن‌گونه که در مورد اخیر یونان تا حدودی صدق می‌کرد ) وجود نداشته باشد جز وحشت   از اینکه با‌گذشت زمان و بیان گسترده وعمیق دیدگاههای مختلف و آگاه گری کنشگران مختلف ، تود ه ها بر حقایقی دست یابند و آگاه شوند و نتیجتا حاصل رفراندوم بر خلاف خواست برنامه ریزان رقم خورد چیز دیگری نیست. اگر غیر از این بود حداقل می گذاشتند تا محتوای درونی آنچه که مورد نظرشان بود یعنی «جمهوری اسلامی نه یک کلمه کمتر ونه یک کلمه بیشتر»که بوسیله بلندگوی رژیم یعنی خمینی جار زده می شد توسط مردم و کنشگران اجتماعی نزد افکار عمومی   بررسی وشکافته شود.
ایجاد یک چنین وضعیتی با هر در صد از مشارکت مردم و بازهم با هر در صد از تأیید توسط مردم نشان دهنده غیر انسانی بودن آن است و ابطال در بطن آن نهفته است در نتیجه نمی‌توان مصوبات و قوانین بعد از آن را درست یا حتی قانونی یعنی بر اساس قواعد بازی خود بورژوازی تلقی کرد. همانگونه که در ایران شاهد بودیم در مورد نوع حکومت فعلی سی وهفت سال قبل   سناریویی مضحک عملی گردید و نام آنرا رفراندوم گذاشتند، در نتیجه همه دست اندرکارانی که آن رفراندوم کذایی را به راه انداختند، چه در داخل ایران بسر برند و چه اجبارا در خارج مقیم باشند، چه اکنون سهامداران قدرت حاکم و مجریان امور و چه مغضوب آن باشند از نقش مخربی که   برای پیشبرد یک چنین امر غیر دمکراتیکی برعهده گرفتند نمی‌توانند شانه خالی کنند. آنها یکی از مهمترین گامها را آگاهانه یعنی در‌واقع از ترس آگاهی توده ها از ماهیت“ جمهور و اسلام “ به همراه خمینی برداشتند و در نتیجه اقدامی غیر انسانی ودر عین حال مهم علیه مشارکت توده ها و تعیین مسیر درست سرنوشتشان انجام دادند.
بدین سان صفحاتی از تاریخ جامعه ایران به نوعی رقم خورد که اکنون شاهد آن هستیم، یعنی در‌واقع زندان وشکنجه و اعدام و آتش وخونی که به درازای عمر رژیم درایران جاری است همگی منبعث   از همان رفراندوم کذایی ۱۲ فروردین ۱٣۵٨ می باشد که بر مردم تحمیل گردید. اکنون هر از چند گاهی باز صحبت از رفراندوم می‌شود صرف نظر از اینکه رژیم حاکم بر ایران گامی به عقب بردارد و تن به رفراندوم هم بدهد اما   هوشیاری لازم است تا موقعیت به گونه ای پیش رودکه اگر موضوعی به نام رفراندوم در دستور کاری اپوزسیون و مردم قرار گرفت بدون ابهام و کاملاً روشن ومشخص باشد و زمان کافی برای تبادل نظر پیرامون محتوای آن وجود داشته باشد یا به عبارتی این مهم است که بدانیم رفراندوم برای چه چیزی ودر چه مدت زمانی؟ اگر رژیم حتی مانند رژیم آپارتاید در افریقای جنوبی مجبور به عقب نشینی شود آیا می‌توان بدون درکی عمیق و همه جانبه بازهم در رفراندومی از نوع ۱۲ فروردین ٣۷ سال قبل شرکت نمود؟ آیا دیدگاهی که عنوان می کند ضروری نیست توده های مردم جزییات موضوعات را بدانند و یا اینکه می‌توانند آن را دریک زمان کوتاه مورد دقت وارزیابی قراردهند، اگر مغرضانه نباشد جز دیدگاهی توهم انگیز نام دیگری بر اشاعه دهندگان آن می‌توان نهاد ؟
ممکن است یک   موضوع در دستور کار برای رفراندوم، در کتاب‌ها و جزوات و سمینارها وغیره   بیان و مورد بررسی نیز قرار گرفته باشد اما   آیا این می‌تواند مجوزی گردد تا در مقطعی مشخص که نیاز است نسبت به آن موضوع به آراء مردم مراجعه شود زمان را کوتاه نمود و از روشنگری و مشارکت مردم چشم پوشی کرد؟ یا اینکه باید تشخیص مدت زمان ضروری بر عهده حود مردم قرار گیرد؟ این‌گونه سوالات می‌تواند در برابر عده‌ای از انسان‌هایی که خواهان تغییری در وضعیت موجود می‌باشند قرار گیرد و در نتیجه پاسخها نیز متفاوت باشند. آنچه در موضوعات مهم اجتماعی نمی‌توان نادیده گرفت اینکه کوتاهی زمان برای بررسی موضوعات موجب عوارض و نارساییهای بعدی خواهد شد حتا اگر نتیجه بدست آمده مطلوب بنظر رسد.
جریانات رادیکالی که دست به ریشه‌های جامعه سرمایه داری می‌برند در صورتی خواهند توانست همچون ماتریالیستهایی پراکتیکال رو به جلو حرکت نمایند که،توده‌ها را صرفاً برای رای گیری وبیعت گرفتن مد نظر قرار ندهند بلکه چنان گام بردارند که اعضاء جامعه نه بمانند پیاده نطام یک ارتش بلکه همچون مولفانی موثر در عرصه های مختلف فعالانه مشارکت نمایند ، در چنین صورتی است که می‌توان سنگلاخهای مختلف را از سرراه برداشت و اگر بنا به ضرورت نیاز به عکس العملی سریع در مورد موضوعی مشخص بود بازهم توده ها آگاهانه به آن واکنش نشان دهند.
تجربه اخیر یونان نشان داد اگر چه نتایج رفراندوم با خواست دولت به عنوان فراخوان دهنده انطباق یافته است اما متأسفانه   جزییات خواسته‌ها و اینکه برای تحقق خواسته مردم چه راهکارهای عملی باید مورد نظر قرار گیرد در پرد ه ای از ابهام باقی‌مانده است که می‌تواند خود موجب مشکلات بعدی برای مردم گردد.   
آشکار است که دو مورد یونان و ایران منحصر بفرد نیست بلکه تجربیات دیگر در ابعاد بزرگ یا کوچک، همانند رفراندوم در اسکاتلند ویا کاتالونیا یا در زمان جدایی چک واسلاواکی یا موضوعاتی چون عدم ایجاد نیروگاههای اتمی در آلمان، گسترش و ساخت فرودگاهها و ایستگاههای راه آهن و غیره نیز وجود دارند اما همگی حاکی از این هستند که اگر چه این امور در چهارچوبه های بورژوازی انجام می‌یابد ولی بازهم بورژوازی سعی می کند شاید بتواند آن‌ها را در سمتی هدایت نماید که بیشترین بهره ممکن را از آن به دست آورد مانند آنچه بعد از رژیم سلطنتی در ایران صورت گرفت . از طرف دیگر هر کجا متوجه شود توازن قوا به نحوی است که ممکن است موقعیتی فراتر از آنچه مورد نظر وی است رقم خورد سعی میکند رفراندوم و مشارکت مردم را درچنبر ه ای از انواع مختلف شانتاژو ارعاب و تهدید و تطمیع قرار دهد تا بتواند آنرا در محدوده تنگ خود محصور گرداند . در یونان اگر چه نتوانست همچون رفراندوم اسکاتلند آن را قرین به موفقیت مورد نظر خود گرداند و اگر چه ابزارهای قانونی هم در دست نداشت   تا مانند رفراندوم کاتالونیا در اسپانیا آن را غیر قانونی اعلام نماید اما هنوز هم ابزارهایی در دست دارد که به وسیله آن‌ها   رفراندوم اخیر را از محتوای مورد نظر مردمی که در آن مشارکت نمودند تهی نماید.
نوع وشرایطی که جوامع مختلف درزمان برگذاری یک رفراندوم در آن بسر می‌برند متفاوت است و نتایج آن هم نمی‌تواند یکسان باشد اما رفراندوم هایی که تا کنون صورت گرفته دارای یک وجه مشترکی هستند و آن محصور ماندن در ساختارهای اقتصادی اجتماعی نظم موجود است. تصوراینکه بتوان با یک رفراندوم بنیانهای جامعه را درهم ریخت و سپس ساختار اقتصادی اجتماعی نوینی ایجاد نمود یک اتوپی و توهم بیش نیست در نتیجه با هر درجه از رادیکالیسمی که فراخوان دهندگان برای خود قائل باشند و به هر میزان که توده ها در آن مشارکت نمایند باز هم نمی‌توان از یک رفراندوم انتظاری بیش از اصلاحاتی در چهار چوبه های نظم سرمایه داری موجود داشت. آگاهی بر چنین امری می‌تواندخود باعث شرایطی گردد تا توده های بیشتری به این امر واقف شوند که با طرح خواست هایی مشخص   از فراخوان دهندگان ،آنها ناچاراًمکانیسمهایی مناسب برای انجام رفراندوم در نظر گیرند و بالااجبار از کلی پردازیهایی که توسط کسانی همچون خمینی صورت می‌گرفت فاصله گیرند و ابهامات نیز کمتر گردد و مردم نیز بر محتوای واقعی موضوع رفراندوم آگاه گردند. اگر یک چنین امری اتفاق افتد تا حدودی راهگشای آن موقعیتی می‌شود که براساس آن بتوان از چهار چوبه های موجود فراتر رفت، بنیانهای نظم موجود را در هم ریخت و شرایط برای ایجاد نظامی متفاوت از آنچه بر ما جاکم است پی ریزی نمود . آیا پتانسیل انقلابی مردم یونان در مسیری قرار خواهد گرفت که شاهد حضور پر شور مردم نه   فقط در رفراندوم بلکه در آن نوع حرکتهای اجتماعی که چنگ به ریشه‌ها می‌زنند باشیم؟ شواهد گویای این است که امکان تحقق آن وجود دارد، در چنین صورتی مردم یونان وخصوصا طبقه کارگر آن جامعه، ارمغان آور آموزه هایی بسیار مهمتر از رفراندوم خواهند گردید.