•
جواد آقا نقشهکش است. برای شهرداری کارمیکند. کارش اینست که تغییربلوکها را روی نقشه ی شهر پیاده کند. جواد آقا در آپارتمانی همکف زندگی میکند و چند سالی است که زنش را از دست داده است.
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
چهارشنبه
۱۷ تير ۱٣۹۴ -
٨ ژوئيه ۲۰۱۵
جواد آقا نقشهکش است. برای شهرداری کارمیکند. کارش اینست که تغییربلوکها را روی نقشه ی شهر پیاده کند. جواد آقا در آپارتمانی همکف زندگی میکند و چند سالی است که زنش را از دست داده است. امّا فکر نکنید از دست دادن همسر به آن معنی است که خدای نکرده او مرده باشد. نه، اودوسال پیش که تنها دخترشان به خانه بخت رفت جواد آقا را گذاشت و به اروپا رفت. البته این بار دوم است. بار اول شوهر اولش را گذاشت و آمد پیش جواد آقا و این بار هم جواد آقا را گذاشت و رفت.
اهل محل جواد آقا را میشناسند و از جریاناتی که براوگذشته است باخبرند. به همین خاطر هم دلسوزانه با او برخورد میکنند. حتی اگرخانمی به سراغش بیاید کنجکاوی نمیکنند و برایش حرف در نمیآورند. او را مهندس صدا میزنند امّا نمیدانند که او فقط یک دورهی کوتاه نقشهکشی را دیده است. بعضی شبها خواب همسرش را می بیند که از یک تونل سیاه در میاید وبه سمت فضای بازروشنی که پراز سبزه و گل است می دود. پشت سرش را هم نگاه نمی کند وهمین طور که بالا و پائین می پرد ، باد درون پیراهنش می پیچد و جواد آقا خیال می کند او می خواهد پرواز کند. جواد آقا با صدای بلند فریاد میزند که " کجا داری میری ، برگرد" اما صدا در گلویش حبس می شود وبا نفس تنگی از خواب می پرد. جواد آقا مدتها ست که ریش پروفسوری گذاشته و از اینکـه مـردم او را مهنـدس مینـامنـد خوشحال است. هر روز جلـوی آئینـه میایستد و چندین بار به ریشش دست میکشد وآن را نوازش میکند. گوئی مهندسی به ریشش بسته شده است. جوادآقا بعد ازکاروقتی به خانه میآید، تنهائی دررا به رویش بازمی کند و به اوخوشآمد میگوید. اواز کفشهای بیبند استفاده میکند، حوصلهی آن را ندارد تا آنها را ببندد یا باز کند. اصولاً از بند بازی خوشش نمیآید. عصرها برای خودش چای دم میکند و آن را دراستکان کمربا ریکش مینوشد. جـواد آقا دوسـت دارد درحمـام آوازبخـوانـد و بعـد ازحمـام زیـربغلهایـش را پودربزنـد تا کمترعرقسوز شوند. عادت دارد با حولهای که به کمرش میبندد بنشیند وغذایش را بخورد و هم زمان روزنامهی عصر را زیر و رو کند.
چنـد وقت اسـت که گربـهی همسایـه، عصرها به او سر میزند واز پنجرهای که رو به کوچه باز میشود پیش او میآید. جواد آقا همیشه تکه گوشت و یا سوسیسی کنار گذاشته است تا برایش پرتاب کند و او آن را درهوا بقاپد و با اشتیاق بجود.
گربـهی همسایه خیلـی هم ملـوس است ، هرچـه بیشتـر به این طرف و آن طرف میدود وبالا و پائین میپرد، جواد آقا بیشترخوشش میآید. گربهی همسایه جواد آقا را به یاد همسرش میاندازد، چرا که هروقت روابط آن دودر سطح سفارت بود همسرش را «گربه ملوسم» صدا میکرد و او هم سر جواد آقا را در حمام کوتاه میکرد.
یک روز که جواد آقا مشغول روزنامهخوانی بود و اتفاقاً حوله دور کمرش هم پس رفته بود، گربهی همسایه به هوای سوسیس به وسط پاهای او میپرد و باعث میشود تا جواد آقا از درد تا صبح به خود بپیچد و روز بعد مجبور شود تا ازمرخصی استعلاجی استفاده کند.
طـرفهـای غـروب باز گربـهی ملـوس به سراغ جواد آقا میآید و با نگاه شیطنتآمیزش به اولبخند میزند. ودرحالیکه دمش را بالا گرفته دورپاهای او میچرخد و خودش را برای جواد آقا لوس میکند. جواد آقا هم آرام و خونسـرد ترقـهای را لای تکـه سوسیسی میچپـاند و برایش پرتاب میکند.
گربه آن را درهوا میقاپد و با یک فشار، ترقه زیر دندانهایش با صدای مهیبی میترکد. دود پررنگی ازدهان و دماغ گربه بیرون میزند و برای لحظهای بیحرکت به جواد آقا خیره میماند و درحالیکه دو قطره اشک از چشمهایش بیرون میریزد شیون کنان پا به فرار میگذارد.
|