موانع ترک یک رابطه خشونتآمیز
•
ترک یک رابطه خشونتآمیز برای بسیاری از قربانیان، که نمیتوانند به سادگی «چمدان خود را ببندند و بروند»، یک فرایند است و نه یک رویداد زیرا آنها باید عوامل زیادی را مد نظر قرار دهند. برای درک ماهیت پیچیده خاتمه دادن به یک رابطه خشونتآمیز، باید موانع و خطراتی را بررسی کنیم که قربانیان هنگام تصمیم یا تلاش برای ترک رابطه، با آنها مواجه هستند.
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
آدينه
۱۹ تير ۱٣۹۴ -
۱۰ ژوئيه ۲۰۱۵
رایجترین سوالی که درباره قربانیان خشونت خانوادگی پرسیده میشود این است که «چرا رابطه را ترک نمیکنند؟» اعضای خانواده، دوستان، همکاران و متخصصین اجتماعی که سعی میکنند دلایلی که قربانی خشونت خانوادگی همسر خود را ترک نکرده را درک کنند اغلب احساس سردرگمی و سرخوردگی میکنند.
برخی از قربانیان خشونت خانگی ،همسران مرتکب خشونت خود را ترک میکنند، حال آنکه دیگران ممکن است آنها را در وهلههای مختلف رابطه خشونتآمیز ترک کنند و مجدداً نزد آنها بازگردند.
ترک یک رابطه خشونتآمیز برای بسیاری از قربانیان، که نمیتوانند به سادگی «چمدان خود را ببندند و بروند»، یک فرایند است و نه یک رویداد زیرا آنها باید عوامل زیادی را مد نظر قرار دهند.
برای درک ماهیت پیچیده خاتمه دادن به یک رابطه خشونتآمیز، باید موانع و خطراتی را بررسی کنیم که قربانیان هنگام تصمیم یا تلاش برای ترک رابطه، با آنها مواجه هستند.
موانع فردی، سیستمی و اجتماعی که قربانیان خشونت خانوادگی با آنها موجه هستند عبارتند از:
ترس. مرتکبین خشونت اغلب تهدید میکنند که اگر قربانیان به رابطه پایان دهند، آنها را پیدا خواهند کرد، به آنها آسیب خواهند رساند یا آنها را خواهند کشت. این ترس برای بسیاری از قربانیانی که بعد از ترک رابطه توسط همسرشان تعقیب و غافلگیر میشوند به یک واقعیت تبدیل میشود.
همچنین، مرتکبین خشونت معمولاً برای سلب سرپرستی فرزندان از قربانی اقدام و یا به چنین اقدامی تهدید میکنند، قربانی را به کودکیآزاری متهم میسازند، یا فرزندان را میربایند. از نظر تاریخی، نوعی فقدان محافظت و کمک از جانب نیروهای انتظامی، نظام قضایی، و سازمانهای خدمات اجتماعی مسئول مقابله با خشونت خانوادگی وجود داشته است.
نارساییهای در سیستم و ناکامی تلاشهای گذشته قربانیان خشونت خانوادگی متقاضی کمک موجب شده بسیاری از قربانیان تصور کنند که کسی از آنها در برابر مرتکب خشونت محافظت نخواهد کرد و در خانه ایمنتر خواهند بود.
گرچه هنوز اقدامات زیادی باید انجام شود، روندی رو به رشد برای محافظت قانونی و حمایت اجتماعی روزافزون از این قربانیان به وجود آمده است.
انزوا. یکی از تاکتیکهای موثری که مرتکبین خشونت برای اعمال کنترل روی قربانیان خود مورد استفاده قرار میدهند این است که آنها را از هر گونه نظام حمایتی به جز رابطه زناشویی اولیه جدا کنند. در نتیجه، برخی از قربانیان از خدمات و افرادی که میتوانند به آنها کمک کنند آگاهی ندارند.
بسیاری از آنها بر این باورند که به تنهایی باید با خشونت کنار بیایند. این انزوا زمانی تشدید میشود که جامعه به دلیل تحمل خشونت توسط آنها به ایشان القابی مانند «آزارطلب» یا «ضعیف» اطلاق میکند. قربانیان اغلب از دوستان و اعضای خانواده خود فاصله میگیرند زیرا احساس شرم میکنند یا اینکه میخواهند از دیگران در برابر خشونت مرتکب خشونت محافظت کنند.
وابستگی مالی. برخی از قربانیان به هیچ منبع درآمدی دسترسی ندارند و از تحصیل یا اشتغال باز داشته شدهاند. قربانیانی که فاقد مهارتهای شغلی یا تحصیلات مناسب، امکانات ایاب و ذهاب، مراقبتهای روزانه، مسکن ایمن، و مزایای بهداشتی و درمانی هستند با گزینههای بسیار محدودی مواجه میشوند.
فقر و خدمات حمایتی اقتصادی ناچیز میتواند چالشهای فراوانی را فراروی قربانیانی قرار دهد که در جستجوی امنیت و ثبات هستند. اغلب، قربانیان فقط دو گزینه پیش روی دارند:یا اینکه بیخانمانی و سکونت در جوامع فقرزده و ناامن را انتخاب کنند و یا اینکه به منزل همسر خود، یعنی مرتکب خشونت، باز گردند.
احساس گناه و شرم. بسیاری از قربانیان فکر میکنند که خشونت تقصیر آنها است. مرتکب خشونت، اعضای خانواده، دوستان و جامعه گاهی با متهم کردن قربانی به دامن زدن به خشونت و مقصر دانستن وی به عدم پیشگیری از آن، این اعتقاد را در قربانیان تقویت میکنند. قربانیان خشونت به ندرت میخواهند که اعضای خانواده و دوستانشان بدانند که آنها از ناحیه همسر خود مورد خشونت قرار میگیرند و بیم آن را دارند که مردم آنها را به دلیل ادامه رابطه خشونتآمیز سرزنش کنند. قربانیان اغلب خود را مسئول تغییر رفتار خشونتآمیز همسرشان یا تغییر خودشان به منظور جلوگیری از خشونت میدانند. آن دسته از قربانیانی که عموماً به عنوان قربانی خشونت خانوادگی شناخته نمیشوند ممکن است بیشتر احساس گناه و شرم کنند. این میتوان شامل مردان، افراد همجنسگرا و همسران افرادی باشد که مشاغلی آبرومند دارند، مثل روحانیون و مقامات انتظامی.
اختلالات عاطفی و جسمی. مرتکبین خشونت غالباً از یک سری راهبردهای روانی برای در هم شکستن عزت نفس و قدرت عاطفی قربانی استفاده میکنند. بعضی از قربانیان برای بقا رفتهرفته شروع میکنند واقعیت را از نقطهنظر مرتکب خشونت ببینند، از نظر عاطفی احساس وابستگی کنند، و به این نتیجه برسند که بدون همسرشان قادر به انجام کاری نیستند.
تأثیرات روانی و جسمی خشونت خانوادگی میتواند بر کارآیی روزمره و ثبات روانی قربانی نیز تأثیر بگذارد. این امر میتواند فرایند ترک رابطه زناشویی و برنامهریزی برای امنیت را برای قربانیانی که ممکن است افسرده، دچار صدمات جسمی، یا در اندیشه خودکشی باشند چالشانگیز کند. قربانیانی که دچار معلولیت جسمی یا رشدی هستند به شدت آسیبپذیر هستند، زیرا معلولیت آنها میتواند وابستگی عاطفی، مالی، و جسمی آنها به همسرشان را تشدید کند.
نظام اعتقادی فردی. ارزشهای شخصی، خانوادگی، مذهبی، و فرهنگی قربانیان خشونت خانوادگی اغلب بر تصمیمات آنها مبنی بر ترک یا ادامه رابطه خشونتآمیز تأثیر میگذارد. به عنوان مثال، قربانیانی که اعتقاداتی قوی درباره تقدس ازدواج دارند ممکن است طلاق یا متارکه را به عنوان گزینهای مناسب مدنظر قرار ندهند. اعتقادات مذهبی آنها ممکن است طلاق را «ناپسند» بشمارد. بعضی از قربانیان خشونت خانوادگی معتقدند که فرزندانشان هنوز باید نزد مرتکب خشونت بمانند و لذا طلاق آسیبهایی عاطفی را برای آنها در پی خواهد داشت.
امید. مانند بسیاری از مردم قربانیان خشونت خانوادگی نیز به رابطه زناشویی خود دلبستگی دارند و اغلب سعی میکنند آن را سالم و سرشار از عشق سازند.
از قربانیان امیدوارند که اگر آن گونه رفتار کنند که همسرشان میخواهد، خشونت خاتمه خواهد یافت. سایرین قول همسرشان را مبنی بر تغییر رفتار خود باور کرده و به آن ایمان دارند. مرتکبین خشونت «کاملاً بد» نیستند و هم ویژگیهای مثبت دارند و هم ویژگیهای منفی. «ویژگیهای خوب» مرتکب خشونت میتواند قربانیان را متقاعد کند که تصور کنند همسر آنها قابلیت آن را دارد که فردی مهربان و با ملاحظه شود و از خشونت پرهیز کند.
خدمات اجتماعی و ارزشهای جامعه. برای قربانیانی که آمادگی ترک رابطه زناشویی را دارند و خواهان محافظت هستند مجموعهای از موانع نهادی وجود دارد که گریز از خشونت را برای آنها سخت وناامید کننده میسازد.
جوامعی که منابعی ناکافی و خدمات حمایتی محدود دارند و اقدامات آنها برای مقابله با خشونت خانوادگی غیر منسجم، تنبیهی یا ناکارآمد است نمیتوانند راهحلهایی واقعبینانه یا ایمن را برای قربانیان و فرزندانشان ارائه دهند.
موانع فرهنگی. نبود خدمات مناسب فرهنگی موانع بیشتری را بر سر راه ترک روابط خشونتآمیز قرار میدهد. جمعیتهای اقلیت شامل آمریکایی-آفریقاییها، اهالی آمریکای لاتین، آسیاییها و سایر گروههای قومی و نژادی است که ارزشهای فرهنگی و آداب و رسومشان میتواند بر عقاید آنها درباره نقش مردان و زنان، روابط بین شخصی، و خشونت از ناحیه همسر یا همبستر تأثیر بگذارد.
به عنوان مثال، ارزش فرهنگی «برترپنداری مرد» که در فرهنگ اهالی آمریکای لاتین رایج است از اعتقاد برخی از مردان آمریکای لاتین مبنی بر برتری مردان نسبت به زنان و اینکه آنها «رئیس خانوار» هستند و در تصمیمات خانوادگی حرف آخر را میزنند پشتیبانی میکند. «برترپنداری مرد» ممکن است برخی از مردان را متقاعد کند که حق دارند از رفتار خشونتآمیز برای کنترل همسر یا فرزندان خود استفاده کنند. به همین ترتیب، آن دسته از زنان و سایر اعضای خانواده و اجتماع نیز ممکن است رفتار خشونتآمیز یا کنترلکننده را تحمل کنند زیرا اعتقاد دارند که شوهرانشان از اختیارات کامل نسبت به آنها و فرزندانشان برخوردار هستند.
نبود خدمات فرهنگی مناسب که موجب قصور در تلفیق مسائل فرهنگی و زبانی میشود میتواند موانعی برای قربانیانی ایجاد کند که درصدد رهایی از خشونت هستند .اعضای خانواده، دوستان و اعضای جامعه نیز میتوانند با حسن نیت قربانی را تحت فشار قرار دهند تا «بسوزد و بسازد».
منبع: بخشی از کتابچه راهنمای childwelfare
منبع: www.khanehamn.org
|