هفته نامه "صدا" چاپ تهران در یک نگاه
نقدی بر "سلفی گری یونانی"


احسان عباسی


• سیریزا تنها حزب چپگرای حاکم درجهان نیست، پس چه عاملی سبب می شود که کل توپخانه رسانه ای دنیای لیبرال، چنین پرحجم شلیک می کند و ازهیچ تخریبی رویگردان نیست؟ واقعیت این است که در ضعف اندیشه مقاومت، یا باید به سوی تروریسم از نوع داعش پناه برد ویا پروژه احیای اندیشه چپ را با جدیت به پیش برد. در این میان یونان، اسپانیا و کوبانی، نماد مقاومت از نوع دیگری هستند. جدال بر سر خاموش کردن همین کورسوی امید است که حافظان سرمایه و توجیه کنندگانش در پی خاموشی اش هستند. ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۲۰ تير ۱٣۹۴ -  ۱۱ ژوئيه ۲۰۱۵


 هفته نامه "صدا" متعلق به گروه نشریات "هم میهن" و وابسته به حزب کارگزاران سازندگی است که برخلاف هم خانواده ای چون "مهرنامه" چندان بر پروژه امنیتی چپ ستیزی همت نگماشته است . البته نباید این قصور را به سردبیرش محمد قوچانی نسبت داد که در این زمینه به هفت تیرکشی هم تمایل نشان داده ، بلکه شاید به سبب تیم متفاوت و میانه روی سعید لیلاز مربوط دانست . این امر به ویژه در چند شماره ای که قوچانی درگیر حواشی روزنامه "مردم امروز" بود و لاجرم به صورت نمایشی از سردبیری "صدا" حذف شد، خود را نشان داد. بنابراین "صدا" اصولا ترجیح می دهد این هدف را در لفافه اظهارات کارشناسانه مخفی کند . به عبارت دیگر هیستری چپ، خود را با درج مقالات از اساتید دانشگاه های خارجی نشان می دهد.
در این میان، آقای دکتر حسین سیف زاده، استاد سابق علوم سیاسی دانشگاه تهران که در دوره احمدی نژادی مجبور به بازنشستگی گردید و خارج نشین شد، مدتی است که به پای ثابت مقاله نویسی برای "صدا" تبدیل شده است . در آخرین شماره نشریه۱ ، استاد با انواع تهمت هایی نظیر "هوسرانی پوپولیستی" ، "باج گیری" ، "ماهی گیری از آب گل آلود" و "کهنه گرایی سلفی" که حتی خود نیز برای اثبات آن نمی کوشد، سعی دارد حزب چپگرای حاکم یونان را تحقیر و آن را در حد داوود اغلو در ترکیه و پوپولیست های وطنی تخفیف دهد.
آنچه مهمترین انگیزه برای نقد نگارنده گردید نیز تنها اتهام زنی ایشان به حرکت مردم یونان نیست که از این دست در نشریات ایرانی و غیرایرانی فراوان در دسترس است. بلکه مهمترین تکانه را تخریب مردم یونان به قلم یک استاد باسابقه و محترم علوم سیاسی از سویی و احترامی که نگارنده برای خانواده سیف زاده ، به ویژه برادر دربندشان محمد سیف زاده قائل است، ایجاد نمود .
بد نیست گام به گام با استاد پیش برویم و صحت و استحکام استدلال ایشان را دریابیم:
۱- "با عنایت به وضعیت ملتهب یونان مقروض ، با ۴۴ درصد جمعیت زیر فقر ، حدود ۲۵ درصد بیکار ، فضای متنی آن کشور به گونه ای نیست که سیاستمدار دموکراسی خواه به قدرت برسد ." برای این جمله استاد سیف زاده    می توان دو نقد از دو وجهه کاملا متضاد داشت : در نقد از دیدگاه چپ ، اصولا با افزایش نابرابری طبقاتی و بحران های مالی است که طبقات فرودست به جنبش درآمده و خواهان حق پایمال شده خود می شوند . حال اینکه برقرار شدن خواست عامه مردم را دموکراسی ندانیم ، معجزه ایست که تنها لیبرالها به آن توانایند . در نقد از دیدگاه راست نیز می توان ایشان را به نتایج کتاب "ریشه های اقتصادی دیکتاتوری و دموکراسی" ارجاع داد . در صفحات ۹۵ تا ۱۱۲ این کتاب براساس نمودار سهم نیروی کار و ضریب جینی نسبت به شاخص حقوق سیاسی خانه آزادی ، نتیجه گرفته می شود که گرچه با کاهش ضرایب اول ، شاخص افت می کند اما این همبستگی ، ربطی به تاثیر علّی ندارد . به بیان دیگر نمی توان از رشد نابرابری نتیجه گرفت که دموکراسی به وجود نمی آید . در این کتاب همچنین به بررسی های آماری پژوهشگران دیگری اشاره شده که بیانگر این است که هیچ رابطه ای میان سنجه های نابرابری و دموکراسی پیدا نشده است . بنابراین حتی با تعریف لیبرالی از دموکراسی نیز نمی توان به صورتی که استاد مدعی هستند از فقدان دموکراسی در وضعیت یونان سخن گفت .
۲- "در وضعیت ملتهب ، سه گروه از سیاستمداران به قدرت می رسند . آرمانگرایان(گاندی ، مصدق و ماندلا) ، مردم فریبانی که از دل نگرانی مردم به نفع خود بهره می برند و قدرت های مافیایی ایجاد می کنند(وضعیت شبیه ایتالیا) ویا پاپیولیست ها(مردم گراهایی که بر موج احساسات مردم سوار می شوند وبازتاب التهابات جامعه هستند)." سپس ایشان معترف می شوند که سیپراس تاکنون متهم به فساد نشده پس مردم فریب نیست اما چون نتوانسته "هدفی آرمانی و اساسی" را هم برجسته کند ، بنابراین پوپولیست است . به عبارت دیگر ، مقاومت دربرابر هجوم سرمایه اروپایی و به گروگان گرفتن کشور توسط بانکها ، از دید ایشان "هدفی آرمانی و اساسی" تلقی نمی شود و چون سه حالت بیشتر وجود ندارد(؟) پس بدون شک سیپراس پوپولیست است . از دید نگارنده ، استاد به دلیل عینک لیبرالیستی که در تحلیل به کار می برند ، چیزی جز تسلیم مطلق دربرابر سرمایه جهانی را تصور نمی کنند و لذا براساس تحلیلی بدیع ، رای به پوپولیست بودن حزب سیریزا داده اند .
٣- ایشان در ادامه رفراندوم برگزار شده را "نتایج رویاگرایانه" خوانده اند . باید از ایشان پرسید وقتی علیرغم انتقاد شدیدی که به مذاکره با تروئیکا بر سیپراس وارد شد ، پروسه را تا انتها پیش برد و این نمایندگان اتحادیه اروپا بودند که مذاکره را بی فایده اعلام کرده و از جلسه خارج شدند ، راه حل باقیمانده برای یونان چیست؟ مگر ایشان خود در ابتدای مقاله تاکید نمی کنند که "رفراندوم زمانی اعمال می شود که سیاستمداران به بن بست رسیده باشند"؟ آیا ترک مذاکره ، بن بست معنا نمی دهد؟
۴- "آنگلا مرکل آلمانی راست و فرانسوا اولاند چپ کنارهم قرار گرفته اند تا بتوانند با ایجاد سبدی از افکار متعارض ، راه های بدیلی برای مشکل یونان پیدا کنند" کدام استاد علوم سیاسی اولاند را چپ می شناسد؟ کدام عمل سیاسی از سوی وی و حزب متبوعش نشان دهنده چپ بودن است؟ آیا استاد چنین تضادی را نمی سازند تا مساله اصلی را بپوشانند؟ آیا استاد باسابقه ای چون ایشان ، نمی داند که هدف چنین جلساتی نه حل مشکل یونان که نقد کردن بدهی هاست؟
۵- "به نظر می رسد سیپراس با گرایش پوپولیستی سعی دارد تا با باج گیری ار اروپا ، چند صباحی بیشتر در قدرت بماند" چگونه وقتی استاد در ابتدای مقاله می نویسند که "نمی توان به نیت خوانی درباره قصد و هدف سیپراس پرداخت" گزاره بالا را نتیجه می گیرند؟ آیا سیاستمداری که با اکثریت رای مردم انتخاب و راهش با رفراندوم اخیر مورد تایید مجدد قرار گرفته است در پی ماندن در قدرت به هر بهایی است؟ آیا منطقی است که بپذیریم آلمان ، فرانسه و هلند بیش از سیپراس و مردم حامی اش ، در پی نفع ملی یونان هستند؟ باتوجه به اخبار و تحلیل های منشر شده به نظر می رسد حزب حاکم یونان در پی گرفتن وامی است که بتواند اقتصاد فلج شده کشور را از بحران خارج نموده و پس از آن به مذاکره در مورد بازپرداخت بدهی ها مذاکره نماید . آیا تلاش سیپراس برای خروج از وضعیت ملتهب ، باج خواهی است؟ حاکمان پیشین با وجود دریافت وام های کلان ، به دلیل فساد و سوءتدبیر ، کشور را به وضعیت کنونی کشانده اند[مشابه آنچه از دوران رفسنجانی تاکنون در ایران تجربه کرده ایم] . چگونه می توان از دولتی که در مخالفت با سیاست ریاضتی به قدرت رسیده ، انتظار داشت که با یک اقتصاد ورشکسته و ۴۴% جمعیت زیر خط فقر ، به بازپرداخت بدهی های خارجی بپردازد؟ یا اصولا چگونه می توان از یک اقتصاد ورشکسته ، انتظار بازپرداخت بدهی داشت؟
۶- "با مخالفت تند اتحادیه های کارگری-کارمندی ، اصلاحات ساختاری اقتصاد کند پیش می رود" اینجاست که دم خروس تحلیل استاد بیرون می زند . گرچه استاد به وضوح می داند که وضعیت ملتهب کنونی ، حاصل ترکیب پیروی از نسخه های نئولیبرالی اتحادیه اروپا و صندوق بین المللی پول و بی لیاقتی حاکمان سابق است ، کند بودن اصلاح ساختاری اقتصاد را به عملکرد اتحادیه های کارگری پیوند می زنند . ایشان می دانند که سالها گروگان گیری ملت یونان به نام اصلاحات ساختاری از طریق ریاضت اقتصادی و توسط همین طلبکاران امروزی انجام شده است . همین "فقر ناشی از بیکاری فزاینده مردم را به فلاکت نشانده است، تولید ناخالص ملی و سرانه به شدت کاهش یافته است" حاصل چنین سیاست های دیکته شده ای است که حتی توماس پیکتی در نامه سرگشاده اش به مرکل ، آن را شکست خورده می نامد .
۷- استاد خود از قول مارک چندلر می نویسند که "یونان ارزش آن را دارد که «با پرداختن هزینه آتن در جامعه اروپا» حفظ شود." اگر واقعا کشورهای طلبکار با چنین جمله ای همدل بودند ، مذاکرات به بن بست می رسید؟ آیا سیپراس که برای بقای یونان در اتحادیه اروپا به پای میز مذاکره آمد ، باج گیر است؟ کسی که "از اتحادیه اروپا می خواهد تا برنامه های انسان دوستانه ای برای یونان اجرا کند ، تا از انفجار اجتماعی در یونان جلوگیری شود" را باید باج گیری خواند که در پی طولانی تر کردن مدت حکومت خود است؟ پر واضح است که در صورت وخیم تر شدن وضعیت مالی یونان و عدم توانایی حاکمان فعلی در حل یا حداقل کاهش بحران ، اعتماد مردم رو به زوال می رود . حال با چه مبنایی ، استاد مدعی می شوند که موضع گیری فعلی سیپراس ، سبب طولانی تر شدن مدت حاکمیت وی می شود؟
٨- پاراگرافی به ارتباط گیری یونان با روسیه ، چین و ایران(؟) برای خروج از بحران و بی حاصل بودن آن اختصاص داده شده است که فارغ از غیرمستدل بودن آن ، غیرقابل انتظارنیست. آیا قابل درک نیست کشور ورشکسته ای که در مذاکره با "دنیای آزاد سرمایه" به بن بست می رسد ، به سمت کشورهای غیردموکراتیکی نظیر روسیه و چین کشیده شود؟
۹- اما شاهکار تحلیل ایشان در پاراگراف های پنجم و ششم رخ می دهد . آنجا که بحران یونان را حاصل "فقدان توانمندی کارآفرینانه مردم یونان برای ورود به مدرنیسم" برمی شمرد چراکه یونان "با بیات شدن و کهنه گرایی سلفی از نوع خود ، نتوانسته با گام های کارآفرینی و راه جویی خلاقانه اروپای مدرن همپا شود" درنتیجه حزب چپگرای حاکم "تجلی واماندگی در مقابل ملزومات خلاقیت داشتن و کارآفرینی در فضای زیستمانی مدرن است" . به عبارت دیگر وضعیت فعلی یونان به زعم استاد ، به هیچ عنوان به هجوم ویرانگر سرمایه بانک های اروپایی ، حرکت کورکورانه حاکمان پیشین در جهت نسخه های ذکر شده (که حداقل صندوق بین المللی پول به شکست آن اعتراف کرده است) ارتباطی ندارد و تنها حاصل تنبلی و سلفی بودن مردم یونان است و بس! سوال اینجاست که یک استاد باتجربه دانشگاه براساس کدام پژوهش مردم شناسانه ، چنین حکمی صادر می کند؟ کدام قسمت از تاریخ یونان که مشحون از عقب نگه داشته شدن به زور سلاح است ، چنین امری را تایید می کند؟
۱۰- "یونان مستحیل شده در عثمانی ، مورد هجوم ایتالیای فاشیست و اشغال شده توسط آلمان ، به همت خارجی و گاه کودتای داخلی(۱۹۶۷) سرپا ایستاده بود. هرجا که نظامیان دست بالا داشته اند ، به آفت احساسگرایی ایدئولوژیک با دو سرشاخه پوپولیسم رهبران و رویاگرایی توده گرفتار می آیند." استاد با نوشتن این جملات بی انصافی و تحریف تاریخ را به اوج جدیدی می رسانند . علت العلل وضعیت بحرانی یونان نه اشغال عثمانی ، ایتالیا و آلمان است و نه حکومت کشتار و ارعاب کودتا . تنها باید به جستجوی "احساس گرایی ایدئولوژیک" رفت و تمام . علت عقب ماندگی یونان ، قرنها مبارزات آزادیخواهانه یونانیان است وگرنه یونان سرپا می ماند .
۱۱- درنهایت استاد ، تاکتیک سیپراس در اجماع و مذاکره احزاب برای یافتن راه برون رفت از بحران را نیز چنین ارزیابی می کند : "[سیپراس] سعی کرده پشتوانه سیاسی لازم را برای برنامه های پوپولیستی داخلی و چانه زنی خارجی اش در اخذ ۲۹ میلیارد یورو فراهم نماید ."
در پایان متذکر می شود که نتیجه گیری های استاد چندان دور از انتظار نیست . ایشان پس از بازگشت به وطن در سال گذشته ، در سخنرانی انجمن علوم سیاسی ایران از "الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت" سخن می گویند و پس از برشمردن بحران های متعدد کشور ، راه عبور از آنها را "صلح مشفقانه میان نقیضین" عنوان می فرمایند۲ . نگارنده امیدوار است بحران های گریبانگیر کشورمان هم روزی به نقطه ای نرسد که استاد مجبور شوند علت را در "بیات شدن و کهنه گرایی سلفی از نوع ایرانی" و "فقدان توانمندی کارآفرینانه مردم ایران" ارزیابی نمایند .
سوالی که برای نگارنده باقی می ماند آن است که سیریزا تنها حزب چپگرای حاکم در جهان نیست . پس چه عاملی سبب می شود که کل توپخانه رسانه ای دنیای لیبرال ، چنین پرحجم شلیک می کند و ازهیچ تخریبی رویگردان نیست؟ واقعیت این است که در ضعف اندیشه مقاومت ، یا باید به سوی تروریسم از نوع داعش پناه برد ویا پروژه احیای اندیشه چپ را با جدیت به پیش برد . در این میان یونان ، اسپانیا و کوبانی ، نماد مقاومت از نوع دیگری هستند . نوعی که نمی توان با انگ استالینیستی ، تیر خلاصش زد . بدیهی است که در این میان نه آقای دکتر سیف زاده دادستان است و نه نگارنده وکیل مدافع آن . جدال بر سر خاموش کردن همین کورسوی امید است که حافظان سرمایه و توجیه کنندگانش در پی خاموشی اش هستند و اگر نشد تخریب آن با برچسب پوپولیستی و باج گیری. آنان فراموش کرده اند که دولت آلمان که امروز سرسختانه در پی فشار حداکثر بر یونان است ، خود بدهکارترین کشور تاریخ است . آنان خوب می دانند که آلمان پس از هر دو جنگ جهانی به خاک تبدیل شده بود و تنها بخشش غرامت ها و کمک دیگر کشورها ، آلمان را سرپا نگه داشت .

منابع :
۱- سلفی گری یونانی ، حسین سیف زاده ، هفته نامه صدا شماره ۴٣ ، ۲۰ تیرماه ۱٣۹۴
۲- www.ipsa.ir