از : لیثی حبیبی - م. تلنگر
عنوان : سلام بر مزک دانشور عزیز. من نیز معتقدم که مزدک دانشور در نوشته های خود دارای احساس مسئولیت
است.
یک قلمزن مردمی و شریف قبل از هر چیزی باید دارای افکاری پیشرو و سازنده باشد تا بتواند تأثیر گذار گردد.
مقاله ی قبلی شما نیز مطلبی بود که باید نوشته می شد.
بسیاری می نویسند برای اینکه چیزی نوشته باشند، و بعضی می نویسند زیرا لازم می دانند؛ به شدت احساس مسئولیت می کنند؛ از بی عدالتی ها و ویرانگری ها راستکی رنج می برند.
جامعه ی ما به شدت به دروغ آلوده می باشد و در نتیجه افکار و آثارِ ما نیز به شدت دروغ زده است؛ که رواجِ خردگرایی، روشنگری، راستگویی، دلیری و خوشدلی به مرور زمان می تواند شوق زندگی نوینی را در جهان وجود ما به وجد آوَرَد تا ایرانی هرچه بیشتر مدرن و مسئولیت پذیر گردد؛ واقعن مسئولیت پذیر گردد و نه برای ظاهر سازی و سیاست بازی که اغلب صورت می پذیرد آزارنده.
و در این صورت بسیاری از خرابکاری های فرهنگی که در این سال های غارت و ویرانی روان مردم ما را آلوده، فروکش خواهد کرد. در ایران ما گاه موجودی بسیار پلید در نزد حتی مردم دارای احترامات خاص است زیرا توانسته ثروت بزرگی را با دزد بازی جمع آوَرَد.
ما - ایرانیان داخل و خارج کشور - بدجوری دِگر شده ایم؛ بسیارگاه براحتی قلمزنی و حتی کار هنری را برای کمی بیشتر چرب کردن لقمه ی خود به ریا، باند بازی و ناکسی می آلاییم. و چُنین جامعه ای نمی تواند اوج گیرنده باشد. حاصل آن نا امیدی، درجا زنی و آزمندی است.
انسان جامعه ی بیمار و دارای روابط ناسالم با سیستم غارتی و پول محوری نمی تواند تغذیه ی روحی و جسمی درستی داشته باشد. در چنین جامعه ای حتی داشتن ثروت و بخور بخور میلیاردی نمی تواند مشکل را حل کند؛ به همین خاطر بچه های نوکیسگان در داخل کشور رذیلانه ترین و یا در بهترین حالت انگلی ترین و نامفیدترین زندگی ها را دارند؛ و کارشان پیوسته سو استفاده از امکانات قدرت و ثروت - اغلب باد آورده - است. و این خود در ایران امروز ما هنر به حساب می آید!
آیا آنها راه دیگری را می شناسند؟
طبیعی است که جواب منفی می باشد. آنچه آنها از خود نشان می دهند همان فرهنگ واقعی شان است که دیدن اش برای یک انسان مدرن، دلسوز و دارای اهدافِ انسانی، تحمل ناپذیر است. نمونه ی بارز بیزاری آور آن را مردم غارت شده ی ما هر غروب در ویراژ های ماشین های آخرین سیستم در تهران و دیگر شهر های بزرگ ایران می بینند. طبیعی است که چنان موجوداتی فرهنگی پوشالی دارند با روانی نامتعادل. شاید بدان وسیله ها گریز می زنند تا از پوچی زندگی خود بگریزند، که ناشدنی است.
پس، پیش به سوی مسئولیت پذیری بیشتر و روشنگری های دلسوزانه برای گشودن دریچه های نویی در افکار و در نهایت در زندگی ما.
۶۹۱٨۹ - تاریخ انتشار : ۲۵ تير ۱٣۹۴
|