تسلیمنامه هسته ای و وارونه نگاری اصلاح طلبانه - مازیار شکوری گیل چالان
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
دوشنبه
۲۹ تير ۱٣۹۴ -
۲۰ ژوئيه ۲۰۱۵
توهم هسته ای برخواسته و برساخته ذهن دیکتاتور فقیه ایران و همراهانش بود اکنون با تسلیمنامه وین به باد سپرده شده است. توهمی که طی بیست و دو سال با پنهان کاری های خود هزینه های سر به فلک کشیده اقتصادی برای احداث تأسیسات و سانترفیوژهای غیر ضروری را بر ملت ایران تحمیل نمود. اکنون در پس شعار "حق مسلم ما" امضای تعهد آور دیپلمات های دیکتاتور در وین برخی را شادکام و برخی دیگر را دلواپس و دیگرانی را دیگر گونه کرده است. اما در این میان مواضع اصلاح طلبان از صدر تا ذیل و پیاده نظامشان در فضای مجازی ،همچون فیسبوک قابل تعجب و تأمل میباشد. اصلاح طلبان تسلیمنامه کنونی را توافق "برد برد" خوانده و از هر سو در صدد بوده اند تا وانمود نمایند مذاکره کنونی کشور و ملت را از هرگونه خطر احتمالی رهانیده و اصل مذاکره به عنوان یک اصل میتواند راهگشای هر گونه اختلاف نظر باشد. اصلاح طلبان سعی بر این دارند تا از طرقی چند القاء نمایند تسلیمنامه مذکور بهترین راه حل جهت برون رفت از بحران برساخته دیکتاتور بوده و متضمن حقوق ملت ایران بوده است. اصلاح طلبان و دولت حسن روحانی تمامی مسائل جاری و ساری کشور از جمله برون رفت از بحران بی سر و سامان اقتصادی را به رفع تحریم ها در آمیخته بودند. آنها ظرف چند روز اخیر کوشیده و میکوشند تا دولت حسن روحانی و تیم دیپلماتیک وی را حماسه ساز و راهگشا از بحران جلوه دهند و پیرو این سیاه نمایی وانمود نمایند که اکنون دولت مورد حمایتشان در توان دارد تا به دیگر وعده های خود من جمله، جامه عمل پوشاندن به رفع حصر رهبران در بند جنبش اعتراضی سبز و رسمیت بخشیدن به حقوق از کف رفته شهروندی نائل آید. اینکه برداشت های مأخوذه و تحلیل های ارائه شده از سوی طیف اصلاح طلب تا به چه اندازه با واقعیت امر منطبق بوده و میباشد در گرو نگاهی جامع به روند امضای تسلیمنامه وین، مفاد و روح حاکم بر آن، ساختار اقتصادی کشور و نوع نگرش نیروهای سیاسی به مباحث مطروحه میباشد. از این حیث این قلم به تحلیلی چند از موارد در ذیل میپردازد.
اول: آیا حسن روحانی و تیم دیپلماسیش در توهم هسته ای ایران تصمیم گیرنده بودند که اصلاح طلبان سعی وافر دارند تا چنین توهمی را از مجاری گوناگون به مخاطبان القاء نمایند؟ طیف مذکور همچنان از روز ابتدای کاندیداتوری حسن روحانی کوشیده اند تا مشکل هسته ای و تبعات تحریمی آن را به دوش رئیس دولت پیشین بنهند اما واقعا رئیس دولت پیشین تصمیم گیرنده و تأثیرگذار در چنین بحران خانمان سوزی بود؟ احمدی نژاد در هجدهم خرداد سال نود و دو پرده از واقعیت این بحران برکند و خود را در این معرکه هیچ کاره خواند. او که زمانی در ظاهر امر قطع نامه ها را ورق پاره میخواند و به مردم مژده جشن هسته ای میداد به همگان فهماند او فقط صدا و دست اراده ای دیگر در جهت فجایع هسته ای بوده است. احمدی نژاد گفته بود:
«من به بحث هستهای کاری ندارم و دخالتی هم در آن نداریم و مسئول پرونده آن هم شخص دیگری است، اما ما بالاخره باید بتوانیم از این موانع عبور کنیم»
اگر آنگونه که رئیس دولت پیشین مدعی عدم دخالت خود در توهم هسته ای بود، پس چه کسی دخیل در این دامن زدن به این توهم بوده است؟ مسلم هر آن کس که روزگاری اراده خود را از زبان احمدی نژاد متجلی مینمود امروز هم امضای خود را با دستان دستان محمد جواد ظریف و حسن روحانی در زیر تسلیم نامه وین منقوش نموده است. مسلم این اراده، اراده کسی نبود و نیست جز اراده دیکتاتور فقیه ایران. علی خامنه ای دیکتاتور فقیه ایران در سوم مرداد ماه سال نود و یک پرده از اراده خود برداشته و عنوان داشته بود پهلوان میدان خانه ویرانی ست. او گفته بود:
« در همین قضیه هستهای، آن وقتی که ما با اینها همراهی کردیم و عقب نشینی کردیم البته برای ما تجربه ای بود، اما این واقعیت است اینها جلو آمدند؛ اینقدر جلو آمدند که من در همین حسینیه گفتم اگر بنا باشد که این روال از سوی آنها ادامه پیدا کند، من خودم وارد قضیه خواهم شد؛ و وارد قضیه شدم؛ ناچار شدیم؛ اینها کار ما نیست»
آری اینچنین بود که دیکتاتور خود وارد میدان شد و مابقی را آلت فعل کرد. بی هیچ ظن و گمانی حسن روحانی و محمد جواد ظریف هم احمدی نژادی دیگر بودند و هستند اما در نقش و نقوشی دیگر. آنگاه که کفگیر دیکتاتور فقیه ایران به کف دیگ رژیمش اصابت نمود و حضرت ایشان به خود آمد و با شگفتی دید هیچ ارزی در صندوق ذخیره ارزی نمانده است و رژیمش به گدایی و تکدی گری روی آورده است لاجرم اندیشه ای دیگر گزید. کشتیبان را سیاستی دگر آمد. چرا که هشت ماه پیش از انتخابات ریاست جمهوری یازدهم دستگاه دیپلماسی ولی فقیه رژیم برای مذاکرات پنهانی با دول غربی به تکاپو افتاده و در خانه سلطان قابوس را دق الباب نموده بود. عاقبت روزنامه های لوموند و لیبراسیون خبر آوردند که طی دق الباب درها گشوده شده و غیور مردان ولی امر در خانه سلطان قابوس به ضیافت آمریکاییان در آمده اند. در این ضیافت علیاکبر ولایتی ریاست هیات ایرانی مذاکره کننده را برعهده داشته و علیاکبر صالحی وزیرخارجه وقت هم درمذاکرات حضور داشته، همچنین سرپرستی تیم مذاکره کننده آمریکایی با ویلیام برنز بوده، مضافن جک سالیوان مشاورجوبایدن، پونیت تالوارمشاور ارشد اوباما در خاورمیانه هم در تیم مذاکره کننده امریکایی حضور داشتهاند. همچنین پونیت تاولر در مورد مذاکرات انجام شده در ضیافت عمان مدعی شده است در تابستان دو هزار و دوازده و مجدد در مارس دو هزار و سیزده در عمان با هیات ایرانی ملاقات کرده و مذاکرات پس از انتخاب حسن روحانی به ریاست جمهوری گرم شده است.
البته این تنها لوموند و لیبراسیون نبودند که از شعبده بازی علی خامنه ای پرده برداشتند. امیر محبیان هم که سردبیری روزنامه رسالت را بر عهده دارد و از تحلیلگران جناح سنتی نزدیک به بیت دیکتاتور میباشد گفته بود:
« حاکمیت دیگر به محمود احمدینژاد اعتماد ندارد و حسن روحانی بخشی از یک پروژه بزرگ نظام برای ساماندهی آینده است. . . احمدی نژاد تحلیلی اشتباه از میزان انعطاف نظام داشت و گمان میکرد نظام در برابر اصلاحطلبان یا فردی مثل روحانی چارهای جز اتکا به او ندارد. سیستم٬ روحانی قابل پیشبینی را به احمدینژاد غیرقابل پیشبینی ترجیح داد و به همین خاطر هم رحیممشایی را ردصلاحیت کرد. روحانی بخشی از یک پروژه بزرگ است گفته در مقدمات این پروژه احمدینژاد نقشی را بر عهده داشت، اما این نقش در پرده دوم توسط فردی چون روحانی قابل اجرا بود، نه احمدینژاد»
با این وصف پرده بر افتاده و نشان از آن دارد که این ملت نبودند که در راستای مطالباتشان شیخ حسن را به دیکتاتور تحمیل نمودند بلکه، این دیکتاتور بود که جهت پیشبرد اهداف ویرانگرش عروسکی دیگر را از جعبه شعبده اش به در آورد و باری دیگر راه فریب و تحمیق غیر را در پیش گرفت. اکنون آنگونه که اصلاح طلبان سعی بر القاء دارند آیا روحانی و ظریف به قول ها و قرار ها با شهروندان پایبند بوده اند یا آنها فقط ابزاری جهت اجرای منویات هارون الرشید زمان بوده اند؟؟؟
دوم: اصلاح طلبان کوشیده و میکوشند مذاکرات به وقوع پیوسته را شاه کار حسن روحانی و وزیر خارجه اش قلمداد نمایند. آیا فی الواقع این روحانی بود که تصمیم بر آن استوار نمود تا همواره توهم هسته ای را فیصله بخشد؟ آیا در ساختار رژیم ولایت فقیه حسن روحانی و محمد جواد ظریف از خود اراده ای دارند تا بتوانند در فقدان اتخاذ تصمیم از سوی دیکتاتور فقیه چنین تصمیمی اتخاذ و آن را عملی نمایند؟ ارجاع به اظهار نظر محمد فروزنده رئیس بنیاد مستضعفان و جانباران و از نزدیکان دیکتاتور فقیه در این باب میتواند گشایشگر معما باشد. فروزنده گفته بود:
«همان روزی که توافق ژنو صورت گرفت، همه چیز تمام شد. توافق ژنو، مانند قرارداد پانصد و نود و هشت است. نظام تصمیم به بسته شدن این پرونده گرفته است. آنچه از الان به بعد اتفاق می افتد، فقط جلسات کاری است. قرارهایی که برای تسهیل کار هستند. دیگر نه آمریکا و نه ایران، قصد کش دادن این ماجرا را ندارند. ایران به دانش هسته ای دست یافته و دنبال بمب اتم هم نیست. حالا اگر یک عده ای شلوغ کاری می کنند و می خواهند سنگ بیندازند، برای این است که خودشان روی خط باشند. من به چند نفر از آنها نیز پیغام داده ام که شلوغ کاری نکنید، اما آنها گوش نمی دهند. کار خودشان را می کنند. می خواهند خودشان را زنده نگه دارند»
او با صراحت عنوان میکند که نظام در پی برچیدن توهم هسته ای بوده است. معنی نظام و دلالت آن هم دقیقن مشخص است که منظور از نظام شخص علی خامنه ای است. واقع آن است که تحریم ها بدان حد شکننده بود و ساختار اقتصادی رژیم بیش از حد تصور در هم ریخته و پاشیده که رأس هرم قدرت را قصد بر آن شد تا با نشستن در پای مذاکره از ادعاهای متوهم خود پا پس کشیده و تن به تسلیم بسپارد. دیکتاتور بارها و بارها استیصالی را در اندرون وجودش جا خوش کرده بود را به بیرون پرتاب کرد. او در نوزدهم بهمن ماه سال نود و سه خواهان هر چه سریع تر انجام توافقنامه و امضای تسلیمنامه به دستان محمد جواد ظریف شده بود. او گفته بود کلیات و جزئیات توافق باید در یک مرحله انجام پذیرد. او گفته بود:
«این حرف را که می گویند در یک برهه درباره اصول کلی توافق شود و بعد درباره جزئیات، نمی پسندم. با تجربهای که از طرف مقابل داریم، این را وسیله ای برای بهانه گیری های پی در پی در جزئیات خواهند کرد»
چرا دیکتاتور خواهان امضای هرچه سریع تر تسلیمنامه هسته ای بود؟ او به دفعات در گفتار خود یاد آور شده است که تحریم ها او و رژیمش را به گل و لای نشانده و قصد دارد تا با تسلیم از باتلاق عمیق تحریم ها رهایی یابد. در همان سخنرانی نوزدهم بهمن ماه علت تمایل خود به یک مرحله ای بودن توافق تسلیمی را چنین شرح داده بود:
«همه اینها برای این است که سلاح و حربهی تحریم از دست دشمن خارج بشود. اگر بتوانند این کار را بکنند خوب است. البتّه باید به معنای واقعی کلمه تحریم از دست دشمن خارج بشود، تحریم برداشته بشود»
همچنین او در یکم فروردین سال نود و چهار گفته بود:
« این یک خدعه آمریکایی است که میگویند قرارداد میبندیم، نگاه میکنیم به رفتارها، بعد تحریمها را برمیداریم. اینجوری نیست؛ همینطور که مسئولین ما صریحا گفتهاند و رئیسجمهور محترم صریحا گفت، رفع تحریمها باید بدون هیچ فاصله ای در هنگام رسیدن به توافق انجام بگیرد، یعنی رفع تحریم جزء توافق است نه چیزی مترتّب بر توافق»
او دیگر بار در دوم تیرماه نود و چهار عنوان کرد:
« ما از ابتدا گفته ایم میخواهیم تحریمهای ظالمانه برداشته شود که البته در مقابل آن، حاضریم یک چیزهایی بدهیم»
اقراریر دیکتاتور گویای همه چیز است. او خود گفته است که از مدت ها پیش قصد بر بلا بردن دست ها و اعلام تسلیم داشته است. پس او که با طرف غربی توافق و امضا نموده است خامنه ای است. اگر قرار است اصلاح طلبان به جهت امضای تسلیمنامه اخیر برای کسی کف بزنند و پای بکوبند اوجب این است که برای دیکتاتوری پای کوبی و دست افشانی نمایند که افسار روحانی و ظریف در دستان اوست.
سوم: لایه های تحتانی اصلاح طلبان در فضای مجازی مبلغ چهره ای قهرمان گونه از محمد جواد ظریف بوده اند. آنها دیپلمات بی اختیار را در گذشته با مرحوم دکتر مصدق و اکنون با مرحوم میرزا تقی خان امیر کبیر قیاس مینمایند. اما محتوا محمد جواد ظریف با محتوا مرحومین مصدق و امیر کبیر تطبیق مینماید؟ نگاهی به مفاد تسلیمنامه صد و چند صفحه ای وین میتماند اجمالا پاسخی بر این سئوال باشد. تسلیمنامه ای که برابر آن هر شخصیتی حتی بی سواد هم در توان داشت تا امضای خود را در زیر آن نقاشی نماید. قراردادی که اجازه غنی سازی ایران را از بیست در صد به سه درصد رسانده است. قراردادی که غنی سازی سه درصدی را فقط در نطنز مجاز دانسته است. قرار دادی که بسیاری ازسانترفیوژهای ایران را حتی در نطنز از دسترس خارج مینماید. قراردادی که تأسیسات فردو را به یک مرکز هسته ای، فیزیک و فن آوری تبدیل نموده که فقط با همکاری بین المللی از جمله به شکل سرمایه گذاری های مشترک علمی نه به گونه مستقل اجازه فعالیت خواهد داشت. تسلیمنامه ای که حق حاکمیت ایران را ناقض شده و اجازه بازدید و سرک کشیدن به خارجی را در تمامی طول و عرض وعمق و ارتفاع ایران صادر نموده است. تسلیمنامه وین تا بدانجا خاص بوده و حاکمیت ملی را مخدوش نموده که در مقدمه و مفاد عمومی آن مندرج است که :
« کلیه مفاد و اقدامات مندرج در این برجام صرفاً برای اجرای آن بین گروه پنج بعلاوه یک و ایران می باشد و نمی بایست به منزله ی ایجاد رویه برای هیچ دولت دیگری، یا برای اصول بنیادین حقوق بین الملل و حقوق و تعهدات وفق معاهده ی عدم اشاعه هسته ای و سایر اسناد مربوطه، و همچنین اصول و رویه های شناخته شده ی بین المللی تلقی گردد»
عبارت فوق به مصداق اظهر من الشمس میباشد.
حال آیا امضای چنین تسلیمنامه ای محتاج دیپلمات بود؟ واقعا باید گفت اسمش نین ظریف شش کشور و حریف؟؟؟
چهارم: اصلاح طلبان و روحانی در صدد القاء این دروغ بوده اند که رفع تحریم ها مشکلات اقتصادی را مرتفع خواهد نمود. آیا واقعن با رفع تحریم ها اقتصاد ایران از این سان به سان دیگری خواهد شد؟ اقتصادی که ساختار و مکانیزمش یک سره بر رانت و مصرف بنا نهاده شده چگونه میتواند با رفع برضی تحریم ها و سرازیر شدن ارز به داخل به دیگر سان شود؟ وقتی دستگاه سیاسی و اقتصادی اینچنین باشد که میباشد بی ظن و گمان هر آنچه در درونش ریخته شود در جهت فساد نتیجه خواهد داد. مضاف بر این رفع تحریم ها آنچنان سودی به حال شهروند ایرانی نخواهد داشت چرا که بسیاری از موارد رفع تحریم لیستی را شامل گردیده که نام اشخاصی همچون حاج قاسم سلیمانی در آن چشم را خیره مینماید. البته نا گفته نماند که پول های آزاد شده مجدد باید به غرب بازگشت نمایند. چراکه اکنون اقتصاد ایران در ضعف شدید و نارسایی قرار گرفته و با چنین ساختار مصرفی مجبور خواهد بود به هر قیمت نازلی هم که شده است تن به خواست سرمایه گذاران خارجی بدهد. بخشی از پول های بازگردانده شده هم میباید به خرج تغییر تأسیسات راکتور آب سنگین اراک شود که چند سالی به طول خواهد انجامید. خرج و مخارج سوریه و این سو و آن سو منطقه هم جای خود دارد.
پنجم: اصلاح طلبان به مغلطه روی آورده و مدعی شده اند مذاکره کنونی و تسلیمنامه وین بهترین راه حل برای حل بحران اتمی بوده است. آنها برای موجه جلوه دادن این مدعا عنوان مینمایند جلوی ضرر را هر جا بگیریم سود است. آنها تعمدا تجاهل ورزیده و از این مهم غفلت مینمایند که آیا توهم اتمی ضرر بوده یا علتی که توهم اتمی را برساخته و متولد نموده است. یقینن توهم اتمی و فضاحت کنونی معلول رژیمی است که هر روز یک بحران برای ملت آفریده و مسلم از این پس نیز بحران های دیگری خواهد آفرید تا هزینه حماقتش را ملت ایران از جیب مبارک تقبل نمایند همانگونه که در بحران گروگان گیری اسارتنامه الجزایر را به دستان بهزاد نبوی امضا و ایران را به دستان امریکا سپرد. همان گونه که بحران هشت ساله جنگ را خلقت و عاقبت هزینه های هنگفت را با قطعنامه پانصد و نود و هشت روی دستان ملت نهاد. اگر قرار است جلوی ضرر گرفته شود اول باید ضرر را شناخت. ضرر همان رژیم ولایت فقیه است که همواره به گونه خلق الساعه بحران آفریده و می آفریند. حال اگر اصلاح طلبان در صدد جلوگیری از ضرر میباشند چرا سعی در حفظ و حراست از رژیم بحران ساز ولایت فقیه دارند؟؟؟
مضاف بر این آیا مذاکره کنونی که پای بیگانگان را به حدود جغرافیایی ایران گشوده است و ایران را در اسارت و قیمومت اجانب قرار داده است تنها راه و بهترین راه برون رفت از بحران بوده است؟؟؟ مشکل این گفتار پوچ اصلاح طلبان نشأت گرفته از بینش اشتباه آنان است که به جای نگاه به داخل به خارج چشم دوخته اند. کفایت مینمود حضرات به جای موضوعیت بخشیدن به ستون پایه خارجی و مذاکره با دول خارجی به دنبال راه حل در درون مرزهای کشور می بودند. اگر نگاه ها به داخل می بود همین کفایت مینمود که حاکمان ایران تمامی تأسیسات اتمی را بر میچیدند تا کل تسلیمنامه اتمی بلاموضوع شده و ایران به اسارت و قیمومت خارجی در نمی آورد.
|