اتهام: زن، ایرانی، متأهل، مشکوک


• به دفتر پلیس که مراجعه کردم ازم رضایت محضری شوهرم رو خواست و طبیعی بود که من نداشتم. بهشون توضیح دادم که شوهرم ایران نیست، ولی این کوچک‌ترین تأثیری نداشت. بهم توضیح داد که اگر شهروند کشور دیگری هم بودم، مثلاً آمریکا، اجازه شوهر لازم نداشتم، اما به عنوان کسی که فقط شهروند ایرانه به این اجازه احتیاج دارم. ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۱۲ مرداد ۱٣۹۴ -  ٣ اوت ۲۰۱۵




وقتی که من و شوهرم تمام شرایط ضمن عقد را امضا می‌کردیم و چند تا شرط هم خودمون اضافه کردیم، فکر می‌کردم خیلی زن باهوشی هستم. عقد ما بیشتر از یک عقد معمولی طول کشید. چون مجبور شدیم عاقد را به لحاظ حقوقی متقاعد کنیم که شرایط ضمن عقدی مثل حضانت طرفینی کودکان بعد از طلاق می‌تواند مبنای حقوقی داشته باشند. اما از این بی‌خبر بودیم که یکی از شرایط لازم برای زندگی انسانی من این است که شوهرم به من رضایت بده که تا آخر زندگی زناشویی اجازه خروج از ایران داشته باشم

من فراموش کردم

چند وقتی است که از تلویزیون تبلیغی پخش می شود که یک دختر جوان زیبا را روی صندلی هواپیما در حال آرامشی غیر قابل وصف نشان می‌دهد و در حالی که او به آرامی توی خواب لبخند می‌زند، اضافه می کند که سفر با ما (ایرلاین فلان) دربردارنده تأثیرات جانبی لبخند زدن ناخواسته است. قیافه این دختر رو با قیافه خودم مقایسه می کنم، وقتی بعد از یک ساعت و نیم فریاد زدن و دوازده ساعت استرس به خونه رسیدم

به دوشنبه صبح هفته قبل فکر می‌کنم، هفته گذشته، وقتی خسته از داد زدن و تقلا کردن کف سالن ترانزیت فرودگاه باکو نشسته بودم و نمی دونستم کی می‌تونم از این فرودگاه بیرون برم

ایرانی بودن و سفرهای بین المللی رفتن عوارض ناخواسته زیادی داره، ولی معمولاً لبخند زدن ناخواسته جزء این عوارض نیست

من امسال تابستان به ایران سفر کردم، تنها

دو روز مانده به سفرم متوجه شدم که پاسپورتم تنها برای دو ماه اعتبار دارد

عیبی نداشت، من داشتم می رفتم ایران، خونه، و تصمیم گرفتم که به محض ورود به ایران پاسپورتم را تمدید کنم

اما یک اشتباه هولناک کرده بودم، من یادم رفته بود که زن، شهروند ایران و متاهل هستم

به دفتر پلیس+۱۰ که مراجعه کردم ازم رضایت محضری شوهرم رو خواست، و طبیعی بود که من نداشتم. بهشون توضیح دادم که شوهرم ایران نیست، ولی این کوچک‌ترین تأثیری نداشت. بهم توضیح داد که اگر شهروند کشور دیگری هم بودم، مثلاً آمریکا، اجازه شوهر لازم نداشتم، اما به عنوان کسی که فقط شهروند ایرانه به این اجازه احتیاج دارم. با مریم، دوستم و وکیلم تماس گرفتم، گفت به محضری که دفعه قبل رضایت شوهرم را گرفته مراجعه کنم و سند را از آنها بخواهم. محضر منتقل شده بود، بعد از کلی پرس و جو محضر را پیدا کردم. مریم به من گفته بود که قانوناً محضر باید سند را نگه دارد، اما محضردار در کمال خونسردی به من گفت که اسناد اضافه رو ریختند دور. «رضایت همسر شما که چیز خاصی نبوده که ما نگهش داریم، می تواند دوباره بیاد و رضایت بده».

توی ذهنم به جعل سند فکر کردم، به هزار چیزی که معمولاً آدمی مثل من بهشون فکر نمی کنه و دست آخر به مشاور حقوقی دانشگاه ایمیل زدم، بهم گفت که ایرادی نداره و من تصمیم گرفتم که برگردم و اینجا توی دفتر حفاظت منافع ایران پاسپورتم را تجدید کنم

توی فرودگاه امام یک افسر من رو نگه داشت، ده دقیقه ای بدون عینک جلوش ایستاده بودم و اون تمام اجزای صورتم را با عکس گذرنامه پنج سال پیشم تطبیق می داد. بهم گفت که این عکس من نیست که روی گذرنامه است و اگر به خاطر شباهت کم عکس ویزا نبود، هیچ وقت اجازه نمی داد از کشور خارج بشم. بهم گفت که شانس آوردم که تا حالا با اون مواجه نشدم، مگرنه بهم اجازه نمی داد که اصلاً وارد کشور بشم. مطمئن بود که این گذرنامه من نیست. توی دلم داشتم فکر می کردم که تو نمی دونی من هیچ وقت عرضه تقلب توی امتحان‌های مدرسه رو هم نداشتم، چه برسد به جعل گذرنامه. در حالی که نمی دونستم بالاخره چی می‌شه، اجازه داد که برم …
….
سوار هواپیما شدم. دل توی دلم نبود. داشتم به فرودگاه مقصد فکر می‌کردم و به این که ممکنه برم گردونند.

رسیدیم به فرودگاه باکو. مسئولین ایرلاین آذربایجان گذرنامه من رو گرفتن و یکی از آنها بدون این که توضیح خاصی به من بده گذرنامه را با خودش برد. چند دقیقه‌ای عادی گذشت. منتظر جواب بودم. به من گفتند که چون من ایرانی هستم، باید بررسی بیشتری بکنند. نامه مشاور حقوقی دانشگاه را نشان‌شان دادم. گفتند که سر در نمی‌آورند و اهمیتی ندادند. گفتند که باید با آمریکا تماس بگیرند و بپرسند. پرسیدم کجای آمریکا؟ خودشون هم نمی‌دونستند

یک ساعت و نیم، دقیقاً به اندازه زمان بین پرواز قبلی و بعدی، من رو نگه داشتند. به یکی‌شون گفتم پروازم داره میره. با خونسردی گفت اون پرواز تو نیست. ما چمدان‌هات رو هم از بار درآوردیم و می‌خواهیم تو را به ایران برگردونیم. به سادگی به من توضیح داد که تو یک ایرانی هستی و ما خیلی اهمیتی نمی‌دیم. اما برای ایرلاین خوب نیست که یک ایرانی مشکوک را به آمریکا ببره

من؛ زن، ایرانی، متأهل و مشکوکم و باور نمی‌کنم

و توی یک فرودگاه جهان سومی گیر می‌کنم، چون دولت خودم از من حمایت نمی‌کند، به این اتهام که من متأهلم

سابقه کیفری: ازدواج!

زمان وقوع جرم: چهارده سال پیش!

توی ذهنم یکی بود که می‌گفت از خودت حمایت کن، داد بزن، تو مجرم بین‌المللی نیستی که با تو این‌طوری برخورد می‌کنن

یکی بود که می‌گفت فقط یک ساعت و نیم وقت داری، فریاد بزن، هزینه برخورد غیرانسانی با ایرانی‌ها را براشون بالا ببر. به خاطر اون صدای ذهنی من یک ساعت و نیم فریاد زدم

ساعت شش صبح شده بود،‌پروازم رفته بود و انرژی‌ام تمام شده بود. کف سالن ترانزیت نشستم و به شوهرم که منتظرم بود ایمیل زدم که دارند من رو برمی‌گردونند و اجازه پرواز به من نمی‌دهند

ناگهان دیدم که سه تا افسر دارند به سمتم می‌دوند. داد می‌زدند: بدو، بدو. نمی‌دونستم چی می‌گویند. فهمیدم که با آمریکا (و آخرش نفهمیدم کجای آمریکا) تماس گرفتند و اونها بهشون گفتند که من رو سوار هواپیما کنند. گیت‌های بسته رو باز کردن و من تا هواپیما یک نفس دویدم. ساعت شش و سه دقیقه من سوار شدم، درها رو بستند و ساعت شش و هشت دقیقه پرواز بلند شد
….
به شوهرم فکر می‌کردم که بهش ایمیل زده بودم و الان نگران بود

به خانواده‌ام که احتمالاً الان خبر داشتند و تهران نگرانم بودن

دوازده ساعت پرواز را با نگرانی گذراندم

حالم بد بود

خبری از لبخند ناخواسته نبود
….
وقتی رسیدم فهمیدم شوهرم و برادرم به هرکجا عقل‌شون رسیده زنگ زدند

به من ایمیل زدند، زنگ زدن، روی هر نرم‌افزاری که فکر کنی پیغام گذاشتن و روز بدی رو گذراندن

چمدان‌هام توی باکو مانده بود و سه روز بعد رسید خونه

به خاطر این که من زن، ایرانی و متاهلم

و نمی‌تونم مثل یک آدم بالغ توی کشور خودم گذرنامه‌ام را تمدید کنم

توی فرودگاه شهرم، هیچ‌کس سئوالی از من نکرد

مدارکم تکمیل بود و حق با مشاور حقوقی دانشگاه و حق با من بود

بدترین سفر عمرم را از سر گذروندم

و بعد از یک هفته دارم به این فکر می‌کنم که جرم من به عنوان یک زن متأهل ایرانی چی بود

از وبلاگ:سفر فمینیستی من