چپ، در آستانهی یک انتخاب
صعود به سپهر سیاست یا سقوط در نئولیبرالیسم؟
ریوار آبدانان
•
چپ ایرانی باید اقرار کند که بیش از حد دچار وازدگی سیاسی شده است. چپی که از سیاست دوری کند لاجرم به سمت لیبرالیسم کشیده میشود. چرا که خواست نهایی لیبرالیسم این است که جبههی ضدسرمایهداری را در حالت رخوتزدگی و انفعال باقی نگه دارد. سرمایهداری برای آنکه بتواند به حالت نظام انحصار قدرت درآید بیش از هرچیز به غصب حوزهی سیاست میپردازد
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
دوشنبه
۱۲ مرداد ۱٣۹۴ -
٣ اوت ۲۰۱۵
یکراست و بیحاشیه به سراغ اصل مطلب میروم: چپ اگر توازنی صحیح میان جنبهی جهانشمول و جنبهی بومی فعالیتهای خود فراهم آورد میتواند در این زمانهی بس آشوبزده، جهشی بزرگ صورت دهد. جهانشمولبودن مبارزات چپ جهت گذار از ملیگرایی اهمیتی حیاتی دارد. ملیگرایی، نوعی جزءگرایی قدرتطلبانه و یکی از سلاحهای مرگبار سرمایهداری است که از آن برای درگیرسازی ملتها و تجزیهی کلیت جغرافیایی جهان و بهویژه خاورمیانه سود میجوید. اما عدم بومیبودن مبارزات آزادیخواهانه نیز مانع از هویتیابی و خودویژگی تنوعات اجتماعی میگردد و به دیکتاتوری میانجامد(ولو یک دیکتاتوری کارگری). بنابراین باید از دوگانهی «یا مطلقا جهانشمولی یا مطلقا جزءگرایی» گذار کرد. برای ایجاد توازن نیز علاوه بر ضرورت نظری، به استراتژیهای مشخص سیاسی نیاز هست. اصولا در این مقطع زمانی دو رویداد تاریخی در منطقهی خاورمیانه بروز کرد که نویدگر تلاش جریان چپ برای رسیدن به پختگی سیاسی است: اولی انقلاب روژآوای کردستان مقاومت کوبانی و دومی پیروزی حزب دموکراتیک خلقها در ترکیه. ساختار فکری و سازمانی عوامل شکلدهندهی این دو رویداد، چیزی فراتر از چپ در معنای کلاسیک آن بود. به اندازهای که جنبهی بومی(کردستانی و خاورمیانهای) این رویدادها برجستگی داشت جنبهی جهانشمولی، چندهویتی، چندملیتی و فرامنطقهای آن نیز مشهود بود. به همین دلیل کنشگران این دو رویداد قادر به عمل سیاسی موثر در فضای زندگی اجتماعی گردیدند بیآنکه به دام ملیگرایی جزءنگر یا توتالیتاریسم جهانگستر بیفتند.
مباحث نظری چپ نو بسیار گسترده است. بهویژه نقد قدرت و نقد دولت ـ ملت پیشرفت عظیمی کرده. جستجوی آلترناتیوهای ضدقدرتی و نادولتی در میان طیفهای چپ نویدگر آن است که از تجارب مبارزات سوسیالیستی و آنارشیستی یک قرن گذشته درسهای بزرگی گرفته شده است. با وجود این پیشرفت نظری، هنوز هم حضور چپ در سیاست به هیچ وجه پررنگ نیست. هرچند فرصت تاریخی کنونی برای تبلور نظریات چپ در سپهر سیاسی و در عمل بینظیر است. نظام سرمایهداری در باتلاق بحرانهای مادیـ معنایی دستوپا میزند. هر سه پایهی نظام سرمایهداری اعم از دولت ـ ملت، سودگرایی بیشینه و صنعتگرایی بیشتر از آنی که تصورش را داریم فرسوده شدهاند. اصولا رژیم حقیقتی که نظام سرمایهداری پی افکنده هم از حیث ذهنی(پوزیتیویسم) و هم از حیث جسمی(فردگرایی افسارگسیخته) به بنبست و آستانهی فروپاشی رسیده است. اکنون دقیقا در لحظهی تبلور ارادههای کمونال و آزاد هستیم. و این رسالت بر عهدهی چپ و مبارزان سوسیالیست قرار دارد.
خلاء نبود استراتژیهای سیاسی نیرومند از سوی جریان چپ عمیقا حس میشود. به کشورهای خاورمیانه و اوضاع آنها نگاهی بیاندازیم. ترکیهای که خود را دژ فولادین سرمایهداری(از نوع سبز اسلامگرا) میدانست سالها شاهد انفعال چپ بود. چپ به اندازهی هویتهای ملی(نظیر کردها) با پاکسازی رویارو گشت. پکک هم با درونّهی سوسیالیستی، فراملیتی و دموکراتیک خود و هم با جنبهی هویتخواهانهی کردستانی، چهار دهه است که در فضای سیاسی ترکیه حضور فعال دارد. سانتیمتر به سانتیمتر حرکت کرد و هرگز تن به انفعال نسپرد. استراتژی و تاکتیکهایش را طراحی کرد و پیش آمد. نتیجهاش این شد که اکنون چپ ترکیه در آستانهی احیاشدن است. پیروزی حزب دموکراتیک خلقها در انتخابات ترکیه تنها گوشهای از سیاسیشدن چپ در ترکیه است. حضور در پارلمان، هرگز سقف مطالبات این جریان محسوب نمیشود. نظریهی ملت دموکراتیک و تحدید الیتهای قدرت بهگونهای که جامعه بتواند مدلی خودمدیر و غیردولتی برای خود برسازد، خواست و برنامهی اصلی این جریان نوین است. بنابراین میتوان گفت که چپ ترکیه به یمن فعالیتهای پکک به فضای سیاست بازگشته است. چپ بدون سیاست قادر به زیستن نیست. چرا که جامعهی بدون سیاست، لاجرم تن به سلطه خواهد داد. بنابراین چپی که آزادی جامعه، دموکراسی و جامعهگرایی را آرمان خود قرار میدهد نمیتواند از صحنهی سیاست و فعالیت روزانهی سیاسی برکنار بماند. این تجربهی چپ در ترکیه از بعد بومی گذار کرده و توجه جامعهی جهانی را به خود جلب کرده است. بسط این شیوهی مبارزه در کل منطقه و جهان میتواند چپ را از کنارههای حاشیهای نظام به متن سیاست و مبارزه در مقابل نظام بازگرداند.
مقاومت تاریخی کوبانی نیز یک شوک جدی به جهان چپ وارد کرد. این مقاومت به اندازهی بعد نظامی(و بهعبارت صحیحتر خودـ دفاعی) یک مقاومت سیاسی نیز بود. کوبانی و دیگر کانتونهای روژآوا درونهای کنفدرال دموکراتیک دارند. اصولا نوعی رژیم سیاسی خودمدیر و دموکراتیک هستند. حملهی داعش به کانتونها به اندازهای که با هدف فتح نظامی صورت گرفت، نوعی حملهی سیاسی هم بود. حملهی سیاسی نظام سرمایهداری بود به رژیم دموکراسی رادیکال خلقّها. چرا که کانتون و شیوهی سیاست دموکراتیک آن مثل وصلهی ناجوری است که به تن نظام جهانی(با آن دموکراسی لیبرال فرتوتش) نمیچسبد.
در چنین فضایی چپ ایران کدامین رویکرد سیاسی را برمیگزیند؟ آیا زمان طرح استراتژیهای سیاسی مشخص و عمل سیاسی نیامده است؟ آیا نظریهپردازیهای دور و دراز اگر به عمل سیاسی نینجامد حاوی ارزشی اجتماعی خواهد بود؟ به نظرم چپ ایرانی باید اقرار کند که بیش از حد دچار وازدگی سیاسی شده است. چپی که از سیاست دوری کند لاجرم به سمت لیبرالیسم کشیده میشود. چرا که خواست نهایی لیبرالیسم این است که جبههی ضدسرمایهداری را در حالت رخوتزدگی و انفعال باقی نگه دارد. سرمایهداری برای آنکه بتواند به حالت نظام انحصار قدرت درآید بیش از هرچیز به غصب حوزهی سیاست میپردازد. هرچه فرصت سیاستورزی از دست جامعه خارج شود امکان رسیدن به قدرت و سود بیشینه نیز برای نظام سرمایهداری افزونتر میگردد. بنابراین بدون یک مبارزهی سیاسی جدی نمیتوان از رسیدن به آزادی، دموکراسی و سوسیالیسم بحث کرد. به نظر میرسد در این مقطع زمانی جریانات چپ به تکاپو افتادهاند تا سیاست را از حالت حوزهی انحصار الیتهای سرمایه درآورند و مجددا آن را به حالت حوزهای جهت خوداندیشی و کنش جامعه درآورند. این است راه برونرفت چپ از وضعیت بحرانزدهی کنونی. جامعهی ایران نیز به یک پیشاهنگی نظری و به همان اندازه سیاسی نیاز دارد. جامعهی ایران از پتانسیل سیاسیشدن بالایی برخوردار است. اگر چپ با همهی خوانشها و طیفهای مختلفش به سطحی از سازمانیشدن برسد که قابلیت سیاستپردازی داشته باشد آنگاه میتواند این پتانسیل را به تحرک وادارد. اینک دقیقا مقطعی است که چپ از پشت میز مطالعه برخیزد و آموزههایش را در پلاتفرمی مشترک ارایه دهد و دست به عمل سیاسی بزند. چپ هرگاه برای رویدادهای ایران از موضعگیری و پاسخ سیاسی لازمه برخوردار گشت آنگاه است که میزان درستی نظریات و کموکاستیهایش محک خواهد خورد. در این مسیر میتوان دل به کمالیافتن چپ بست. وگرنه چپی بدون سیاست یک چپ نوستالژیک و رمانتیک است که نهایت آن ذوبشدگی در دیگ نئولیبرالیسم خواهد بود.
|