به یک جنین


مجید نفیسی


• ناگهان آزاد گشتی
دُم تکاندی
لب گشودی:
"آب! آب!" ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۱۴ مرداد ۱٣۹۴ -  ۵ اوت ۲۰۱۵


 
 ناگهان آزاد گشتی
دُم تکاندی
لب گشودی:
"آب! آب!"
از کلافِ روزهای او گذشتی
گفتی:
"ای حساب از دست رفته!
اینک منم این جا."

من پدر گشتم
و او مادر
با یک سخن بر لب:
"آی! ماهی آزاد!
مهلتی بایست
زندگی سخت است در تبعید.
وقتِ دیگر آی!
فصلِ خوشتر زای!"

در میان راه
تا مطب جراح
آتشی تابید در بطنش
و به جان من
همچو آن هستینه ی خودجوش
که می گویند آغازید
زندگی را بر فراز خاک.
گفت: "بودش آیا طرح؟"
و گفتم: "یا که طراحی؟"

باز می گردیم
به سرای خود.
آن چه می مانَد
چیدن دام است
انتخابِ نام.
می گوید: "آزاده!"
و می گویم: "یا آزاد!"
هر دو می خندیم.

۱۷ اکتبر ۱۹٨۷