استفاده و سوءاستفاده از تاریخ
•
حکومت اسلامی دوباره به پخش «اعترافات» تلویزیونی قدیمی روی آورده است. این متن بخش هایی از کتاب آبراهیمان است که «اعترافات تلویزیونی» رهبران حزب توده ی ایران را تشریح می کند
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
آدينه
۱۶ مرداد ۱٣۹۴ -
۷ اوت ۲۰۱۵
اخبار روز - گزارش دریافتی: بازهم پخش مجدد اعترافات تلویزیونی رهبران حزب توده ایران در تیرماه ۱٣۹۴ چشمان مردان و زنانی که روزگاری دل در گروی سوسیالیسم واقعا موجود داشتند، تر کرد. همانطور که متاسفانه انتظار می رفت چندان صدای اعتراضی نیز برنخاست. جناحهای بورژوازی ایرانی به خوبی دریافته اند که در صورتیکه به حزب توده ایران حمله کنند، چندان مقاومتی از سوی چپ ایران بروز نخواهد کرد، چراکه چپ ایران خود از حزب توده ایران، گاه بیشتر از سرمایه داری حاکم متنفر است. اما این رویکرد اشتباه است. چپ ایران در کلیت خود، در چشم بورژوازی ایرانی یکپارچه است و در صف محرومان و زحمتکشان ایستاده و بالنتیجه مستحق تخفیف و سرکوب است. به همین دلیل باید دفاع را از نقطه ی ضعف آغاز کرد.در این راستا، باید بر ناحق بودن اعترافات تلویزیونی از سوی هرکس و هر جریانی پای فشرد و قربانیان آن را مستحق همدلی و همدردی دانست. باید جسم خرد شدهی رهبران کهنه کار حزب توده ایران در زیر شکنجه را به دیده گرفت و سخنانی را که به عنوان اعتراف بیان کرده اند به هیچ شمرد. باید در کنار نقد گذشته، به سرمایه داری ایرانی اجازه نداد که بخشی از چپ را در برابر بخشی دیگر قرار دهد. باید به امید دنیایی بهتر رزمید و از تاریخ درس گرفت، تاریخی سراسر رنج و ایثار که چپ ایران به حق به آن مفتخر است و در برابر تحریف آن از سوی سرمایه داری ایرانی و البته جهانی، ایستاد...آنچه می خوانید در حقیقت تلاشی است برای بیرون کشیدن واقعیتهای تاریخی از زیر خاکستر فراموشی که استاد، یرواند آبراهامیان به خوبی انجام داده است. امید است که متن کامل این فصول به زودی در اختیار علاقه مندان قرار گیرد. تا آن روز ذکر این نکته ضروری است که ترجمه آن به رفیق دربندمان یاشار دارلشفا تقدیم شده است.
در شب اول ماه مه ۱٣۶۲/۱۹٨٣، صدا و سیمای جمهوری اسلامی مخاطبانش را شگفتزده کرد. تلویزیون ایران رهبران کهنه کار حزب توده ایران را نشان داد که به جرائم و تخلفات بزرگشان از جمله وابستگی «به ایدئولوژی بیگانه» اعتراف میکردند [۱] اعترافات تلویزیون در ذات خودش امر چندان جدیدی نبود. از سال ۱٣۶۰ صفی طولانی از مخالفان [جمهوری اسلامی] همچون مصدقیها، طرفداران پیشین آیتالله خمینی، سلطنتطلبها و اعضای مجاهدین خلق به تلویزیون آمده و پذیرفته بودند که در «توطئه چینیهای خبیثانه» شرکت داشته و همچنین در «ارتباط خائنانه با قدرتهای خارجی» قرار داشتهاند. هیچ کدام از محتویات اعترافات رهبران حزب توده نیز بدیع و نو نبود زیرا چپ ایران از قدیم الایام متهم به توطئه چینی و خیانت به کشور، پراکندن تخم اندیشههای بیگانه و از همه بیشتر جاسوسی برای اتحاد شوروی بود.
آنچه موجب شگفتی در اعترافات سال ۱٣۶۲– که تا ده ماه بعد هم به صورت متناوب پخش می شد- بود تکیه بیش از حد بر امر تاریخ بود.
مسأله تاریخ در اعترافات سه تن از مهمترین رهبران حزب توده خود را بیشتر نمایان کرد: نورالدین کیانوری، دبیر اول ۷۱ ساله حزب، احسان طبری ۶٨ ساله اصلیترین تئوریسین حزب توده از میانه دهه ۱٣۲۰/۱۹۴۰ و محمود اعتمادزاده (معروف به م.آ به آذین) نویسنده معروف و هوادار جدی حزب توده، از اوایل دهه بیست. اولین برنامه تلویزیونی با اعترافات به آذین شروع شد و در این اعترافات سه نکته برجسته شد:
این درس که اسلام فقاهتی درک درست از گذشته را در اختیار میگذارد، تأویل مارکسیستی از تاریخ نادرست است و تندروهای سکولار در ایران به واسطهی ایدئولوژی بیگانهشان به مردم ایران خیانت کردهاند.
اعترافات سه رهبر حزب توده از همین الگو پیروی میکرد. آنها با درود به «امام خمینی رهبر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی» شروع میکردند. سپس بر این نکته انگشت میگذاشتند که زندان کوتاه مدتشان، این فرصت را برای آنان فراهم آورده که تاریخ را بیشتر مطالعه کنند. کیانوری اولین اعتراف بلند خود را با این نتیجهگیری پایان داد که چپ نیازمند مطالعه عمیق و دقیق جامعه و تاریخ ایران است. طبری اعلام میداشت که او [در زندان] به این تشخیص رسیده است که تمام کارهای زندگیاش پیش از آنکه مسئولان زندان او را به نویسندگان اسلامی، به خصوص آیتالله مطهری آشنا کنند، تباه و نادرست بوده است. طبری توضیح میداد که کتابهایش به واسطهی استفاده از منابع بیگانه (اروپایی، صهیونیستی، فراماسونی و مارکسیسم اردوگاهی) و همچنین استناد به کارهای کسروی و سنگلجی بیمصرفند و او اشکالات کار کسروی را در زندان به واسطهی خواندن کتاب امام خمینی- کشف الاسرار- درک کرده است. یکی دیگر از رهبران میان رتبه حزب توده پیش از اعدام، دفاعیهاش را به این اختصاص داده بود که از زندانبانان به واسطهی تبدیل زندان به دانشگاه تشکر کند.
همه رهبران حزب توده که [به اعتراف وادار شده بودند] اعلام میداشتند که کاش بتوانند اشتباهاتشان را افشا کنند و مانع گمراهی نسل جوانتر بشوند. به عنوان یک نمونه طبری به جوانان انزار میداد که مارکسیسم لاجرم آنها را از مردم، تاریخ و فرهنگ خودشان جدا میکند.
رهبران حزب توده، روحانیت را به این واسطه که قهرمانانه مردم را در طی تاریخ راهبری کرده، تحسین میکردند. به آذین اظهار میداشت که روحانیت از رابطه نزدیک با مردم مستضعف در طی هزاران سال برخوردار بوده است.
کیانوری نیز اعلام میکرد که مارکسیسم در برابر روحانیت هیچ امیدی برای موفقیت ندارد چرا که آنان نه فقط مسلح به «اسلام مبارز» هستند بلکه مستظهر به پشتیبانی مردم هستند. علاوه بر این، همهی این رهبران متفق القول بودند که «ایدئولوژی بیگانه» باعث وابستگی آنها به «روسها» ، توطئهچینی، عدم درک درست جامعهی خود، قبله درست کردن از روشنفکران [سکولار] و بیاعتنایی به فرهنگ مذهبی کشورشان شده است. کیانوری در اولین مصاحبه تلویزیونی، منبع «همه» تخلفات [حزب] را ایدئولوژی بیگانه دانست. در دیگر برنامههای تلویزیونی او از «تخلفات» صحبتی نکرد بلکه به جای تخلف از لغاتی چون «گناه، بیماری و خیانت بزرگ» استفاده کرد.
یک نمونهی روشنتر این بود که هر یک از این رهبران حزب چهار برههی تاریخی را برمیشمردند که چپ در آنها به ایران خیانت کرده است: انقلاب مشروطه به خصوص خلع سلاح قهری جنگجویان ستارخان [در پارک اتابک] در سال ۱۲٨٨/۱۹۱۰؛ جنبش جنگل در سالهای ۲۱-۱۹۱۵/ ۱٣۰۰-۱۲۹۴؛ که با مرگ رهبر آن میرزا کوچک خان در کوهستانهای جنگلی گیلان پایان گرفته بود؛ به قدرت رسیدن رضاشاه در سالهای ۲۵-۱۹۲۱/ ۱٣۰۴-۱٣۰۰ و به خصوص جبهه مخالفی که مدرس با به سلطنت رسیدن رضاشاه تشکیل داده بود و دولت دکتر مصدق در سالهای ۵٣-۱۹۵۱ (٣۲-۱٣٣۰) که با سقوط دولت او به واسطه کودتای تلخ ۲٨ مرداد. از زمان اعترافات تلویزیون سال ۱٣۶۲ این چهار برههی تاریخی به صورت دائمی در تبلیغات رسمی دولت ظاهر شد: در روزنامهها، اخبار رادیو، تریبون نماز جمعه،کتابهای درسی و حتی نشریات روشنفکری. منابع رسمی حکومت گاه از این اعترافات برای اثبات ادعاهای خود استفاده میکردند. جمهوری اسلامی مطمئناً برای هیچ و پوچ از تاریخ استفاده نمیکرد. در واقع این شیوهی استفاده از تاریخ به شکلی غیرمرسوم و معمول باعث ایجاد مشکل در دریافت «حقیقت تاریخی» میشد.
این فصل سه هدف به هم مرتبط را دنبال میکند. اولین هدف توصیف چگونگی استفاده رژیم از این برهههای تاریخی به مثابه «لحظات معنادار» است که در آن چپ به ملت خیانت کرده، حال آنکه در همان بازههای زمانی روحانیت علیه امپریالیسم، فئودالیسم و استبداد ایستاده است. سپس این بخش به جنبههایی از این برهه های تاریخی خواهد پرداخت که به] دست جمهوری اسلامی برجسته شده، کوچک شمرده شده و یا حتی کاملاً نادیده گرفته شده است.
هدف دوم این است که نشان دهد رژیم چگونه از تاریخ استفاده میکند تا همچون مشروعیت مذهبی، مشروعیت مردمی نیز پیدا کند. اگرچه خمینی (حداقل در رسالهی دینیاش) از متون مقدس برای اثبات حق روحانیون برای حکمرانی سود برده، جمهوری اسلامی از این حربه نیز سود میبرد که روحانیون کشور را با شجاعت و شهامت از دست امپریالیسم، فئودالیسم و استبداد نجات دادهاند. این نوع مشروعیت نه چندان بر مبنای حقوق الهی که بر روی کارکرد سکولار [حاکمان] در حفظ استقلال مملکت قرار دارد.
هدف سوم نشان دادن این مسأله است که تبلیغات رژیم نه فقط برای به حاشیه راندن چپ طراحی شده بلکه برای جلب نظر ملیگرایان غیردینی (که در ایران به عنوان مصدقی شناخته میشوند) نیز بوده است. در تاریخنگاری ایرانی، این چهار برهه ی تاریخی، بسیار مناقشهبرانگیز هستند به خصوص به خاطر آنکه ملیگرایان برجسته را از چپگرایان شاخص در تاریخ ایران جدا میکنند. ستارخان نجاتدهنده انقلاب مشروطیت از یپرم خان سوسیال دمکرات ارمنی رئیس نظمیه تهران، کوچکخان جنگلی از حیدرخان عمواغلو رهبر حزب کمونیست، آیتالله مدرس از سلیمان میرزا اسکندری بنیانگذار حزب اجتماعیون (سوسیالیست) و البته مصدق از کیانوری و دیگر رهبران حزب توده ایران، این نکته نیز باید ذکر شود که جمهوری اسلامی- همچون اکثر حکومتها که خواهان سادهسازی امور هستند- حداکثر تلاشش را میکند تا امور به شدت پیچیدهی ایدئولوژیک را به تقابلهای سادهی فردی تقلیل دهد که در آن یک طرف تجسم خیر و طرف مقابل شرارت محض باشد.
|