تشخیص درست مهرنامهایها*
یاسر عزیزی
•
درک چنین واقعیاتی است که عزم عمومی جناحهای مختلف اردوی فرهنگ و ساختار مسلط، در کوبیدن مارکسیسم و اندیشهی چپ از ترس اوجگیری و گسترش دوبارهی آن را توضیح میدهد، چه به سابقهی همین امروز خود غرب، اندیشهی چپ و سوسیالیسم همچنان تنها بدیل ستم ساختاری حاکم بر جهان است
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
يکشنبه
۱٨ مرداد ۱٣۹۴ -
۹ اوت ۲۰۱۵
سالهاست که ذهن و زبان اکثریت افراد جامعهی ما به گستردگی درگیر آمار و ارقام فساد و اختلاس و لیست نامهای برخی از کسانی است که آنها را رقم زدهاند. جز در موارد بسیاری که این نامها با حروف مبهمی طرح میشوند، گاهی نیز اسامی مشخص و شناخته شدهای بر سینهی جراید نقش میبندد که بازی را جذابتر و دیدنیتر هم میکند.
بحران آب همهی ارکان زندگی مردم را تهدید میکند، عمدهی تبلیغات رسانهای رسمی اما بر ضرورت صرفهجویی در مصرف آب خانگی تکیه میکنند، حال آنکه به نظر قریب به اتفاق کارشناسان، مصرف خانگی سهمی ۲ و نیم تا ۵ درصدی در کل مصرف آب دارد.
تخریب و نابودی محیط زیست در کانون همهی بحرانها قرار گرفته است اما هنوز «شهر ما خانهی ماست» گل سرسبد تبلیغات زیستمحیطی است، تو گویی عمق یافتن بحران محیط زیست در آشغالپاشی اهالی تنگدست زمین خلاصه شده است.
بیتردید کسی از اهل درد و مشتاق بهبود اوضاع را نمیتوان یافت که رسوایی مفسدین و اختلاسگران را نپسندد، فایق آمدن بر بحران آب را نخواهد و نابودی محیط زیست را معادل نابودی نوع بشر به طور خاص نداند، اما این مهم آیا همهی آن چیزی است که مردم باید بدانند؟
همیشه دستهایی هست که با عمدهکردن ریزعاملها، پردهی پنهانسازی بر چشم مردم میکشند و نزدیکبینشان میکنند تا مبادا به درک ریشهای مشکلات ره ببرند.
بینش جامعهشناختی و بحران جامعه
طی ماههای اخیر دو سخنرانی از «یوسف اباذری»** منتشر شده و بنا بر ظاهر امر چنان به هدف نشسته است که مدافعان فرهنگ مسلط را به واکنش واداشت، به گونهای که او را که خواهان احیای جامعهشناسی شده است، به «جامعهنشناسی» متهم کردهاند و بر او تاختهاند. تا همین جای کار تردیدی نیست که اباذری درست تشخیص داده است. با این همه، سخنان اباذری چندان هم تازگی ندارد. سالها پیش از او «سی.رایت.میلز» نیز در اثری مهم با عنوان «بینش جامعهشناسی؛ نقدی بر جامعهشناسی امریکایی» (که به فارسی هم برگردانده شده است)، چنین نقدهایی را بر جامعهشناسی مسلط شده وارد کرد. نقدی که اگرچه بهطور مشخص بر جامعهشناسی در امریکا متوجه بود اما در همهی سالهای بعد از آن به واسطهی سیطرهی چنان گرایشاتی بر همهی محافل آکادمیک و رسمی جهان، امروزه به آسانی قابل تعمیم به سایر نقاط نیز هست و از اتفاق نقدهای میلز حاوی همان مضامینی است که در سخنان اخیر اباذری در دانشکدهی علوم اجتماعی دانشگاه تهران نیز مندرج بود. میلز اما به رغم اباذری که خواهان احیای آموزش آکادمیک در برابر روند تحقیقگراییهای پوچ و پژوهشگریهای بیاثر در دانشگاهها شده است، چندان امیدی به آکادمی ندارد و خود مینویسد که منظورش از «بینش جامعهشناسانه، جامعهشناسی آکادمیک نیست» (میلز؛ ص۳۳، از پاورقی)، بلکه مراد او ایجاب و وجود «بینش جامعهشناختی» در میان مردم است. او با طرح این ادعا که «تودهی مردم تنها به آمار و اطلاعات نیاز ندارند - [چه] در این عصر آمار و ارقام - اذهان مردم آنچنان انباشته از آمار و گزارشهاست که حتا از قدرت هضم آنها فزونی یافته است» (همان؛ ص۲۰) بر این باور است «آنچه تودهی مردم به آن نیاز دارند و آنچه مردم احساس میکنند باید داشته باشند، بینش جامعهشناسانه است که به یاری آن بتوانند اطلاعات و آمار را به نحوی به کار برند و قدرت استدلال خود را طوری توسعه دهند که از آنچه در جهان و در درون ذهن آنها میگذرد، نتایج مشخصی به دست آورند.» (همان؛ ص۱۹-۲۰) در حقیقت به زعم این جامعهشناس بزرگ، در زمانهای که بر اثر تمهیدات ساختاری «به جای طرح و بررسی مشکلات مربوط به کار خردسالان فقیر، به بحث دربارهی کتابهای کودکان و به جای طرح مسئلهی فقر، به موضوع اوقات فراغت توجه میشود و از طرفی بسیاری از مسائل عمومی و مشکلات خصوصی افراد در چارچوب گرفتاریهای درونیشان طرح میشود و غالبن به طور مرموز و رقت انگیزی از طرح مسائل و مشکلات جامعهی خودداری میشود ... و بنا بر این خواستهها و منافع دو/سوم جامعهی بشری پیوسته در معرض غفلت و بیتوجهی قرار میگیرد و خلاصه این که به طور عمده زندگی فردی جدا از نهادهای اجتماعی حاکم بررسی میشود» (همان؛ ص۲۷)٬ بینش جامعهشناختی است که میتواند در کشف رازهای پنهان در پشت این تقلیلگراییهای معنادار و قلبنماییهای هدفمند، موثر باشد و چشم مردم را به نور خود بر واقعیتهای تلخ جاری در جامعه باز کند، چرا که جز این و از آنجایی که «در چنین اوضاع و احوالی، هیچکدام از مشکلات خصوصی افراد بدون شناخت بحران ناشی از جاهطلبی و رقابت که جزو خصلتهای ذاتی نظام سرمایهداری است، نه قابل بیان است و نه میتوان برای آنها راهحلی پیدا کرد.» (همان؛ ص۲۸) با جامعهشناسی مسلط شده که در سرتاسر آموزهها و انگارههای خود بر آن است تا لایهها و حوزههای مختلف جامعه را جدای از هم بررسی نموده و در نهایت با فردی کردن مبتذل و بیریشه شدهی مشکلات و گرفتاریها، رنج عمومی را در صورت عارضهای فردی به روانشناسی مد روز ارجاع دهد، نه تنها راه به جایی نمیتوان برد، بلکه در یافتن ریشهی واقعی مشکلات نیز راهی بیراهه میشویم. هم از این روست اگر میلز جهت درک واقعی و ریشهیابی مشکلات، ضرورت بهرهگیری از سنت جامعهشناسان کلاسیک نظیر «کارل مارکس» و «ماکس وبر» را گوشزد میکند، چه بر اساس آن به امکان «بینش جامعهشناسانه»ای مجهز میشویم که به یاری آن میتوانیم «تاریخ جامعه و سرگذشت فردی و روابط میان آنها را درک کنیم» به این دلیل ساده که «بینش جامعهشناسانه وسیلهای ست برای عبور از یک چشمانداز به چشماندازی دیگر - از مسائل سیاسی به مسائل روانی، از مطالعهی یک خانواده به مطالعهی تطبیقی درآمدهای ملی کشورها، از یک مدرسهی مذهبی به یک پادگان نظامی و خلاصه از بررسی یک کارتل نفتی به مطالعهی شعر معاصر. به بیان دیگر، بینش جامعهشناسانه وسیلهای ست برای تبیین غیرشخصیترین و تاریخیترین دگرگونیها تا نزدیکترین خصلتهای شخصیت انسانی و تشخیص روابط متقابل آنها.»(همان؛ ص۲۲)
چنین صورتی از جامعهشناسی است که وقتی کسی چون یوسف اباذری ضرورت آن را پیش میکشد و به مرزهای آن اشاره میکند، چنان پایههای معرفتی حامیان فرهنگ مسلط را به لرزه درمیآورد که ناگزیر به واکنش ستیزهگرانهشان میکند تا هر معرفت جامعهشناختی از این دست را به چوب تکفیر و سرکوب برانند و در این درکوبیدن غوغاگرانه و زردروی، کوبیدن و نفی کدام معرفت و درکی فوریتر و ضروریتر از معرفت مارکسی و افقهای سرکش آن؟
هم از این روست که میتوان به خوبی دریافت که چرا مدافعان بیچون و چرای وطنی نولیبرالیسم اینهمه وقت و همت خود را به بازنوازی کینتوزانهی مارکس و مارکسیسم صرف میکنند و خطر را از کجا میبینند. روشن است که دست یافتن به چنین بینش جامعهشناسانهای که از آن سخن رفت و بهره بردن اندیشهگرانه از آن، ما را ناگزیر میکند به ماورای شکل ظاهری رویدادها و واقعیتها برویم تا درک صحیحتری از جوانب قضایا به دست بیاوریم و این درست همان چیزی است که «آنها» نمیخواهند.
درک عمیق و ریشهای از مشکلات است که مردم را بر آن میدارد تا همزمان با تلاش اهالی صنعتِ فرهنگ و رسانههای مسلط در جهت تقلیل تمامی معضلات ساختاری به وجود فساد تعدادی فرد مشخص، حتا با استناد به گفتههای اقتصاددانان سرمایهداری، چشمشان را به ریشهی واقعیت باز کنند و بفهمند که «سیاستهای نولیبرالی به علت غلط بودنشان شکست خوردهاند، نه به این علت که عوامل محلی ضد توسعه، مانند فساد یا فرهنگ نادرست، آنها را تحت الشعاع قرار داده و به شکست کشانده است.»(چانگ، ص۲۴۵) و خطاب به صاحبان قدرت و متولیان دولت و مطبوعات حامی آنها که بیش از هرچیزی تکیهی خود را به فروپوشانی ریشهی مشکلات در قاب دلفریب افشای مفاسد اقتصادی گذاشتهاند، آگاهانه بگویند که دریافتهاند «نیکوکاران نابکار[که معتقدند سیاستهای نولیبرالی نمیتواند اشتباه باشد]، فساد را نه تنها به عنوان توجیهی ناموجه برای شکست این سیاست به کار میگیرند، بلکه راهکار مورد حمایتشان برای حل مسئلهی فساد هم غالبن به جای تخفیف، به تشدید فساد»(چانگ، ص۲۵۴) خواهد انجامید.
نگاه عمیق و ریشهیابانهای که مهرنامهایها از آن میترسند به خوبی درخواهد یافت که بحران آب نه محصول مصرف خانگی ۲ تا ۵ درصدی مردم بیچارهای است که ناگزیر از مصرف آب هستند (پر واضح است که مصرف بیرویه در همین حدود هم مذموم است) و نه ناشی از صِرفِ اتخاذ روش سنتی کشاورزی در میان کشاورزان بینوایی است که بهرغم بینتیجه بودن دایمی کارشان، راهی جز کوفتن بر همین در بیچارهگی و بیپناهیشان ندارند، بلکه در برقراری سیستمی فسادخیز است که با تکیه بر دلالی و رانت، سرمایهها و ثروت طبیعی مملکت را به نفع حسابهای یک اقلیت بسیار کوچک سیاسی - نظامی مصادره و چپاول میکند تا از رشد عمومی جامعه و صنعت که مخل منافع آن اقلیت است جلوگیری کند و الا کدام کشاورز سادهدلی است که نخواهد با مکانیزه کردن شکل تولید خود به تداوم امکان حیات بشر ضربهای وارد کند؟
درک چنین واقعیاتی است که عزم عمومی جناحهای مختلف اردوی فرهنگ و ساختار مسلط، در کوبیدن مارکسیسم و اندیشهی چپ از ترس اوجگیری و گسترش دوبارهی آن را توضیح میدهد، چه به سابقهی همین امروز خود غرب، اندیشهی چپ و سوسیالیسم همچنان تنها بدیل ستم ساختاری حاکم بر جهان است.
--------------
اشارات
* «مهرنامهایها» در اینجا وصفی عام است که از آیتالله خامنهای به اعتبار یکی از سخنرانیهای رمضان امسال وی، تا جناحهای اصلاحطلب و کارگزاران را همزمان پوشش میدهد.
** دو سخنرانی یکی در زمینهی فوت خوانندهی پاپی که سوگ عمومی مردم هیجانی ما را باعث شد و دیگری سخنرانی به مناسبت روز جامعهشناسی در دانشکدهی علوم اجتماعی دانشگاه تهران که هر دو در دسترس هستند.
منابع
- چانگ، ها جون. نیکوکاران نابکار(افسانهی تجارت خارجی آزاد و تاریخچهی پنهان سرمایهداری) ترجمه میرمحمود نبوی و مهرداد(خلیل) شهابی، انتشارات کتاب آمه، چاپ اول، تهران، ۱۳۹۲
- میلز، سی.رایت. بینش جامعهشناختی؛ نقدی بر جامعهشناسی امریکایی، ترجمه عبدالمعبود انصاری، شرکت سهامی انتشار، چاپ دوم، تهران، ۱۳۷۰
تارنمای نویسنده مطلب: http://azizi61.wordpress.com
|