بخش ۱- جوش های احلیل مارکس و لیبرالیزم رانتی - فرج سرکوهی

نظرات دیگران
  
    از : جمشید برومند

عنوان : آقای سرکوهی الویت ها چیست؟
آقای سرکوهی اگر نشریه هائی از این دست "کم خواننده" هستند ، مثل کیهان شریعتمداری ونظائر اینها چرا باید برای پاسخ گوئی آن اینهم انرژی صرف کرد . در حالیکه می دانید؛ حرف شما و کسانی که مثلا در باره ی مطالب "مهرنامه» پاسخ می دهند به آن تعداد"خوانندگان کم" نمیرسد.
"هر ماه نشریه هائی حجیم و کم خواننده، با مهر پشتوانه مالی هنگفت بر پیشانی، منتشر می شوند که بخش های چپ و روشنفکر ستیزی آن ها بر ترکیبی از ضداطلاعات و اطلاعات، شیوه های جنگ روانی ـ امنیتی، تلفیق راست و دروغ، دشنام گوئی و جعل و تحریف، قصه بافی و گزارش به روال رسانه های زرد و... بنا شده است."

بر عکس ، و به نظر نگارنده این کامنت ، نیروهائی در خارج از کشور ، بمراتب مستمر تر ـ روزانه ـ و "پُر خواننده" تر در حال بمباران چپ و مواضع گذشته، حال و حتی زندگی خصوصی آنها هستند . که بدلایلی که شناخته شده نیست که کسی به آنها پاسخ نمیدهد؟ توگوئی این نیروهای ضد چپ "راست" می گویند و فقط نشریات رانت خوار " چپ و روشنفکر ستیز" هستند که ناراست می نویسند .

صبر می کنم تا تمام بخشهای نوشته شما تمام شود شاید شما به این موضوع نیز پرداختید وگرنه نظرم را مطرح خواهم کرد.

در ضمن هنوز پاسخ شما به اعتراض هائی که به مطالب عجیبی که در "داس و یاس" به زنده یاد بیژن جزنی نسبت دادید را ندیده ام.
۶۹٨۱٨ - تاریخ انتشار : ۴ شهريور ۱٣۹۴       

    از : فرج سرکوهی

عنوان : پاسخ به یک کامنت
اقای مناف عماری
ممنون برای توجه شما . من نام آن فرد را ننوشتم چون نمی خواهم بحث اصلی؛ یعنی موضوع هاپی که در مقاله نوشته ام؛ به بحثی فرعی و تکراری منحرف شود . در مقاله به یکی از ویژگی های نشریاتی چون مهرنامه اشاره کرده ام و آن این که این نشریات چند چپ سابق را نیز در معرکه چپ ستیزی خود به بازی می گیرند و دو مورد مثال زده ام . سند من هم چنان که نوشته ام متن های این دو نفر است که در شماره ۴۱ و...... مهرنامه منتشر شده است. یکی مستقیم و یکی چنان که در مقاله نوشته ام به نقل. در باره تماس با نویسنده عضو وزارت اطلاعاتی کتاب تاریخجه فداپیان نیز نوشته ام که او چنین ادعا کرد (در مصاحبه با سایت تابناک که چند جای دیگر نیز نقل شد) و این ادعا که حدود دو سال از ان می گذرد تکذیب نشده است من هم نوشته ام به ادعای تکذیب نشده ...
۲ در باره سند اتهام معاونت در قتل .. اطلاعیه های رهبری اکثریت در تشویق اعضا و هواداران به معرفی أن چه آن ها «ضد انقلاب و... » می نامیدند به نهادی امنیتی بارها و بارها و بارها منتشر شده است. خود این شخص نیز این اطلاعیه ها را انکار نکرده و حتا قبول کرده است که برخی از ان ها خطا بوده است . به مثل در مصاحبه معروف او با اقای فلاحتی در صدای امریکا و.. ... نیازی به تکرار این مساپل در این جا نیست . این مساپل باید در بحثی مستقل مطرح شود . من فقط نوشته ام که از منظر حقوقی و قضاپی اگر کشندگان فعالان سیاسی آن سال ها با اتهام قتل رو به رو هستند کسانی که مردم را به معرفی این فعالان به قاتلان تشویق می کردند یا در نوشته های خود از آن قتل ها دفاع و نهادهای امنیتی را به اعدام های بیش تر تشویق می کردند نیز با اتهام معاونت در قتل رو به رو خواهند شد. سند؟ همان اعلامیه ها و مقالات منتشر شده ...
برای سند در باره عرف و روال قضاپی نیز نگاه کنید به برخورد دادگاه های بین المللی جنابت علیه بشریت به عنوان رویه قضاپی و...

نکته مهم این که مقاله من در باره موضوع های دیگری است و من مایل نیستم که این بحث این جا ادامه یابد چرا که موضوع های اصلی مقاله خودم را مهم تر می دانم . این بحث؛ اگر لازم باشد؛ باید مستقل مطرح شود . باز هم ممنون برای توجه شما
۶۹٨۱۷ - تاریخ انتشار : ۴ شهريور ۱٣۹۴       

    از : فرج سرکوهی

عنوان : لینک درست؛ عذرخواهی و تشکر
متن دوست عزیزم اصغر ایزدی در باره کارگر آلمانی بسیار خواندنی و به جا است. ممنون برا ی لطف او.
نوشته است که لینک متن بی بی سی در باره مراسم بزرگذاشت و زندگی این کارگر آلمانی باز نمی شود. متاسفانه من به اشتباه لینک را غلط منتقل کردم وگرنه باز می شود. اشتباه از من است. این جا لینک درست را می نویسم . از همه خوانندگان عزیز متن عذرخواهی می کنم

http://www.bbc.com/persian/world/۲۰۱۵/۰۶/۱۵۰۶۲۶_۱۲۳۴۵۶۷۸۹_germany_hitler_nazi
۶۹٨۱٣ - تاریخ انتشار : ۴ شهريور ۱٣۹۴       

    از : مناف عماری

عنوان : نام عضو ارشد سازمان فدائیان
آقای سرکوهی گرامی
توضیح شما در جواب یکی از کامنت نویسان در رابطه با نام عضو ارشد سازمان فدائیان خلق ایران اکثریت با این عنوان" من خودم نام آن شخص را ننوشته ام. " علاوه بر ناهمخوانی با یک تحلیل و تحقیق مستند، دارای یک اشکال اساسی حقوقی است و آن این است که "بار اثبات ادعا بر دوش مدعی است"و این در مورد همه ازجمله بنده و شما هم صادق است. مهرنامه ،نویسنده کتاب تاریخچه فدائیان وزارت اطلاعات، مسائلی را در مورد بسیاری از انسانهای شریف گفته و نوشته اند کار آنها همین است اما وقتی سرکوهی شریف همان ادعا را با ذکر "من خودم نام آن شخص را ننوشته ام. " تکرار میکند از خود میپرسم که ادله اثبات ادعای سرکوهی کجاست؟ اگر اتهام «معاونت در قتل» در کارنامه این «عضو ارشد سابق رهبری اکثریت» اسناد ومدارکی دارد چرا سرکوهی هم از ارائه دلایل و هم معرفی آن "عضو ارشد" امتناع میکند. بدفهمی و تفاهم بد نشود من از هیچ کس دفاع نمیکنم اما بدلیل حرفه ام نوشته شما کنجکاوی مرا تحریک کرد و دریغم آمد که این تذکر در رایطه با رعایت حقوق شهروندی را در این مطلب خوب و خواندنی یاد آور نشوم. طبیعی است که مسئولان وقت سازمانها ،جریان ها و احزاب مسئولیت فردی و جمعی در قبال اقداماتشان دارند.
۶۹٨۰۶ - تاریخ انتشار : ٣ شهريور ۱٣۹۴       

    از : فرج سرکوهی

عنوان : لینک در باره کارگر آلمانی
لینک
ممنون از دوستم اصغر ایزدی عزیز برای اطلاعات خوبی که در این جا منتشر کرده اند . از نوشته او فهمیدم که لینک گزارش سایت فارسی بی بی سی در باره مراسم برای کارگر آلمانی؛ که در کامنت قبلی گذاشتم؛ باز نمی شود. لینک باز می شود پس به احتمال من لینک را درست منتقل نکرده ام . . دوباره می گذارم. ببخشید

http://www.bbc.com/persian/world/۲۰۱۵/۰۶/۱۵۰۶۲۶_۱۲۳۴۵۶۷۸۹_germany_hitler_nazi
۶۹٨۰۰ - تاریخ انتشار : ٣ شهريور ۱٣۹۴       

    از : peerooz

عنوان : تصحیح
تصحیح دوباره شعر حافظ : " ز اقلیم وجود تا به صحرای عدم اینهمه راه آمده ایم ".
۶۹۷۹۹ - تاریخ انتشار : ٣ شهريور ۱٣۹۴       

    از : peerooz

عنوان : ؟؟!!
چند روز پیش در گیر " قوادان " بودیم, امروز گرفتار " احلیل و نشیمنگاه مارکس " از مقاله, و " از کمونیسم و کونیست ها " از کامنت خواننده. ". " ز صحرای وجود تا به اقلیم عدم این همه راه آمده ایم ".
۶۹۷۹۷ - تاریخ انتشار : ٣ شهريور ۱٣۹۴       

    از : اصغر ایزدی

عنوان : ادای احترام جامعه‌ی آلمان به یک بمب‌گذار!
در نوشته سرکوهی از «گئورگ الزر» نام برده شده است، و یک لینک داده است که گویا دیگر قابل دسترس نیست. من این نوشته را از صفحه فیسبوک خودم برای اطلاع علاقمندان کپی می کنم. البته با اجازه اخبار روز.
Asghar Izadi
۸. November ۲۰۱۴ · Bearbeitet ·

این نوشته سال ها قبل توسط آقای سعید شروینی انتشار یافت. باز تکثیر آن برای تامل در پرسشی است که در نوشته خانم لیماباخ، از اعضای پیشین دادگاه قانون اساسی آلمان و رئیس سابق انستیتو گوته ، بازتاب یافته است.
ادای احترام جامعه‌ی آلمان به یک بمب‌گذار!
۸ نوامبر سال ۱۹۳۹
تا همین چند سال پیش هم جامعه‌ی آلمان هنوز آماده نبود که به گئورگ الزر ادای احترام کند و سهم او در مبارزه علیه هیتلر را به رسمیت بشناسد. الزر دانش و سواد آکادمیک نداشت و صرفاً فردی بود از جامعه‌ی کارگری آلمان ، بدون هر گونه وابستگی حزبی و ... اما توانست در گرماگرم «محبوبیت» رژیم هیتلری خطراتی را که این رژیم برای آلمان و اروپا می‌توانست داشته باشد پیش‌بینی کند و در پاسخگویی به ندای وجدان خود،‌ به تنهایی در صدد نابودی هیتلر برآید. بمبی که او ۸ نوامبر سال ۱۹۳۹ در مراسم سخنرانی هیتلر کار گذاشت دقیقاً طراحی شده بود تا تا حد ممکن صدمه‌ای به فرد ثالث بی‌گناه نزند. از شوربختی اما هیتلر قبل از موقع سخنرانی را تمام کرد و از محل خارج شد. بمب منفجر شد و به جای هیتلر ۸ نفر دیگر را کشت.
تا همین چندی پیش بی‌‌آن که ضدیت الزر با فاشیسم هیتلری به رسمیت شناخته شود، تنها بر سر این مسئله بحث می‌شد که آیا کار الزر درست بوده؟ آیا او به عنوان یک کارگر می‌توانسته ارزیابی نسبتاً دقیقی از خطرات رژیم هیتلری داشته باشد؟ آیا تایید بمب‌گذاری او تایید مقاومت خشونت‌آمیز نیست؟ اصولاً در چه زمانی کشتن یک دیکتاتور به صورت فردی می‌تواند قابل توجیه باشد؟ و ...
در سال‌های اخیر اما به نظر می‌رسد که روشنفکران و قشر آگاه جامعه‌ی آلمان در حال رسیدن پاسخ‌های روشنی به سوال‌های یادشده است، زیرا هم جزئیات بیشتری از ا نگیزه‌ها و جنبه‌های اقدام الزر به دست آمده و هم در مجموع جامعه‌ی آلمان برخورد روان‌تر و منتقدانه‌تری با سکوت و رفتار تایید‌آمیز خود در برابر رژیم هیتلری در پیش گرفته است. همین رویکرد سبب شده که مقاومت‌های نادری از نوع مقاومت الزر برجستگی و اعتنای بیشتری بیابد. به ویژه برگزاری مراسم صدمین سالگرد تولد الزر در سال ۲۰۰۳ و سخنرانی‌ها و مقالاتی که در آن ارائه شد گامی بود برای ادای احترام ولو دیرهنگام به سهم و نقش مبارزه‌ی ضدفاشیستی الزر در همان ابتدای آغاز جنگ جهانی دوم. یکی از سخنرانان صدمین سالگرد تولد الزر خانم لیماباخ، از اعضای پیشین دادگاه قانون اساسی آلمان و رئیس سابق انستیتو گوته بود. سخنرانی روشنگرانه‌ی او در باره‌ی جنبه‌های اخلاقی مبارزه علیه رژیم‌های تولیتاتر و این که از چه منظری باید به بمب‌گذاری الزر نگریست و آن را موجه دانست گامی بود در لانسه‌کردن بیشتر نام و یاد الزر.
لیمباخ از جمله می‌گوید:‌ « در ۵۰ سال گذشته ، تنها به صورتی تدریجی و بطئی و با تحول ((فرهنگ فرمانبری)) به ((فرهنگ شهروندی)) است که در جامعه آلمان چرخشی در افکار عمومی پدیدار شده است. تقریبا از دهه ۹۰ است که ما به فکر افتاده ایم با مردی عادی همچون گئورک الزر که از میان مردم معمولی برخاست و جرئت ایستادن و عصیان پیدا کرد به عدالت رفتار کنیم و به او به دیده تکریم بنگریم...»
سخنرانی خانم لیمباخ را من (سعید شروینی) همان موقع ترجمه کردم. اینک در آستانه‌ی ۶۹ مین سال تلاش شکست‌خورده‌ی الزر (۸ نوامبر) برای از بین بردن هیتلر، ترجمه سخنرانی خانم لیمباخ را در ضمیمه می‌گذارم، شاید موضوع آن برای دوستی یا دوستانی جالب و آموزنده باشد.
الزر چند ساعت بعد از بمب‌گذاری دستگیر شد، به اردوگاه‌های مرگ اعزام گردید و چند روز پیش از پایان جنگ جهانی دوم با گلوله‌ی سربازان رژیم هیتلری از پای در‌آمد.
تصویری را که در بال می‌بیند، تندیسی است از الزر که اخیراً در برلین رونمایی شده است . قرار است تا ۸ نوامبر سال بعد که ۷۰مین سالگرد سوءقصد نافرجام الزر به هیتلر است، تندیس دیگری نیز در برلین از او آماده‌ی پرده‌برداری شود. در یکی از نقاط شهر آلمانی کنتسانس، یعنی همان نقطه‌آی که الزر به هنگام فرار به سویس دستگیر شد،‌نیز قرار است مجسمه‌ی یادبودی برای وی برپا شود. این ادای احترام‌ها به الزر گرچه ۶۴ سال پس از مرگ وی انجام می‌شود، اما باز هم تاکیدی بر این نکته است که مقاومت در برابر دیو استبداد، تباهی و خودکامگی سرانجام قدر و ارج خواهد یافت و از یادها نخواهد رفت.

مقاله خانم لیمباخ

اشاره: آنچه که در پی می آید برگردان متن سخنرانی خانم یوتا لیمباخ رئیس پیشین دادگاه قانون اساسی آلمان و سرپرست کنونی انستیتوی بین المللی گوته است که روز ۱۳ ژانویه ۲۰۰۳ به مناسبت صدمین سال تولد گئورگ الزر ایراد کرده است. الزر روز ۸ نوامبر ۱۹۳۹ بمبی را در رستورانی در مونیخ که قرار بود آدولف هیتلر و نزدیکترین مشاوران و همکاران وی در آنجا جمع شوند کار گذاشت. با خروج زودهنگام هیتلر از محل اما، هدف آن بمب گذاری متحقق نشد. الزر به هنگام فرار در سویس دستگیر شد و سال ۱۹۴۵ در اردوگاه داخائو به قتل رسید. لیمباخ در سخنرانی خود اقدام الزر را از جنبه های اجتماعی ، حقوقی و اخلاقی به بحث می گیرد و نکاتی را مطرح می کند که از جهاتی قابل اعتنا و درنگانگیزاند. این مطلب قبلأ از طرف من ترجمه و منتشر شده بود. سعید شروینی
# # #
هیچ کدام از کسانی که قصد داشتند هیتلر را با اقدامی قهرآمیز از میان بردارند به اندازه گئورگ الزر مورد فراموشی و بی توجهی قرار نگرفته اند. البته نه تنها این اقدام فردی بلکه مقاومتی که در کودتای ۲۰ جولای ۱۹۴۴ تجلی یافت نیز، اعتنا و احترام لازم را نیافته است. حتی پس از پایان جنگ نیز نداهایی به گوش می رسید که این گونه مقاومت ها را خیانت به میهن تلقی می کرد. و همین امروز هم از این گلایه می شود که قربانیان ۲۰ جولای به ندرت در قلب مردم ما احساسی از ستایش و همدردی برانگیخته اند.
با این همه تصور امروزین ما از مقاومت ، در مقیاس گسترده ای از کودتای ۲۰ جولای ۱۹۴۴ متاثر است. نویسنده ای همچون یواخیم فست که مسیر منتهی به کودتای مزبور را به نحوی موجز و تاثیرگذار توصیف و تبیین کرده است ، تنها در گاهنامه ای که در پایان کتاب خود آورده به واقعه ۸ نوامبر ۱۹۳۹ اشاره می کند: ((سو قصد فردی و ناکام جرج الزر علیه هیتلر)). به عبارت دیگر فست در کتاب خود عمدتا به مقاومت محدود خبرگان جامعه علیه رژیم هیتلری می پردازد.

به نظر می رسد که نه در مخیله هواداران و نه در تصور دشمنان هیتلر نمی گنجیده است که فردی از میان مردم عادی برای از میان برداشتن وی عزم جزم کند، بدون یاری دیگری طرحی برای حمله به او تدارک ببیند و خود نیز راسا آن را به اجرا گذارد. ظاهرا برای بسیاری غیرقابل درک می نموده و می نماید که کارگری فنی ، برخاسته از یک مناسبات ساده اجتماعی به خطر حکومت هیتلر برای صلح جهانی پی برده باشد.
فراموشی عامدانه یا نفی
اشتهای سیرناپذیر هیتلر به تجاوز و توسعه طلبی انگیزه الزر برای اقدامش بود. این نکبت و پلشتی قابل پبش بینی مایه شرم همه آنهایی بود که ماهیت جنایتکارانه ناسیونال - سوسیالیسم هیتلر را دیر و یا اصلا نشناختند. به نظر من از همین جاست که می توان دریافت که چرا اقدام الزر برای نابودی هیتلر تعمدا به فراموشی سپرده می شود، یا به دست هایی در پشت صحنه ارتباط داده می شود و یا به لحاظ اخلاقی مورد رد و نفی قرار می گیرد. واقعیت این است که حساسیت و قدرت اراده الزر باورپذیری و حس مسئولیت بسیاری از معاصرانش را به چالش و پرسش می کشد.
مانفرد هاوس هوفر این ناتوانی و ضعف معاصران الزر را در کتاب خود به نحوی تکان دهنده به تصویر می کشد: ((من می بایست پیشاپیش وظیفه و تعهد خود را در می یافتم و به نحوی قاطع تر نکبت را نکبت می نامیدم. من در ارزیابی درست اوضاع تاخیر و تعللی ناموجه داشتم((
مقاومت در سال های ۱۹۳۳ تا ۱۹۴۵ علیه رژیم هیتلر تنها مسئله نخبگان جامعه نبود. گیرم که پخش مخفیانه اعلامیه توسط گروه ((رز سفید)) و یا تلاش شماری از مردان سیاست و ارتش برای انجام کودتا در افکار عمومی بازتاب بیشتری یافت. مسئله اما اتفاقا و از جمله به رفتار انسان های عادی جامعه در زیر سیطره یک رژیم بی اعتنا به مبانی و ارزش های انسانی هم مربوط می شود. حق مقاومت قانونی که از سال ۱۹۶۸ وارد قانون اساسی ما شده برای هر فرد آلمانی معتبر است. این حق در قانون یادشده چنین رقم خورده است: ((علیه هر کسی که بخواهد این جمهوری را با اقدام خویش نفی و مسخ کند همه شهروندان آلمان اگر چنین اقدامی از طرق متعارف متوقف نشود حق مقاومت دارند ((.

ما نمی توانیم اقدام الزر را مستقیما به حقوق مصرح در قانون اساسی ارتباط دهیم ولی می توانیم در پرتو معیارهای این قانون به قضاوت و داوری در باره آن بپردازیم ... حق مقاومت یادشده در پیوند با مقرارت مربوط به شرایط اضطراری ، در قانون اساسی طرح شده است. این حق تا حدودی به ایجاد یک توازن لیبرالی در برابر مواد اختلاف انگیز مربوط به محدودسازی آزادی ها مربوط می شود که دولت می تواند در شرایط اضطراری آنها را اعمال کند. به قول ((ایزنزه)) این حق به ((یک هویج لیبرالی)) در کنار ((شلاق اقتدار حکومتی)) شباهت دارد. با این همه مضمون نمادین این حق فردی جای هیچگونه چون و چرایی ندارد، چرا که استفاده واقعی از حق مقاومت عمدتا در زیر سیطره یک رژیم جبار و قانون شکن است که معنا مفهوم می یابد. بعبارت دیگر در یک حکومت حقوقی آزاد و مبتنی بر قانون اشکال دیگری از اعتراض و مخالفت کاربرد می یابند. سال ۱۹۳۳ یعنی زمانی که الزر دست به اقدام علیه هیتلر زد اما، با توجه به تهدید مبرم صلح و حقوق بشر شرایط به گونه ای بود که مقاومت روا و موجه بود. در سپتامبر همان سال قوای آلمان به لهستان وارد شده بودند و از چند سال پیش در اردوگاه های اجباری و زیرزمین های گشتاپو حق زندگی و سلامت جسمی و نیز حق آزادی انسان ها به گونه ای منظم و سیستماتیک نقض و پایمال می شد. اشکال دیگری از اعتراض و مخالفت غیرممکن بود و اعزام شدگان به اردوگاه ها و دستگیرشدگان توسط گشتاپو نمی توانستند به ادارات و دوائر مربوطه شکایت برند. نه پلیس و نه دستگاه قضایی مامنی برای حمایت از این افراد در برابر جور و ستم رژیم نازی نبودند. جرج الزر ظاهرا به این باور رسیده بود که در چنین شرایطی حق مقاومت دارد.
البته می توان پرسید که آیا شیوه مقاومت وی درست بود؟ واقعیت این است که در باره اشکال مقاومت ، قانون اساسی خاموش است ، گویی که معنای مقاومت امری بدیهی و بی نیاز از توصیف است.
مقاومت به چه معناست ؟
در پاسخ به این پرسش که ((مقاومت چیست ؟)) آدولف آرنت می گوید که همه آن رفتارها و کنش هایی که فرد را از گردن نهادن به اطاعت از یک رژیم غیرعادلانه و ظالم معاف می کند را می توان در زمره مقاومت به حساب آورد. این تعریف از مقاومت عمدتا به نافرمانی هایی همچون فرار از خدمت ارتش و یا پناه دادن به یهودیان گریخته از چنگ ماموران هیتلر مربوط می شود. شاخص های معنایی مقاومت اما از نفی ذهنی و معنوی یک رژیم غیرانسانی و نافرمانی علیه آن گرفته تا کاربرد قهر را شامل می شود. به گفته ایزنره مقاومت یعنی شکستن انحصار قدرت و اقتدار حکومت.
چه ریسک انجام اشتباه و چه ریسک شکست یک اقدام مقاومت آمیز، تراژدی ویژه هر فرد مبارز و مقاومت گری است. به قول ((توماس فون آکویین)) فردی که دست به مقاومت می زند باید در پیامدهای اقدام خود درنگ کند مبادا که از رهگذر اقدام وی نکبت و نابسانی زندگی مردم در تحت یک حکومت جبار و ناعادل باز هم فزونتر شود. این هشدار به ویژه زمانی معنا می یابد که مقاومت نه تنها دشمن قانون اساسی بلکه مثل مورد جرج الزر به طرف سوم و بی گناهی نیز ضربه وارد کند. بمبی که الزر در رستوران مونیخ کار گذاشت اما نه هیتلر، بلکه ۸ فرد دیگر را کشت و ۶۳ نفر را هم مجروح کرد. هیتلر به خاطر بدی هوا رستوران مزبور را ۱۳ دقیقه پیش از موعد ترک کرده بود. عواقب نامطلوب فوق ((لوتار فریتسه)) را به آنجا رهنمون شده است که الزر را به ضعف و شکست اخلاقی متهم کند و برای وی حقی جهت توجیه اقدام خود قائل نشود. فریتسه در تبیین اتهامات خود مبنا را بر این می گذارد که کشتن جباری همچون هیتلر اقدام غیرموجه ای نیست. مشکل چنین اقدامی اما به لحاظ اخلاقی این است که طرف های سومی هم در تیررس این اقدام قرار گرفته اند که از میان آنها دستکم ۲ نفر از هر جهت بی گناه بوده اند. این دو تن گارسون های رستوران بودند که در جریان انفجار بمب از همکاران هیتلر پذیرایی می کردند.
از نظر فریتسه کسی که به انجام یک سوقصد مصمم می شود باید پیامدهای نامطلوب اقدام خویش را برآورد کند و آنها را با هدف مطلوب آن اقدام به قیاس و سنجش بگیرد تا نسبت به مفیدبودن اقدام خود یقین حاصل کند. واقعیت این است که به دست دادن قضاوتی در باره پیامدهای نامطلوب اقدام الزر چندان به اطلاعات و یافته های امروز ما مربوط نمی شود. بعبارت دیگر اقدام سئوال برانگیز الزر بیشتر در متن وضعیت الزر، به ویژه موقعیت روحی و روانی اش و با توجه به میزان آگاهی ها و اطلاعات وی قابل ارزیابی و بررسی است.
لوتار فریتسه در کتاب خود به میزان دانش ، اطلاعات ، توانایی ها و ساختار شخصیتی الزر اشاراتی می کند و سپس می پرسد:((آیا یک شهروند متوسط آلمانی در قد و قواره الزر می توانسته است در پاییز ۱۹۳۸ (یعنی زمانی که الزر مقدمات اقدام خود علیه هیتلر را فراهم می آورد) مستدلانه حدس بزند که جنگی که مسئولیت آن به گردن هیتلر خواهد بود اجتناب ناپذیر است))؟ فریتسه خود، چنین ظرفیتی را در الزر به دیده شک و تردید می نگرد چرا که الزر بنا به داده هایی که از خود در بازجویی ارائه کرده اطلاعات اندکی از ایدئولوژی ناسیونال ـ سوسیالیستی داشته ، با کتاب ها و نشریات مطرح روز چندان آشنایی نداشته و هیچگاه به گونه ای جامع به مسائل سیاسی نپرداخته است. ((این ویژگی ها)) به نوشته فریتسه راه را برای پی بردن به کیفیت باورهای الزر و شکل گیری اراده وی به اقدام علیه هیتلر هموار می کنند و این شک و تردید منطقی را دامن می زنند که الزر از توانایی ارزیابی های سیاسی خود فراتر رفته و لذا نمی توانسته است به خوب و بد اقدام خود وقوف کامل داشته باشد.
شکست اخلاقی ؟
فریتسه در ادامه بحث خود می نویسد: ((اگر الزر آن گونه که ((آنتون هوخ)) توصیف کرده فردی بسیار مطمئن به حس و رهیافت های خود بوده ، خود را همیشه حق به جانب می دانسته و در موارد معینی رفتاری قاطع و بی تخفیف را به نمایش می گذاشته است پس به سختی می شود گفت که تصمیم وی حاصل ارزیابی ها و محاسبات آگانه و کارشناسانه بوده که جنبه های سیاسی و اخلاقی در آن ملحوظ شده و سرانجام به اقدام شجاعانه و عاری از تقدیرگرایی راه برده است)). فریتسه با این مقدمات در چهره الزر فردی را می بیند که با نیتی نیک و در تعقیب هدفی قابل قبول ، در تصمیمی عاری از احساس و اندیشه به شیوه ای دست می یازد که هلاک افراد بی گناه در جریان آن از همان ابتدا قابل پیش بینی بوده است. با این ارزیابی ، فریتسه به این نتیجه می رسد که پس می شود الزر را به شکست و ناکارایی اخلاقی متهم نمود. اگر فریتسه اتهاماتی را که شاهدان منفعل کودتای شکست خورده ۲۰ جولای ۱۹۴۴ در زمینه تاخیر در شناخت تعهد و وظیفه وجدانی خویش به خود وارد کرده اند را می خواند شاید درمی یافت که در نفی الزر شخصیتی را برای ما آرمانی و ایده آلیزه می کند که در مقابل قصاوت و ددمنشی تمام عیار، ابدا و یا حداکثر با تاخیر بسیار دست به اقدامی می زد.
از نظر فریتسه ظاهرا الزر می بایست دور دومی از تحصیلات عالیه را پشت سر می گذاشت تا بتواند در باره اوضاع سیاسی روز قدرت قضاوت و داوری بیابد و به خود اجازه اقدام علیه هیتلر را بدهد. واقعیت اما این است که نمی توان با استناد به ضعف آگاهی الرز راجع به پشتوانه ایدئولوژیک حکومت نازی ها و کمبود دانش مطالعاتی وی مدعی شد که او در ارزیابی و تخمین ماهیت رژیم هیتلر ناتوان بوده است. الزر دستکم روزنامه ها را می خوانده است و در دور دوم بازجویی های خود توسط گشتاپو آشکارا می گوید که قرارداد ۱۹۳۸ به میزان زیادی وی را نگران کرده است. الزر اطمینان داشت که جنگ درخواهد گرفت و هیتلر کشورهای دیگری را نیز به اشغال خود در خواهد آورد.
در این داوری الزر، بسیاری از معاصرانش نیز هم عقیده بودند. و به راستی چرا الزر نتواند بهتر از چمبرلن در باره ماهیت رژیم هیتلر و میزان وفاداری او به قراردادهای بین المللی قضاوت و داوری کند؟ آیا تجربه به ما نمی گوید که در موارد متعددی افراد متعارف و ساده از درون مردم عادی از قدرت داوری و شم قوی تری راجع به انگیزه ها، منافع و گرایش های افراد و گروه ها برخوردارند تا آنهایی که انبوهی از دانش تئوریک و کتابی را در مغز خود انباشته اند؟
اما صرفنظر از فرادستی اجتماعی که فریتسه با استناد به آن ، قدرت اندیشه ورزی ، درک درست از واقعیت ها و توان درنگ اخلاقی را در الزر مورد شک و تردید قرار می دهد چهره حماقت آمیز و به دور از واقعیتی هم که وی از مهاجم به هیتلر به دست می دهد سخت عجیب و شگفت انگیز است. فریتسه بر آن است که الزر نمی بایست و نمی توانست با استناد به قرارداد ۱۹۳۸ مونیخ مدعی شود که جنگ اجتناب ناپذیر است. اما ۱۱ ماه بعد با هجوم هیتلر به لهستان معلوم شد که الزر خطا نکرده است. علاوه بر این در همین فاصله هزاران نفر آلمان را ترک کردند تا از پلشتی و نکبتی که کشور در حال ابتلای به آن بود در امان بمانند. هزاران نفر هم به اردوگاه های مرگ اعزام شدند و یا سر از سلول های شکنجه گشتاپو درآوردند. آیا الزر نمی توانست از این همه واقعیت به استنتاجی منطقی و واقعی در باره رژیم هیتلر برسد؟ نکند که فریتسه به واقع می خواهد با همصداشدن با ادعای بی اساس مبنی بر بی اطلاعی عمومی از سرشت و کارکرد رژیم هیتلری که بارها پس از جنگ عنوان شده همنوا شود و نادرستی تحلیل الزر از خطرهای آتی را نتیجه بگیرد؟ اگر فریتسه به تحلیلی که ((ی. پ. اشترن)) از مجموعه اسناد و مدارک گشتاپو به دست می دهد دقیق تر نظر می کرد به انگیزه ها و زمینه های اقدام الزر بهتر پی می برد. بنا به نوشته اشترن ، الزر به بازجویان خود گفته است که او ((قصد برچیدن ناسیونال ـ سوسیالیسم را نداشته است)). الزر، باز هم به نوشته اشترن ، هیچگاه از سیاست درکی انتزاعی و یا معطوف به ((ایسم ها)) نداشته است ، ولی احساس می کرده است که وضعیت آلمان تنها از طریق حذف رهبران وقت (هیتلر، گورینگ و گوبلز) تغییر و تحول می یابد و امیدوار بوده است که پس از حذف این افراد، شخصیت های میانه روی قدرت را در دست بگیرند که به کشور دیگری تجاوز نکنند و بتوانند وضعیت طبقه کارگر را بهبود بخشند. او همچنین بر این باور بوده است که سوقصدی به جان رهبری رژیم نازی مانع از خونریزی های بیشتر خواهد شد. الزر به نوشته اشترن به خاطر نفرتی که از هیتلر داشته سعی می کرده است که در بازجویی ها حتی اسم او را هم بر زبان نیاورد. در مجموع اشترن الزر را فردی فاقد ایدئولوژی و در عین حال مخالف سرسخت هیتلر ارزیابی می کند.
محاسبه سود و زیان ها
اجازه بدهید باز هم به نکته ای در برخورد فریتسه با اقدام قهرآمیز الزر اشاره کنم که توجه ویژه ای را طلب می کند. منظور من مسئله کشته و مجروح شدن طرف های سوم و بی گناه و یا بعبارت دقیقتر دو گارسون رستوران در جریان اقدام الزر است. حقوقدانان در این باره اتفاق نظر دارند که کشتن مستبدین ، جباران و پایمال کنندگان قانون اساسی به عنوان اقدامی از سر اضطرار کامل مانعی ندارد. ولی چه در این باره و چه در باره پرسشی که بعدا طرح خواهد شد در جریان ارزیابی حقوقی به مبانی و معیارهای بررسی تناسب میان هدف اصلی و آسیب های نامطلوب رجوع داده می شود.
به طور اصولی نباید پای طرف سوم و بی گناه به ماجرا کشیده شود گیرم که بنا به ارزیابی درست ایزنزه مقاومت در معنای واقعی آن ایجاد حفره و شکاف در نظم متعارف و موجود است. گرچه ممکن است مقاومت با تعریف فوق اگر نخواهد در حرف باقی بماند با خدشه و تجاوزی ناخواسته به حقوق افراد نامربوط توام باشد اما چنین امری باید با توجه به ممنوعیت ها و محدودیت ها تنها در شراط فوق العاده اضطراری روا داشته شود. از نظر دیوان عالی کشور آلمان خدشه دارکردن هستی طرف سوم و نادخیل در ماجرا مطلقا ممنوع است.
ولی آیا من نباید به خود اجازه دهم که قربانی شدن دو گارسون رستوران و نقض حق هستی آن ها را در قیاس با بی شمار قربانیانی بسنجم که خونریزی های مورد پیش بینی الزر به بار آوردند؟ از قربانیان کوره های آدم سوزی که الزر قادر به پیش بینی آن ها نبود فعلا صرف نظر می کنیم. چنین (معادله) تساوی و یا ناتساوی که ما ظاهرا با توجه به میلیون ها قربانی جنگ جهانی دوم مجاز به آن هستیم نباید کسی را به این اشتباه رهنمون شود که جان حتی یک فرد را هم عزیز و محترم ندارد. از این رو ما باید در سبک و سنگین کردن ارزش دستیابی به صلح و آرامش در برابر نقض حقوق هر فرد هم حساس و محتاط باشیم.
در مورد گئورگ الزر اما، ما هیچ سند و مدرکی در دست نداریم که او نیل به یک هدف نیک (یعنی ممانعت از خونزیزی های بیشتر) را بی اعتنا به پیامدهای اقدام خود دنبال کرده است. حس قوی الزر و پایبندی اش به اصول و مبانی انسانی حاکی از آن نیستند که او مرگ و یا جراحت احتمالی گارسون ها را امری عادی و غیرمهم تلقی کرده باشد. برعکس ، همانطور که فریتسه هم اشاره می کند او از این مبنا حرکت کرده است که در جریان سخنرانی هیتلر پذیرایی تعطیل خواهد شد و لذا انفجار بمب به کارکنان رستوران صدمه ای نخواهد زد. البته از نظر من هم این سئوال بی معنی است که آیا بهتر نبود که الزر در محل می ماند و از قربانی کردن خود هم ابایی نمی داشت تا در صورت ضرور مانع ضرر و زیان به بی گناهان می شد؟ پس از وقوع ماجرا، آدم همیشه وقوف و اشراف بیشتری به سیر ماجرا پیدا می کند و می تواند اگر و مگرهای بسیاری مطرح کند. مگر در مورد خطاهای طرح کودتای ۲۰ جولای پرسش ها و اگر و مگرهای زیادی مطرح نمی شود. مگر در بررسی آن کودتا ما پیوسته با این سئوال مواجه نیستیم که آیا ((کلاوز فون اشتاوفن برگ)) نمی توانست کیف حاوی مواد منفجره را بهتر پنهان کند؟ و آیا در چنین صورتی بسیاری از افراد از تیغ انتقام نازی ها در امان نمی ماندند؟
درسی که اقدام الزر به ما می آموزد .
این تنها در پرسش مربوط به ناکام ماندن و ارزیابی سود و زیان های کودتای بخشی از نخبگان جامعه و اقدام مردی برخاسته از مناسبات عادی جامعه نیست که اشتراکات و قرینه هایی وجود دارد. چنان که ی. پ. اشترن هم به درستی اشاره می کند شباهت دیگری که در هر دو مورد به چشم می خورد همانا فقدان حمایت عمومی از آن هاست. بعبارت دیگر، در آلمان به هیچ وجه مثل فرانسه حمایت مردمی از اعضای جنبش مقاومت بروز و برآمد نکرد. هم گئورگ الزر و هم سایر سوقصدکنان به جان هیتلر در عزلت و تنهایی و در ((دریایی از دشمنی و ترس)) زیستند. تنهایی ، بی اعتمادی ، و فقدان پشتوانه مردمی تنها دشواری و معضل کودتاگران ۲۰ جولای ۱۹۴۴ نبود. یواخیم فست در کتاب خود با عنوان ((کودتا)) به درستی از ((مقاومت بدون شرکت مردم)) سخن می گوید.
ارزیابی اخلاقی از انفعال مردم آلمان در دوران میان ۱۹۳۳ تا ۱۹۴۵، حالا که دیگر از آن سال ها گذشته ایم کار دشواری نیست. ترور حکومت نازی یکی از فصل های کراهت آمیز و در عین حال آموزنده تاریخ آلمان است. و مگر این بخش از تاریخ آلمان نشان نداد که حکومت اقتدارگرا نه تنها عدالت و آزادی را به قربانگاه می برد بلکه با ابزار رعب و ترس ، به گونه ای آگاهانه و بابرنامه ، همبستگی اجتماعی و یا بعبارت دیگر اساسی ترین فضیلت انسانی را نیز به خاک می سپارد. و هنگامی که جامعه از اخلاق و فضیلت های خود تهی شد به چنان خلایی می رسد که هر طغیانی در برابر ظلم و بیداد حکومت در نظرش رفتاری انحرافی و یا حتی جنایتکارانه تجلی می کند. در چنین شرایط غیرمتعارفی که افراد قرارگرفته در مسئولیت های مدنی هم ناتوان و بی اختیار می شوند خیزش فعال ، نافرمانی و اندیشیدن به مصالح همنوع در افراد عادی جامعه نشانه ای از اراده همچنان زنده معطوف به برقراری حق و عدالت در میان مردم تحت سرکوب است.
در ۵۰ سال گذشته ، تنها به صورتی تدریجی و بطئی و با تحول ((فرهنگ فرمانبری)) به ((فرهنگ شهروندی)) است که در جامعه آلمان چرخشی در افکار عمومی پدیدار شده است. تقریبا از دهه ۹۰ است که ما به فکر افتاده ایم با مردی عادی همچون گئورک الزر که از میان مردم معمولی برخاست و جرئت ایستادن و عصیان پیدا کرد به عدالت رفتار کنیم و به او به دیده تکریم بنگریم. هفته الزر که اینک به مناسبت ۱۰۰مین سالگرد الزر در شهر برمن برگزار شده به همه ما پیام می دهد که هشیارانه حقوق شهروندی خود را پاس داریم و ملهم از روحیه ای مبتنی بر ایستادگی و مقاومت تجاوز به حقوق مصرح در قانون اساسی را دفع کنیم. آری ، بزرگداشت یاد الزر ما را زنهار می دهد که در ممانعت از هرگونه سو استفاده حکومت از قدرت نباید آنقدر تاخیر کنیم که کار از کار گذشته باشد. آموزه و میراث معنوی مردانی همچون الزر که در برابر رژیم هیتلری سینه سپر کردند همانا آمادگی برای هشیاری دائمی یعنی برای پرداخت بهایی است که آزادی ها و جامعه مدنی امان از ما طلب می کند.
۶۹۷۹۶ - تاریخ انتشار : ٣ شهريور ۱٣۹۴       

    از : عیسی صفا

عنوان : حزب توده ایران
آقای فرج سرکوهی خود از جنس نویسندگان مورد انتقاد خود است. به مناسبت هفتادمین سالگرد حزب توده ایران بی بی سی این بنگاه سخن پراکنی امپریالیستی یک لشکر کشی کامل علیه حزب توده ایران راه انداخته بود. فرج سرکوهی در این لشکر کشی با دو مقاله علیه حزب توده ایران شرکت کرده بود. بی بی سی مقاله پاسخ مرا منتشر نکرد. حالا همین آقای سرکوهی که مطالب نازل و خصومت بارش در رابطه با اصلی ترین جریان چپ در ایران ، یعنی حزب توده ایران دایمی است ، مدعی دفاع از چپ ایران است !
۶۹۷۹۵ - تاریخ انتشار : ٣ شهريور ۱٣۹۴       

    از : ع شجاع

عنوان : خواننده وبایگانی تاریخ
خواننده عزیز خیال آقای سرکوهی آسوده است اماخیال فرهنگی کاران امنیتی حکومت اسلامی ونمایندگان سرمایه اسوده نیست.خوش آمدگویی شمابه آقای سرگویی به بایگانی تاریخ نشانه ادب وآغوش گشوده شماست جای سپاس داردجادارداین شغل شریف رابه شماتبریک گفت.تاهمه ی تاریخ پاینده باشید!
۶۹۷٨۷ - تاریخ انتشار : ٣ شهريور ۱٣۹۴       

    از : البرز

عنوان : میدان تهی شده از رقیبان فکری و حرفه ای و سیاسی
گردانندگانِ محترم اخبارروز، از قرار در اثر اشکالاتِ تکنیکی نظرم را دریافت نکرده اید، لذا یک بار دیگر به فرستادنش اقدام می کنم. به امید آنکه این بار به مقصد برسد.

آقای سرکوهی گرامی، همواره دیدگاههای استبداد ستیز شما را ارج نهاده ام. چرا که گمانم بر این است، که این استبدادِ مسلط بر افکار جامعه است، که توانسته، علیرغم تلاشهای مستمر در عرض و طول سده اخیر، ممیزی و سانسور، خود ممیزی و خودسانسوری را، شاداب تر و سر زنده تر از هر زمانی دیگر، در جای جای اجتماعات و نشریات ایرانی زنده نگاه دارد.

اگر ممیزی وجود نمیداشت، شاید محمد مسعود به آن وضع، و کریمپور شیرازی، فرخی یزدی به آن اشکالِ دهشتناک و فجیع با زندگی وداع نمی گفتند.

اگر بواقع برای زدودن استبداد و به تبع آن بر علیه ممیزی بپا خاسته بودیم، در زمانی نه چندان دور از آن قیام بزرگ و مردمی، عمله استبداد نمیتوانستند، سعید سلطانپور را در شب عروسی اش به قتلگاهش بکشانند.

اگر خود ممیزی و خود سانسوری یکی از مشخصه های شاخص جامعه ایرانیمان نبود، هرگز مجری صفحه آخر صدای آمریکا، نمیتوانست فراموش کند، که از حشمت الله طبرزدی بپرسد، که چرا ایشان در سال ۶۰ و یا سال ۶۷ نتوانست نخواست، مقاله خودش تحت عنوان " علی شکنجه گاه نداشت " را بنویسد.

بنابراین با شما هم اندیشه ام، وقتی می نویسی، «... پهلوان پنیه های میدان تهی شده از رقیبان فکری و حرفه ای و سیاسی، در هر شماره معرکه ای ... بر پا می کنند...»

همه ما، همه مایی که دلی در گرو وطن و سرافرازی هم میهنانش دارد، بخوبی واقفیم، که هر آنچه از رنج و محنت بر سرمان می بارد، در وهله اول از ناحیه ممیزی و وادار کردنِ "دیگری" به سکوت است، که نصیبمان گردیده است. اما باز هم در جای جای اجتماعاتمان با توسل به ترفندهای مختلف، سرگرم "دهان" دوختنیم. چرا؟؟؟
۶۹۷٨۴ - تاریخ انتشار : ۲ شهريور ۱٣۹۴       

    از : فرج سرکوهی

عنوان : پاسخ به سه کامنت
در پاسخ به سه کامنت

با تشکر از لطف دوستانی که متن را خوانده اند

۱ ــ یکی از دوستان نوشته است که این مقاله « بی سر و ته و.. » است و پرسیده است من از کدام آینده حرف می زنم و.. ..دوست عزیز این بخشی است از یک مقاله ۶ بخشی. در بخش های دیگر در باره آن آینده و بسیاری مباحث دیگر نوشته ام. کمی صبر کنید

۲ ـ دوستی لطف کرده است و نوشته است که در آلمان برای «کلاوس فن اشتافنبرگ» .افسر ارتش مراسم می گیرند و نه برای «کارگر کمونیست» که من نوشته ام

دوست عزیز. اطلاع شما درست است. برای آن افسر ارتش هر سال مراسمی برپا می شود اما آن چه من نوشته ام هم درست است . امسال برای بزرگداشت «گئورگ الزر»، کارگر نجار، مراسم بزرگی برپا و خبر این مراسم و سخنان صدراعظم آلمان و.. در رسانه های آلمان منتشر شد . دوستانی که آلمانی نمی دانند می توانند در لینک زیر متن فارسی را در باره این کارگر و این مراسم و سخنان صدراعظم آلمان و.. بخوانند . این لینک نوشته سایت فارسی بی بی سی است در همین زمینه
http://www.bbc.com/persian/world/۲۰۱۵/۰۶/۱۵۰۶۲۶_۱۲۳۴۵۶۷۸۹_germany_hitler_nazi

۳ ـ دوستی پرسیده است اخبار روز یا من نام شخصی را به صراحت ننوشته ایم . من خودم نام آن شخص را ننوشته ام. اخبار روز هیچ تغییری در متن نداده است و در انتشار متن محبت کرده است
ممنون برای دقت دوستان
۶۹۷٨۲ - تاریخ انتشار : ۲ شهريور ۱٣۹۴       

    از : حسن محمودی

عنوان : سانسور اخبار روز یا سرکوهی؟
تا آن جا من مقاله های فرج سرکوهی را خوانده ام ادم صریحی است اما در این مقاله نوشته است عضو ارشد سابق فداپیان متهم به معاونت در قتل است . می توان حدس زد که منظور او فرخ نگهدار است. سوال من این است که خودش اسم را ننوشته یا اخبار روز سانسور کرده؟ این باید روشن شود چون اگر خودش ننوشته انتقاد به او وارد است که صریح ننوشته و باید توضیح دهد چرا صریح ننوشته و اگر اخبارز روز سانسور کرده کار درستی نیست
۶۹۷۷٨ - تاریخ انتشار : ۲ شهريور ۱٣۹۴       

    از : داریوش لعل ریاحی

عنوان : آیا واقعآ نویسنده این مقاله فرج سرکوهی است؟
به کدامین گذشته اشاره دارید ؟ و به سرکوب کدام آینده می نگرید . اگر نام سرکوهی بر پیشانی نوشته نبود ، این نوشته بی هدف ، خسته کننده و درهم را کار کسی می انگاشتم که مجموعه ای از پاراگراف ها را به عنوان مقاله در هم آمیخته ، تا کاری کرده باشد ، تفنن گونه . چنان به شرح و بسط و تطویل نوشته ای بی سرو ته از به قول خودتان ، هرزنامه ای معلوم الحال ، با زیر و بم و تأکید پرداخته اید که خواننده را به پیدا کردن دم خروس وا می دارید و این شبهه را به وجود می آورید که به گونه ای هدف مند خواسته اید ، این نقش را جان ببخشید .
شما روشنفکری سرد و گرم چشیده اید . یک بار دیگر آن چه را نوشته اید ، دوباره خوانی کنید . چه می خواهید بگویید . مگر چنین اراجیفی در این زمانه بی قبح و خجلت ، کم گفته می شود ؟ از سرکوب ِ آینده می خواهید بگویید ، پیش بینی تان در مورد این آینده ، حتی بدون سرکوب چیست ؟ با پوزش از شما که همواره ستا یش گرتان بوده ام ، همان زبان و همان روانی قلم را به میدان آورید که هدف را به ویرایشی در خور خواندن وا دارد . در عین حال این اثر ، هنر و آفرینش است که مورد قضاوت قرار می گیرد ، نه اخلاق و خصوصیان آفریننده .
۶۹۷۷۷ - تاریخ انتشار : ۲ شهريور ۱٣۹۴       

    از : فریدون احمدی

عنوان : یک نکته
باسپاس از فرج گرامی برای کار افشاگرانه پر ارجش. یک نکته قابل تصحیح در متن وجود دارد که امیدوارم تصحیح شود . کسی که در آلمان هر ساله از سوی بسیاری احزاب و همچنین دولت المان در سالروز اعدامش مراسمی برگزار می شود و به گفته ویکی پدیا مظهر مقاومت مسلحانه با فاشیسم هیتلری "militärische widerstand" شناخته می شود، نه یک کارگر کمونیست بلکه یک افسر عالیرتبه ارتش آلمان بود به نام کلاوس فن اشتافنبرگ. او به دلیل موقعیتش امکان حضور و بمب گذاری در اتاق جنگ هیتلر را داشت.
۶۹۷۷۰ - تاریخ انتشار : ۲ شهريور ۱٣۹۴       

    از : خواننده

عنوان : چه انتظاری داشتید؟
آقای سرکوهی محترم،
۱- یعنی واقعا از این نشریه، انتظار دیگری در مورد تشریح مارکس داشتید؟

۲- به اخبار روز و چندهزار کمونیست باقیمانده از ۵۷ دلخوش نباشید. جامعه ایران و جوانان، عموما، دل خوشی از کمونیسم و کونیست هایی که دیده و شناخته ندارد. خیالتان آسوده باشد.
به بایگانی تاریخ خوش آمدید.

با احترام
۶۹۷۶٨ - تاریخ انتشار : ۲ شهريور ۱٣۹۴       

    از : peerooz

عنوان : آیا نگفتن شور بود دلیل " خریت " است ؟
جناب سر کوهی,
اگر آدم بخواهد به این اراجیف پاسخ گوید باید نه تنها عمر و وقت خود را سر این کار بگذارد بلکه ارزش آنها را هم بالا میآورد.

در "نخستین کنگره ی شعرا و نویسندگان ایران ", دکتر مهدی حمیدی [ دشمن قسم خورده ی نیما ، هجو نامه ی "حقیقت شعر "] را در باره نیما می‌خواند :
به شعر اگر چه کسی آشنا چو نیما نیست
سوای شعر، خلافی میانه ی ما نیست
تا می‌رسد به این بیت :
سه چیز هست در او : وحشت و عجایب و حُمق
سه چیز نیست در او : وزن و لفط و معنا نیست

در اینجا ملک الشعرای بهار که رئیس جلسه بود، حرف شاعر [ حمیدی شیرازی] را قطع می‌کند که کنگره جای خواندن این شعر نیست. نیما از جا بلند می‌شود و می‌گوید : " آقای رئیس! اجازه بدهید بخواند. آینده قضاوت خواهد کرد که شعر کدام یک از ما می‌ماند ". و دیدیم که آینده چه زود رسید» . احمد افرادی , http://news.gooya.com/politics/archives/۲۰۱۵/۰۸/۲۰۱۰۳۰.php

آیا ما قضاوت تاریخ را دست کم میگیریم؟ و باید به این یاوه ها جواب دهیم ؟ خیلی اوقات لازم نیست بگوئیم شور بود. هر که چشید میفهمد که شوربود.
۶۹۷۵۷ - تاریخ انتشار : ۲ شهريور ۱٣۹۴