العشق و اکبر - اسماعیل وفا یغمایی

نظرات دیگران
  
    از : اسماعیل وفا یغمائی

عنوان : دقتی در خور ستایش
م تلنگر گرامی
ممنون از توضیحات شما باید بگویم در این دوران که فی الواقع گرفتاریها و تنشها و نگرانی ها برای بسیاری افراد جائی برای اینگونه دقتها و کوششها نگذاشته دقت شما قابل ستایش است
با آرزوی سلامت و موفقیت
۶۹۹۶٨ - تاریخ انتشار : ۷ شهريور ۱٣۹۴       

    از : لیثی حبیبی - م. تلنگر

عنوان : ممنونم از جواب و توضیحات شما. آنانی که در توضیح آن واژه به کوه اشاره کرده اند، کارشان درست است، گرچه
آن نامواژه، نامِ محل است که به نام دریاچه نیز بدل گشته. البته لازم است که با احتیاطِ زیاد به تحقیقات بیشتری پرداخته شود؛ ولی در حد دیدگاهی ناتمام(چون بخش دوم آن واژه ی مرکب تفسیر های گوناگون دارد)، پایین تر از سخن پورداود از متن شما، نظر خود را می نویسم.

از متنِ مَنگُفتِ شما: «آقای پورداود در خرده اوستا حاشیه ٔ ص ۳۱۲ و ۱۳۳ مینویسند: راجع به دریاچه ٔ چیچست که همان ارومیّه باشد در تفسیر پهلوی (زند) مندرج است «از چیچست » تا دریاچه ٔ «چیچست » چهارفرسنگ است این دریاچه چهار فرسنگ درازا و پهنادارد. از این عبارت چنین برمی آید که دریاچه به نام شهر مجاور خود نامزد بوده است .»

در بعضی زبان های کهن تر از فارسی، بُندار و یا مصدرِ «زیستن»، «ژییِن» یا «ژین» تلفظ می شود. اینکه می گویند «بژی» = زنده باشی! در آن بُن دارد. از روی آن بُندار، «ژییَه» یا «ژیَه» = زیستگاه، ساخته شده. البته در فرهنگِ کهنِ ایرانی، ژییَه فقط به زیستگاه های کوهستانی گفته می شود. این واژه در کوردی شمالی «چی» یا «چیَه» یا «چیا» تلفظ می گردد و حالا فقط به کوه گفته می شود؛ ولی تالش ها هنوز به زیستگاه کوهستانی ژییَه یا ژیَه می گویند. مثلِ بزَ ژییَه = زیستگاه بُز ها.
چرا آن نامواژه - ژییَه = چی، چییَه یا چیا = زیستگاه - به نامِ کوه نیز بدل شده؟

برای اینکه همانطور که پیشتر نوشتم، زیستگاهِ «ژییَه» = «چی، چیا و ...»، فقط بر بالای کوه قرار داشت. پس آن دو به مرور زمان یک مفهوم را یافته اند. در حالی که در اصل «چی»، «چیا» و یا «چییَه» = ژییَه، هیچ ربطی به کوه ندارد، بلکه از بندارِ ژییِن = زیستن، مشتق شده است.

کوتاه سخن: این برداشت را درست می دانم: «از این عبارت چنین برمی آید که دریاچه به نام شهر مجاور خود نامزد بوده است .»*
با این توضیح که آن زیستگاه یا شهر حتمن در بالای کوه قرار داشته؛ یعنی زیستگاهِ دشتی، دیگر «ژییَه» = «چی» یا «چیا»، نیست.

یعنی در آن نزدکی زیستگاهی انسانی در کوه قرار داشته - مثلن، از آن دست که سرخ پوست ها در بالای کوه داشتند - که بسیار مهم بوده، می توانسته مرکز حکومتی باشد. در نتیجه دریاچه به نام آن زیستگاه نیز مشهور شده. ولی نامواژه ی «اروم میه(تالشی شمالی) = آرام میه = دریای آرام(برگردان به فارسی)، از ویژگی خود دریاچه گرفته شده.
البته خوب است که تاریخ دانانِ ژرف اندیش و بیطرفِ ما در این باب، دیدگاه ها را تدقیق نمایند؛ ولی نظر شخصی من این است که، چییَه یا ژییَه(زیستگاه)، بیشتر محلِ زیستِ سَرِ حکومت بوده.

*سیستم شهر های کهن اغلب در فرهنگ ایرانی دارای سه بخش است؛ دِژ(جایگاه نیروی نظامی، و بخشی از مردم، که در مناطق کوهستانی روی قله یا نزدیکِ قله قرار دارد)، «ژییَه»(زیستگاهِ مردم، حَشَم و گله در نزدیکی دِژ) و بخش کشاورزی که در قسمت جلگه ای یا پای کوه قرار داشته.
شهر کهنِ «تاسکو» = «تاسکوه»(در تالشی، کوردی و ... های ملفوظ تلفظ نمی شود) در شهرستان ماسال هنوز به همین سه بخش خوانده می شود. که عبارتند از ۱ - «دِژ» که امروز قلعه گفته می شود؛(سنَه دژ = سنندج، یعنی دژی که در سینه کِشِ کوه قرار دارد). ۲ - «ژییَه»(زیستگاه). ۳- «وادَه گاه»(محل کاشت انگور برای تولید «وا» نوعی دوشاب و «وادَه» = بادَه = تاب دهنده.
«با» یا «وا» = باد. «باکو» = جایی که باد می کوبد. «کووا» یا «کوبا»(شهری در شمال باکو)، نیز همین مفهوم را دارا است.(باد می کوبد؛ می کوبد باد).

در تالشی هنوز هم به باد و هم به تاب، «وا» می گویند. «بادَه»، نیز در واژه ی «وا»، یا «با» یا «باد» بُن دارد. «کژ می شد و مژ می شد»، اشاره است به همین خصلت تاب دهندگی وادَه = بادَه.
«وا بده مرا!»، یعنی وِلم کن؛ رهایم کن. زیرا برای وا دادن یعنی تاب دادنِ کسی، تاب را به عقب می برند و رها می کنند تا شتاب لازم را بیابد. در فرهنگ ایرانی قدیم، زبان بسیار زنده بوده، یعنی هر جمله از سخن در ذهن گوینده و شنونده تابلوی خود را داشت. ولی حالا بسیاری از واژه ها توتی وار تکرار می شوند بی آنکه مردم با ریشه ی آن ها و معنی مستقیم آن ها آشنا باشند.
یک مثال: تالش وقتی به فرزند خود می گوید «برو آوینا یا آوینَه = آیینه، را بیاور» یعنی برو نشان دهنده را بیاور؛ که در بُندارِ «آویندِن» = نشان دادن، بُن دارد.

صرفِ بُندارِ آویندِن

آوینام = نشان می دهم
آوینای = نشان می دهی
آوینا(آوینَه) = نشان می دهد(اینگونه واژه ها گوناگون تلفظ می شوند، مثلِ چیا، چی، چییَه و ...


و نکته ای بسیار مهم: تاریخ نویسان و واژه نامه نویسان گرامی هم زحمت فراوان کشیده اند و کارشان ارزش بسیار دارد؛ ولی متأسفانه گاه تاریخ نویسی و حتی واژه نامه نویسی با سلیقه و انشا در هم آمیخته و بعد آن نظرات به عنوان دیدگاه های آکادمیک در بین مردم پخش شده.* من با همه ی احترامی که به کارِ بسیار دشوارِ آن عزیزانِ زحمتکش می گذارم؛ بیش از هر چیزی به رازِ درون واژه ها، اعتماد دارم که حقیقت مطلق را با خود دارند.

یک نمونه: در لغتنامه ها، فَرَوَر(فروهر، دِگر شده) = آورنده ی فَرِ ایزدی، با فَرَوَش = شعله ی جاودان،* شعله ی دارای فَرِ ایزدی، یکجا نوشته شده و یک معنی دارد! در حالی که این دو واژه ربطی، هیچ ربطی به هم ندارند، و فقط در فَر مشترکند و بس. مثلِ اسبِ من و باغِ من، که در هر دو «من» بکار رفته.

* وَش = شعله، که در بُندارِ «وَشِن» = شعله ور شدن، بُن دارد.
و از این دست بسیار است.

شاد باشید
۶۹۹۵۹ - تاریخ انتشار : ۶ شهريور ۱٣۹۴       

    از : اسماعیل وفا یغمائی

عنوان : در باره چی چست
دوست گرامی
با تشکر از توجه شما و توصیخات روشنگر شما
کلمی چی چست یا چیچست هموزن باپیرست نام قدیمی دریاچه رضائیه بوده است
دهخدا در این باره مینویسد

چیچست . [ چی چ ِ ] (اِخ ) نام باستانی دریاچه ٔ ارومیّه . حمداﷲ مستوفی در نزههالقلوب مینویسد. «چیچست به ولایت آذربایجان ، آن را دریای شور گویند. بلاد ارومیّه و اشنویه و دهخوارقان و طروج و سلماس بر ساحل اوست و در میانش جزیره و آنجا کوهی است که مدفن پادشاهان مغول است ». محمدبن خلف تبریزی صاحب برهان مینویسد «چیچست به لغت زند و پازند کوه را گویند و به عربی جبل خوانند» اما گفته ٔ او درست نیست و شاید اشتباه وی از اینجا ناشی شده است که جزیره و کوه میان دریاچه را به نام چیچست میخوانده اند.حمداﷲ مستوفی در نزههالقلوب نام این دریاچه را کبودان مینویسد و میگوید نام باستانی آن چیچست بوده و ارامنه آن را کپوتان یا کپوتان دزو ۞ میخوانند و آبهای تغتو و جغتو و صافی و سراورود در او میریزد. دورش چهل و چهار فرسنگ است . مسعودی و ابن حوقل آن را بحیره ٔ کبودان خوانده اند. آقای پورداود در خرده اوستا حاشیه ٔ ص ۳۱۲ و ۱۳۳ مینویسند: راجع به دریاچه ٔ چیچست که همان ارومیّه باشد در تفسیر پهلوی (زند) مندرج است «از چیچست » تا دریاچه ٔ «چیچست » چهارفرسنگ است این دریاچه چهار فرسنگ درازا و پهنادارد. از این عبارت چنین برمی آید که دریاچه به نام شهر مجاور خود نامزد بوده است . دریاچه ٔ چیچست در شمال غربی ایران و نزد ایرانیان باستان مقدس بوده است . زیرا زرتشت در نواحی این دریاچه بوجود آمد و جنبه ٔ تقدس این دریاچه بدین مناسبت است . آب آن شور است و نزدیک ۱۷ درصد نمک دارد و هیچ جانداری جز کرمی ریز که مخصوص همان آب است نمیتواند در آن زندگی کند. بنا برافسانه های تاریخی «یل کشورهای ایران و آراینده ٔ پادشاهی ، کیخسرو در کنار دریاچه ٔ ژرف و فراخ چیچست (ارومیّه ) صد اسب و هزار گاو و ده هزار گوسفند فدا ساخت ودرخواست که در سراسر کشورها بزرگترین شهریار شود. (آبان یشت فقرات ۴۹ - ۵۱). یل کشورهای ایران و آراینده ٔ پادشاهی ، کیخسرو، صد اسب و هزار گاو و ده هزار گوسفند از برای ناحیه فدا کرد و از او درخواست که روبروی دریاچه ٔ ژرف و فراخ چیچست ، افراسیاب بزهکار تورانی را بکشد. برای کین پدرش سیاوش دلیر که به بیداد کشته شد و برای کین اغریرث دلیر» گوش یشت فقرات ۲۱ - ۲۳ (فرهنگ ایران باستان ص ۲۵۲). نام چیچست در شاهنامه به غلط ناسخان «خنجست » آمده است . آتشکده ٔ معروف «آذرگشنسب » در کنار این دریاچه قرار داشته است :
سوی راه چیچست بنهاد روی
همی راند شادان دل و راه جوی .
***
موفق باشید
۶۹۹۲۰ - تاریخ انتشار : ۶ شهريور ۱٣۹۴       

    از : لیثی حبیبی - م. تلنگر

عنوان : «* زنده رود: زاینده رود. چی چست. نام کهن دریاچه ارومیه»، سلام جناب اسماعیل وفا یغمایی
نامواژه ی «ارومیه» بسیار کهن است و آن عبارت است از آروم میه = دریای آرام(بر گردان به فارسی جدید یا فارسی دری*). البته یک مکان می تواند دو یا چند نام کهن داشته باشد، چنانکه دریای خزر دارای چهار نام است.۱
نکته: چون واژه ی «ارومیه» با قاعده ی گویش شمالی زبان تالشی ساخته شده، حرف اِر Meer = دریا، خورده شده. یعنی همان کاری که آلمانی ها نیز می کنند. در تالشی شمالی به سَر، سَ، به وَر = برف، وَ، می گویند. سبلان = سَ وَ لُون، در واقع سَر ورَ لُون = کوهی که بالای سرش لانه ی برف است، می باشد. و بر مبنای همین قاعده ی تالشی شمالی سَ هند، در واقع سَر هند یا سر وند یا سر بیل = کوهی که روی سرش بیل یا هند یا وند آتشفشانی قرار دارد. البته این «بیل» یا «هند» ها حالا در بالای خیلی از کوه های جهان دیگر خشکیده؛ ولی بر سَرِ سبلان هنوز وجود دارد.

سوالی داشتم: آیا تصوری از معنی این نامواژه ی مرکب «چی چست» دارید؟
اگر ممکن است لطفن واژه را با اِعراب بنویسید.
منبع شما عزیز کدام اثر کتبی و یا تحقیق میدانی است؟
با تشکر



* در مورد اینکه چرا من اصطلاح «فارسی دری» را بکار می برم، چندی پیش در پای مقاله ای در وبلاگِ jahanezaban.blogfa.com توضیحی نوشتم که برای روشنگری اینجا نیز می گذارم.

« لطفن دوستان توجه داشته باشند که من واژه ی «دری» را با «فارسی» برای تدقیق در تحقیق بکار می برم. این کار بسیار بسیار لازم است؛ زیرا در غیر این صورت، خواننده، دیگر توان جدا سازی «فَرزانه»(واژه ی بکلی دِگر شده و جدید) از «فرَزانَک»(اصل آن در پهلوی) را نخواهد داشت؛ و از این دست بسیار است. همانطور که ذکر کردم، این برخوردی علمی و برای تدقیق است در هنگامِ تحقیق. نوشتن این توضیح را لازم دانستم زیرا دیده ام که بعضی از دوستان عکس العمل نشان می دهند؛ در حالی که واژه ی «دَری» هیچ چیزی از عظمت زبان فارسی نمی کاهد؛ این همان است که ناصر خسروی بزرگ ما در آن قصیده ی مشهور خود به آن «دُرِّ دری» می گوید.

«درخت تو گر بارِ دانش بگیرد
به زیر آوری چرخ نیلوفری را
...
من آنم که در پای خوکان نریزم
مر این قیمتی دُرِّ لفظ دری را»

«فارسی دری»، نامِ کاملِ این زبان است که در ایران «دری» آن حذف شده؛ در افغانستان «فارسی» را حذف کرده اند؛ و تاجیک ها اصطلاحن به آن زبان تاجیکی می گویند. زبان تاجیکی همان «فارسی دری» است(شاخه یا گویشی از آن است)؛ زیرا هرگز زبانی به نامِ تاجیکی وجود نداشته؛ ولی اصطلاحن می توان بکارش برد.»

زیر نویس ۱ - کاس پی ین، خزر، مازندران، تالش دُولاو = آبِ ژرفِ تالش(برگردان به فارسی دری).
۶۹٨٨۰ - تاریخ انتشار : ۵ شهريور ۱٣۹۴