نقدی بر "اعتراضات معلمان و پاسخ به یک سوال مهم"
بهرنگ ایرانی


• فرودستان جامعه از جمله معلمان اگر آنچنان به منافعشان آگاه شوند که ریشه ی تمام نابسامانی های زندگی خود را در ساختار سرمایه دارانه ی جامعه ای که در آن زندگی می کنند، ببینند، آنگاه می توان امیدوار بود که برای تدارک بدیلی مناسب حتما همت خواهند گماشت. اما تا آن زمان هیچ نیرویی حق ندارد آنان را بخاطر طرح و پیگیری مطالبات گروهی اشان که به طرق گوناگون صورت می گیرد، به هر دلیلی طرد یا تحقیر کند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ۶ شهريور ۱٣۹۴ -  ۲٨ اوت ۲۰۱۵


تردیدی نیست که یکی از کانونهای گرم اعتراض و دارای پتانسیل بالا، در سالهای اخیر در ایران، کانون اعتراضی معلمان است و اصلا هم دور از ذهن نیست که چنین کنش اجتماعی قابل ملاحظه ای که بتدریج دامنه اش گسترده و گسترده تر می شود و می تواند در سیر آتی خود، توجه طیف های وسیع تری از معلمان را به خود جلب کند و آنان را به حرکت درآورد، زمینه ساز پیدایی سوالات مهمی برای غلاقمندان به بهبود اوضاع در این حوزه از جامعه ی ما باشد. تا همین حالا هم علاوه بر معلمین توجه خیلی های دیگر از جمله حاکمیت و نهادهای حکومتی را هم شوربختانه یا خوشبختانه به خود جلب کرده است. ولی این که ادعا شود این جنبش "درجا" می زند، به گمانم دور از واقعبینی است. چنین برداشتی به میزان بسیار زیادی به درک و باور مدعی "در جا زدن"، از "حرکت و پیشروی" بستگی دارد. شرط لازم (نه کافی) برای واقعبینی در این حوزه این است که کسی که در مقام قضاوت جنبش معلمان و تشکلهایشان قرار می گیرد با زندگی معلمان و ویژگی های شغلی معلمان از نزدیک آشنا باشد و خصوصیات عمومی معلمان، بویژه در جامعه ای با مختصات جامعه ای که ما در آن زندگی می کنیم را بشناسد. در این صورت است که می تواند انتظاری منطقی، ممکن و واقعبینانه از آنان داشته باشد. دیدگاهی که ویژگی"درجا زدن" را برای جنبش معلمان و تشکلهایشان قائل است همانقدر دور از حقیقت است که دیدگاه دیگر (نگاه جناحی از حاکمیت) که هر حرکت مطالبه محور معلمان را که در عمده ترین شکلش صنفی است، توطئه گرانه و در راستای اخلال در نظم اجتماعی و امنیت ملی تلقی می کند و یا آگاهانه تمایل دارد که اینگونه وانمود کند. آقای اصغری به درستی به دو مقاله ای از سایت "حقوق معلم و کارگر" اشاره کردند که جزء خواندنی ترین مقالات این سایت هستند. مخصوصا نوشته آقای یاسر ریگی که بسیار هوشیارانه و فنی نوشته شده است و علی رغم نظر آقای اصغری به صورتی مستدل و منطقی معنای فعالیت صنفی را آنگونه که جنبه ی سیاسی اش، جنبه ی صنفی اش را تحت الشعاع قرار ندهد، آشکار می کند. وگرنه مگر می توان تصور کرد که طرح مطالبات صنفی نه تنها در کشور ما بلکه در هرجامعه ی دیگری در بطن خود اساسا فاقد جنبه ی سیاسی باشد. اتفاقا اگر دقت کنیم اصرار بر صنفی بودن حرکت معلمان در بیانیه ی "شورای مرکزی تشکلهای صنفی معلمان" در لایه های زیرینش خود به نوعی یک واکنش سیاسی است. واکنشی که خنثی کردن دو سیاست را دنبال می کند.
۱. ترفندهای جناح افراطی درون حاکمیت را که از سوئی در میان معلمان با آوردن شعارهای بی موقع و غیر ضرور، قصد ایجاد تندروی را دارد تا بعدا دوستانشان بتوانند با ابزار کردن معلمان و سوءاستفاده از حرکت معلمان، در مبارزه ی قدرت، پیروز شوند، و همزمان از سوی دیگر برای محدود کردن و زیر ضرب بردن تشکلهای صنفی، آنها را به تندروی متهم کنند.
۲. همانطور که به صراحت در بیانیه مطرح شده است، اجازه ی سوء استفاده و بهره برداری از نام فرهنگیان را از یک طرف به گروههای تندروی اپوزیسون و از طرف دیگر به دشمنان قسم خورده ی خارجی که در راستای منافع نئوکانها حرکت می کنند، ندهند.
اگر بخواهیم صادقانه اوضاع را رصد کنیم، باید هر دو خطر بالا را که ندیدن یا درست ندیدنشان می تواند سم مهلکی برای تشکلهای معلمان باشد، در نظر گرفته شود. باور کنید هیچکدامشان توهم نیستند. نابخردی خواهد بود اگردر کنار این دو مورد، تعلل ها، ناپیگیری ها و ضعف های جدی نیروهای اصلاح طلب و اعتدال را در نظر نداشته باشیم. در حقیقت شکلهای متنوع اعتراضی معلمان برای گوشزد کردن همین ضعفها به آنان است تا با به میدان آمدن تعداد زیادتری ازمعلمان، بیشتر تحت فشار قرار گیرند و مجاب شوند که ناگزیرند تا مطالبات حقه ی معلمان را به رسمیت بشناسند و به آنها جامه ی عمل بپوشانند. آقای ریگی به درستی در ارتباط با "بی تفاوتی" و بی‌اعتنائی بخش زیادی از معلمان به فراخوان های اینگونه تشکل‌ها می نویسد که:
"همان‌گونه که تاکنون بارها بیان شده است عدم حضور بسیاری از معلمان در اعتراضات صنفی و بی‌تفاوتی آن‌ها برای مطالباتشان یک آسیب جدی است که باید برای برطرف کردن آن برنامه جدی داشت...".
ولی برداشت آقای اصغری از این پاراگراف چقدر اشتباه، غیروافعی و خیالپردازانه است؟! دلایل عدم حضور بسیاری از معلمان در اعتراضات برخلاف نظر آقای اصغری، نه برخورد پلیسی تشکل ها که از عدم آگاهی های صنفی و سندیکایی، ترس از تنبیه و اخراج و زندانی شدن، نگرانی از به خطر افتادن امنیت شغلی و... است. البته می توان کانونهای صنفی را به خاطر تلاش ناکافی در راستای تجهیز معلمان به این آگاهیها مورد انتقاد قرار داد ولی برخورد بسیار ناعادلانه ای است اگر رویه ی حاکم بر کانونها را درکل، برخوردی پلیسی ارزیابی کنیم. و عدم استقبال بسیاری از معلمان به این تشکلها را ناشی از چنین رویه ای بدانیم.
تصور می کنم در میان تشکلها ی معلمان بحث کانون های صنفی معلمان بحثی ویژه باشد و وجه تسمیه اش با مثمی است به این معنی که در مجموع عملکردش صنفی است و به نظر نمی آید که تشکلی دولتی باشد یا اساسنامه اش را به سفارش دولت تدوین کرده باشد. مگر این که آقای اصغری اطلاعات دقیقی داشته باشد و با ارائه ی اسناد معتبر این وابستگی را ثابت کند. یا آنجا که در مورد دولتی بودن بعضی از اعضای هیئت رئیسه ی این تشکلها می گوید.
من در موقعیتی نیستم که صحت یا سقم ادعای ایشان را تایید کنم ولی اگر دلیل کافی برای چنین ادعایی وجود دارد، بهتر است به جای بافته های ذهنی اش، به صورتی مستند نوع وابستگی و همکاری آنان را آشکار کند. وگرنه هر سلام و علیکی که بین دو نفر صورت گیرد، دلیل بر وابستگی یکی به دیگری نیست. بعلاوه ذات کار صنفی چنان است که فعالان این عرصه، نمی توانند با نهادهای دولتی تعامل نداشته باشند. معلمان نمی توانند عملی شدن تمام مطالباتشان را به بعد از شکل گیری حاکمیتی مطابق ایده آلهای این یا آن گروه سیاسی موکول کنند. در مخالفت با نظر آقای اصغری و بی آنکه قصد بی حرمتی به معلمان را داشته باشم، باید بگویم که اغلب معلمان ما بنا بدلایل عدیده آنقدرها هم که شما فکر می کنید "آگاه" نیستند که وقتی پای منافع جمعی پیش می آید، به شکلی منافع فردی اشان را تحت الشعاع آن قرار دهند. نمی دانم از صحبت های معلمان در ساعات فراغت و زنگهای تفریح خبر دارید یا نه؟ اقلیتی که به هر دلیلی وضعیت مادی بهتری دارند مثلا یا جزء مقربان درگاهند، که از امتیازات ویژه برخوردارند و یا با زیر پاگذاشتن اصول و شرافت شغل معلمی، با کشاندن دانش آموزان به کلاسهای خصوصی اشان به بهانه ی جبران کمبودهای زندگی، نه تنها اوایل رفع کمبود می کنند ولی بتدریج که زشتی مسئله برایشان بی معنا شد، هر کاری را در این زمینه مجاز می شمارند، از قیمت آخرین مدل گوشی های موبایل و ماشینهای خارجی و خوشگذرانیهایی که در فلان سفر خارجی انجام داده اند، صحبت می کنند و احمقانه فخر می فروشند و در همان حال با تبختر تهوع آوری آنچه را که شب گذشته از "بی بی سی" و "وی .او. ای" شنیده اند بدون این که ذره ای در چند و چونشان فکر کنند درگوشی و اگر فضا را مناسب ببینند علنا نشخوار می کنند و به خیالشان بهترین تحلیل را برای حل و فصل امور ارائه داده اند. و اکثریت فلک زده ای که نا امیدانه به همین "آب باریکه" قناعت می کنند و نگاهشان یا به آسمان است و یا به کرم گاهگاهی بالایی ها ست که در زمانهای خاصی مثلا در آستانه ی انتخابات چیزکی به دریافتی آنان اضافه کنند. فرودستان جامعه از جمله معلمان اگر آنچنان به منافعشان آگاه شوند که ریشه ی تمام نابسامانی های زندگی خود را در ساختار سرمایه دارانه ی جامعه ای که در آن زندگی می کنند، ببینند، آنگاه می توان امیدوار بود که برای تدارک بدیلی مناسب حتما همت خواهند گماشت. اما تا آن زمان هیچ نیرویی حق ندارد آنان را بخاطر طرح و پیگیری مطالبات گروهی اشان که به طرق گوناگون صورت می گیرد، به هر دلیلی طرد یا تحقیر کند. آنان همین حالا نیاز به بهبود وضعیت معیشتی و شغلی خود دارند و حق دارند به استقبال هر امتیازی، هرچند کوچک که جنبه ی جمعی داشته باشد بروند. به آخرین پاراگراف از نوشته ی آقای اصغری توجه کنید:
«بالاتر گفتم که "جنبش اعتراضی معلمان از پتانسیل بالائی برخوردار است". بالفعل شدن این پتانسیل مستلزم تأکید معلمان بر استقلال تشکل‌هایشان و کنار گذاشتن اعضای اسلامی و دمخور با باندها و جناح‌های رژیم از هیأت رئیسه این تشکل‌ها در انتخاباتهای تشکلها است."»
دقت در نوشته ی بالا این باور را در ذهنم قوت داد که احیانا آقای اصغری نباید معلم باشند یا شاید هم مدتهاست که در ایران زندگی نمی کنند.
واقعا برای بالفعل شدن پتانسیل جنبش معلمان باید اعضای اسلامی را از هیئت رئیسه کنار گذاشت؟! خوب بعدا چه می ماند؟ مطمئنید می توان معلمان غیراسلامی را به اندازه ی کافی پیدا نمود تا اکثریت معلمان را که اسلامی هستند در تشکلهایشان جمع و آنها را هدایت کنند؟
دوست عزیز آنچه که می تواند باعث همگرایی معلمان شود، موضوعات و مشکلات شغلی و اراده ی جمعی آنان برای تخفیف یا حل آنهاست. نه دین، نژاد، جنسیت و قومیت آنان.