داخل گود - ناصر آقاجری



اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۷ شهريور ۱٣۹۴ -  ۲۹ اوت ۲۰۱۵


دوست داران مبارزه در بیرون گود؛ دور تا دور میدان را گرفته و با شور و هیجان نبرد را دنبال می کنند، با کوچک ترین فراز و نشیب نبرد، فریاد تاریخی خود را سر می دهند "لنگش کن" ( در حای که، زمانی می توان لنگش کرد، که نیرو ها هم وزن باشند ) زمانی که می بینند مبارزِ میدان، نتوانسته لنگش کند با رنج و درد نا توانایی مبارز را به باد نقد و تهمت و توهین می گیرند: "من گفتم لنگش کن ، اگه لنگش کرده بود؛(با افسوس) حالا ما این وضع و این روزگار را نداشتیم." دوستداران مبارزه بدون تردید حقیقت را می گویند. مبارز، می باید لنگش می کرد و نظریه را بر شرایط عینی انطباق می داد ولی او در میانه ی گود و در مبارزه ای نا برابر، از نفس افتاده و توانش را از دست داده بود، و نتوانسته حقیقت را بر واقعیت، انطباق دهد از این رو شکست را رقم می زد. شکست واقعیتی است دور از آرمان ها و ایدآل ها؛ و بسیار نا خوش آیند، که یأس و نا امیدی را ارمغان دارد. دوست داران مبارزه و حقیقت و آرمان،. در کنار گود فرمان می دهند؛ ولی واقعیت گود فراتر از آرمان و حقیقت است. دوست داران مبارزه، فارغ از درگیری عملی در گود، با تکیه بر نظریه ها که حقیقت ند؛ ناتوانی مبارز را به باد نقد می گیرند و با انگشت گذاشتن بر حقایق غیر قابل تردید، توفان انتقاد را توأم با توهین و بر چسب های غیر منصفانه، نثار مبارز درهم شکسته می کنند. این در حالی است که هیچ کس به اندازه خود مبارز نمی داند چه موقع حریف لغزیده، و او می تواند لنگش کند. ویا اورا کول انداز نماید. دلیل ناتوانی در عدم کاربردی کردن نظریه ها و انطباق آن بر واقعیت اجتماعی متعدد است و ریشه در شرایط عینی و ذهنی دارد. به خصوص امکان یا عدم امکان اتحاد همه ی نیروهای مبارز اجتماعی دارد، نه فقط خواست دوست داران و نظریه پردازان؛ آنهایی که تلاشی در کاربردی کردن باور های خود ندارند یا در واقع دوستداران بازی مبارزه اند نه واقعیت مبارزه، و شاید نظریه پردازی را مبارزه می دانند.
آنهایی که کمیته های ساواک و شکنجه گاهای آن ومراحل تکامل یافته تر آن را(چه از نوع فیزیکی و چه از نوع روانی) تجربه نکرده اند، حقیقت را فریاد می زنند: " باید مقاوم بود، باید رزمید ، باید با مقاومت شکنجه گر را از پای در آورد." ولی در گود در آن لحظه ای که پنجه در پنجه دشمن طبقاتی با حداقل ها، به رزم نیرویی می نشینید که با حداکثر امکانات و با استفاده از پیشرفته ترین تکنولووی ها، تو را باوحشیانه ترین شیوه های غیر انسانی می کوبد، شکسته شدن دیر و زود دارد ولی وقوعش در اکثر موارد، غیر قابل اجتناب است.ازسوی دیگر همه، قهرمان نیستند و جامعه هم نمی توان در انتظار ظهور قهرمانان چرت بزند و تسلیم و حقارت لگد مال شدن را؛ بپذیرد. همه ی زحمت کشان حق دارند از خود و منافع جمعی شان دفاع کنند لذا وارد گود می شوند و باید بشوند. آری می توان مبارز کرد؛ بدون اینکه قهرمان بود. قهرمان واقعی آن کسی است که توانایی قهرمانی را ندارد ولی به مبارزه پشت نمی کند. شکست و در هم ریختن، یک واقعیت تلخ است ولی مهم این است که شکست خورده، پس از رهایی به جمع آوری خورده شکسته هایش برای باز سازی مجدد خود می پردازد و خود را، با نقدی سازنده آماده ی نبرد بعدی می کند ویا تسلیم می شود و دستها را بالا برده و از تریبون بین المللی دشمن طبقاتی، اعتراف به اشتباه خود می کند، و به طور غیر مستقیم سرمایه داری را به عنوان پایان تاریخ می پذیرد. و یا با توهم یک صد ساله ی سوسیال دموکراسی، راه نولیبرالی را سنگ فرش می کند و یا به گوشه خلوت خانه خزیده و با یک زندگی چخ بختیاری (به نقل ازصمد بهرنگی) لبی به تلخی می زند و با خاطرات دیروز، امروزشان را از دست می دهند.؟ گود در آن سوی آب یا این سوی آب در میان محافل روشنفکری نیست. گود در میان قاعده ی جامعه ی جهانی است در جایی که شناخت طبقاتی، صدمه دیده و آموزگاران قاعده هم، خود را بازنشسته کرده اند و مبارزه را، به قضا و قدر سپرده اند.
بیش از یک صد سال پیش بزرگان مبارزه طبقاتی یکی از اساسی ترین شعارهای مبارزه را مطرح کردند" پرولتاریای جهان متحد شوید" آنهایی که باوسواس روشنفکری اتحاد را درمیان خودی های خاص جستجو می کنند کودکانی هستند که خود را گرفتار بازی مبارزه کرده اند نه واقعیت نبرد طبقاتی.

ناصر آقاجری - ۱۶ امرداد ۹۴
عسلویه