کمپین جدید زنان افغانستان در شبکه های اجتماعی
«نام مادرم را در شناسنامه ام درج کنید»


• تابو بودن نام مادر در افغانستان همچنان ادامه دارد و نام مادر در هیچ مدرکی ضبط و پرسیده نمی شود. «نام مادرم را در شناسنامه ام درج کنید» نام کمپین جدیدی است که زنان افغانستان در فضای مجازی راه اندازی کرده و خواستار این شده اند تا در شناسنامه های جدید٬ کنار نام پدر٬ به جای پدربزرگ٬ نام مادر درج گردد. ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ٨ شهريور ۱٣۹۴ -  ٣۰ اوت ۲۰۱۵



فمینیسم روزمره- «نام مادرم را در شناسنامه ام درج کنید» نام کمپین جدیدی است که زنان افغانستان در فضای مجازی راه اندازی کرده و خواستار این شده اند تا در شناسنامه های جدید٬ کنار نام پدر٬ به جای پدربزرگ٬ نام مادر درج گردد. شناسنامه جدید الکترونیکی طراحی شده و قرار است به زودی توزیع آن آغازگردد.

تابوبودن نام مادر در افغانستان همچنان ادامه دارد و نام مادر در هیچ مدرکی ضبط و پرسیده نمیشود. مریم مسیح٬ فعال حقوق زنان افغان٬ میگوید:« در کشور من هیچوقت در هیچ مکانی از جمله مدرسه از کودکی پرسیده نشده از نام مادر٬ و قرن هاست تنها پرسیده میشود: نام پدر. مادری که بیش از پدر برای کودک جان فشانی میکند. و این ناشی از سنت و عنعنات پوچی ست که مدت هاست با آن دست به گریبان بوده ایم».

مسیح خاطره تلخی از کودکی خود روایت میکند که نشان دهنده عمق نفوذ این فرهنگ در میان مردم و حتا کودکان است. او میگوید:« اگر از پسری نام مادرش پرسیده شود خونش به جوش آمده دعوایی حسابی راه می اندازد و غیرتی میشود .یادم است زمان کودکی که در کوچه بازی میکردیم و بعضی از بچه ها که میخواستند دعوا کنند طرف شان را با این جمله تهدید میکردند: نام مادرت را میدانم بگویم همه بدانند؟ و طرف دعوا یا کنار میکشید یا هم دعوایی راه می افتاد که آن سرش ناپیدابود.»

با این که این تابو همچنان باقیست معلوم نیست دولت و مردم افغانستان در این رابطه چه واکنشی نشان خواهند اما فعالان حقوق زنان افغانستان٬ با راه اندازی این کمپین قصد دارند حتا اگر موفق به تغییر ساختار شناسنامه ها نشوند لااقل با بحث و گفت و گو دراین باره زمینه را برای این اصلاح در اینده فراهم اورند. مسیح معتقد است: «زنان روز به روز آگاه تر و مبارز تر قدم جلو مینهند تا خواسته های بحقشان را بدست بیاورند, و برای بدست آوردن اش میجنگند شاید دشوار و یا دست نیافتنی باشد اما همچنان تلاش میکنند تا به هدف برسند.»

حمیرا قادری٬ فیلمساز٬ در حمایت از این کمپین٬ با نوشتن متن بلندی در صفحه فیس بوک خود٬ به تابوبودن نام زن و مادر اشاره کرده و خواهان پایان یافتن این فرهنگ غلط شده است.

برای کسب اطلاعات بیشتر و حمایت از این کمپین به صفحه فیس بوک «کمپین نام مادرم را در شناسنامه ام درج کنید» مراجعه کنید.
www.facebook.com


   نوشته حمیرا قادری را در زیر بخوانید:

من مادری هستم از جنس همه دیگر مادرانی که در این کشورگاه زندگی و مدام مردگی دارند. فرزندم بیا تا روشن کنم که من زنم و تو مرد. حکایت کرده اند که ستاره ات از ستاره من بالاتر نشسته است. فرزندم تو با تمام ابر ستاره های مردانه ات برایم کودکی شیرین و لطیف هستی. مرد من، من از جنس زنان بی ستاره این دنیا هستم. زنی که آسمان و ستاره اش را فقط در تو وسعت می دهد و سرنوشت خوب و بد لحظه هایش را از خنده ها و گریه های تو وام می گیرد. کودک من، در تمام کودکی هایت در طول تاریخ ناپاک این سرزمین هر روز شال سرم را سایه آفتاب و مهتاب تو کرد ه ام .در دورترین مزارعی که حتی نسیم هم به اشتباه پیام خوش بهاری نمی گذراند.روزهای که باید هم مادرت می بودم هم کشاورز خوشه های بلند گندم، برای تاسی آرد. در فراز و فرود کوه های که باید هم مادرت می بودم هم چوپان گله ام، برای پیاله ای شیر. درعمق تاریکی سیاه خیمه های که هم باید مادرت می بودم هم تقدیر باف رشته های پلاسی برای زیر انداز. در عمق تنورهای پر آتشی که باید هم مادرت می بودم هم گل رویم را به آتش می سپردم برای کف دستی نان.
کودک من، من تاریخ نخوانده ام، تاریخ ننوشته ام. من جدای از مادری کاری نکرده ام… اما تاریخ، همان حکایت های است که در چشمان مملو از ناامیدی من است… چشمانی که نمی بینی… سیاوش! تاریخ این کشورمیان دو اقیانوس چشمم همیشه به خون غلتیده است و تو با ابرترین ستاره ات که گاه تبر بود و گاه تفنگ در مزرعه، در کوه، کنار تنور، زیر سیاه خیمه ها از سروده های عاشقانه ای گذشتی که میتوانست روزگار مرا و تاریخ تو را دگرگون کند. ازحزب های فراوانی که ویرانی به بار آورده اند چیزی نمی دانم، اما در دل روزهای که حزب ها پادشاه می ساختند و پادشاه می کشتند در قلب جنگ ها، کنار ویرانه های به جا مانده دیوارها، درد کشیدم، جیغ زدم و به دنیا آوردمت. تاریخ این کشور مملو از جیغ های من است هر چند که تاریخ نمی دانم. در فصل فصل این تاریخ و این سرزمین درد کشیدم و به دنیا آوردمت و پس از آن تقدیر پدرم ساختت. پدرم شدی و زنده به گورم کردی و چه بی مهابا یادت رفت که روزی مادرت بودم. جیغ کشیدم و به دنیا آوردمت… تقدیر برادرم ساختت و تو با غروری که از خویشتن خواهی ات سرچشمه می گرفت مرا در پستوی خانه نهان کردی -با سقفی که تا هنوز ستاره ای در آن نرویده- تا مبادا دهانم بوی عشق بدهد. چه ساده یادت رفت که روزی مادرت بودم.

                            حمیرا قادری٬ فیلمساز افغان٬ به همراه فرزندش

سیاوش ! های مرد این دیار با آن ستاره بالایت ! در گذر فصلی که بهار بود یا که خزان جیغ کشیدم وبه دنیا آوردمت… به دنیا آوردمت و تقدیر تو را نامهربان ترین شوهر دنیا نمود که گاه سرم را بریدی، گاه گوشم و روزی هزار بار گوشه دلم را . ..چه بی خیال که روزی مادرت بودم. های سیاوش در پس کشتن و کشتن، در پس سر نداشتن و سر نداشتن… اینجا سرافراز و پر غرور بر قله بلند تاریخت ایستاده ام. زنی بدون پسوند اما با قلبی سرشار از مهربانی که گاه همسر است ، گاه خواهر، گاه مادر… هرگز روزگار پر دردم را نمی بخشم که مدام مرده ام از سر زمین های گندم تا پشت کوه های قاف. اما می خواهم بمانم و یاری ات کنم جان مادر، که بی من چی خواهی کرد در لحظه های که غمگینی… بگذار شانه هایم همراه تو باشند حتی اگر سری نمانده باشد… گوشی نه… دلی نه. امروز نامم را برایت هدیه می دهم تا قدرتمند ترین مرد زمین باشی… نامم را هدیه می دهم برایت تا آن ستاره ابَرَت را که گاه تفنگ بوده و گاه تبر به افول بکشانی آهای سیاوشِ حمیرا.
( به حمایت درج نام مادر کنار نام فرزند)