نقد: آدام کیرش (مجله ی نیویورکر)
اشعار سحرآمیزهارت کرِین
مقدمه وبرگردان: مهین میلانی


مهین میلانی


• اشعار هارت کرِین حتی برای شعرای آمریکایی در بسیاری موارد نامفهوم است و گاه هر کدام تفسیری متفاوت از آن ارائه می دهند؛ وی از واژگانی بهره می گیرد و مفاهیمی نوین از بازی با کلمات به دست می دهد که می بایست شناخت بسیار دقیق حتی از لحظاتی که این اشعار سروده شده اند برگرفت تا بتوان در وحله ی اول آن را فهمید و سپس احتمالا با دیدگاهی آزاد به زبانی دیگر برگرداند. ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۵ آذر ۱٣٨۵ -  ۲۶ نوامبر ۲۰۰۶


 
 
mm0@shaw.ca
www.mahinmilani.blogspot.com
 
وقتی کرین قصیده ی غرورآمیزش، " درمقبره ی مِلویل" را – در واقع   یکی از صریح ترین اشعار او – به مجله ی" شعر" می فرستد، سردبیر، هَریِت مونرو، در حالی که سردرگم شده است، پاسخ می دهد،" فرض کن من خواننده ی ای هستم با قوه ی تخیلی بسیار ضعیف و غیر شاعرانه، و به من بگو چگونه یک تاس می تواند   سفارت خانه ( یا هرچیز دیگری ) را وقف کند؛ و چگونه کاسه ی (بخشایش یک مرده یا هرچیز دیگری) می تواند برای یک روح پریشان نقوشی رویا انگیزبیافریند؛ واگر می تواند چگونه چنین غول بی شاخ و دمی قادر خواهد بود در کریدورها( یا صدف ها یا هرچیز دیگری) صدمه ببیند. و الا آخر."
 
 
 
ترجمه ی برخی از قسمت های این متن که در آن گوشه هایی ازاشعار هارت کرین ذکر می شود تا در باره ی آن به سخن بنشیند، چندان ساده نبود. زیرا اشعار هارت کرِین حتی برای شعرای آمریکایی در بسیاری موارد نامفهوم است وگاه هرکدام تفسیری متفاوت از آن ارائه می دهند؛ وی از واژگانی بهره می گیرد و مفاهیمی نوین از بازی با کلمات به دست می دهد که می بایست شناخت بسیار دقیق حتی از لحظاتی که این اشعار سروده شده اند برگرفت تا بتوان دروحله ی اول آن را فهمید و سپس احتمالا با دیدگاهی آزاد به زبانی دیگر برگرداند.
شاید یکی از دلایلی که اشعارهارت کرین به میزان شعرای هم عصراو و بعد از آن چندان شناخته نشد، همین دشواری فهم و زبان ادبی بی نهایت پیچیده ی او بود. اگرچه اساسی ترین علت همانا زندگی شخصی خود او به عنوان یک هم جنس گرا در اوایل قرن بیستم، که مستقیما در اشعارش منعکس می شد، سبب اصلی نادیده انگاشتن او بوده است. ونه فقط این پدیده که مقابله با تقدس مآبی کلیسا درآغاز مدرنیسم نیزموجب می شود ازاو کمتر سخن آورده شود.
و هم، اوکه در می خوارگی در میان شعرای هم دوره ی خود سرآمد و یگانه بود، هرچه مفاهیم و استعارات و تخیلات معمول در شعر را به هم می ریزد. او اساسا گویا از دل مادر بیرون آمده است که " نا بهنگام، اسرار آمیر و در سخن بی پروا" باشد همانگونه که در زندگی اش و تخیلات در شعر را تا   آنجا پیش ببرد که یک معتاد در بالاترین اوج سفرش به نشئگی می تواند حس کند؛ و از واژگان معناهایی را که خود می خواهد برصفحه جاری می سازد، نه آنچه معمول است و با درک همگان مطابقت دارد. کرین بسیار جوان است زمانی که خود را به آب می زند و حیاتش را آزاد می سازد ازمحدودیت هایی که پیش داوری ها و قضاوت های سنتی برای او ناگوار ساخته است.
 
اثبات ارزش اختیارات یک شاعر فقط دربسترخود شعر نهفته است و بس. و در بهترین اشعار کرین، شجاعتی که وی در بکار گیری زبان به خرج می دهد، دست او را باز می گذارد تا آثاری خلق کند که خود چنین توصیف می نماید: " بُرّا کردن واقعیت که فقط از عهده ی شاعربرمی آید، به درجه ای که برای هیچ یک از رسانه های هنری دیگر امکان پذیرنیست."
"انگیزه ی تقلید از الیوت آن چنان هراسناک است که من گاهی تقریبا باز پس می نشینم... امیدوارم بتوانم   ساختار و فنون شعرالیوت را جذب کنم و آن را برای چشم اندازی بیشتر مثبت یا بیشتر زیبا شناختی بکار گیرم". اگر الیوت درباره ی تنهایی و غربت نوشت، متافر " کرین " درباره ی امکان برقراری ارتباطات قلم می زد.
 
 
" این مرد چه نمی کند که ما او را دوست داشته باشیم "
 
درسال ۱۹۱۹   والدو فرانک کتاب     آمریکای ما   را به انتشار رساند، کتابی که چون مانیفستی برای نسل جدید تلقی می شود. با مطالعه ی شرایط فرهنگی ایالات متحده ی آمریکا، آن چه به نظر می رسید عصر آمریکایی باشد، از دیدگاه فرانک " صحرایی بی دروپیکر بود، که با وجود قلم افسانه ای ویتمن البته کمتر به آن توجه می شد." با این حال، به اعتقاد او، نسل جدیدی ازجاده بازکن ها، خشنود از ماتریالیسم بعد از جنگ آمریکا، وارد گود می شدند. هنرمندانی چون " شروود اندرسون" و" َون وایک بروکز" – همراه با " آلفرد اتسیگلیتز" و حتی "چارلی چاپلین" – تعهد بستند نه اینکه فقط هنری مدرن برپادارند، بلکه روح کشور را زنده کنند: " در این آغاز راه ماجرا، آمریکا یک " شعرسحرآمیزاست". ما همه درجستجوی آمریکا هستیم، و در این جستجو آن را خلق می کنیم."
کتاب   آمریکای ما یک موفقیت در فعالیت روشنفکرانه بود که در عرض شش ماه اول سه بار زیر چاپ رفت. اما هیچ یک از خواننده های فرانک، به میزان "هارت کرین"، که آن زمان در پشت پیشخوان آب نبات فروشی یک دراگ استور در" آرکونِ اوهایو" کار می کرد، اشتیاق خود را برای این اثر نشان نداد. او به تازگی از نیویورک به " میدوِست " بازگشته بود، جایی که ظاهرا برای پذیرش در دانشگاه کلمبیا درس می خوانده است. در حقیقت، او با انتشارآثارش در مجلاتی چون " مجله ی کوچک " (که در آن هم زمان کتاب " اولیسه" بصورت پاورقی نیز چاپ می شد) بیشترین اوقاتش را صرف بالابردن اشتهار خود بمنزله ی یک شاعر در دایره ی ادبیات دهکده ی گرینویچ می نمود. پس از سه سال فشار های اقتصادی و مرافعه های روانی والدینش که به تلخی منجر به طلاق شد، اوناگزیرشهری را ترک کرد که، به دلیل کار پیش افتاده ای در" شرکت شکلات کرین" پدرش، دوست می داشت.
کار تولید آب نبات د ر آکرون چندان رونق نداشت وکرین باصرف اوقاتی بسیار تا از آخرین اخبار پیشقراول بی خبر نماند، خود را مهیا می ساخت تا خبرتازه ای از فرانک دریافت دارد. چند سال بعد او درتلاش برای حرکت در ساختمان آمریکایی نوین به فرانک نوشت: " من اطمینان دارم که تعدادی از ما در برخی از مسائل اشتراک منافع داریم و این اشتراک چیزی خواهد بود بهتر ازصرفا یک گردهم آیی جمعی کوچک....این یک بینش است، بینشی که نه فقط آمریکا که تمام جهان به آن نیاز دارد." فرانک سخاوتمندانه به   کرین پاسخ داد همراه با تو صیه ها و ترغیب او در راه پر درد سری که در پیش خواهد داشت.   زمانیکه اولین چاپ کتاب " مجموعه ی اشعار" کرین در سال ۱۹٣۲ ، سال مرگ او، در کتاب فروشی ها عرضه شد، این فرانک بود که مقدمه ی کتاب را نوشت.
 
شعراو می بایست بارها و بارها دوباره معرفی شود،
مطرح شود، اعاده ی حیثیت شود
 
با این وجود وقتی فرانک به زندگی کوتاه و آثار کم حجم رفیق و هواخواهش نگاه می کرد، می بایست بپذیرد که کرین موفق نشده بود شاعری از آب درآید برای " اشعار سحرآمیز" و خالق اسطوره ی نوین آمریکایی ها ، همان هایی که کتاب آمریکای ما برایشان نوشته شده بود. فرانک نوشت: " کرین با شجاعت و صراحت شروع کرد به نوشتن در باره ی ورطه ای که فرهنگ ما در آن می غلطد، اما در این راه به مرتبت استادی نرسید."
بی تردید، مرثیه های فرانک برای خواننده فقط   کارهای کرین را به یاد او نمی آورد. آن ورطه ای که می توان در اشعار او یافت، خیلی دراماتیک تر درزندگی خود او آشکار بود. کرین پیش ازآن نیز به عنوان یکی از چهره های نمونه ی " نسل گمشده" شناخته شده بود، هم به علت الکلیسم شدید ، که در" قانون منع آمریکا" پدیده ای غیرمعمول نبود، وهم به لحاظ هم جنس بازی نسبتا عیان او، که بود. وقتی در سال ۱۹۲٣ به نیویورک بازگشت، ریتم زندگی او بیش از پیش از نظم دورافتاد. از آنجا که به کار موقتی اش به عنوان نویسنده ی آگهی رسانه ها علاقه ای نداشت، ترجیح می داد کارنکند، و با کمک های مالی پدرش و وام از دوستان روزگار به سرنماید. اما بدون آب باریکه ای که زندگی اش را تامین کند، بی قراری دائمی با او بود: در مانهاتاین آرامشی را که درولایت داشت، از دست داد؛ آشفته بود. زندگی درمیان هیجانات شهرطولانی شده بود. در سال ۱۹۲۶ به کوبا رفت و در آنجا بود که خلاقیتش به طور معجز آسایی شکوفا شد و بیشترین بخش های شعر بلند خود" پل" را در تابستان آن سال نوشت. سپس درپاریس، مشروب خواری سنگین سبب دستگیری و زندانی شدن او گردید. سرانجام "کرین" روبه مکزیکو نهاد برای   فعالیت با " گوگنهایم"، آخرین کوشش عبث تا تعادل زندگی شخصی و خلاق خود را بیابد. درتاریخ ۲۷ آوریل سال ۱۹٣۲ هنگام برگشت به ایالات متحده ی آمریکا، از   روی سکوی " اس اس اوریزابا " به درون آب ها ی کاریبین شریجه زد. از آن زمان تعبیرزندگی " کرین" به عنوان افسانه ی فجیع قرن برزبان ها افتاده است. برای " ایوُر وینتِرز" و "اَلِن تِیت" دو نفراز بهترین دوستان او و دو تن از بهترین منتقدین شعر مدرن آمریکا، قبل از هرچیز داستان زندگی او یک هشدار بود. از نظرگاه وینترز او یک روح اصیل بود که اصول نادرست آن را نابود ساخت، "او یک فرد مقدس بود برای مذهبی نامقدس"؛ از دیدگاه تِیت، شعر او " دارای ارزشهای روحانی بی حساب " بود، و بویژه به این علت که " کاستی های ما را در بالاترین شکلش" برملا می ساخت." بی دلیل نیست که " کرین " از چشم مدرنیسم آمریکایی یک مسئله ی ویژه باقی می ماند، با اعتباری که هیچ گاه بمانند معروفیت   الیوت یا استیونسن درامان نیست. لانگدون هامر یک استاد دانشگاه در" یِیل "، و یکی از باهوش ترین وکلای کرین نوشته است که شعر او" می بایست بارها و بارها دوباره معرفی شود، مطرح شود، اعاده ی حیثیت شود... کرین هنوز مقامی ندارد."
اما درنهایت، درهرصورت، مقامی به کرین دادند؛ مقامی که هیچ جای انتقادی برآن نیست، مقامی در نامه های آمریکایی : یک جلد از آثار خود او در کتابخانه ی آمریکا. " هارت کرِین: مجموعه ی شعر و نامه های برگزیده "،   با ویراستاری هامر را می توان به مثابه ی نتیجه ی مباحثه ای طولانی در باره ی مقام اجتماعی او دانست. درواقع، از دیدگاه پدر، سی اِی کرِین، یک کاسب سخت سر که تردیدهایش نسبت به مشغولیات پسرش هیچ گاه رنگ نباخت، کتاب گواهیست کاملا مشخص از تلاشی که آرزوها و امیال کرین را دربرمی گیرد. شاعر در سال ۱۹۲۴ با پدرش پیمان بست که " امیدوارم زنده بمانی و نام " کرین" را ببینی از چیزی نمایندگی می کند که ادبیات ازآن سخن می گوید." به طور قطع حتی سی اِی ازدیدن این نام در روی طبقات کتاب در کنار نام های ویتمن و امرسون خشنود خواهد شد.
 
من فقط   ادعا می کنم که شاعر چنین اختیاری را دارد
 
اما هنوز پاسخ به این سئوال که هارت کرین در ادبیات آمریکا " چه چیزی را نمایندگی می کرد"، مشکل است. شعراو مقابله با راحت طلبی مقدسین کلیساست، گشودن آتش توسط   قابلیت هایی که در برابر اصول سنتی می ایستد: نا بهنگام، ابهام، و بی پروایی در گفتار. بسیاری از شعرای قرن بیستم سخت می خواره بودند، اما کرین به یقین یگانه بود در اینکه مستِ باده باشد به هنگام نگارش. " مَلکولم کَولی"، در کتاب خاطراتش در نیویورک و پاریس، به نام " بازگشت از تبعید" در قرون نوزده و بیست توضیح می دهد که چگونه کرین ازمیهمانی " باکوس" ها ( طرفداران خدای شراب یونانی ها و رومیان)، جیم می شد تا شعرش را بنویسد:
 
" به تدریج ساکت می شد، و اندکی بعد ناپدید. حالاهارت رفته است و درمیان سکوت بین خنده ها ، صداهای جدیدی ازمیان دیوارهای اطاق بگوش می رسد – فونوگراف یک "رومبا" ی کوبایی منتشرمی کند، و ماشین تایپ نیزتق و توق ؛ سپس فونوگراف از صدا می افتد و ماشین تایپ متوقف می شود تا احتمالا هارت صفحه را عوض کند و یک ترانه ی عاشقانه بگذارد و یا شاید یک " بولرو" ی راوِل... ساعتی بعد... به آشپزخانه می آید یا به به میدان کروکت   با رخساری به رنگ قرمز آجری، دیدگانی هیجان زده ، وموهایش، به این زودی   فلفل نمکی، سیخ بالای کله اش ایستاده اند.... در میان دستانش دو سه ورق کاغذ با متن تایپ شده، با واژگانی که برروی آنها خط کشیده شده است و خطوط نامرتب جدیدی برآن اضافه شده اند . " ای – این رابخوانید". می گفت. " این آیا زیبا ترین شعری نیست که تا به حال سروده شده ؟"
 
الکل به طور قطع صدماتی شدید به سلامت قوای ذهنی و جسمی کرین وارد آورده بود. وینترز خاطرنشان می ساخت: " من کرین را طی هفته ی کریسمس سال ۱۹۲۷ دیدم، وقتی که او کمابیش ۲۹ سال داشت؛ موهایش به خاکستری می گرایید، رنگ پوستش قرمزخفه بود با چکمه های خاکستری مستطیل کنارگوش که اغلب با الکلیسم پیشرفته همراه است، و گوش ها و بند انگشتانش می رفت که شباهت پیدا کند به گوش ها و بند انگشتان یک بوکسور." اما در آغاز، دست کم، مشروب به کرین یاری می رساند تا روح تخیلی که در شعر" سرای شراب " توصیف می کند، دراو برانگیخته شود.
 
ناگزیر زمانی که شراب، دیده را آزاد می سازد،
و تقطیع خردلی چشم ها را باریک می کند،
گربه ی وحشی همواره در میان ابروان پرسه می زند
ورویایی را رقم در خماری نگاه
 
بسیاری از خوانندگان، درطی حیات او و پس از آن، به سختی توانسته اند جهش های مرتبطه و منطق اسرارآمیز این " تخیل" را دریابند. وقتی کرین قصیده ی غرورآمیزش، " درمقبره ی مِلویل" را – در واقع   یکی از صریح ترین اشعار او – به مجله ی"   شعر " می فرستد، سردبیر، هَریِت مونرو، در حالی که سردرگم شده است، پاسخ می دهد، " فرض کن من خواننده ی ای هستم با قوه ی تخیلی بسیار ضعیف و غیر شاعرانه، و به من بگو چگونه یک تاس می تواند   سفارت خانه ( یا هرچیز دیگری ) ر ا وقف کند؛ و چگونه کاسه ی ( بخشایش یک مرده یا هرچیز دیگری) می تواند برای یک روح پریشان نقوشی رویا انگیز بیافریند؛ واگر می تواند چگونه چنین غول بی شاخ و دمی می تواند در کریدورها ( یا صدف ها یا هرچیز دیگری ) صدمه ببیند. و الا آخر."
پاسخ شاعر که درنسخه ی "کتابخانه ی آمریکا " ضمیمه است، اکنون یک سند اساسی شعر مدرن محسوب می شود. کرین می پذیرفت که او" بیشتر به آنچه که نتیجه ی غیر متعارف مفاهیم واژگان درضمیر آگاه نامیده می شود علاقه نشان می دهد ... تا حفظ معنای مجرد منطقی آنها." آنچه برای مونرو نامفهوم می نمود، برای کرین از معنایی از نوع بسیار والا برخوردار بود. اونوشت: " تفاوت ها ی مختصری در حس ها و مشاهدات در شعر بخوبی می تواند به برخی از آزادگی ها اشاره داشته باشد که شما معتقدید شاعر حق آن را ندارد. من فقط دارم ادعا می کنم که شاعر چنین اختیاری را دارد."
اثبات ارزش اختیارات یک شاعر فقط دربسترخود شعر نهفته است و بس. و در بهترین اشعار کرین، شجاعتی که وی در بکار گیری زبان به خرج می دهد، دست او را باز می گذارد تا آثاری خلق نماید که خودش چنین توصیف می کند: " بُرّا کردن واقعیت که فقط از عهده ی شاعر برمی آید، به درجه ای که برای هیچ یک از رسانه های هنری دیگر امکان پذیرنیست."   این روح سروده هایی است از نوع " آرمیدن رودخانه" و " برج شکسته" ، که چشم اندازهایی رویایی درآداب " کوبا خان"، و سرود ملی " برای پل بروکلین" ، و" سرآغاز" برای حماسه ی ملی او " پل" است. و مهتمتر از همه، روح سکانس شش شعر عاشقانه است به نام " سفرها "
 
– و اما این کرشمه ی چشم بی پایان،
کرشمه ی سیلاب های بی انتها، بادگیرها ی رها
ابریشم طلایی     گسترده     زنجیروار،
اشکم بی کران آبی او خمیده به سوی ماه
خندان   تقعر پیچیده ی عشق ما
 
هیچ شاعری بعد از " کیت" چنین سروده ی سکرآوری بازنگفته است. درحقیقت، کرین در ماموریتش برای مدرنیسم، از دیدگاه زبان شناختی شعرِوالای سنتی زبان انگلیسی درجایگاهی متبحرتر ازاغلب شعرای قرن نوزدهم قرارمی گیرد. درعصر شعرآزاد، او به طور معمول اشعار هجائی بحری حماسی عمدتا با قافیه می سرود، و برروی کاغذ، اشعار او بیشتر از ابیات شکسته ی ویلیامزیا تعلیق های کامینگز   پیرو اصول شعر سنتی به نظر می رسد. گاهی که اشعار کرین به اشعار ریمبو شباهت می یابد، شعر او کمتر مدیون " فرنچ سمبولیست" – که به راحتی قادر نبود آن را بخواند – است تا به اشعار بدیع   تفصیلی الیزابتین ها، بویژه کریستوفر مارلوو. او عاشق غنای مفخر تامبورلِین بود که لرزه بر صفحات وارد می آورد، و اشعار خود او حسی مشابه از غنای پیچیده به دست می دهد .
 
من ازنیروهایی برخوردارم
که می تواند به ارتفاعاتی خارج از حد تصور صعود کند
 
با این حال ازترکیب غریب نسخه ی کتابخانه ی آمریکا تلویحا چنین برمی آید که قابلیت های کرین برای نسل بعد، بطور مشخص دربستر اشعار او نیارامیده است. در میان آثار شعرای مدرن که در این محموعه گرد آمده است     – استیونس، فراوست، و پوند – کرین   به اشعارش مجموعه ای پرحجم از برگزیده ی نامه هایش را علاوه می کند. این امر، بخشا به این سبب است که او به اندازه ی کافی شعر ننوشت تا یک کتاب حجیم را پرکند. تمامی اشعار کرین که قطعات و تالیفات دوره ی جوانی را نیز در بر می گیرد، درمجموع بیشتر از صدو چهل صفحه در انتشار جدید نمی شود. برگزیده ای از تالیفات منتشر شده ی اونیز، که اساسا برنقد کتاب نوشته شده اند و چندان اهمیتی ندارند، چهل صفحه از کتاب را پر می کند.
بخش اعظمی از کتاب را نامه های کرین تشکیل می دهد – چهارصد و دوازده صفحه. این نامه ها فراخوانی است شگفت انگیزازجانب کرینِ نویسنده ی نامه، هم چون کرینِ شاعر، برای مقایسه با نامه های کیتس. آنچه درنامه های هردومرد قابل توجه و زیباست، خلوص بی غل و غش   نبوغ آنهاست. وقتی کیتس می نویسد، " من گمان می کنم که پس از مرگم درمیان شعرای انگلیسی خواهم بود"، بی آلایشی او، او را معاف می کند از هرگونه تردیدی بر غلوگویی؛ او صرفا از قدرتی در خود که هم او وهم خوانندگانش را مشعوف می سازد، مطلع است. کرین نیز، منظری کمیاب از نویسنده ای را عرضه می کند که هیچ گاه خودپسند و مغرور نبوده است، اما به قریحه اش با ترکیبی از شادی و مسئولیتی خطیر پاسخ می گوید. وقتی هفده سال داشت، درژانویه ی ۱۹۱۷ به پدرش نامه ای می نویسد و خردمندانه اعلام می دارد، " من هرروز محقق تر به این نتیجه می رسم که دارم خودم را آماده می کنم برای یک زندگی هنرمندانه: که من ازنیروهایی برخوردارم، که اگر به درستی درآن تعادل برقرار شود، می تواند به ارتفاعاتی خارج از حد تصور صعود کند."
اما نامه ها، هم چنین توجه خواننده را جلب می کنند به آنچه کرین در یک خط پیش گویانه ی اندوهناک در شعر" عبور" ، آن ها را "یک بیوگرافی کاملا شناخته شده" می نامد. به علاوه این نامه ها به یک هواخواه نشئگی، یک دوست ارادتمند، و یک خواننده ی پرازاشتیاق شعر، یادآوری می کند که کرین یک پسر بینوابود، کسی که توانایی نداشت ازفشارهای عاطفی والدینش بگریزد؛ کرین سائل، که همیشه از اربابان ثروتمند و دوستان فقیرپول قرض می کرد؛ کرین مست و لول، که نامه هایش را با داستان بازداشت ها ودعواهایش جلا می داد. این به طور قطع آن چیزی نبود که شاعر بخواهد ازاو به یاد داشته باشند. او به میزان کافی به ادبیات مدرن متعهد بود که معتقد باشد کارهنری کاملا جداست از خالق هنر: او نوشت، " من دوست دارم { شعر} هم چون شخصیت خودم آزاد باشد".نسخه ی کتابخانه ی آمریکا با اصرار براینکه بیوگرافی کرین اساسا بردرک ازعملکرد او تکیه دارد، به طوری طعنه آمیزحکم تائیدی می گذارد بر قضاوت تند ترین انتقادها.
 
برای خوانندگانی چون تِیت و وینترز، خودکشی کرین، با توجه به نتیجه گیری از زندگی هنری او که عمیقا با نابسامانی های زندگی و مهمترینش هم جنس گرایی ارتباط داشت، اجتناب ناپذیر بود. درمهمترین نقد تِیت در باره ی شعر کرین آنچه ظاهرا یک نقد ادبی می نماد، امروز نشانگر هراسی بیهوده از هم جنس گرایی است: تِیت از " شکست کرین در پیروزی اراده برتجربیاتش" سخن می گوید، "ازحساسیت بسته{و} غرورلگد خرده اش". وینترز،که صراحت کلامش ازاو بیشتراست، هم جنس گرایی او را با الکلیسم او قابل مقایسه می داند، "ضعفی" که او " دراصول اخلاقی خیش زده است".
خواندن این نقد ها در باره ی کرین، همدردی ای بس عمیق تربا شاعری را بر می انگیزد که می بایست هم با پیش داوری های نزدیک ترین دوستانش و هم با پیش داوری های جامعه در کل روبرو شود. کرین د رسال ۱۹۲٣، پس از اینکه نگاهش با مردی در کنسرت تلاقی کرد، چنین گله مند شد،" اوه خدای من، من باید در میان این محدودیت های آمریکایی برای همیشه زندگی کنم، جایی که نمی توان حتی کلمه ای زیر لب زمزمه کرد، و حتی نمی توان چند کلمه ردو بدل نمود." این نوعی از تجربه ی مصاف است که در اشعاراوبارها به چشم می خورد، مانند شعر" برای ازدواج فاوست و هلن".
 
سپس شاید من چشم های تو را درمیان ردیف صندلی ها بیابم
که هنور از یادآوری خاطره ی پیشین برق می زنند
به گمانم، باید راهی باشد
برای لمسِ آن دست های تو که شب ها را می شمارند
آن دست هایی که با رنگ های صورتی و سبز آگهی ها نقطه چین شده اند
 
او ظاهرا فقط با یکی از عشاقش، اِمیل اوپفِر ، الهام بخش سکانس سفر ، توانست با کمتر ممانعت اجتماعی و با شادمانی مراودت کند. او پس از اینکه در سال ۱۹۲۴   اوپفر را ملاقات کرد، به فرانک گفـت: " من دیده ام که شعر چگونه ارتباط برقرارمی کند   ".   " همین   ونه چیزی کمتر، و من اکنون می دانم که این ارتباط جاودانه است".
هراس بی دلیل از هم جنس بازی که واکنش های موجود نسبت به کرین را از بین می برد، اکنون به سهولت همان گونه که هست بازشناخته می شود. با این حال، عملکرد " کرین" که او را در رده ی دوم از شعرای مدرنیست قرار می دهد، هنوز به نظر نمی رسد که او با قریحه ای که از آن برخوردار بود، برابری کند، قریحه ای که به میزان استعداد هر شاعر آمریکایی بی نظیر بود. همان گونه که والدو فرانک ابراز می داشت، شکست کرین در نگارش اشعاری کامل تر و ارزشمند ترچیزی است که با کشوراو   و سن و سال او ارتباط می یابد، چیزی که نمی توانست به تخیلات او آنچه را که نیاز داشت ارزانی دارد.
مهمترین گواه در اینجا " پل "   است، شعر بلندی که " کرین از سال ۱۹۲٣ تا ۱۹۲۹ بر روی آن کار کرد، به عبارتی نیمی از زندگی دوران بعد از نوجوانیش را. برای   کرین، " پل " شاهکاراو محسوب می شد. اما به همان نسبت، شعر اعتراضی اش به " سرزمین بی حاصل " اهمیت دارد. این شعر در سال ۱۹۲۲ عرضه شد، که منظریست قابل پذیرش از یک تمدن کاملا مدرن تکه تکه شده و به نظر می رسد که بدین منظور نگاشته شده است که بگوید   هنرنو می تواند جامعه ی آمریکا را دوباره سازی نماید. تاثیر این اثر بر روی بسیاری از شعرای آمریکایی، تاییدی بود بر نوعی ناامیدی در فرهنگ   که برهر چه نظم و دیسیپلین و سنت بود پا می گذاشت.
" کرین هیچ گونه تردیدی در نبوغ الیوت و کارهایش نداشت؛ او فقط می خواست درمقابل تاثیری که او برجا گذاشته بود بایستد. " کرین " به " تِیت " نوشت: " انگیزه ی تقلید از الیوت آن چنان هراسناک است که من گاهی تقریبا باز پس می نشستم". اما حس می کرد آنچه در شعر منفی نفس گیر الیوت می دید اورا به خود می خواند، با این امیدواری که بتواند " ساختار و فنون شعر { الیوت } را جذب کنم و ازآن برای چشم اندازی بیشتر مثبت یا بیشتر زیبا شناختی (اگر{کسی} می بایست آن را دریک دوره ی تردید آمیزنسبت به اعتقادات بکار ببرد)، بهره گیرم. اگر نوعی ریتم یا نشئگی (در لحظات خراب زندگی، و لحظاتی بسیار نادر!) تنها واقعیت موجود برای من نبود، من نمی بایست تصور چنین چیزی را می کردم."
" پل"   قصد داشت بگوید " نشئگی" همان قدر برای شاعر مدرن ارزشمند است که ناامیدی مطلق. او د رسال ۱۹۲٣، درست پس ازاینکه فکرپروژه را در سرپروانده بود، نوشت: " اگر من به موفقیت نائل شوم، چنین موجی از پارچه های حامل شعارها، این همه برج هایی که سر به آسمان می برند، این همه رقص همه چیز... برروی کاغذ برده نخواهند شد!". اگر الیوت در باره ی تنهایی وغربت نوشت، متافر " کرین " درباره ی امکان برقراری ارتباطات قلم می زد. او در سال ۱۹۲۶ به " والدو فرانک" نوشت: " فکر اساسی" پل" البته، یک نوع وابستگی خاص به... گناهی روحانی است"، "این یک رفتار پیش گویانه است و درعین حال یک رابطه."   او حتی به گونه ای کودکانه غلو می کرد که " " پل " حتی بلند تر از"سرزمین بی حاصل" است و فقط نیمی از آن نوشته شده است."
امروز ولی با خواندن " پل" با قضاوتی که در اولین نقدهای شعر او وجود داشت، موافقت خواهد شد واین امر احساسات همگان را برمی انگیزد. گاهی آنچه را که " کرین " " نشئگی می نامید،... مثل وقتی که هم زمان هم به بالا وهم به سمت پائین کشیده می شوی...مثل تجربه ی راه رفتن در عرض " پل " دوست داشتی " بروکلین من"، ازشعر او برگرفته می شد. اما شعر کرین به لحاظ کیفی کاملا متغیر بود، و طیفی ازبهترین و بدترین اشعار را دربر داشت. شیوه ی " الیزابتین نو" ی او در هیچ جای دیگری به جزدر توصیف معروفش از   " پل بروکلین "، در بخش نتیجه گیری" آتلانتیس"،   این همه موجب انبساط روح نمی شود:
 
توقوت بخشیدی آن میدان دیدی که می جهد
چالاک از ثغور بازگشت چکاوک
که درسطح قوس دار کمندش
جفتی زیبا دریک جنین تنها آواز می خوانند
 
هر شاعر بزرگی یک شروع را نمایندگی می کند
 
با این حال شعررشته هایی بلند دارد، راویانه و پرگفتار در باره ی تاریخ آمریکا، با تکیه برشخصیت های روسفید و شخصیت های صحنه ی نمایشات در مدارس چون " کلمبوس "، " پاکوهونتاس، و" برادران رایت". گاهی چنین به نظر می رسد که بلاغت شعر کرین هم چو هواپیمایی بی سرکرده سر می دواند، و به شیوه ای غریب پراحساس است، مثل توصیفات اواز مادر دشت در بخش" ایندیانا".
اساسا، " پل " بیشتر آگاهانه نگاشته شده بود و " کرین" می رفت که با آن یک اسطوره ی نوین آمریکایی خلق کند. برای " کرین " هم چنان که برای شعرای معاصری مانند " جوزف استلا " و " واکرایوانس " (که تصاویر او در اولین چاپ شعر نقش بست)، " پل بروکلین" موضوعی بود کامل برای آرتیست مدرن آمریکایی – یک کاتدرال واقعی، که شکوه و عظمت آن درعین حال برگرفته از نقش ذاتی اش به منصه ی ظهور می رسد. واما اصرار بی چون و چرای او بر " پل" – ممیزه ترین واژه ای که دراین شعر بکار برده می شود، و یکی از معمول ترین آنان “O” است – از اندازه به دور است. زمانی که یک شاعر اسطوره اش را اسطوره می نامد، مانع از آن می شود که خواننده اش با آن هم چون با واقعیت روبرو شود. به همین دلیل است که شاعر نمی تواند اسطوره خلق کند؛ او فقط می تواند آنهایی را که به ارث برده است پرورش دهد. هومر نمی توانست خدایان المپیا را خلق کند، یا دانته نمی توانست به فلسفه ی انتظام گیتی در زمان کاتولیسیسم قرون وسطی دست یابد و درعین حال آنچه را که زندگی کرده است بنویسد. با کوششی که کرین در حد مرگ به کار می برد تا " پل بروکلین " را به یک سمبل مذهبی تبدیل نماید، مارا وادار می کند که بگوییم همه ی آثار او متافری غامض و پراز ابهام هستند. این شکست بدین معناست که " پل " درنهایت   طنزی تلخ را نقش می زند که بینش مرکزی " سرزمین بی حاصل " است: آن شکل های سنتی اعتقادات در دنیای مدرن غیر قابل دسترس هستند.
با تلاش قاطعانه ای که " کرین " به کار می گیرد تا خودش و کشورش را با فراهم آوردن یک حماسه ی ملی توجیه کند، ممکن است بگوییم وی آن ویژگی از کارش را که درنتیجه ی آن اثری اساسا آمریکایی ساخته می شد، به بد صورتی استفاده کرده است و ازجمله   اعتقاد کامل او مبنی بر اینکه باورها و تجربیاتش به همان اندازه ا ی قابل توجه و معتبراست   که هر اسطوره یا داستانی می تواند در بر داشته باشد.   هم چون " امرسون " و "ویتمن"، او اطمینان داشت که هر شاعر بزرگی یک شروع را نمایندگی می کند. و اصراربراینکه: " من همیشه باید از ایستگاه آدم بنویسم". در دوره ای از زندگیش که نمی خواست خلاقیتی داشته   باشد، کرین به راحتی امتناع می کرد از اینکه بپذیرد دنیای مدرن نقصان یافته و عاری از زیبایی است، و شعر او، در بهترین حالت، با استفاده از زبانی قدرتمند و مملو از حیات درحدی است که ادعایش را تا سرحد نشئگی به اثبات می رساند. این مایه ی تضمین حیات افسانه ی زندگی و مرگ   کرین است، و حتی نارسایی های آثارش ما را با تا به آنجا می برد که در باره ی او حرفی را بزینم که او در باره ی" مل ویل " گفته بود: " این مرد چه نمی کند که ما او را دوست داشته باشیم".