۳۷ سال است جمهوری اسلامی ما دگراندیشان را حذف می‌کند


• مادران پارک لاله به مناسبت سالگرد کشتار وحشیانه زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷ و گرامی‌داشت یاد و راه هزاران انسان شیفته و آزاده بیانیه ای منتشر کرده اند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۱۴ شهريور ۱٣۹۴ -  ۵ سپتامبر ۲۰۱۵


مردم شریف و آزادی‌خواه ایران!
سی و هفت سال است که جمهوری اسلامی ما دگراندیشان را حذف می‌کند، چه باید کرد؟

به مناسبت سالگرد کشتار وحشیانه زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷ و گرامی‌داشت یاد و راه هزاران انسان شیفته و آزاده که برای بهبود زندگی انسانی و برقراری آزادی و عدالت تا پای جان ایستادند.

حذف و زندانی کردن دگراندیشان
آزادی‌خواهان ایران، از همان ابتدای به رسمیت رسیدن جمهوری اسلامی، حذف و زندانی کردن دگراندیشان به شدیدترین شکل ممکن شروع شد، از بازداشت و اعدام‌های اوایل انقلاب تا کشتار مخالفان در کردستان و ترکمن صحرا و خوزستان تا بگیر و ببند آزادی‌خواهان و دگراندیشان و اعدام‌های گسترده در دهه شصت و به ویژه کشتار هولناک تابستان ۶۷، سپس قتل‌های زنجیره‌ای نویسندگان و فعالان اجتماعی و سیاسی در سال ۷۷ و دانشجویان در سال ۷٨ و کشتار مخالفان در سال ٨٨ و پس از آن تا کنون هم‌چنان ادامه دارد. حکومت با هر تغییری مخالف بوده و هست و هر صدای آزادی‌خواهی و دگراندیشی را خفه می‌کند. سی و هفت سال است که مسئولان جمهوری اسلامی به بهانه‌های مختلف مردم را از اعتراض باز می‌دارند، در سال‌های اولیه سایه جنگ، عاملی بود که مردم را به سکوت واداشتند و به همراهی با خود کشاندند. در پایان جنگ، به جای این که به مردم و خواسته‌های مردم اهمیت دهند، زندانیان سیاسی که نیروی فعال و پیش بَرنده جامعه به سوی رشد و فرهنگ آزادی‌خواهی بودند را از زیر تیغ گذراندند و با این سرکوب گسترده، سکوتی مرگ بار برای درخواست هر تغییری را در جامعه حاکم کردند. در اوایل دهه هفتاد که مبارزات زنان علیه تبعیض جنسیتی دوباره شکل گرفت، این مبارزات را نیز سرکوب کردند. پس از آن با موج اصلاح طلبی، فضا کمی بازتر شد و روزنامه‌های اصلاح طلب اجازه نشر گرفتند، برخی از کتاب‌های ممنوعه چاپ شد، ان جی او‌ها و فعالیت‌های مدنی و قانونی شکل گرفت، ولی دیری نپایید که دوباره کشتار و بگیر و ببند راه افتاد تا مردم و نیروهای آگاه جامعه را از درخواست هر تغییری باز بدارند، قتل‌های زنجیره‌ای سال ۷۷ و بستن مجله سلام و حمله به کوی دانشگاه در سال ۷٨ و کشتن تنی چند از دانشجویان، مصداق بارز شروعی دوباره برای سرکوب گسترده بود تا صدای دگراندیشی را خفه کنند. در سال ٨٨ نیز با برآمد سیاسی جنبش سبز، مردم را در خیابان به گلوله بستند و باز تلاش کردند که هر صدای مخالفی را خاموش کنند و با ادامه اعدام‌ها و حبس‌های طولانی مدت اخیر می‌خواهند نشان دهند که قصدی برای باز کردن فضای سیاسی جامعه ندارند، حتی از دایره دگراندیشان فراتر رفتند و نزدیک‌ترین افراد به خودشان در حکومت را به حبس خانگی محکوم کردند تا جامعه را به سکوت وادارند و مبارزه را به بیراهه بکشانند و تا امروز نیز این بی‌عدالتی‌های گسترده هم‌چنان ادامه دارد. در طی سی و هفت سال گذشته، حذف دگراندیشان در عرصه زندگی اجتماعی نیز همواره در جریان بوده است، حذف در زمینه اشتغال، تحصیل، سفر و غیره که مجال پرداختن به همه‌ی این موارد در این مختصر نیست.   

نبود ساختار و قوانین عادلانه و بدون تبعیض
با نهادینه کردن قانون اساسی که هر بند آن با شرط و شروطی محدود شده و پیامدش قانون مجازات اسلامی است، شرایط را به سمتی سوق دادند که هر حرکتی از طرف دگراندیشان می‌تواند مصداق جرم باشد و دست قاضی و دادگاه‌های ناعادلانه نیز باز باشد تا به راحتی بتوانند هر صدای مخالفی را مورد بازخواست قرار دهند و زندانی و شکنجه و حتی اعدام کنند. هرچند نبود قوانین عادلانه فقط به دگراندیشان محدود نشد و خودی‌های حکومتی را نیز شامل شد.
ساختار ناعادلانه نیز شامل انواع تبعیض و بی‌عدالتی می‌شود که در تمامی عرصه‌ها و به اشکال مختلف از تبعیض اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، نژادی، قومی و جنسیتی در تمامی سطوح جامعه در جریان است که پرداختن به همه‌ی این موارد در محدوده‌ی فعالیت‌های ما نیست.   

نبود قوای مستقل و پاسخ‌گویی
نبود قوای مستقل و پاسخ‌گویی، نیز جامعه را به سمتی برده که هیچ روزنه امیدی را باز نگذاشته است. قوانین در مجلسی تصویب می‌شود که نه تنها نمایندگان‌اش با رای آزاد مردم انتخاب نشده‌اند، بلکه شورای نگهبانی بالای سر آن است که قوانین را به نفع حکومت دست چین می‌کند، قوه قضاییه‌اش نیز مستقل نیست و هیچ حقی برای متهمان قایل نمی‌شود، هیچ فردی نمی‌تواند از ظلمی که به او می‌شود شکایت کند و اگر هم شکایتی شود، هیچ نیروی واقعی برای پاسخ‌گویی وجود ندارد و هر اعتراض و شکایتی در نطفه خفه می‌شود و حتی ممکن است شاکی به جرمی متهم شود، یا اگر با فشار زیاد جامعه مجبور شوند آن جنایت را بررسی کنند، با دروغ و نیرنگ آن را به بیراهه می‌کشانند. مصداق بارز آن یکی پرونده قتل‌های زنجیره‌ای است که سعید امامی را مسموم کردند تا اسرار این جنایت فاش نشود و دیگری پرونده کهریزک است که سعید مرتضوی را تبرئه کردند. قوه مجریه‌اش نیز همین‌گونه است که نه با انتخاب آزادانه مردم انتخاب شده و نه پاسخ‌گوی خواسته‌های مردم است. از سوی بالایی‌ها تعیین می‌شود و باید پاسخ‌گوی همان‌ها باشد. در حالی که قوه مجریه باید با رای آزاد مردم انتخاب شود و خواست و اراده‌ی مردم را اجرایی کند. مساله مهم دیگر پاسخ‌گویی است، یک حکومت مسئولیت پذیر باید به مردم‌اش پاسخ‌گو باشد، در حالی که این همه جنایت در این سال‌ها اتفاق افتاده است و می‌افتد، ولی هیچ یک از قوا پاسخ‌گوی مردم نبوده و نیستند.      

نبود قضاوت و دادرسی علنی و عادلانه
به دلیل نبود قوه قضاییه مستقل و عادل، قضاوت و دادرسی علنی و عادلانه نیز وجود ندارد و اغلب زندانیان سیاسی در ایران، از حق داشتن وکیل مستقل، حق دادرسی عادلانه، حق ارتباط با خانواده و دیگر حقوق یک متهم محروم هستند و قاضی می‌تواند به دلخواه حکمی سنگین بدهد یا حکمی را لغو کند، مصداق آن اعدام شدگان سال ۶۷ می‌باشند، با این که حکم زندان داشتند یا حکم‌شان به پایان رسیده بود، حتی بر فرض که این حکم‌شان عادلانه بود که نبود، آن‌ها را بدون داشتن وکیل، مخفیانه و بدون این که خودِ زندانی و خانواده بدانند، با چند پرسش و پاسخ به اعدام محکوم کردند و مخفیانه کشتند و در گورهایی نامعلوم مدفون کردند. دردناک‌تر این که زندانیان سیاسی در ایران حتی از طرف حکومت به رسمیت شناخته نمی‌شوند و با تبدیل کردن زندانیان سیاسی به زندانیان امنیتی، کلا وجود آن‌ها را انکار می‌کنند.   

نبود حق آزادی بیان و اندیشه و تشکل
از زمانی که جمهوری اسلامی قوانین ناعادلانه را تصویب کرد، حق آزادی بیان و اندیشه و تشکل که یکی از مهم‌ترین خواست‌های مردم در مبارزه با حکومت شاه بود را نادیده گرفت. جمهوری اسلامی نیز از همان ابتدا جلوی بیان عقاید را گرفت تا مخالفان نتوانند آزادانه دور هم جمع شوند و بر سر عقایدشان عمل اعتراضی مشترک انجام دهند. حبس و کشتار بیرحمانه دگراندیشان از سال ۵۷ تا ۶۷ و ادامه‌ی آن تا کنون، مصداق بارز این بی‌عدالتی و بی‌حقوقی است. ما معتقدیم انسان‌ها آزادند که درباره‌ی عقاید خود با همدیگر حرف بزنند و تشکل راه بیاندازند و معترض سیاست‌ها و عملکرد حکومت باشند، این حق مردم است و برای آن هزینه داده‌ایم. جمهوری اسلامی با انقلاب فرهنگی و به زندان انداختن و شکنجه و حذف مخالفان این حق را از مردم ربود. جمهوری اسلامی حتی در دهه هفتاد که موج اصلاح طلبی به راه افتاد و روزنامه‌های این طیف باز شد، باز هم طاقت نیاورد و سرکوب و کشتار را به راه انداخت تا با ایجاد فضای رعب و وحشت جلوی ایجاد هر تشکلی را بگیرد. حتی با احکام سنگین تلاش می‌کند که از فعالیت‌های علنی و صنفی که با قوانین موجود سازگاری دارند نیز جلوگیری ‌کند تا بتواند هر صدای مخالفی را خاموش کند. مصداق آن احکام کارگران، وکلا، معلمان، دانشجویان و غیره می‌باشد.

نبود حق دادخواهی برای خانواده‌ها و جامعه
خانواده‌ها و جامعه از حق دادخواهی محروم‌اند، زیرا هیچ نهاد مستقلی برای پاسخ دهی و دادخواهی وجود ندارد و خانواده‌ها را حتی از حق دانستن در مورد وضعیت زندانی یا اعدام شده خود محروم می‌کنند. در بسیاری موارد نه تنها از چرایی و چگونگی کشتارها نمی‌گویند، بلکه از دادن جنازه کشته شدگان و دفن آن‌ها به شیوه‌ای که خانواده‌ها می‌خواهند و حتی از حق برگزاری مراسم آزادانه محروم می‌کنند. نمونه باز آن مساله خاوران و مادران خاوران و خانواده‌های کشته شدگان قتل‌های زنجیره‌ای و سال ۷٨ و ٨٨ و دیگران است که در اغلب موارد این محرومیت وجود دارد.   

وضعیت بد و غیر استاندارد زندان‌های دگراندیشان
وضعیت زندان‌های سیاسی نیز روز به روز بدتر می‌شود و به جای محدود کردن زندان‌ها، هر روز شاهدیم که زندان‌های جدیدی به طور علنی و مخفی تاسیس می‌کنند که حتی برای بسیاری از فعالان شناخته شده نیست و استانداردهای حداقل را هم ندارد و هر بلایی که دلشان بخواهد در پستوهای این زندان‌ها بر سر زندانیان دگراندیش می‌آورند. نمونه‌های آن زندان اوین و گوهردشت و دیگر زندان‌های تهران و شهرستان‌هاست که زندانیان سیاسی را در بدترین شرایط حبس می‌کنند و هیچ اطلاع دقیقی از وضعیت اتاق‌های پنهان و شکنجه گاه‌های آن و هم‌چنین زندان‌های مخفی نیروهای مختلف امنیتی در دست نیست. نمونه دیگر زندان کهریزک است که تعدادی از زندانیان سیاسی سال ٨٨ را در آن سوله‌ها شکنجه دادند و کشتند. فاجعه دیگری که در جریان است، مساله تخریب زندان اوین، نه به منظور کاهش زندان و زندانیان سیاسی، بلکه برای پاک کردن آثار جنایت و تاریخ آن است.

وضعیت بد گورستان‌های دگراندیشان
وضعیت گورستان‌های دگراندیشان نیز بهتر از وضعیت زندگان‌شان نیست، هر روز خبر می‌رسد که گورستان‌ها را تخریب کرده‌اند و اجازه حتی برگزاری مراسم آزادانه به خانواده‌ها نمی‌دهند. گورستان خاوران یکی از نمونه‌های بارزی است که پس از سی و چهار سال از تاسیس آن، هنوز هیچ نشانه‌ای از کشته شدگان در آن نیست و نمی‌گذارند که خانواده‌ها آزادانه در آن رفت و آمد کنند و گلی یا نشانه‌ای بر خاک عزیزشان بگذارند. مدفون شدگان دگراندیش در شهرستان‌ها نیز وضعیت مشابهی دارند، خانواده‌ها یا اصلا نمی‌دانند عزیزشان در کجا مدفون شده است یا حق برگزاری مراسم آزادانه ندارند یا گورستان‌هایی که دایم در معرض تخریب و بازسازی است که آثار جنایت‌شان را پاک کنند.

توافق هسته‌ای و سرکوبِ بیشتر دگراندیشان
جمهوری اسلامی پس از این همه سال شعار مبارزه با آمریکا و غرب، بالاخره بر سر منافع مشترک‌اش با غرب به توافق رسید، هرچند خوشحالیم که بالاخره این بهانه تمام شد و شاید مردم پیگیرتر از گذشته به دنبال مطالبات خود برای بهبود زندگی‌شان باشند. هم‌چنین ممکن است با این توافق، سایه جنگ از سر مردم برداشته شد، ولی واقعیت این است که آمریکا و هم پیمانان‌اش دیگر توان جنگ با ایران را نداشتند و به همین دلیل به این نتیجه رسیدند که باید با ایران تفاهم کنند تا منافع‌شان تامین شود، ایران نیز همین وضعیت را داشت، زیرا با شرایط بحرانی جامعه، چاره‌ای دیگری جز تفاهم با غرب نداشت.
در ۱٣ سال گذشته، مساله هسته‌ای، حرف اول را می‌زد و به محضی که خواسته‌ای اجتماعی و جدی مطرح می‌شد، حکومت مردم را به سکوت وا می‌داشت و وعده سر خرمن می‌داد که ابتدا باید مساله اتمی را حل کند و بعد به مشکلات داخلی مردم برسد. حال امیدواریم مردم با تاکید بر خواسته‌های خود، بتوانند شرایط را به گونه‌ای تغییر دهند که بهبودی در زندگی‌شان پیش بیاید.
ولی، چه ضمانتی وجود دارد که دوباره سرکوب تشدید نشود، همان کاری که پس از پذیرش قطع نامه ۵۹٨ اتفاق افتاد و بهترین و عاشق‌ترین انسان‌ها را در زندان‌ها و بیرون از زندان به فجیع‌ترین شکل ممکن کشتند یا آواره شهرها و کشورهای دیگر کردند یا با سرکوب شدید و ایجاد فضای رعب و وحشت، حتی زندانیان آزاد شده را به سکوت وادار کردند.
چه ضمانتی وجود دارد، وقتی قوانین همان قوانین است و بدتر شده و بهتر نشده است، با قانون مجازات اسلامی باز هم می‌توانند از هر حرکتی جلوگیری کنند و انسان‌های آزادی‌خواه را به زندان بیاندازند و اعدام کنند.
حکومت هم‌چنان گذشته و یا شاید بیشتر از گذشته مشغول سرکوب است، از سرکوب کارگران و معلمان و پرستاران و دانشجویان و نویسندگان گرفته تا سرکوب مراسم‌های یادبود؛ هم‌چون مراسم شاملو، مراسم سالگرد خانواده‌ها در خاوران و مراسم سالگرد قتل‌های زنجیره‌ای در سال ۷۷ و مراسم خانواده‌ها در سال ٨٨ و غیره در خانه‌ها و در گورستان‌ها، دوباره احضارها و بازجویی‌ها و تلفن‌های تهدید آمیز شروع شده است و خانواده‌ها را برای ساده‌ترین خواست‌شان مورد اذیت و آزار و تهدید قرار می‌دهند. امسال شاهد بودیم که درِ خاوران را دوباره بر روی خانواده‌ها بستند و نگذاشتند خانواده‌ها به داخل خاوران بروند.

ما چه می‌خواهیم:
ما می‌گوییم، این بیدادگری را تا به کجا باید تحمل کرد؟ آیا زمان آن نرسیده است که کمی جدی‌تر به این مساله برخورد کنیم. خواسته ما نیز اصلاح است، ولی اصلاح ساختار و قوانینی که سراسر بیداد و تبعیض است.
ما می‌گوییم، جایگاه آزادی بیان و اندیشه در قوانین ما کجاست؟ اگر این قوانین تغییر نکند و تمامی انسان‌ها فارغ از تفکر و اندیشه‌شان نتوانند حرف بزنند، چطور می‌توان گفت که به سمت بهبود پیش می‌رویم.
ما می‌گوییم، تا زمانی که این شرایط تغییر نکند، هم‌چنان زندانی سیاسی و اعدام و شکنجه و محرومیت و محدودیت خواهیم داشت و بهبود شرایط امکان ناپذیر است.

ما سه خواسته مشخص دادخواهانه را همواره پیگیری و بر آن تاکید کرده‌ایم.
ما می‌خواهیم که تمامی زندانیان سیاسی و عقیدتی آزاد شوند و معتقدیم تا زمانی که آزادی بیان و اندیشه نباشد، این خواسته محقق نخواهد شد.
ما می‌خواهیم که مجازات اعدام لغو شود و معتقدیم تا زمانی که قوانین ما بر مبنای یک ایدئولوژی خاص و بر مبنای حذف دگراندیشان است، امکان لغو مجازات اعدام وجود ندارد.
ما می‌خواهیم تمامی آمران و عاملان جنایت‌های صورت گرفته در جمهوری اسلامی به صورت علنی و عادلانه محاکمه شوند و می‌دانیم که خود جنایت کار نمی‌تواند خود را محاکمه کند، به خصوص در شرایطی که نه قوه قضاییه مستقل و عادل داریم و به تبع آن نه دادگاه‌های عادل، بنابراین باید به سمتی برویم که با تغییر ساختار و قوانین ناعادلانه، این شرایط فراهم گردد که مسئولان جنایت‌ها در دادگاهی عادل و علنی محاکمه شوند و مجازاتی غیر از اعدام برای آن‌ها در نظر گرفته شود.
ما از مردم شریف و آزادی‌خواه ایران، از تمامی نهادها، سازمان‌ها و افراد مستقلی که به این خواسته‌ها اهمیت می‌دهند، مصرانه می‌خواهیم که برای فراهم کردن این شرایط و رسیدن به این خواسته‌های دادخواهانه ما را پشتیبانی کنند. ما صدایی از جنبش دادخواهی ایران هستیم و تلاش می‌کنیم همراه با خانواده‌های داغدار جلوی بی‌عدالتی‌ها بایستیم و برای رفع آن بکوشیم.

مادران پارک لاله ایران
چهاردهم شهریور ۱٣۹۴