پس از برجام - ۲


ایرج فرزاد


• رژیم اسلامی و اسلام سیاسی مثل ناسیونالیسم نیست که با سقوط مدافعین یک روایت و نگرش آن، در اشکال دیگری احیاء شود. از این نظر اسلام سیاسی حتی پس از سقوط و ریزش خود، میراثی از خونریزی و خونخواهی و انتقامجوئی را علیه هر فکر و اندیشه و سیاست غیر اسلامی بجا خواهد گذاشت ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۱۶ شهريور ۱٣۹۴ -  ۷ سپتامبر ۲۰۱۵


در یادداشت پس از برجام، به دو کشمکش و تخاصم اشاره کردم. تخاصم بین باندهای رژیم اسلامی و معضل رابطه با بازار جهانی و غرب و آمریکا.
در این یادداشت، به فاکتور سوم؛ و تخاصم دیگری میپردازم که شاید مهمترین عامل اجتماعی در تعیین تکلیف آن دو تخاصم درونی و بیرونی مورد اشاره من در یادداشت اول است.
به این منظور شاید مناسب باشد، قدری دقیق تر اهداف “رزمایش اقتدار ثارلله” را که درست در متن کشمکشهای درونی بین جناحهای رژیم پیرامون برجام، بر پا شد، بررسی کنیم.
آن رزمایش تمرین برای رویاروئی نظامی با تهدیدات آمریکا نبود. برای مقابله با شورش های شهری بود. سران رژیم و فرماندهان بسیج و سپاه، نیز همین را گفتند، اما، به عنوان خطری که بزعم آنها، از جانب عوامل داخلی آمریکا تولید میشود و یا برجام چنان فرصتی را برایشان فراهم کرده است. در هر حال، هر پوشش و توجیهی برای آن رزمایش میتراشند، که در وهله اول هدف تضعیف دیگر جناح های رژیم را تعقیب میکنند، واقعیت این است که رژیم خطر شورشها و طغیانهای داخلی را بسیار بیمناک تر بیخ گوش خود حس کرده است.
آنگاه بلافاصله این سوال مطرح میشود: واقعا با شروع طغیانها و شورشهای شهری، همین گردانهای بسیج و ثارالله همانگونه عمل خواهند کرد که در رزمایش و مانور نمایشی؟
مردم، بویژه تحت رژیمهای استبدادی در هر شرایطی به شورش و طغیان خیابانی روی نمی آورند، مگر اینکه متوجه شده باشند که پروسه ریزش و سقوط حاکمیت، شروع شده است. در شرایط معین، امکان سرکوب مردم و تداوم اختناق سیاسی دور از انتظار نیست. اینکه رژیمهای استبدادی قادر باشند با تامین و تضمین حداقل رفاه اقتصادی، اختناق را طولانی تر و بخشی از جامعه را پشت سر خود نگاه دارند. این را در دوران حاکمیت سرهنگان و ژنرالها و در رژیم های کودتا ها، حتی در همین جامعه ایران تجربه کرده ایم. اما حقیقت مکانیسم زنده جامعه و روانشناسی مردم بروشنی به ما نشان داده است که انسان را دیگر نمیتوان با بردگی به زندگی صرف اقتصادی تعریف کرد. شاید به موارد استثنائی، مثل شیخ نشین عربستان، که نه در پروسه ملت سازی ناسیونالیسم که طبق نقشه های قدرتهای امپریالیستی به عنوان کشور مهندسی شدند، را بتوان مثال آورد. ممکن است عربستان سعودی را که دورانی طولانی از کشمکشهای اجتماعی و طبقاتی برکنار مانده استذ (که البته این دیوارهم دارد ترک برمیدارد)، مثال آورد. ممکن است استدلال شود که رژیم اسلامی هم قادر خواهد بود که تعریف از شهروند و توقعات و انتظارات آنها را تا همین قناعت کردن به زندگی در خط فقر و تن دادن به تباهی جسمی و روحی عادت بدهد. اما جامعه ایران را با تاریخی پر از کشمکشهای اجتماعی، انقلابات و جنبش ها و مصاف گرایشات سیاسی، نمیتوان با عربستان فاقد کشمکش های اجتماعی، مقایسه کرد. عربستان، بیشتر به یک ایستگاه بزرگ پمپ بنزین شبیه است تا جامعه ای با تاریخ مصاف کشمکش طبقات. رژیم جمهوری اسلامی قادر به انتقال جامعه ایران به فراموشخانه تاریخ تمدن نیست.
به رزمایش ثارلله برگردم:
ما صحنه هائی از خیزش و شورش خیابانی را در سال ۱۳۸۸ دیدیم. مردم واقعا تشخیص داده بودند که دوره سقوط رژیم فرارسیده است. خامنه ای وصیت نامه اش را خواند و ما در صحنه ها و از نگاههای نیروهای میدانی بسیج، به استثنای آذمکشان قسم خورده فاشیسم اسلامی در جوحه های مرگ لباس شخصی ها، دیدیم که چگونه در حلقه تنگ محاصره مردم، مستاصل و درمانده بودند. این واقعیت که آن شورش و خیزش را شکست دادند و حاکمیت احتناق را به ضرب کهریزک ها و سیاست دست بر ماشه اعاده کردند، بهیچوجه نشان نمیدهد که نیروهای مسلح و بدنه انسانی آن، همواره به همان وظیفه خود عمل خواهند کرد که در دوره عادی و در زمان مانور و رزمایش نمایشی. رژیمها، توانسته اند از طریق تحریکات ناسیونالیستی و مذهبی، مردم را پشت سر خود بسیج کنند. رژیم جمهوری اسلامی در جریان جنگ در مقابل تجاوز خارجی به “میهن اسلامی”، این ظرفیت را به نحو بسیار گویائی از خود نشان داد. بعلاوه دولتها، بویژه رژیمهای دیکتاتوری و مستبد، برای سرکوب اپوزیسیون و احزاب اپوزیسیون، با مشکل چندانی روبرو نبوده اند. فکر میکنم تصویر هولناک کشتارهای سال ۱۳۶۰ و ۱۳۶۷ را هیچکس فراموش نکرده است. اما، حقیقت تلخ این است که در متن آن کشتارهای خونین، ما با مقاومتی از سوی جامعه و مردم عادی روبرو نشدیم. آن کشتارها، مستقیما تقابل جامعه و رژیم نبودند، تصفیه اپوزیسیون، و احزاب و تشکلهای آن بود. اما رزمایش تمرین سرکوب شورش و طغیان مردم را دیگر نمیتوان با هیچ نوع تحریکات ناسیونالیستی و اسلامی و یا مهندسی افکار جامعه علیه اپوزیسیون و نیروهای اپوزیسیون توجیه کرد و مردم را با آن ساکت کرد. چه، آن مردمی که قرار است ساکت شوند و همراه با رژیم، برای آن شرایط خطر، خود در صحنه اند و در خیابان.
از این نظر پیدا بود که عملیات رزمایش ثارالله گرچه با نام رمز و جهت ترساندن عوامل داخلی غرب و بویژه آمریکا کلید زده شد، اما بطور واقعی و از منظر شهروندان هدف، ارعاب جامعه بود.
به نظر من، تلاش رژیم اسلامی برای این همانی نشان دادن نمایش رزمایش و خطر بالقوه؛ با دوره ای که آن تهدیدات یعنی شورش و نافرمانی بالفعل میشوند، خود فریبانه است. این تلاشها در اوضاع فعلی، پس از برجام، کوششی برای تنظیم توازن قوا بین جناحهای رژیم است. اگر در این صحنه های نمایشی ظرفیت افراد گردان بسیج را با سلاح و توانائی رزمی شان به رخ جناح رقیب و متخاصم خودی میکشند، تردیدی نباید کرد که در میدان واقعی، یعنی هنگامی که این قابلیتهای سرکوب و کنترل نارضایتی اساسا نه برای زدودن تردید در صفوف خودی ها، که برای مقابله با شورش و طغیان مردم به صحنه می آیند، دوره ریزش و فاصله گرفتن از سرنوشت همه جناحها، تازه آغاز خواهد شد.
لایه انسانی نیروهای سرکوب رژیم، آنهم در مقابله با شورش و نافرمانی مدنی مردم را نباید، نیروئی افسون و طلسم شده تصور کرد. همین کسانی که ممکن است برای مقابله با عوامل “اجنبی” و یا “منافقین” و “کمونیستهای مزدور”، جنایت بکنند، در مقابله با شورش مردم جامعه ای که میدانیم حداقل دستمزد کارگرانش چندین پله پائین تر از خط فقر اعلام شده و رسمی است، وجدان انسانی و هم سرنوشتی شهروندی خویش را لگدمال نخواهند کرد. بحث قمه کشیدن به روی نیروی سازمانی و تشکیلاتی جریانات اپوزیسیون نیست. قرار است مردم سرکوب شوند. در شرایط حضور توده مردم عادی در خیابان، که چه بسا ممکن است اکثریت به هیچ تشکل و حزب اپوزیسیون تعلق نداشته باشند، همین نیروهای ثارلله برای اعاده نظم الهی مورد نیاز جک و جانورهائی چون خلخالی و لاجوردی و موسوی تبریزی و سعید مرتضوی و…ماشه را نخواهند چکاند. به وضعیت زندگی تباه شده هزاران شهروند در اعتیاد و تن فروشی و جنایت، به حضور نسل جوانی که هیچ خاطره ای از دوره عروج خونین اسلام سیاسی ندارد و بنابراین مرعوب نمیشود، به صدها انسان شریف و مدافع حقوق مدنی شهروندان جامعه ایران که زندان و تبعیض و تهدید و شکنجه را به جان خریده است، اما سر خم نکرده است، لازم نیست اشاره کنم. این خشمهای انباشته شده در دوره طغیان فوران میکنند و فضائی بشدت عاطفی را در میان نیروهای مسلح رژیم اسلامی ایجاد خواهند کرد.
این روزها، سالروز، انقلاب پرتقال است. انقلابی که به انقلاب گل میخک و بدون خونریزی معروف شده است. انقلاب گل میخک در روزهای پایانی ماه آوریل سال ۱۹۷۴ با شورش گروهی از افسران که با سیاستهای مستبدانه “استادو نوو” که از سال ۱۹۲۶، یعنی حدود ۵۰ سال، بر پرتفال حاکم بود، مخالف بودند، پایان داد. جالب این بود که نقطه عزیمت گروه افسران انقلابی، نارضایتی از سیاست سرکوبگری رژیم حاکم پرتقال در قبال جنبش های آزادیخواهانه و استقلال طلبانه در قلمروهای مستعمراتی بود. سرکوبهائی که همان ارتش تحت حاکمیت استادو نوو در آن نقش کلیدی داشتند. تعجب آور نخواهد بود هنگامی که رژیم اسلامی برای سرکوب جنبش آزادی خواهانه در داخل ایران، نیروهای ارتش و نظامی و سپاه را به میدان می آورد، ما درست در میان همین لایه ها شاهد شکل گیری گروهی باشیم که بسوی مردم میروند و لوله تفنگها را بر میگردانند. من و امثال من، و فکر میکنم شهروندان جامعه ایران مدافع عبور از رژیم اسلامی در مسالمت آمیزترین و مدنی ترین شکل آن هستیم. من هم امیدوارم که سیر حوادث ایران، روالی به شکل انقلاب گل میخک طی کند.
تردیدی نباید کرد که سرنوشت و آخر و عاقبت رژیم اسلام سیاسی در ایران، متاسفانه علیرغم هر نیت خیر به روش مسالمت آمیز و گذار مدنی و بدون خونریزی، نمونه کلاسیک حکومتهای مستبد و دیکتاتوری را تعقیب نخواهد کرد. رژیم اسلامی و اسلام سیاسی مثل ناسیونالیسم نیست که با سقوط مدافعین یک روایت و نگرش آن، در اشکال دیگری احیاء شود. از این نظر اسلام سیاسی حتی پس از سقوط و ریزش خود، میراثی از خونریزی و خونخواهی و انتقامجوئی را علیه هر فکر و اندیشه و سیاست غیر اسلامی بجا خواهد گذاشت. شکل گرفتن یک نیروی متشکل سیاسی، ترقی خواه و سوسیالیستی در صحنه معادلات سیاسی جامعه ایران و برای عبور هر چه کمتر خونین و کمتر انتقامجویانه از حاکمیت نکبت اسلام سیاسی، یک ضرورت عاجل است.

۶ سپتامبر ۲۰۱۵
iraj.farzad@gmail.com