من ماله می کشم پس هستم! - محمد شوری
این یک داستان واقعی ست



اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۲۱ شهريور ۱٣۹۴ -  ۱۲ سپتامبر ۲۰۱۵


مرحوم«دکارت»گفته است:
«من فکر می کنم،پس هستم».
این جمله آنچنان جاودانه وجاافتادکه همچنین مشابه ومترادفش!
مثلن،دردوره زمامداری مرحوم«امیرعباس هویدا»نخست وزیر۱٣ساله مرحوم«شاه»، ایشون اومدوگفت:«هرایرونی بایدیک پیکان داشته باشد»که بدنبالش این طنزباب شد که:«من پیکان دارم،پس هستم».
حالافکرنکنید که ماله کشی چیزبدی ست،نه؛هرکدوم ازماباید«ماله کشی»رو یاد بگیریم،چون بکارمون میاد،چون زندگی مون رو نجات می ده!
دراین داستان به «ماله کشی»شخصی کاری نداریم؛اون حریم خصوصیه که باید حفظ بشه!مثل ماله ای که مابا«واجبی»به اونجامون می کشیم.
حالااینکه یکی از مدیران ارشد امنیتی کشور(سعیدامامی)بیاد وبخوره،که حریم ماله کشان سیاسی حفظ بشه،این یعنی شکستن حریم خصوصی ما مردم قهرمان پرست؛که این خلاف حقوق بشر است وبایستی ماله کش های حقوق بشری یکجوری رفع ورجوعش کنند!
انواع«ماله کشی»داریم که بکارمون نمیاد،ولی همه شون برای حق حیات لازمه.
مثل ماله ای که خانوم ها به دَک وپُزشون میکشن،تادل بربایند!!
می دونید چراکشورمامصرف سرخاب ماتیکش ازاکثرکشورهابیشتره وکلی ارز واسه واردات اون ازمملکت خارج میشه؟
بخاطراینه که کلن کشورماازهمه لحاظ،(لحاظ اقتصادی،لحاظ فرهنگی،لحاظ اخلاقی وسیاسی)باماله کشی سرپاوزنده ست!
شهرداران هم ماله کشن؛شهرراآرایش می دن تااحساس امنیت خاطر کنید،که وقتی چرخ می زنیددرشهر،علاوه براون که چرختون بایدخوب بچرخه،خوش خوشانتون هم بشه،تاوقتی میریدمنزل،نزدعیال وهمسروفرزند،کیف تون کوک،و اخلاقتون سگی نباشه!
منتهاهرشهری بستگی به شهردارش داره،وهرشهری هم بستگی به حاکمش!
اینجاست که معلوم میشه بیشترین تاثیر ماله کشی بر زندگی روزمره ما،ازناحیه سیاستمداران است.
اما برای همین سیاستمداران یک ابرماله کش لازم است که آنهارانجات بدهد.
این ابرماله کش ها کیایند؟
فیلسوفان وروشنفکران.
فیلسوف کارش چیست؟حرف چیست؟
فیلسوف به شمادرک درست وشناخت صحیح از ماهیت آن چیزی که می بینیدومی شنوید ولمس می کنید،می دهد!
روشنفکرکارش چیست؟
روشنفکرکارش نقادی ست.(نه قنادی)!!
یعنی به زبان عوام(یعنی جوری که مردم عادی هم ازحرفاشون سردربیارن ونه فقط خوداشون)نق بزنن،ایرادبگیرن،ان قلت کنن تا همون عوام،عالم بشود وباتکونشون قدرت راتکون داده واونا روجابجا.چون قدرت که یکجاموندبه مرض نقرس مبتلامیشه ومرض هم که فراگیرشد،کاروکسب ماله کش ها هم سکه میشه،مثل سکه شدن کاردلالان درزمان تحریم.که به برخی شون برچسب ماله کش اقتصادی خوب می چسبه.مثل همین«بابک زنجانی»خودمون که خودش راسربازآقاوولایت ومیهن می دونه!!
همچنین این سکه با اون سکه هایی که مهدی هاشمی رفسنجانی بهرمانی فرزند علی اکبر به زندون بردکه بشود دراونجاماله ای بکشد،فرق دارد!
وایضا،ماماله کش های زیادی تو عرصه های مختلف داریم؛که خُب خُرده پاهستن، حکم نوچه وسمپات وسیاهی لشگر رادارند.هم صادراتیش هست هم وارداتیش.هم مخالف خوانی اش وهم موافق بازی اش.
اینهاسیاهی لشگرماله کش های اصلی که سیاستمداران وفیلسوفان وروشنفکران باشن،هستند.
مثلن کافی ست رئیس جهمور حرفایی(که تازه هم نیست وحرف تازه ای هم نداره)رابالحن واشاره ودرزمانی خاص جوری بیان کندکه بشود ازتوحرفاش،کلی حرف و حدیث بیرون بکشن!مثل همین سخنان اخیر آقای روحانی.
من خودم باگوش های خودم شنیدم که گفت:شورای نگهبان ناظرانتخابات است ودولت مجری.بعددیدیم چطور ماله کش های مختلف،ماله خودشان رابه بازارسیاست آوردندوفروختند.که باسخنان اخیرآقای خامنه ای این تقابل صورت حقیقی ومضاعف پیداکرد و ملتی رفتند سرکار!
حالایکی نیست بگه خب مگه قانون اساسی نمی گوید:کارشورای نگهبان نظارت برانتخابات است؟
مگه قانون اساسی نگفته تفسیر قانون اساسی با شورای نگهبانه؟
مگر توقانون اساسی نیومده که اعضای شورای نگهبان منصوب ولایت فقیه؟
مگرقانون اساسی دولت رامجری انتخابات معرفی نکرده؟
خب پس این همه هیاهو برای چه بود؟!
کلمه ماله کشی مترادف هایی هم دارد.مثل:
«ماست مالیزاسیون»(همون ماست مالی کردن خودمون)ونرمالیزاسیون»!!
که این یکی راجناب سعیدخان حجاریان(فیلسوف ونظریه پردازاصلاح طلبان)بخوبی در یادداشت اخیرخودبیان کرد؛واحسنت وتبارک الله که الحق والانصاف،بسیاربسیار عالی والبته ساده(وعوام فهم)شفاف و منطقی بود!!
همانطورکه پیش ازاین ازواژه«سودازدگی» وقبل ازاون از واژه«تبلیس»حرف های زدنی ونوشتنی ازایشان خوانده بودیم!انصافن اینبارهم هیچ نوع ماله شکی در جهت سوادی حفظ اصلاح طلبان درآن دیده نمی شودوهیچ تبلیس وکلک وملکی هم برای بدست آوردن قدرت درکارنیست!
همین جابگویم که:پشتوانه سیاستمداران فیلسوفان وروشنفکران هستند.اگرآنها نباشندزود فرومی ریزیند وازاریکه قدرت به پائین کشیده می شوند.
شمابه نظریه ماکیاول درکتاب«شهریاران»نگاه کنید.که هیچ بی ربط هم نگفته.از همون موقع بودکه گفته شد:«هدف وسیله را توجیه می کند»!
آقای«سعید حجاریان»نوشته است:
«نرمال به معنای روتین وروالمنداست،به معنای امرعادی،که همگان به آن عادت کرده اند؛مثل راه رفتن که عملی طبیعی است.اماتصورکنیدکه یک باره درمسیرراه رفتن عادیتان چاهی درزمین ایجادشودو به آن فروبغلتید.پدیدارشدن چاهی درزمین به یک باره یک پدیده ابنرمال است ویک حالت خلاف عادت.پدیده ابنرمال،دربرابر پدیده نرمال،همان خرق عادت است وشکستن تخریب کردن امری عادی؛عملی ضدروتین است یاامری استثنایی.روتین٬قاعده است وشکستن روتین،استثنایی.روتین قاعده است.وشکستن روتین استثنایی است برقاعده.استثنا٬یک تبصره قسری ونادر الوجودبرقاعده است که به ندرت اتفاق می افتد.مثل اینکه درخیابان چمدانی پرازپول پیداکنیدکه امری نادراست وبه معجزه میماند.اماوقوع امرنادرمی تواندنشان ازآشوب باشد....
دردنیاهمه چیزعلت دارد؛«شیءسببا»خورشیدازمشرق طلوع می کندواین نیست که روزی ازغرب طلوع کندواگرچنین،خرق عادتی است نشانه آخرالزمان...
اگراستثناتبدیل به قاعده شودمنطقیون می گویندکه استثنای مستهجن غالب شده است.به این دلیل می گویندمستجهن،که باتکرارمعجزه٬خاصیت یگانگی معجزه را از بین می برد.شق القمر تنهایکبارانجام می شود...درواقع هستند کسانی که ازوجود معجزه وخلاف آمدعادت٬کامیاب می شوند.عده ای همیشه خواهان تداوم وضعیت استثنایی و تداوم بحران هستند.بحران زاوبحران زی هستند.می گویند نظم مادربی نظمی است...
مطابق تقسیم بندی نیکوس پولانتزاس(۱۹۳۶،۱۹۷۹)نویسنده وجامعه شناس سیاسی یونانی فرانسوی،دونوع دولت وجوددارد:دولت نرمال و دولت استثنایی...
اوباتوضیح مراحل نرمال کردن دولت استثنایی شرح می دهدکه چگونه می شود دولت راپیش بینی کردوحاکمیت قانون ایجادکردتامانع ارنوسانهای پریودیک استثنایی شد.
چنان که پولانتزاس تقریر می کنددولت نرمال٬دولت سرمایه داری صنعتی پیش رفته است.درواقع دولت نرمال یک دولت بورژوا دموکراتیک است.ودرنقطه مقابل دولت نرمال٬دولت استثنایی قراردارد...
درایران بعدازانقلاب انواع دسته بندی وجبهه بندیهاوجودداشته است.اولین جبهه بندی میان لیبرالهاومکتبی هابود.بعددوجبهه چپ وراست ایجادشدوجلوترهم که آمدیم دوجبهه اصلاح طلب واصولگراشکل گرفت.در۲۴خرداد۹۲،دوجبهه درمقابل یکدیگرقرارگرفته بودند.طرفداران دولت استثنایی(دولت معجزه هزاره سوم)دربرابر طرفداران دولت نرمال...
گفتمان اعتدال به دنبال نرمالیزاسیون وعادی سازی است.هدف دولت روحانی ازعادی سازی بازگرداندن عرصه عمومی کشور به شرایط غیراستثنایی ونرمال کردن فضاست.تاقبل از۲۴خرداد۹۲،وانتخاب دولت اعتدال مادرحادترین وضعیت استثنایی قرار داشتیم،روحانی انتخاب شدوحالااوباگفتمان اعتدال به دنبال نرمال کردن قدرت است...اماگفتمان اعتدال تاکجاجلومی رود؟تاجایی که فضای عمومی کشورراتا حدی نرمال وعادی کند.نرمالیزاسیون وعادی سازی اسم مستعاردموکراتیزاسیون نیست. می توان گفت دولت نرمال پیش زمینه و شرط لازم دولت دموکرات است اما شرط کافی برای آن نیست...
پروژه روحانی نرمالیزه کردن است.امااصلاح طلبی نیست.نرمالیزاسیون وگذراز استثنا به نرمال٬درجه بندی داردومرحله به مرحله صورت می گیرد...
به هر حال نرمالیزه کردن درنهایت خود،همان دموکراتیزه شدن نهادقدرت ودولت است،مگراینکه شمابگوییدنرمالیزه کردن یعنی دست زدن به کارهایی باتنش کمترو
دموکراتیزه کردن یعنی دست زدن به کارهایی باتنش بیشتر...
نرمالیزه کردن درپیشرفته ترین حالتش به دموکراتیزه شدن می انجامدامددرحداقلی ترین شکل آن،صرفامقدمه ای است بردموکراتیزاسیون...
پس تنهاپروژه مطلوب وممکن برای عبورازعصر استثنایی«احمدی نژاد»پروژه نرمالیزاسیون آقای«روحانی»است؟
بنابراین چراازاولویت نرمالیزاسیون بردموکراتیزاسیون صحبت نکنیم؟
چرابرخی ازاصلاح طلبان خط خودراازروحانی جدامی کنند؟کم کم اصلاح طلبی نیست که خط خودش راازروحانی جدا نگه دارد.
اماچنانکه گفتم نرمالیزاسیون به عنوان مقدمه لازم است اماکافی نیست.اگرروحانی نتواند.ونگذارندشرایط رابه نحومطلوبی نرمالیزه کند،شرایط سخت می شود. دلواپسان همان کامیابان خلاف آمدعادت هستند.آنهادلواپس ازنرمال شدن شرایط هستند.نگرانندکه درشرایط غیراستثنایی همه چیزازدستشان برود.پس برخلاف آنچه که برخی می گویند شکست روحانی شکست اصلاح طلبان نیست،اگرآقای روحانی شکست بخوردپروژه نرمالیزه وبه تبع اش پروژه دموکراتیزه کردن شرایط به تعویق می افتد...
بنابراین من هم معتقدم که مابدیلی جزروحانی نداریم.تنهابدیل ماروحانی است.و ما بایدتلاش کنیم اودوباره رای بیاورد.اگرچه پروژه اصلاح طلبی یک پروژه است وپروژه نرمالیزاسیون یک پروژه دیگر.
پروژه اصلاح طلبی قابل اجرانیست وماناچاربه پروژه نرمالیزاسیون رضایت داده ایم.
پروژه نرمالیزاسیون مقدمه کتاب دموکراسی است.اماپروژه مامتفاوت است.ممکن است یکی مقدمه شرط لازم دیگری باشدامادوپروژه جداازهم است.ازاین تئوری عدم همکاری بادولت روحانی درنمی آید؟
اگرچه روحانی ازماهمکاری نمی خواهداماماسعی می کنیم که مسیراعتدال و نرمالیزه کردن راهموار کنیم وبه حرف های آقای روحانی پژواک دهیم.این کاری است که تاکنون انجام داده ایم.انجام خواهیم داد.البته ماباروحانی مرزبندی داریم ویک نیروی اجتماعی داریم که نزدش آبروداریم.اگرکاری کنیم که نیروی اجتماعی حامیمان ازدست برود،سرمایه مان راازدست داده ایم.امابنای مامرزبندی کاذب ایجادکردن با دولت روحانی نیست.برای همین هم درانتخابات مجلس نیروی اجتماعیمان را پشت اعتدال باهدف نرمالیزه کردن می آوریم.همچنان که ازسرمایه مان درانتخابات ۹۲ استفاده شد.البته آقای روحانی بایدتمایل وتوجه بیشتری به نرمالیزه شدن شرایط سیاسی نشان دهدتامابتوانیم مشارکت کنیم».(پایان نقل قول).
شمااصلن توی اینحرفهاماله کشی راحس نمی کنید،بلکه این مسیر نرمالیزاسیون است که مارادوباره به اتوبان اصلاح طلبی می برد.برای همین است که بایدبیائیم و بگوئیم:«اصلاحات مُرد،زنده باداصلاحات»!!
ماله کشی وجه بی ادبانه ای ازماست مالی کردن وماست مالی کردن وجه چاله میدونی ازنرمالیزاسیون است که مارا به سمت اصلاحات پیش خواهد برد.
منتهاهمه جاکه مانمی گوئیم بتمرگ،گاهی می گوئیم بنشین وگاهی هم می گوئیم بفرما!!
این نرمالیزاسیون همون بفرمای«اصلاح طلبان»ست!!
عزیرنیسن روشنفکرطنز نویس ترک که معروف عام وخاص است وترجمه داستان هایش روزی درایران به وفور یافت می شد ووقتی می خواندی باتمام وجود حس می کردی که برای کشورخودت نوشته است،درکتابی که ازوی به عنوان«خرمُرده» ترجمه شده،درداستان«سرزمین نفرین زده»بخوبی ماله کشی روشنفکران را شرح می دهد.
ایشان نوشته است:
«درست معلوم نیست این قصه درچه دورانی اتفاق افتاده است،دردوران اولیه بوده؟یادردوران وسطی یا اینکه در دوران جدید؟!
خلاصه دریک زمان،دریکی ازسرزمین های کره زمین که وسعت جغرافی اش به اندازه کف دست بوده!مردمی زندگی می کردندکه هیچکس لبخند آنهارا نمی دیدید.دیگران اسم آنجارا سرزمین نفرین زده گذاشته بودند.
دراین کشور گرسنه ها شب وروز کارمی کردندومزدبسیارمی گرفتند،زنهاشب وروز درسکوت زندگی می گذرانیدندواز وراجی بدشان می آمد!
بااینکه این سررزمین غرق درنعمت بود،مردم آن همیشه سرهایشان راتوی یقه لباس فروبرده ومثل آدمهای عزاداربدون سروصداوافسرده رفت وآمدمی کردند. کوچکترها هرگزبر خلاف دستوربزرگان عملی انجام نمی دادند.ادب و فرمانبرداری عادت و اخلاق آنها بودکه ازقرنها پیش ازاجدادخودبه ارث برده بودند!...
این وضع سالها ادامه داشت.پیشوای آنهاکه یکی بعدازدیگری روی تخت فرمانروایی تکیه می زدند،هرروزملت راتحت فشاربیشتری قرارمی دادند.بخاطرتامین منافع خود واستحکام پایه های تحت فرمانروایی،هرروز مالیات های بیشتری ازمردم مطالبه می کردندومقررات جدیدی وضع می نمودند!
ازآنجاکه هر موجودی تاحدمعیّنی طاقت تحمل فشاردارد،ملت فرمانبردارومطیع هم یک روزتاب تحملش تمام شد.چون قدرت سرپیچی ازاوامرپیشوارانداشتندبفکر افتادند راه چاره ای پیداکنند.
یکی از روشنفکران آنهامردم را جمع کردوگفت:
«رفقابرای رهایی ازاین ظلم و فشارهابایدتاریخ رامطالعه کنیم.ببینیم اجدادما در مقابل ظلم وستم پیشواهایشان چه عکس العملی نشان داده اند،ماهم همانطور عمل کنیم».
مردم پیشنهاداوراپذیرفتند.
وقتی تمام کتب تاریخ رامرورکردندبه این نتیجه رسیدندکه اجدادآنهادرمقابل ظلم و ستم پیشواهاباسکوت ومبارزه منفی کارشان را پیش برده اند.
هرچقدرظلم و ستم پیشواهابیشترمی شده و هرقدرتوی سرملت می زده اند،مردم سرشان را بیشترخم کرده وصورت های خود را اخموترکرده اند.
ملت هم تصمیم گرفت همین راه را انتخاب کند.
درمقابل ظلم وتجاوزپیشواصورت هاوقیافه هانفرین زده شد.
این اخم کردن روز به روز زیادتر می شد.تاجائیکه مردم خنده وشادمانی را فراموش کردند.
اماپیشواویارانش عین خیالشان نبود.آنهامی خواستندبهرقیمتی شده خون ملت را بمکندوشیره جان آنهارابگیرند.ظلم وستم روز بروز شدیدتر می شد.
بازهم یکرروزیکی از روشنفکران مردم رادورخودجمع کرده وگفت:
«رفقامانشسته ایم ودست روی دست گذاشته ایم.زندگی خودمانراحرام کرده ایم وبه این دل خوش هستیم که مبارزه منفی می کنیم.ولی پیشواودوستانش گوششان بدهکارنیست.بایدفکردیگری بکنیم،بغیرازما،مردمان دیگری هم در سرزمین های دیگرهستند.برویم ببینیم آنهاباپیشواهایشان چکارکرده اند،ماهم همان کار را بکنیم».
مردم بازهم این پیشنهاد را پذیرفتند.سه نفرازروشنفکران خودشان را انتخاب کردند وبه سه کشورهمسایه فرستادندتابروندببینندمردم آن دیارهادرمقابل زور و ظلم پیشواها چکار کرده اند،به آنهاهم یادبدهند.
این سه نفرسه سال درکشورهای خارجی ماندند.درکارآنهاورفتارآنهاخوب مطالعه کردند.وقتی همه چیزرافهمیدندبه کشورخودشان برگشتند.تاراه مبارزه رابه ملت یادبدهند.
یک روز مردم برای شنیدن گزارش های آنها جمع شدند.نفراول گفت:
«کشوری که من رفتم مردم همه خوشحال و خندان بودند.یک نفرآدم اخموبرای نمونه دیده نمیشد.مردم صبح تاعصرباآهنگ«هوپ تیرانام»آوازمی خواندندو می رقصیدند».
اگرماهم بخواهیم زندگی خوب وراحتی داشته باشیم این آهنگ رایادبگیریم و بجای اخم کردن،دائم برقصیم و آواز بخوانیم!».
نفر دوم گفت:
«درکشوری که من رفته بودم اثری از غم وغصه وناراحتی نبود.مردم آنجا هم آهنگ«تیراناهوپ»رامی خواندندومی رقصیدند!درمقابل ظلم وستم پیشواماهم بایدبارقص وآوازمقابله کنیم!».
نفرسومی گفت:
«درکشوری هم که من رفتم،وضع درست همینطوربود.مردم بجای اخم کردن و غصه خوردن صبح تا عصر آهنگ«هوپ تیری»ورد زبانشان بود...اگرماهم بخواهیم دستورات ومقررات پیشوا را زیرپابگذاریم بایداین آهنگ را یادبگیریم وازصبح تا عصر با این آهنگ برقصیم!».
مردم که ازنتیجه مطالعات نمایندگان روشنفکرخودشان حیرت کرده بودندگفتند:
«بارقص وآوازکه نمی شود درمقابل ظلم وستم مبارزه کرد؟مااصلامعنی حرفهای شما را نمی فهمیم؟ آیا شماخودتان معنی این کلمات رامی فهمید؟!».
نماینده هاجواب دادند:
«البته که می فهمیم.مگرمی شودخودمان مطلبی رانفهمیده باشیم وبه دیگران توصیه کنیم؟».
:«پس بگوئیدماهم بفهمیم...».
اولی موضوع را شرح داد:
«دیده ایدسگ هاموقعی که یک غریبه رامیبینندچطورپارس می کنند؟!«هوپ ایرانام» همین حالت رانشان می دهد!».
نفردومی هم گفت:
«معنی«تیراناهوپ»این است که وقتی داخل یک کفه ترازو شن بریزیدوداخل کفه دیگرش طلابگذاریدوباهم وزن کنیدشاهین ترازو بطرف کفه ای که سنگین تر است کج می شود و برای او طلابا شن فرقی ندارد.با این حالت«تیراناهوپ» می گویند.»
نفرسومی هم گفت:
«یعنی«هوپ تیری»هم این است.وقتی یک نوکروآقادرحمام لخت می شوندبین آنهافرق نیست وهیچکس نمی تواند تشخیص بدهدکدامیک آقاوکدام نوکر هستند. با این وضع «هوپ تیری»می گویند.»
حضارازتوضیحاتی که سهنفرازروشنفکران دادندخیلی خوشحال وراضی شدند و قرار شدروشنفکران سفرکرده این چیزهایی راکه یادگرفته اندبه مردم بیاموزند تا ملت آنهاهم مثل سایردیاربتواننددرمقابل ظلم وجورپیشوا مبارزه کنند!
ازآن روز به بعد درتمام میتینگ هاوجلسات سخنرانی وحتی توی کوچه وبازار صدای «هوپ تیرانام»،«تیراناهوپ»،و«هوپ تیری»به آسمان می رسید!
اخم های مردم رفته رفته برطرف شده خطوط صورت ها کم کم صاف شد.مردم بجای اینکه سرهای خودراپائین بیندازنددرهرکوچه وبرزن بااین آهنگ ها می خواندند و می رقصیدندووقتی این صداهابه گوش پیشواویارانش رسیدابتدایکِّه خوردندوبفکر فرورفتند!شادی وسروری که داشتندازبین رفت وبرای پیداکردن دلیل خوشحالی وسرور مردم به تفکر واندیشه پرداختند.
بهمین جهت ابروهای آنهاپائین افتادواخمهایشان تو هم رفت!
روز به روز سرور مردم و اخم پیشوا زیادترمی شد.اینبارطاقت پیشواویارانش بپایان رسید.دیگرهیچکس به دستورات پیشوا اهمیت نمی داد.
مردم دیگرازتهدیدهاوظلم وستم پیشواترس ووحشت نمی کردند.مردم درمقابل فشار ظلم وستم پیشوا«هوپ تیرانام»می گفتند.آواز«تیراناهوپ»می خواندند و با آهنگ «هوپ تیری» می رقصیدند!
پیشواویارانش تصمیم گرفتندجلو سرور وشادی ملت را بگیرند.دستورهای شدیدی صادر شد.هرکس آواز را بخواندو برقصد، بگیرند.
دستورهای شدیدتری صادرشد،هرکس آوزار بخواند وبرقصد،بدون محاکمه اعدام می شود!ولی ازاین دستورهانتیجه ای نیامد.
پیشواکه نمی خواست تمام مردم را اعدام کند،می بایست راه وچاره دیگری پیدا کند.ابتدایکی از یاران پیشوا، فکر شیطانی تازه ای بنظرش رسید.
پیشواهم این فکررا پسندید ویکی ازروشنفکرهارا که به سفررفته واین کلمات را برای مردم آورده بود را به قصرپیشوادعوت کردند.
پیشواخیلی به او احترام کردوگفت:«ماهم از این آهنگ ها خیلی خوشمان آمدوکلی لذت بردیم.دلمان می خواهد ملت همیشه غرق در سرور وخوشحالی باشد.تمام افراد بجای غم خوردن واخم کردن،شب و روز بخوانند وبرقصند.بهمین جهت ازشما یک تقاضایی داریم:گفتن این کلمات مشکل وسخت است وهمه نمی توانند این کلمات رابگویندولذت ببرند.اگربتوانیدکلمات آسانتری پیداکنی بدون اینکه کسی بفهمد ماحاضریم دویست کیسه طلا بشما بدهیم».
روشنفکراولی که می بینداین پیشنهادظاهرا منطقی است ومبلغ ملت می باشد، قبول می کند و می گوید:«باکمال میل قبول می کنم!».
ازآن روز به بعدمردم متوجه می شونددوحرف ازجمله اصلی حذف شده وفقط «هوپ تیرا»باقی مانده ومعنی او این است که یک سگ غیرازصاحبش برای هرکس پارس می کند!
پیشوا این بارروشنفکر دومی را به قصر دعوت می کند وبه او هم احترام می گذارد. ازاوهم همین تقاضا را می کندبه او هم دویست کیسه طلا می دهد.
روشنفکر دومی پیشنهادپیشواراقبول می کندوجمله اش را به «تیراهوپ»اصلاح می کندومعنی آن می شودوقتی شن وطلا راباهم وزن کنند،شاهین ترازو به هرطرف حرکت می کند!
پیشواروشنفکرسومی راهم ماننددونفردوستانش گول می زند.اوهم جمله خودرا به«هوپ تیر»تغییرمی دهد.یعنی لخت شدن ارباب ونوکر درحمام!
این تغییرهااگرچه جزئی است ولی دررفتار مردم اثرزیادی می گذارد.اگرچه ملت باز هم می خندیدندوبااین آهنگ ها می رقصیدند،اما همه حس می کردند مقداری از سرور وشادی شان کمتر شده است.
هرمقدار از شادی ملت کم می شود،اخم های پیشوا هم کمترمی شود.
پیشوادعوت ازمتفکرین راتجدیدمی کند.
متفکر اولی که به قصر می آید بیش ازدفعه اول به او احترام می گذارد و می گوید:
«آیاممکن است دو حرف دیگر از جمله خود کسر کنیدتامردم راحت وبهتراین آهنگ رابخوانند؟ما حاضریم سیصدکیسه طلا به شما بدهیم».
بازهم متفکر اولی جواب می دهد:«چشم قربان».
همینطورمتفکردومی وسومی پیشنهادراقبول می کنند.
جملات قبلی به «هوپ تی»،«تی هوپ»،و«هوپ تا»تغییر می یابدکه معنی آنهامی شود:«پارس کردن سگ،وزن شدن طلا وشن،ودر حمام لخت شدن». مردم بازهم به رقص و خواندن وشادی مشغولند ولی مثل سابق نشاط و لذت احساس نمی کنند وهرروز هیجان و علاقه آنهاکمترمی شود.
ازآنطرف صورت پیشواهرروز بیشتر می خنددواز موفقیت خود غرق در سرور می شود.
پیشوابرای سوم از متفکرین دعوت می کند وتعدادکیسه های طلا را بیشتر می کند وازآنها می خواهدمردم فقط بگویند«هوپ»!
متفکرین بازهم پیشنهادرامی پذیرند و جمله ها کوتاه میشود.
ولی مردم معنی این کلمه رانمی فهمیدند؛اخم می کنند!
اخم ملت روز به روز بیشتر می شود وپیشواویارانش روز به روز شادابتر و خوشحالتر می شوند.
علتش این است که حالا ملت معنی گفته های خودش را نمی فهمند.ولی پیشوا و یارانش معنی آنرا خوب می دانند!»(پایان نقل قول)
اینجوری بود که کله شق های انقلابی رادیکال از چپ به اصلاح طلبی واز اصلاح طلبی به نرمالیزم رسیدند...بعدش هم خداعالم است...
حالا هی نگید که ماله کشی خوب نیست وبی ادبانه است؛لذاباید همه باهم بگوئیم: ماله کشی حق مسلم ماست!

محمد شوری/نویسنده وروزنامه نگار/۲۰شهریور۱٣۹۴