از : حسین شمالی
عنوان : انگیزه اول یک سرمایهدار سود است یا ملی بودن ؟
انگیزه اول یک سرمایهدار سود است یا ملی بودن ؟
رفیق عزیز فرهاد عاصمی
در این نوشته قصد اصلی من نمایاندن حرکت سرمایه در سرمایهگذاری خارجی و تجارت مختص به کشورهای در حل توسعه مثل کشور خودمان ایران است، که در اینجا سعی کردم خط فاصل خود را با برداشتهای غیر مارکسیستی در این خصوص برجسته کنم. و در همین حین همچنین توهّم زدایی از نقش بورژوازی وطنی که تفاوتی با سرمایه خارجی در عملکرد ندارد را نمایان سازم، که تنها قوانین مملکتی هستند که بازدارنده آنها به نفع آحاد ملت خواهند بود نه خصوصیت سرمایه. که تنها احزاب سوسیالیست در کشورهای سرمایهداری از عهده این مهم بر میآیند و نه احزاب بورژوازی که به عنوان نماینده بورژوازی در قدرت به هیچوجه تن به این بازدارندگی به سرمایه را نخواهند داد.
انگیزه اول یک سرمایهدار سود است یا ملی بودن ؟ جواب این سوال کاملاً واضح است، در درجه اول سود است که پیوندی شخصی و حیاتی با یک سرمایهدار دارد. اگر سود نباشد سرمایهداری نخواهد بود که به کشورش بیندیشد و یا ملی باشد.
اگر اندیشه سود را ارجع بدانیم، و برای مثال ۲ نوع سرمایهگذاری را در نظر بگیریم، سرمایه گذاری خارجی و سرمایه گذاری داخلی که سرمایهدار ما با تلفیق سرمایه خود با یک سرمایه خارجی ۲ برابر سود خواهد برد حالا به نظر شما سرمایهدار ما به کدام سمت تمایل بیشتری خواهد داشت، مسلما هر جا که سود بیشتری هست. پس میبینیم اصلا نمیشود روی سرمایهدار ما چندان حسابی باز کرد، چون انتظار ما خلاف طبیعت اوست یعنی طبیعت سرمایه برای ازدیاد و جاودانه شدن.
اما اگر قصد ما این باشد که سرمایه گذار داخلی تشویق به سرمایهگذاری شود از طریق قانون باید با بستن مالیات بیشتر بر سرمایه خارجی و سود بیشتر به سرمایه داخلی آنها را تشویق به سرمایه گذاری داخلی نمود، حالا اصلا اگر منافعه ائ در این کار برای ملت یا مملکت باشد، آن هم تنها شاید به قصد نگهداشتن ثروتیست که توسط مزدبگیرن بوجود آمده است، که دست سرمایهدار داخلی بیفتد که او باز هم آیا این ثروت را در تولید داخلی خرج نماید یا ننماید. نتیجتاً ما از اتحادی حرف میزنیم که "اتحاد" خواندنش تفکر برانگیز است. بنابراین "اتحاد" خواندن وضع قوانین به نفع سرمایهدار ملی امری بی معنی است.
سرمایه گذاری خارجی چه ۹۹ چه ۱ چه مختلط با سرمایه داخلی و چه مستقل به عنوان سرمایه خارجی در عرصه تولید، از لحاظ مارکسیستی در سیستم سرمایه داری عملی مثبت به نفع توده هاست، چون اشتغال آفرین است. بگذارید یک خرده موضوع را بیشتر بشکافیم. اکثر کشورها بنیه مالی سرمایهگذاری در همه عرصها را ندارند نه اینکه اصلا از نظر مارکسیستی مهم باشد که در کدام عرصه حیاتی یا غیر حیاتی اقتصاد این سرمایهگذاری انجام میشود. زیرا هر فعالیت اقتصادی در جوامع سرمایه داری که سیستم دستمزد بر آن حکمفرماست تولید اشتغال میکند که در کّل به نفع مزدبگیرن جامعه میباشد یکی از مهمترین و اصلیترین موضوعات در جوامع کاپیتالیستی برای طبقه مزد بگیر اشتغال میباشد و هر چقدر هم بر این موضوع تاکید کنیم کم کرده ایم. و این اشتغالزایی بسته به نوع آن میتواند سطوح مختلف استخدام را در بر گیرد از مهندسین و کارهای اداری و مدیریتی، انبار، حمل و نقل تا کارهای ساده و ... که به بیانی کمک شایانی به اقتصاد هر کشوری خواهد بود. پس این بحث که سرمایه خارجی را مثل سرطان میبیند خارج از مبحث مارکسیستی میباشد. تنها موضوع مهم مارکسیستها در فعالیتشان در جوامعه سرمایه داری که در هر فعالیت تولیدی فروش عادلانه نیرو کار، ایمنی کار، بیمه کار، ... صورت گیرد یا موجود باشد. و معمولا دلایل برای سرمایه خارجی فرار مالیاتی و ارزانی نیرو کار و نبود استاندارد مناسب شرایط کار که ایمنی و بیمه کار را دربر میگیرد و سایر موارد دیگر عوامل مهم این نوع سرمایه گذاریهاست. اما این موضوع را نباید از نظر دور داشت که سرمایه خارجی جایی که مجبور باشد برای گرفتن بازار به سود کمتر از مافوق سود رضایت خواهد داد. مثالها برای هر ۲ این نوع سرمایه گذاریها بسیار است که نیازی به استناد نباشد. برای مارکسیستها مهم نیست مزدبگیران توسط چه نوع سرمایه ای چه داخلی یا خارجی مورد اجحاف واقع می شوند مهم مححق ساختن ان حقی هست که از انها ضایع می شود. در این مهم تنها احزاب سوسیالیستی هستند که میتوانند با وضع قوانین مثبت به نفع مزدبگیرن از عهده برآیند و نه احزاب بورژوازی که به مکرر از انجام این مهم سر باز زدند. مثل همین نظام اسلامی حکم بر کشورمان.
اما در بخش سرمایه تجاری و در بخش واردات این آن عرصه ایست، که اکثر مارکسیستها روی آن توافق دارند که میبایست برای حفظ اشتغال اتکا به تولید داخلی داشت، اشتغال مهمترین راه بهروزی شهروندان یک کشور و ازدیاد ثروت میباشد و در سیستم سرمایهداری هر کشوری اشتغال یک امر حیاتی برای همه مزدبگیران، که به جز فروش نیروی کار خود هیچگونه منبع ارتزاق دیگری ندارند میباشد. همچنین تولید داخلی در موارد اضطراری هم مثل تحریم و جنگ میتواند نقشی حیاتی بازی نماید. معمولا صادرات بیشتر نشانه سلامت یک اقتصاد را در جوامعه سرمایه داری نمایان مینماید. معمولا یک اقتصاد خوب توازن صادرات و واردات را حفظ مینماید. نیاز به توضع نیست کشورهایی که وارداتشان بیشتر از صادرات میباشد اقتصادهای ناکارامد و دچار مشکل میباشند. معمولا اکثر کشورها برای حفظ تولیدات داخلی از واردات کالاهای رقابتی مشابه جلوگیری به عمل میاورند تا تولیدات داخلی و اشتغال در آن مصون باقی بماند. اما میبینیم این امر ساده در کشور خودمان به خاطر مطامع مشتی سودجو به قیمت نابودی تولید داخلی زیر پا گذاشته میشود که تولید شکر، چای، برنج، گوشت، و ... مثالهای کوچکی در این ردیف میباشند. در این بخش هم مثل بخش سرمایه گذاری تولیدی، سرمایه بیشتر به دنبال سود بیشتر میباشد، سرمایهدار چه ملی چه غیر ملی تنها با وجود قانون تجارتیکه هوشیارانه جلوی کالاهای مشابه و رقابتی را چه از طریق مالیات بالا بستن به آن و ممنوع نمودن آنها میتواند جلوی سؤ استفادهها را ببندد و نه با تعهد اخلاقی این سرمایداران چه ملی چه غیر ملی. ما زمانی به عنوان نمونه از اتحاد صحبت میکنیم که متحدین دارای منافعه مشترکی باشند، مثل اتحاد مابین خود کارگران، یا اتحاد همه مزدبگیران، چه معلم چه راننده چه پرستار و چه کارگر،... میبینیم هیچ عامل باز دارندی اینجا نیست. همه دستمزد عادلانهٔ میخواهند که به قول مارکس پاسخگوی یک زندگی شرافتمندانه تمدن امروزین انسانی باشد. اما هر چه فکر میکنم نمیتوانم عامل متحد کننده ائ بین سرمایهدار و مزدبگیر بیابم به جز تضاد منافع آنها.
با سپاس
۷۰٣۴۷ - تاریخ انتشار : ٣ مهر ۱٣۹۴
|
از : البرز
عنوان : و با علم به اینکه حفاظت از طبیعت و محیط زیست اولین وظیفه جوامع انسانی است
آقای عاصمی گرامی، آنجا که می نویسم، دامن زدن به بحث ثانوی منجر به انشقاق بیشتر در صفوف مردم میشود. این سخص در بطن خود، ناقضِ تحرک در سمتِ برقراری عدالتِ اجتماعی نیست. چرا که می پندارم.
از نگاهِ من، تعریفِ آزادی، یعنی التزام همه نیروهای مختلف جامعه به تحمل یکدیگر، و حمایتِ نیروهای مختلف از یکدیگر برای حضوری واقعی در صحنِ جامعه است.
و از جایی که نیروهای مختلفِ موجود در اجتماع، در کنار منافع اقتصادی مشترک، دارای اختلافاتی نیز در این زمینه هستند. در زمانِ استیلایِ استبداد بر جامعه، هیچ نیرویی جز استبدادِ حاکم توان و اجازه حضور فعال در صحنِ علن جامعه را ندارد، بنابراین در هنگام استیلای استبداد بر کشور، تضادِ عمده، نبودِ آزادی است.
پس نیروهای مختلفِ ضداستبداد کشور علیرغم داشتنِ تضادهایی در منافع، چاره ای جز عمده کردنِ، تضاد عمده، یعنی نبود آزادی، برای رسیدنِ به آزادی ندارند. لذا گردِ هم آمدن براساس منشوری مبتنی بر آزادی و منافع اقتصادی مشترک(بخوان منافع ملی مشترک) از ضروریاتِ عاجل این مقطع زمانی است
بدیهی است که با پیروزی آزادی و دموکراسی، تضاد عمده زمانِ استیلای استبداد، مفهوم خود را از دست داده، و نیروهای مختلف اجتماع با صیانت از آزادی، یعنی تضمین حضور واقعی همه نیروها در صحنِ علن جامعه، هر یک با بهره گیری از موهبتِ آزادی که در اثر تلاشِ جمعیِ کلِ جامعه بدست آمده، دست به تبلیغ بر سر برنامه های خاص گروه خود زده، و با اتکاء به آراء مردم در انتخاباتی آزاد، دست به تشکیل دولتی اکثریت، یا دولتی ائتلافی برای پیشبرد اهداف خود در جامعه خواهد زد.
بنابر آنچه فوقاً آوردم، در نبودِ آزادی، جامعه امکانی برای برقراری عدالتِ اجتماعی در جامعه ندارد.
تصورم این است که، در اتحاد جماهیر شوروی ضدِ انقلاب نبود که، پیروز شد، بل اندیشه "سوسیالیزم واقعا موجود" بود که شکست خورد. و این بدان معنا نیست، که بگویم، باید چشم را بر روی تمامی تحولات مثبتی که انقلاب اکتبر پدید آورد ببندیم.
پدیده هایی چون سوسیالیزم واقعا موجود، مائوئیسم، فیدلیسم و....... بواسطه حملِ عنصرهای ضددموکراتیک و ضد آزادی در اندیشه، موجباتِ شکستِ خود را، خود فراهم آوردند.
بارها و بارها جوامع انسانی موفق به کشفِ مجدد و مجدد این نکته که، سعادت و زیبایی بر روی پایه هایی از کینه، نفرت و جنگ امکانِ احداث ندارد، شده، ولی متأسفانه بواسطه عقده های انبار شده در وجودِ انسانها، حتی انسانهای متمدنِ اروپائی، برای گسترش"دموکراسی!؟" دست به دامانِ اسلحه، بمب، بن لادن. القاعده، طالبان، اخوان المسلمین، حکومتِ خلیفه گری و... می شوند.
و با علم به اینکه حفاظت از طبیعت و محیط زیست اولین وظیفه جوامع انسانی است، اما انبار عقده ها و خود محوریها، حاکمان کشورمان را ترغیب به هزینه کردنِ میلیاردها از ثروت کشور در راه وَر رفتن به هسته اتم می کند، در حالی که می بیند کشور شتابان در راه سوختن و نابود شدن از بی آبی، در حالِ حرکت است.
و امثالِ من و شما هم، غالب اوقات خوب خود را سرگرم بحث بر سر این هستیم، که وضعیتِ شرح داده شده در مقاله "یک گام به پیش و دو گام به پسِ" لنین را چگونه با شرایط کشورمان وفق دهیم.
۷۰٣۱۱ - تاریخ انتشار : ٣۱ شهريور ۱٣۹۴
|
از : فرهاد عاصمی
عنوان : پیوند میان آزادی و عدالت اجتماعی
البرز گرامی، در سخن ۲۷ شهریور خود، دو نکته شایسته گفتگو مطرح ساخته اید، یکی قدیم و یکی جدید.
سخن قدیم که تکراری است، به مساله آزادی بازمی گردد. در این سخن، مانند گذشته، رابطه میان آزادی و عدالت اجتماعی مطرح نمی شود. علت چپیست؟ در گذشته این بی توجهی مورد بررسی نگارنده قرار گرفته، ازجمله در مقاله ”حزب توده ایران و ...“ و اهمیت مصوبه ششمین کنگره حزب توده ایران در این زمینه توضیح داده شده است.
علت آنکه شما بدون هر توضیحی از کنار پیوند میان آزادی و عدالت اجتماعی می گذرید و تنها حل مساله آزادی را موضع بحث قرار می دهید، چیست؟ طرح اینگونه، نباید با تعجب همراه باشد که نه «مذاکرات علنی و با حضور تمامی نیروهای آزادیخواهِ دموکرات» به راه می افتد، و نه آنجا که به راه می افتد، پیگیر و پردوام است. شما دخالت دادن نظام اقتصادی را در این بحث، «ثانوی و دامن زدن به آن [را] دامن زدنِ بیشتر به انشقاق بین نیروهای آزادیخواهِ دموکرات» ارزیابی می کنید. به سخنی دیگر، شما آزادی را از مضمون آن تهی می سازید. زحمتکشان و وسیع ترین لایه های مردم زیر فشار رژیم دیکتاتوری، از این رو خواستار ”آزادی“ هستند که فریاد بزنند: ما گرسنه ایم!
مردم چرا می خواهند بتوانند نظر و عقیده خود را بیان کنند، بدون آن که به غل و زنجیر کشیده شوند و در زندان به قتل رسانده شوند، آن طور که این روزها خبر مرگ فعال کارگری شاهرخ زمانی به درستی چنین شرایط را در ذهن انسان تداعی می کند. جوان ورزشکارِ فعال کارگری که در زندان نظام دیکتاتوری میمیرد، ولی بدون روشن شدن علت مرگش با سرعت به خاک سپرده می شود، با این حساب که بر خاکش علف بروید! اگر به همین گزارش مراجعه کنید، خواهید دید که کارگران به آزادی از این رو نیاز دارند، تا «دغدغه اقتصادی و معیشتی» خود را فریاد بزنند! آن هایی که برای جبران قطع دستمزد در «۱۰ روز بیکاری، باید یک سال بدوند» (به نقل از مقاله ”از بغض های فروخورده فعالان کارگری در ایران، ج ا خوشبخت است که چنین اپوزیسیونی دارد“ (اخبار روز ۲۸ شهریور ۱۳۹۴).
بحث اساسی با ابرازنظر کننده ی بدخُلق که از نقض مصوبه ششمین کنگره حزب توده ایران دفاع می کند، بحث در باره اندیشه سوسیال دموکراتی است که ”اقتصاد سیاسی“ مرحله ملی- دموکراتیک فرازمندی جامعه ایرانی را در «در صحن علن جامعه» مطرح نمی سازد. مخالفت بی پرده ی ”امیر ایرانی“ با طرح همین ”اقتصاد سیاسی“، با طرح پیوند میان آزادی و عدالت اجتماعی است که با تز «چکش و سنگدان» مقابله می شود!
از آنجا که بنا دارم در مقاله ای با عنوان ”آزادی، بدون عدالت اجتماعی یک انتزاع توخالی است“، مساله پراهمیت پیوند میان خواست دموکراتیک و سیاسی، میان آزادی و عدالت اجتماعی، و به ویژه مساله اهمیت نگرش همزمان به آزادی و ”اقتصاد سیاسی“ هر نظامی را مورد بررسی مجدد قرار دهم، بحث را در اینجا به پایان می رسانم. اما مایلم خاطرنشان سازم که چنانچه شما موضع خود را در باره پیوند ضروری میان آزادی و عدالت اجتماعی، میان آزادی و ”اقتصاد سیاسی“ در بحث آینده به طور مشخص مطرح نسازید و موضع خود را مستدل ندارید، بحث در این زمینه را میان ما پایان یافته تلقی می کنم.
تنها به این نکته اشاره کنم، که ”اقتصاد سیاسی“ مرحله ملی- دموکراتیک، اقتصاد سیاسی سوسیالیستی نیست. بلکه یک اقتصاد سیاسی مختلط است - که برخلاف پیشنهاد آقای حمید آصفی که نمونه ”اقتصاد سیاسی“ ترکیه را برای ایران توصیه می کند که گویا می توان بدون نقش جنایتکارانه دولت اسلامی آن در سوریه و به راه انداختن جنگ خانگی علیه مردم کشورش، مورد بهره برداری در ایران نیز قرار گیرد -، منافع دموکراتیک و میهنی همه لایه های زحمتکش و میهن دوست را مورد توجه قرار می دهد. در این زمینه در مقاله های در باره ”اقتصاد سیاسی“ نکته های بسیاری مطرح شد که نمی تواند مورد توجه شما قرار نگرفته باشد.
بحث جدید شما، مخالفت ضمنی با بهره بردن از اندیشه های سیاسی و ... مارکسیستی است. به نظر شما پیروزی ضد انقلاب در اتحاد شوروی و ...، نشان نادرستی موضع مارکسیستی- توده ای است و توصیه می کنید بر آن چشم پوشید. استدلال شما کلیت موضع بغرنج را در برنمی گیرد و با خطر غلطیدن در سطح روبروست. زیرا اول- آموزش از اشتباه را نفی می کند، و لذا راه آینده رشد را مسدود می سازد. و در نتیجه، آگاهانه و یا ناآگاهانه موضعی پوزیتویستی از کار در می آید. دوم- به تجربه تاریخی انسان بی توجه است. پیروزی کودتای ناپلئون بناپارت و بازگشت سلطنت به فرانسه، به معنای پایان پیروزی نظام سرمایه داری بر فئودالیسم نبود. تجربه سوم آینده (اول، کمون پاریس، دوم، اکتبر ۱۹۱۷)، که در جریان است، راه پیروزی نهایی را گشوده تر خواهد ساخت. در این زمینه باید به طور مجزا سخن گفت.
۷۰۲٨۹ - تاریخ انتشار : ۲۹ شهريور ۱٣۹۴
|
از : البرز
عنوان : چرا حزب توده ایران و غالبِ سازمانها و احزابِ سوسیالیستی و کمونیستی ایرانی .......
آقای عاصمی گرامی، وقتی در ایامِ نوجوانی در شبهای رمضان همراه پدرم به مسجد برده می شدم، و بناچار مجذوبِ سخنوریهای تنها سخنور مجلس، یعنی شیخ نشسته بر بلندای منبر می گردیدم. برایم فهمِ، جملاتِ عربیی که شیخ لابلای قِصص خود می چپاند، نه تنها مشکل، بل درک ناشدنی بود. و این همواره برایم سئوال بود، که چرا کسی برای اثباتِ سخنش، باید سخنِ دیگری را به عنوانِ سند ارائه کند. و تصور می کردم، که چنین شیوه ای از استدلال خاصِ مشایخِ بالایِ منابر مساجد است.
وقتی برای پاسخ به یادداشتِ نظرم می نویسی؛« با خواندن ابرازنظرهای اخیر از البرز گرامی، رفیق عزیز حسین شمالی، غریبه ی آشنای بدخُلق، م حسین و مطالعه مقاله امروز حمید آصفی ...» چنان شوربای درهمی را تدارک، و چنان در کشاندنِ موضوعات به سمتِ قالَ لنین، قالَ مارکس، قالَ انگلس همت به خرج می دهی،
که قبل از توجه به جملاتت به این می اندیشم، مگر قالَ لنین در جاهایی از کره ارض، در پهنایی به وسعتِ نزدیک به یک قرن تجربه نشدند؟
مگر همه آن دستگاه (سوسیالیزم واقعاً موجود) به دستِ نسلِ سوم و چهامِ پرورش یافته آن دستگاه در هم نریخت؟
پس چرا عاصمیِ تلاشگر، عاصمی آزادیخواه، عاصمی مردم دوست، با اینکه ریزشِ آن دستگاه و علل آن را به چشم دیده، اما درست به مانندِ مشایخِ بالایِ منابرِ مساجد، که علیرغم دیدنِ نکبت در جوامع اسلامی پس از گذشتِ هزار و چهارصد سال از نزول اسلام بر این جوامع، هنوز هم دست از قالَ محمد نشسته، و به دنبالِ راههای تازه و بهتری برای مردمانشان نمی گردند.
ذیلاً برای سهولت مطالعه یادداشتِ سابقم را عیناً می آورم:
آقای عاصمی گرامی، در نوشتارت می پرسی؛ «...بحث بر سر آن است که باید ”جبهه گسترده ضد دیکتاتوری“ را در بحث و بده و بستان در پشت درهای بسته ....... به سرانجام رساند، به اصطلاح از ”بالا“، و یا باید این جبهه میهنی را از .......”پایین“ برپا داشت؟...».
در پاسخ به این پرسشِ خوب و اساسی، هر پاسخی جز تأییدِ مذاکراتِ علنی و با حضورِ تمامیِ نیروهای آزادیخواهِ دموکرات، پاسخی اشتباه خواهد بود. و بحث در باره اینکه کدام نیرو از نیروهای متفرق اپوزیسیون خواهانِ «... ادامه بقای نظام سرمایه داری...» است، بحثی ثانوی و دامن زدن به آن، یعنی دامن زدنِ بیشتر به انشقاق بین نیروهای آزادیخواهِ دموکرات.
گمان می کنم، در "لحظه اکنون" آنچه بیش از هر مطلبی، پای "تغییر" در کشور و حرکت آن به سوی ترقی را در زنجیر دارد، استبداد و عدمِ نهادینه بودنِ دموکراسی در بینِ آحادِ جامعه و جامعه است، که موجب شده و می شود تا «... یک سوی بحث،[همواره] با سماجت در را بر روی بحث.. [ب] بندد...».
و به دلیلِ نهادینه بودنِ استبداد در جامعه، حتی نیروهای ترقیخواه کشور، با آنکه در سخن از دموکراسی می گویند، و با آنکه می دانند، نهادینه شدنِ دموکراسی در جامعه، نیازمندِ حضور همه نیروهای جامعه، در صحنِ علن جامعه است، اما بحثِ اتحاد همواره به وحدت[بخوان حل شدنِ یکی در دیگری] گره خورده، و هر نیرویی از نیروهای جامعه، از جایی که ایستاده و با محور گرفتنِ خودش، دیگران را تشویقِ به نزدیک شدن به خود می کند، و این عمل را حرکت بسوی اتحاد!!! می نامد. به عبارتی دیگر هر یک از نیروهای مُتشکلِ جامعه، با دامن زدن به سیاست بیمار"یا همه چیز، یا هیچ چیز" در واقع موجباتِ چرخیدنِ دربهای کشور بر پاشنه استبداد را فراهم می آورند.
کشور ما بیش از هر مطلبی محتاج آن است که نیروهای ترقیخواه کشور، جایی در وسط، پیرامونِ منشوری مشترک به یکدیگر برسند، جایی که امکانِ تنفس و حیات در صحنِ علن جامعه برای همه نیروهای شرکت کننده در اتحاد، تضمین شده باشد.
در بحثهای مختلف بطور آشکار و گاه تلویحی مطرح کرده ام، چرا حزب توده ایران و غالبِ سازمانها و احزابِ سوسیالیستی و کمونیستی ایرانی علیرغم ابداع و ارائه طرح جبهه متحدِ ضدِ استبدادی، حتی موفق به ایجاد این جبهه در بینِ سوسیالیستها و کمونیستها نشده اند؟
۷۰۲۵۹ - تاریخ انتشار : ۲۷ شهريور ۱٣۹۴
|
از : فرهاد عاصمی
عنوان : ضرورت بحث در باره ”اقتصاد سیاسی“ مختلط مرحله ملی- دموکراتیک - بحث هایی که جوانی ارزانی می دارد!
با خواندن ابرازنظرهای اخیر از البرز گرامی، رفیق عزیز حسین شمالی، غریبه ی آشنای بدخُلق، م حسین و مطالعه مقاله امروز حمید آصفی با عنوان ”روشنفکران تئوری ساز، روشنفکران ساختارساز“ - که باری دیگر خرسندی ی آمیخته با نگرانی خود را از موفقیت های دولت اسلامی ترکیه برمی شمرد و آن را برای ایران نیز توصیه می کند، در حالی که نمی تواند نگرانی خود را برای آینده «ساختارساز»های ”آ کا پی“ ای در این کشور پنهان سازد -، تصمیم گرفتم، موضوعِ اصلی نوشتار حاضر را که همانا بحث در باره ”اقتصاد سیاسی“ای که باید پس از گذار از دیکتاتوری در ایران به ثمر رسانده شود، در مرکز جمع بندی انتقادی از ابرازنظرهای انجام شده قرار دهم.
«منشور مشترک» مورد نظر البرز گرامی، یا پیشنهادهای برشمرده شده ی مشخص رفیق حسین شمالی برای چنین ”منشوری“، و یا سکوت م حسین در باره مضمون گویا «روشن» «برنامه [اقتصادی] برای یک انقلاب ملی دموکراتیک» که در طرح مضمون آن سخاوت بخرج نداده است، برخلاف حمید آصفی در مقاله اش که با صراحت موضع دفاع از سرمایه داران ترکی را برای ثروت اندوزی راه حل برای ایران نیز پیشنهاد می کند، همگی درواقع دور محور ”اقتصاد سیاسی“ ای می گردد که برای مرحله پس از گذار از دیکتاتوری، مردم میهن ما به آن نیاز دارند.
روشن است که پیشنهاد حمید آصفی که از صراحت یک مدافع ادامه رشد سرمایه داری در ایران برخوردار است - که باید در آن لایه های دیگری از سرمایه داران پولدار بشوند، جز از آن ها که تاکنون شده اند -، از این رو راه حل برای ایران نیست، زیرا خود نظریه پرداز در پایان مقاله اش، نگرانی خود را از آینده وضع ترکیه ابراز می کند و می نویسد: «اشاره شود که حاکمیت حزب عدالت [نماینده «طبقه متوسط و بورژوازی ملی»!] و انحراف به زیاده خواهی منطقه ای و نقش مخربی که در سوریه پیدا نمود، از نظر نگارنده محکوم است ...»!
متاسفانه آصفی اما نه در باره علت ایجاد شدن نگرانی خود می اندیشد و آن را در ذهن خود بازتاب می دهد و نه پرسشی در این زمینه برای خواننده مطرح می سازد. او که ترکیه را وابسته به آمریکا نمی داند، کلیت شرایط حاکم بر این کشور که عضو ناتو است و پنجاه و نهمین جنگ ارتجاع امپریالیستی به رهبری آمریکا را پس از پیروزی ضد انقلاب در اتحاد شوروی در جهان آغاز کرده است، مورد توجه قرار نمی دهد! جنگ اردوغان علیه مردم کرد و ترکِ میهن دوستِ کشورش، آن روی سکه ایست که با سرمایه گذاری های امپریالیستی و پولدار شدن «طبقه متوسط و بورژوازی ملی» به مردم ترکیه، سوریه، عراق و دیگر خلق ها تحمیل می شود. این یک پندار واهی است که گویا «طبقه متوسط و بورژوازی ملی» می تواند در نظام اقتصاد مالی امپریالیستی پولدار شود، بدون آنکه دست نشانده و مجری سیاست امپریالیستی باشد! پولدار شدگان ایرانی در سه دهه اخیر نیز با اجرای برنامه نولیبرال امپریالیستی است که قادر شدند پانصد خودروی ”فراری“ ایتالیایی را به قیمت هر کدام ۵۰۰ هزار یورو به ایران وارد کنند!
طرح این نکته ها در ارتباط با مقاله حمید آصفی از این رو سودمند است، زیرا اهمیت استقلال سیاست سوسیالیستی حزب طبقه کارگر در هر کشوری ازجمله در ایران، آن طور که رفیق حسین شمالی به درستی گوشزد می کند، برجسته گردد. اما پیش از پرداختن به این نکته پراهمیت، اضافه کردن دو خبر در باره وضع اقتصادی ترکیه آموزنده است. روزنامه ی آلمانی ”جهان جوان“، امروز ۱۷ سپتامبر ۲۰۱۵، گزارشی از وضع اقتصادی ترکیه منتشر کرده و در آن وضع شکننده اقتصادی این کشور را نشان می دهد. «در ماه آوریل امسال، صندوق بین المللی پول در گزارش Global financial Stability Report خود، ترکیه را پنجمین کشور با علایم ضعف اقتصادی در جهان اعلام نمود. ... اتحادیه سرمایه داران ترکیه TISK علائم بحران خفیف Rezession را در کشور برشمرده است ... ارزش لیره ترکیه در برابر دلار ۳۰درصد و در برابر یورو از ۸۲ر۲ به ۴۰ر۳ در سال جاری نزول یافته است. قروض خارجی ترکیه به ۴۹درصد تولید ناخالص داخلی بالا گرفته است. میان ماه اوت ۲۰۱۴ تا امسال، ۳۰ میلیارد دلار از ترکیه خارج شده است و و و».
استقلال سیاست حزب طبقه کارگر، حزب توده ایران به این معنا نیست که نباید بر سر برنامه اقتصادی به توافق هایی بر پایه منافع دیگر شرکت کنندگان نایل شد که مضمون آن، «متاثر از توازن قوا و نیروهای بالفعل و واقعی در صحنه مبارزه است» که م حسین به درستی در ابرازنظر پیش خود گوشزد کرده و خاطرنشان می سازد. اما برای آنکه بتوان به این تناسب قوای به سود زحمتکشان دست یافت، چه باید کرد؟ بحث با م حسین و رفقای دیگر در رهبری حزب توده ایران - تکرار می کنم! - که بحث سیاسی را در حزب ممنوع اعلام کرده اند، درست بر سر این نکته است که باید با ارایه سیاست مستقل حزب توده ایران، با طرح ”اقتصاد سیاسی“ مرحله ملی- دموکراتیک فرازمندی جامعه ایرانی در تبلیغات و فعالیت روشنگرانه حزب، تغییر شرایط را به سود توازن نیرو برای زحمتکشان تغییر داد. چرا در این زمینه سمینارهای علمی برگزار نمی شود؟ چرا نباید توده ای ها در چنین سمینارهایی - چندی پیش چنین سمیناری در کلن برگزار شد - شرکت فعال داشته باشند؟ «روشن بودن برنامه برای انقلاب ملی دموکراتیک» که م حسین مورد تاکید قرار می دهد، کافی نیست! باید آن را طرح نمود و صلابت نظری و حقانیت تاریخی آن را به توده های زحمتکش نشان داد و برایشان به اثبات رساند. برنامه ای که می تواند و شایستگی تبدیل شدن به پرچم مبارزه سیاسی- روشنگرانه زحمتکشان را داراست. از این طریق، تجهیز و سازماندهی زحمتکشان با موفقیت بیشتر روبرو خواهد بود، که به نوبه خود، به اهرم پرتوان برای برپایی جبهه ضد دیکتاتوری از ”پایین“ بدل خواهد شد.
از آنجا که توده ای ها با صداقت و جسارت مواضع میهن دوستانه خود را طرح می کنند، و عینیت وحدت منافع زحمتکشان و لایه های میانی جامعه تا بورژوازی میهن دوست را در مرحله ملی- دموکراتیک فرازمندی جامعه نشان می دهند و به اثبات می رسانند - کوششی که باید امیدوار بود در مقاله حزب توده ایران و اندیشه سوسیال دموکرات لااقل در بخش هایی قابل شناخت شده باشد -، آنوقت قادر هم خواهند بود، بهترین و میهن دوست ترین نیروهای بورژوازی ملی را نیز قانع و به جبهه ضد دیکتاتوری جلب کنند.
تنها یک نکته را نه به صورت پاورقی، بلکه به مثابه عنصر از بحث های بالا اضافه کنم. در گفتگوی پیش با رفیق حسین شمالی در باره مرحله رشد سوسیالیسم نکاتی طرح شد، از جمله آن که بانیان سوسیالیسم علمی نیز سوسیالیسم را مرحله ی طولانی رشد مختلط اقتصادی- اجتماعی جامعه ارزیابی کرده اند، بدون آنکه توانسته باشند به کمک تجارب تا آن زمان، ابعاد مساله را همه جانبه بشکافند که به عنوان وظیفه برای نسل های کنونی مارکسیست- توده ای ها باقی مانده است.
در کتابی که در لحظه حاضر در دست مطالعه دارم – پیش تر هم به آن اشاره شده بود – با عنوان ”رفرم های اولبریشت“، مانفرد هوفر، اقتصاددان و فیلسوف آلمانی در رساله خود با عنوان ”بحث ها برای اصلاحلات، نگاهی به عقب“، برخی از منابع را از کلیات مارکس- انگلس و لنین در ارتباط با توضیح در اطراف برنامه ”نپ“ لنینی برمی شمرد. در آن ها، مساله «مرحله رشد سوسیالیستی» مورد توجه قرار گرفته است. او ازجمله می نویسد که مارکس و انگلس در ارتباط با دوران گذار از سرمایه داری به سوسیالیسم، از «مرحله انقلاب اجتماعی» سخن گفته اند. مارکس در ”پیش نویس سال ۱۸۴۴“ آن را مرحله ای که «به طور واقعی یک روند بسیار خشن و طولانی خواهد بود» صحبت می کند (کلیات، EB۱، ص۵۵۳). یا در ارتباط با تجربه کمون می نویسد: «طبقه کارگر یک [برنامه] اتوپیایی کامل و آماده که باید رای مردم به آن را به دست آورد ...» برای ساختمان سوسیالیسم ندارد (کلیات، جلد۱۷، ص۳۴۳). ...
هوفر، هنگامی که نظر لنین را مطرح می سازد، می نویسد، لنین البته از این نظرهای مارکس و انگلس با خبر بود، و هنگامی که در وضع نابسامان اتحاد شوروی جوان پس از پایان مرحله ”کمونیسم جنگی“ روبرو بود و ضرورت تغییر برنامه اقتصادی را درک می کرد، این پرسش را مطرح ساخت که «هنگامی که مارکس و انگلس از ”مرحله“ صحبت می کنند، منظور شان چیست؟ آیا واژه ”مرحله“ در ارتباط با اقتصاد به این معنا نیست که در این مرحله از شرایط اجتماعی، عنصرها، تکه ها، بخش هایی هم از اقتصاد سرمایه داری و هم سوسیالیستی وجود دارند؟» (کلیات جلد ۲۷، ص ۳۲۸).
به نقل منابع می توان ادامه داد، اما به نظر می رسد برای این سطور کافی باشد.
۷۰۲۵٣ - تاریخ انتشار : ۲۶ شهريور ۱٣۹۴
|
از : امیر ایرانی
عنوان : تغییر شرایط کشور آنهم با انسانهای "خودمحور پندارِ"و" دون کیشت مسلک"
انسان دارنده صفتی بنام فراموشی است و این فراموشی بخشی از ضروریات وجودی انسان است اگر بعضی چیزها را فراموش نکند بجایی می رسد شاید منفجر شود ؛ دیدگاهی که فراموشی را پذیرفته است اما می گوید: این فراموشی مضراتی هم دارد ؛ یکی از مضرات آن دوباره کاری یا چندباره کاری است ؛ مثلاً هر چند وقت یکبار باید آفتابه را اختراع کرد؛برای کاهش این مضرات گروهی دانا دیالکتیکی مسئله را با آورده چیزی بنام "یادآوری" حل کردند ؛ که در این حل کنندگی دیالکتیکی ،فراموشی را گفتند: تز و یادآوری هم شد آنتی آن که در این میان سن این دوتا چه می شود بماند. ::::::::: براساس رسالت روشنگری و نور "تابان " دن چاره ای نیست که یادی کنیم ا ز مرحوم رحمت الله علیه "سروانتس" خدابیامرز فقید که درحال حاضر روحش نظاره گرانه: ازعالم ملکوت بر عالم ناسوت به همانندان و هم مسلکانِ آفریده خویش یعنی:"دون کیشوت" بزرگ! صبح را به شب و شب را به صبح می رساند و دراین نظاره گری و رصدکردن، زنده یاد سروانتس متوجه شده است: در قرن ۲۱ در سرزمینی بنام ایران دون کیشوت مسلکانی سوار بر موتورهای گازیشان و با نیزه های شکسته اشان به جنگ موهوماتی که ساخته ذهن رویاپردازشان می باشند، می روند و چه کارهای ....... که انجام نمی دهند. :::::: در پایان باید گفت:خدارحمت کناد!آن مشهدی سروانتس را و جمیع رفتگان را، اللهی نور به قبر همه و بلاخص آن مشهدی سروانتس ببارد که مارا با موجوداتی دون کیشوتی آشنا کرد. خدا آخر وعاقبت همه را ختم بخیر کند !. آمین!. و به بعضی ها فلان بدهد و به بعضی دیگر چیز دیگر بدهد. اصلاً او کیست ؟ که بخواهد بدهد چه به ما باشد چه به دیگری!. این ادبیات بورژوائی آدام را وادار به چه کارهایی که نمی کند! باید با ادبیات ضد بورژوائی وبه طریق دیالکتیکی به جنگ آن ادبیات رفت؛ بعد از جنگ چه چیزی از آن در می آید بماند. :::::: در نظری دیگر رابطه بین بستنی اکبر مشتی و پستانک کپک زدهء ضد کمونیستی و ضد توده ای بصورت دیالکتیکی و فیلسوفانه مورد بررسی قرار می گیرد.
۷۰۲۵۰ - تاریخ انتشار : ۲۶ شهريور ۱٣۹۴
|
از : حسین شمالی
عنوان : آمریکای جنوبی به رفقای سو سیا لیست ایرانی: به آلترناتیو سو سیا لیستی باور بیاورید!
با درود به رفیق عزیز فرهاد عاصمی
با سپاس از جوابیه شما رفیق بزرگوار
کاملا با نظر شما موافقم که سوسیالیستها دایما برای پیشبرد جنبش دست به اتحادهای موقت و دراز مدت میزنند. همانطوریکه در نوشته قبلی بیان داشتم، سو سیا لیستها آلترناتیو قدرت در جوامع سرمایه داری در مقابل دیگر احزاب بورژوازی هستند، که با به اجرا در آوردن برنامههای حمایتی به نفع تودهها ماهیتا با احزاب بورژوازی متفاوت و به نفع جامعه و مردم میباشند. اما موضوع اصلی من همانطوریکه که در نوشته قبلی خود بیان داشتم، برجسته کردن نقش سو سیا لیستها به عنوان آلترناتیو جدی در حل معضلات جامعه هست که به جز آنها هیچ آلترناتیو دیگری جوابگوی ناا بسامانیهای جامعه نخواهد بود همانطوریکه سو سیا لیستها در تمامی کشورهای آمریکای لاتین این را با رای تودهها به خود به ثبوت رسانیدن که حتا اگر در جایی در حاکمیت نیستند آنجا به عنوان تنها اپوزیسیون قدرتمند در مقابل دولت ظاهر شده اند. سیما و نقش مهم ما سو سیالیستها به عنوان آلترناتیو در جوامع سرمایهداری که در بر آوردن مطالبات تودههای مزدبگیر کاملا متفاوت از یک حزب ناا کارای بورژوازی ست. تذکر: "اینجا در مورد جامعه سرمایهداری و فعالیت در آن پرداخته شده است با آلترناتیو سیستم بودن و اجرا برنامه در جامعه سو سیسا لیستی متفاوت میباشد، این تذکر را در اینجا بیشتر به خاطر رفیق البرز گرامی آوردم که آلترناتیو حزب سو سیا لیستی در جوامع سرمایهداری را با آلترناتیو بودن سیستمی سوسیالیسم یکی میانگارند. "
باز هم در مورد اتحادهای موقت و دراز مدت مسله موضوع اتحاد هست که موضوع چیست آیا موضوع موضوع اتحاد با بورژوازی ملی ست یا موضوع رفع استبداد که به همه آحاد ملت مرتبط میباشد که باید جدا از هر پیشداوری درست یا نادرست در این کارزار از همه نیروها بهره جست که راز موفقیت انقلاب سال ۱۳۵۷. مثلا موضوع رفع استبداد که رفیق البرز بیان کردند برای رسیدن به دموکراسی که موضوع حائز اهمیتی هست. این انتقاد به بخش بزرگی از نیروها چه سوسیالیست و یا غیر سوسیالیست وارد هست که به صورت مشخص جبهه ایی ضدّ استبداد با حضور همه نیروهای ضدّ رژیم نتوانسته شکل گیرد. تنها شعار تشکیل جبهه ضدّ استبداد کافی نیست و میبایست دائماً تیمی از هر حزب و سازمان با احزاب و سازمانهای دیگر رایزنی به عمل بیاورند تا این جبهه شکل گیرد. در این جبهه همه نیروهای ذینفع صرف نظر از دیدگاه یا پایگاه اجتماعی بتوانند در آن شرکت داشته باشند. و در این مهم میبایست دائماً تیمی از هر حزب و سازمان با احزاب و سازمانهای دیگر رایزنی به عمل بیاورند تا این جبهه شکل گیرد. همه به این مهم واقفیم که تنها موضوع رایزنی و هماهنگی بین سازمانها و احزاب نیست و مشکل موارد اساسی ایدئولوژیک در بخشی از مخالفین و در بخشی دیگر نگاه و سیاستها نسبت به حاکمیت مضل راه این اتحاد هاست. باید از بخشی از اپوزیسیون به خاطر نزدیکی به رژیم در گذریم و به دنبال تشکیل جبهه با باقی پرداخت راه دیگری نیست اگر باورمان این باشد این جبهه مؤثر تر از جداگانه عمل کردن است. شرط ورود به این جبهه باید باور به تفکیک و استقلال قوای سه گانه، انتخابات آزاد، سکولاریسم، آزادی تشکل و احزاب، آزادی مطبوعات،... منشور حقوق بشر و تمامی تصویب نامههای سازمان ملل باشد.
در انتها ما باید با اعتماد به نفس به این حقیقت خو بگیریم که به جز سو سیالیستها هیچ آلترناتیو مؤثر دیگری وجود ندارد دنیای نابسامان امروز فقط توسط سوسیالیستا قابل نجات هست. احزاب بورژوازی هر روز با به ورشکست کشاندن جوامع بی کفایتی خود را ۱۰۰ باره عیان کرده اند رفقا به خود ایمان بیاورید به ایدههای مارکسیستی ایمان بیاورید مشکل این دنیا فقط به دست توا نای ما سو سیا لیستها گشوده میشود. آلترناتیو واقعی تودهها چه در جوامع سرمایهداری چه برای جایگزینی این سیستم ما سو سیا لیستها هستیم. تودهها را دست سرمایه دارها نسپاریم، که چندباره قربانی متا معه سود جو یانه آنها شوند، ایمان بیاوریم که مائیم مرهم درد، که مائیم راه نجات!
۷۰۲۴۲ - تاریخ انتشار : ۲۵ شهريور ۱٣۹۴
|
از : م حسین
عنوان : نه آقای قاسمی
آقای عاصمی نوشته:
«پرسشی که در مقاله مطرح است که متاسفانه م حسین نسبت به آن بی توجه مانده، این پرسش است که حزب توده ایران، حزب طبقه کارگر ایران برای دستیابی به «هژمونی» برای رهبری گذار از دیکتاتوری، اول- چه امکان های مبارزاتی در اختیار دارد؛ و دوم- چرا این امکان ها، در خدمت منافع دموکراتیک و ملی زحمتکشان و لایه های میهن دوست میانی تا به درون حاکمیت نیز است.
این امکان ها، اولاً پای فشاری بر استقلال سیاست حزب طبقه کارگر و مستدل ساختن آن ... از یک سوست، و ثانیاً، مستدل ساختن ”اقتصاد سیاسی“ مرحله ملی دموکراتیک فرازمندی جامعه ایرانی به مثابه تنها جایگزین ممکن برای شکوفایی اقتصادی- اجتماعی ایران، از سوی دیگر.»
آیا امکان های یک حزب در صحنه مبارزه برای سازماندهی طبقه کارگر در مبارزه روزمره و پیش روی آن است یا پافشاری بر همین تکرار مکرارات شماکه خودتان هم اذعان دارید در مصوبات حزب هست و گویا مثلا برخی افراد خیلی قبول ندارند؟ آیا اگر آن یکی دونفر مورد نظر شما قبول کنند همه چیز درست می شود؟ واقعا این مضحکه نیست؟
وقتی سایت های متعددی هست و شما هم به اسم توده ای ها برای خودت سایتی داری (خیلی های دیگر هم دارند) و نظرات مختلف هم نوشته می شود و بقیه هم می خوانند، متوقف کردن بحث ها اصلا معنی دارد که کسانی کرده باشند. اصلا فاکت می خواهد که من هوادار به دنبالش باشم. مگر آن ها که در حزب هستند عقل ندارند؟ فقط شما یکی با آن سابقه داری؟ آیا این دیلم انداختن برای اتهام زنی و تخریب نیست؟
مگر بقیه افراد مجبورند حتما حرف شما را قبول کنند؟ مگر مجبورند آن ها را با اهمیت ترین حرف های عالم تلقی کنند و برایش وقت بگذارند؟
این منطق شماست؟
آقای عاصمی !! اگر حرف ارزشمندی داری مستقل از این بازی درآوردن ها بنویس و مطمئن باش تاثیرش را بر همه می گذارد. متهم کردن این و آن لازم نیست. این بقیه ای که تو به آن ها بی باوری چشم دارند. گوش دارند و قلبشان برای زحمتکشان کشور می تپد. اگر تهمت می زنید. باید انتظار زبان تند دیگران را هم داشته باشید. من نظر خودم را دادم. حزب به خودش مربوط است به من مربوط نیست. من کوچکترین حسن نیتی در شما و سابقهٔ کارتان ندیده ام. فعلا اخبار روز به شما تریبون داده که توده ای ستیزی کنید. وگرنه معنی ندارد یک نفر که خودش سایت دارد، در این سایت این حجم حرف های تکراری بنویسد و در بین آن ها تهمت پراکنی کند..
یادتان است که نقدهایی شکل گرفته بود که چرا توده ای ها اینقدر اینجا مطلب می نویسند. به نظر شخص من، این پاسخ اخبار روز به آن نقدهاست. البته این ها شیوهٔ درستی نیست. شما هم به خوبی متوجه هستید که معرکه راه انداخته اید.
مجموعه بحث ها در مورد برنامه برای یک انقلاب ملی دمکراتیک روشن تر از این حرف هاست و پس از بحث و بررسی مصوب شده است. شما هم چیزی اضافه نکرده اید. نداشته اید که اضافه کنید.
اگر داشتید این کارها را کنار می گذاشتید، مضحکهٔ دست این و آن نمی شدید و یک مطلب عمیق و کار شده در این رابطه می نوشتید و برای نشر می دادید.
این نظر من است. حالا شما دوباره برو هر چی دلت خواست بنویس و آسمان را به ریسمان بباف... خودت دانی.
۷۰۲۴۰ - تاریخ انتشار : ۲۵ شهريور ۱٣۹۴
|
از : فرهاد عاصمی
عنوان : به درستی، بحث در باره هژمونی در مبارزه اجتماعی است
هسته سیاسی در ابرازنظر م حسین را می توان در سطور زیر منعکس کرد: «مبارزه انقلابی دارای چه رهبری ... باشد و [مبارزه] به چه نتیجه ای برسد، از نوشته های امثال شما و دیگران تبعیت نمی کند، بلکه متاثر از توازن قوا و نیروی های بالفعل و واقعی در صحنه مبارزه است. مطابق درک رفیق لنین، اگر طبقه کارگرِ متشکل دارای حزب رهبری کننده [ی] قدرت [باشد]، که [بتواند] مهر هژمونی خود را بر مبارزه انقلابی مردم بزند، آنوقت [می تواند] گذار [از دیکتاتوری؟ با] شکل ... دوران انتقال غیرسرمایه داری در چشم انداز باشد. اگر نیست، مبارزه با رهبری بخش های دیگری از سرمایه داری پیش خواهد رفت. ... آیا چنین نیرویی در صحنه داریم![؟] امیدی هست [که چنین نیروی] در چشم انداز بیاید! پاسخ یک طور نیست. آدم ها یک طور فکر نمی کنند.»
بررسی درستی و یا نادرستی این برداشت که «آیا چنین نیرویی در صحنه» وجود دارد و یا می توان «چشم اندازی» برای آن یافت و یا خیر، هدف این سطور در یک ابرازنظر کوتاه نیست. این نکته، در عین حال در ارتباط قرار می گیرد، با دو ابرازنظر دیگر که رفیق گرامی حسین شمالی مطرح کرده است که به آن به طور مجزا پرداخته خواهد شد.
پرسشی که در مقاله مطرح است که متاسفانه م حسین نسبت به آن بی توجه مانده، این پرسش است که حزب توده ایران، حزب طبقه کارگر ایران برای دستیابی به «هژمونی» برای رهبری گذار از دیکتاتوری، اول- چه امکان های مبارزاتی در اختیار دارد؛ و دوم- چرا این امکان ها، در خدمت منافع دموکراتیک و ملی زحمتکشان و لایه های میهن دوست میانی تا به درون حاکمیت نیز است.
این امکان ها، اولاً پای فشاری بر استقلال سیاست حزب طبقه کارگر و مستدل ساختن آن (نکته ای که به بحث با رفیق شمالی نیز در ارتباط قرار می گیرد) از یک سوست، و ثانیاً، مستدل ساختن ”اقتصاد سیاسی“ مرحله ملی دموکراتیک فرازمندی جامعه ایرانی به مثابه تنها جایگزین ممکن برای شکوفایی اقتصادی- اجتماعی ایران، از سوی دیگر. تنها جایگزینی که در آن استقرار دمکراسی و آزادی های قانونی مصرح در بخش «حقوق ملت» در قانون اساسی بیرون آمده از دل انقلاب بهمن ۵۷ بزرگ مردم میهن ما ممکن می گردد و در عین حال، ”اقتصاد سیاسی“ مرحله ملی دموکراتیک فرازمندی جامعه، تنها جایگزین برای حفظ استقلال سیاسی و اقتصادی ایران در برابر یورش اقتصاد جهانی شده سرمایه مالی امپریالیستی را تشکیل می دهد که هدف دیگر انقلاب بهمن است و در اصل های اقتصادی ۴۳ و ۴۴ قانون اساسی تثبیت شده است.
بر خلاف برداشت غیرمنصفانه و خصمانه و غیرواقعی م حسین که می کوشد بحث جدی سیاسی به سود زحمتکشان ایران را به عنوان دعوای شخصی بنماید و آن را به «دیلمت را بردار و بگذار لای شکاف هایی که مثلا پیدا می کنی» تعبیر کند، می توان به حق مدعی شد که این بحث های می تواند با نشان دادن نادرستی برداشت های تسلیم طلبانه در برابر ”واقعیت“ی که گویا برقرار است، شرایط تغییر این واقعیت که لابد ادامه آن خواست م حسین نیز نیست را به وجود آورد و کوشش برای ایجاد «چشم انداز»ی را نیز تشکیل دهد که بتواند «مهر هژمونی خود را بر مبارزه انقلابی مردم بزند». توده ای ها و حزبشان وظیفه تغییر شرایط را به عهده دارند و نه توصیف آن و تسلیم به آن!
م حسین اگر بغض مقدسش را لحظه ای کنار بگذار و مقاله را از دیدگاه وظیفه برای تغییر شرایط که مارکس طلب می کند، مطالعه کند، بدون تردید به نتیجه گیری های دیگری نیز نائل خواهد شد. ازجمله آنکه «مضحکه» را آن شیوه ای ایجاد می کند که می کوشد بحث سیاسی در سیاسی ترین حزب تاریخ ایرانی را ممنوع سازد!
۷۰۲٣۵ - تاریخ انتشار : ۲۵ شهريور ۱٣۹۴
|
از : فرهاد عاصمی
عنوان : وظیفه دوگانه حزب مارکسیستی- توده ای
رفیق گرامی حسین شمالی، با تشکر برای دو ابرازنظر شما، باید اذعان کنم که در مقاله ای با وظیفه برشمردن موضع ”استقلال سیاست و خط مشی انقلابی حزب طبقه کارگر“، بسیاری از نظرهای شما را تکرار می کردم. در این زمینه موافقت کلی میان ما وجود دارد. تنها توصیه ای که مایلم به خود اجازه دهم به شما بکنم، این توصیه است که لطفاً یک بار دیگر به اصل نوشته هایی که برداشت خود را از مارکس، انگلس و لنین از آن ها منتقل کرده اید، مراجعه کنید. شما خواهید دید که در کلیت برداشت بانیان سوسیالیسم علمی، در کنار وظیفه عمده پیش گفته برای طبقه کارگر و حزب آن، مساله اتحادهای اجتماعی نیز مطرح شده است.
اتحادهای اجتماعی، از محدودترین و گذرایی ترین آن ها تا اتحادها برای مراحل مختلف مبارزاتی و نوسازی اقتصادی- اجتماعی، سازش ها و توافق های کوچک و بزرگ را در مبارزات اجتماعی ضروری می دارد. این اتحادها راه ترقی اجتماعی را آن هنگام هموار می کند که اول- استقلال موضع حزب طبقه کارگر حفظ شود و با شفافیت قابل شناخت و درک باشد. دوم- هنگامی که طبقه کارگر در عملکرد خود، صداقت و پیگیری انقلابی سیاست اتحادی خود را به اثبات برساند. از این روست که لنین شرط موفقیت اتحادهای ضروری اجتماعی را روشن و شفاف بودن موضع مستقل طبقه کارگر اعلام می کند.
مطالعه برداشت شما، سیاست حزب کمونیست یونان را در مرحله کنونی در ذهن تداعی می کند. نظر این حزب که تنها گذار از نظام حاکم سرمایه داری، راه نجات یونان است، در کلیت خود، نظری درست و قابل تایید است. اشتباه سیاست کنونی حزب در طرح این موضع نیست. اشتباه حزب کمونیست یونان، در نفی عملی اتحادهای اجتماعی با مردمی است که از یک سو راه نجات هستی خود را در طفره رفتن از تن دادن به سیاست «ریاضت اقتصادی» سرمایه مالی امپریالیستی در اتحادیه اروپایی ارزیابی می کنند، اما از سوی دیگر، هنوز به آگاهی سوسیالیستی مورد نظر حزب کمونیست یونان دست نیافته اند.
اتحادهای اجتماعی می تواند پل های بینابینی برای دستیابی به این آگاهی ضروری باشد. از این رو باید حزب کمونیست یونان، و در اصل همه نیروهای ترقی خواه ازجمله در ایران، در همراهی با توده ها، به طور عملی - در کنار جدل سیاسی- نظری- آموزشی- روشنگرانه - با استفاده از اتحادها ی اجتماعی و با توضیح مواضع نظری شفاف و صریح خود، شرایط انتقال آگاهی لازم را ایجاد سازند. از چنین منظری، مرحله ملی- دموکراتیک فرازمندی جامعه، و توضیح ”اقتصاد سیاسی“ آن و نشان دادن صلابت نظری آن برای این مرحله، پلی خواهد بود برای دستیابی به آگاهی سوسیالیستی.
اضافه بر این، تحقیقات و بررسی های پژوهشگرانه پس از پیروزی ضد انقلاب در اتحاد شوروی و ...، این برداشت را قطعی و مستدل ساخته است که سوسیالیسم، مرحله طولانی رشد مستقل اجتماعی را تشکیل می دهد که ”اقتصاد سیاسی“ خاص خود را داراست. بحث در این باره را باید به طور مجزا عملی ساخت. اما می توان این نکته را همین جا برجسته نمود که در این مرحله، اقتصاد مختلط در چهارچوب برنامه ریزی مرکزی و تاثیر قوانین عینی اقتصادی در بازار سوسیالیستی حکمفرما است. تامین نیازهای اولیه، تنظیم کیفیت و کمیت مصرف مطلوب در هماهنگی با شرایط زیست محیطی و نکته های بسیار دیگر، بحث های شورانگیز و هوشمندانه ای را در این زمینه تشکیل می دهد. برخی از این جنبه ها در مقالاتی در ارتباط با ”اقتصاد سیاسی“ مرحله ملی- دموکراتیک فرازمندی جامعه در اخبار روز و همچنین صفحه توده ای ها توسط نگارنده مطرح شده اند.
بحث در باره مرحله ملی- دموکراتیک فرازمندی جامعه ایرانی به مثابه یک کشور پیرامونی در شرایط جهانی سازی امپریالیستی، در چارچوب یک ابرازنظر کوتاه نمی گنجد. در این زمینه نیز نگارنده در صفحه توده ای ها مقاله های بسیاری نگاشته است که مطالعه این یا آن مقاله بی فایده نخواهد بود. مقاله حاضر نیز در همین صفحه انتشار یافته و می تواند ادامه بحث در آنجا نیز عملی گردد.
۷۰۲٣۴ - تاریخ انتشار : ۲۵ شهريور ۱٣۹۴
|
از : البرز
عنوان : در"لحظه اکنون" آنچه بیش از هر مطلبی، پای "تغییر" در کشور و حرکت آن به سوی ترقی را در زنجیر دارد...
آقای عاصمی گرامی، می پرسی؛ «...بحث بر سر آن است که باید ”جبهه گسترده ضد دیکتاتوری“ را در بحث و بده و بستان در پشت درهای بسته ....... به سرانجام رساند، به اصطلاح از ”بالا“، و یا باید این جبهه میهنی را از .......”پایین“ برپا داشت؟...».
در پاسخ به این پرسشِ خوب و اساسی، هر پاسخی جز تأییدِ مذاکراتِ علنی با حضورِ تمامیِ نیروهای آزادیخواهِ دموکرات، پاسخی اشتباه خواهد بود. و بحث در باره اینکه کدام نیرو از نیروهای متفرق اپوزیسیون خواهانِ «... ادامه بقای نظام سرمایه داری...» است، بحثی ثانوی و دامن زدن به آن، یعنی دامن زدنِ بیشتر به انشقاق بین نیروهای آزادیخواهِ دموکرات.
گمان می کنم، در "لحظه اکنون" آنچه بیش از هر مطلبی، پای "تغییر" در کشور و حرکت آن به سوی ترقی را در زنجیر دارد، استبداد و عدمِ نهادینه بودنِ دموکراسی در بینِ آحادِ جامعه، و جامعه است، که موجب شده و می شود تا «... یک سوی بحث،[همواره] با سماجت در را بر روی بحث.. [ب] بندد...».
و به دلیلِ نهادینه بودنِ استبداد در جامعه، حتی نیروهای ترقیخواه کشور، با آنکه در سخن از دموکراسی می گویند، و با آنکه می دانند، نهادینه شدنِ دموکراسی در جامعه، نیازمندِ حضور همه نیروهای جامعه، در صحنِ علن جامعه است. اما بحثِ اتحاد همواره به وحدت[حل شدنِ یکی در دیگری] گره خورده، و هر نیرویی از نیروهای جامعه، از جایی که ایستاده و با محور گرفتنِ خودش، دیگران را تشویقِ به نزدیک شدن به خود می کند، و این عمل را حرکت بسوی اتحاد!!! می نامد. به عبارتی دیگر نیروهای متشکلِ جامعه، با دامن زدن به سیاست بیمار"یا همه چیز، یا هیچ چیز" در واقع موجباتِ چرخیدنِ دربهای کشور بر پاشنه استبداد را فراهم می آورند.
کشور ما بیش از هر مطلبی محتاج آن است که نیروهای ترقیخواه کشور، جایی در وسط، پیرامونِ منشوری مشترک به یکدیگر برسند، جایی که امکانِ تنفس و حیات در صحنِ علن جامعه برای همه نیروهای شرکت کننده در اتحاد، تضمین شده باشد.
وقتی آقای حسین شمالی گرامی، می نویسد؛ «...تبلیغ دایمی برای مرحله ملی دموکراتیک ترویج اتوپیا ساختن سوسیالیسم است. جدا ساختن مبارزات طبقاتی از هدف عملی غیر منطقی است...» تصورم این است، که ایشان، هم اکنون، همه جامعه را مستعد و در حالِ تلاش برای «...ساختن سوسیالیزم...» می داند.
تصور می کنم، ترویج مبارزاتِ ملی دموکراتیک در شرایط امروز کشور، که زحمتکشانِ کشور امکانی برای ایجادِ تشکلاتِ مستقل و علنی خود را ندارند، نه تنها ضروری، بل جزء جدایی ناپذیر مبارزاتِ طبقاتی در شرایط فعلی است.
بی تردید حق به جانب آقای حسین شمالی است، وقتی که ایشان در باره اعتماد به نفس می نویسد؛ «... هم اکنون نمونه های بسیاری می توان یافت که سوسیالیستها به جای تبلیغ دیگری خود را به درستی الترناتیو معرفی نموده و با موفقیت خود را بر اریکه قدرت تثبیت نمودند مانند نمونه امریکای لاتین . ما به جای اعتماد بنفس خود را پیشاپیش داخل صحنه ندانسته دل به اپوزیسیون لیبرال بسته که انها گره گشای کار باشند...».
اما شاید لازم باشد که از ایشان بپرسیم؛ «...نمونه امریکای لاتین...» موردِ نظر ایشان ونزوالاست و یا کوبا؟
علتِ عدم وجودِ اعتمادِ به نفس در بین سوسیالیستهای کشورمان را، نه در گسترش اندیشهِ لزوم ایجاد جبهه مشترک از تمامی نیروهای ترقیخواه و دموکرات، که در تفرقهِ در حالِ افزایش در بین نیروهایِ چپ سوسیالیستی کشور باید جست.
یکی از علل مهمِ وجودِ این تفرقه در ساختار تشکیلاتی یک یکِ احزاب و سازمانهای چپ سوسیالیسی کشور، درست به مانند دیگر تشکلات و مجموعه های کشور، میتواند عدمِ وجود دموکراسی در آنها باشد.
هر دسته و خطِ فکری از همانجایی که ایستاده دیگران را بخود میخواند، به عبارتی دیگر هر یک از نیروهای سوسیالیست کشور در مبادلاتش با دیگر نیروهای سوسیالیست خواهان "یا همه چیز، و یا هیچ چیز" است. و نتیجه این سیاست بیمار منجر به شعارهای گاه و بی گاه وحدت طلبانه(بخوان حل کردن یکی در دیگری)، و تفرقه بیشتر، و کم شدنِ اعتمادِ بنفس شده است.
حال تصور کنیم، اگر هر یک از نیروهای سوسیالیست بتواند به سوی تبیین شعارهای اساسیی چون آزادی، دموکراسی و عدالت اجتماعی حرکت، و جایی در وسط، با دیگر نیروهای سوسیالیست پیمانِ اتحادی پایدار حولِ منشوری مشترک بی آنکه موجب ادغام یک نیرو در دیگری شود. بی تردید اعتمادِ به نفس حاصل از این اتحاد، در ایجادِ یک جبهه وسیع ضد استبدادی نقشی موثر و تعین کننده خواهد داشت.
۷۰۲٣٣ - تاریخ انتشار : ۲۵ شهريور ۱٣۹۴
|
از : peerooz
عنوان : " بحث های دموکراتیک " !!
من نه کومونیستم و نه ضد کمونیسم. سوال اینست که بعد از انقلابات چین و کوبا و با افزایش روز افزون فقر و بدبختی و ریاضت ها اقتصادی, چند انقلاب کمونیستی در دنیا به وقوع پیوسته است؟ انقلاب پیش کش, از چهل پنجاه سال پیش تا امروز آیا احزاب کمونیست در سراسر دنیا قویتر شده اند یا ضعیفتر؟ آیا تعداد اعضای آنها با توجه به رشد جمعیت بیشتر شده است یا کمتر؟ آیا در این مدت, سرمایه داری قویتر شده است یا ضعیفتر؟ جواب این سوالات باکسی ست که بجای " بحث های دموکراتیک " و گفتگو مانند دوران " گذشته " میفرماید ".... آن ها توان شرکت در چنین بحث های دموکراتیک را ندارند. از این رو هم چاره ای " هم " ! ندارند، جز آن که پستانک کپک زده ضد کمونیستی و ضد توده ای را به این یا آن شکل بمکند!" ؟ عجالتا که کمونیست ها و نه سرمایه داران پستانک های کپک زده را میمکند. عزیز من دنیا عوض شده است و باید دنبال " طرحی نو " بود.
۷۰۲٣۰ - تاریخ انتشار : ۲۴ شهريور ۱٣۹۴
|
از : حسین شمالی
عنوان : نفی به قدرت رسیدن سوسیالیستها
چرا شعار مرحله ملی دموکراتیک واذهان به اماده نبودن شرایط برای سوسیالیسم تیری به پای خود در جهت نفی به قدرت رسیدن سوسیالیستهاست!
لازم به توضیع نیست که تبلیغ دایمی برای مرحله ملی دموکراتیک ترویج اتو پیا ساختن سوسسالیسم است. جدا ساختن مبارزات طبقاتی از هدف عملی غیر منطقی است. مگر می شود برای یک ایده اوپیایی تلاس نمود.کاملا وا ضع است هدف از مبارزه جدا ناشدنیست مبارزه طبقاتی برای سوسیالیسم است و نه برای به قدرت رساندن بورژوازی. این نگاه ملی دمکراتیک بخوان نفی خود و اثبات بورژوازی به این نکته مهم توجه ندارد که سوسیالیستها بعنوان دو نوع الترناتیو در ان واحد مطرح می باشند یکی به عنوان الترناتیو سیستم سرمایه داری و دیگری الترناتیو احزاب بورژوایی در جوامعه سرمایداری. به نظر می اید حامیان توری مرحله ملی دموکراتیک در هر دو عرصه نقشی برای خود قاعل نیستن و اگر هم هست نقشی دست دومی و ناچیز. هم اکنون نمونه های بسیاری می توان یافت که سوسیالیستها به جای تبلیغ دیگری خود را به درستی الترناتیو معرفی نموده و با موفقیت خود را بر اریکه قدرت تثبیت نمودند مانند نمونه امریکای لاتین . ما به جای اعتماد بنفس خود را پیشاپیش داخل صحنه ندانسته دل به اپوزیسیون لیبرال بسته که انها گره گشای کار باشند که بارها بارها بی کفایتی خود را در ایران خودمان به ثبوت رسانیدن. حدود ۲۵ سال رفسنجانی و خاتمی و روحانی اثبات این مدعاست. سوسیالیستهای واقعی خود را بعنوان الترناتیو مطرح می سازند نه رقیب خود را. تنها سوسیالیستها هستن که می توانند به وضع توده های مزد بگیر توجه لازم مبذول دارند. اروپا از وحشت انقلاب ایده دولت رفاه را تا وجود اتحاد شوروی سر لوح کار خود داشت تا توانست وضعیتی در خور توده ها به وجود اورد. بر عکس بورژوازی حاکم کشور ما و بورژوازی خصوصی از اقتصاد فقط ایده چپاول را می فهمند. کجا اینان به این درک انسانی نایل خواهند شد که منافع جامعه را قبل از منافع خود بدانند کاملا واضع است هیچگاه. اینان هیچگاه همانند سوسیالیستها به زندگی همنوع خود اهمیت قاعل نیستند. بی خود توده ها را نسبت به اینان متوهم نسازیم. حزب توده ها حزبی انسانیست که همه هدفش بر اریکه قدرت نشاندن انسانهاست ویا به بیان دیگر انهدام قدرت به مفهوم امروزین ان است.
با سپاس
۷۰۲۲٣ - تاریخ انتشار : ۲۴ شهريور ۱٣۹۴
|
از : فرهاد عاصمی
عنوان : نکات جالب و شایسته تحمل
هم در نظرات م حسینی و به ویژه در ابرازنظر حسین شمالی نکته های بسیار و شایسته بررسی وجود دارد. از آنجا که به احتمال زیاد فردا مقاله در صحنه جلوی نشریه نخواهد بود، یادآوری خوب است که در آرشیو اخبار روز، دیدگاه ها می توان بحث را ادامه داد.
۷۰۲۲۱ - تاریخ انتشار : ۲۴ شهريور ۱٣۹۴
|
از : فرهاد عاصمی
عنوان : دو سوی بحث را به خاطر بیاوریم- «صحنِ علن جامعه» و «حوزه حزبی»!
”انتقاد“ و یا دقیق تر ”توصیه“ در باره توجه به مضمون بحث ها، در کلیت خود، موضعی درست است و از شما البرز گرامی برای طرح آن، متشکرم.
۱- بحث های درون حزبی دو سو دارند. هنگامی که یک سوی بحث، با سماجت در را بر روی بحث می بندد، خواسته یا ناخواسته، «صحن علنِ جامعهِ» را می گشاید. اگر در این زمینه انتقادی ضروری است، باید دو سوی را مورد توجه قرار دهد.
۲- از سوی دیگر، مضمون بحث ها که مطرح شده اند، در واقع نیز مضمونی است که باید در «صحن علن جامعه» طرح شوند. در این که گذار از دیکتاتوری حاکم به یک اتحاد وسیع اجتماعی نیاز دارد، و این اتحاد تنها هنگامی پایدار و پیگیر خواهد بود که در آن، مساله ”اقتصاد سیاسی“ نظامِ پس از گذار (صرفنظر از شکل گذار، ازجمله در جریان انتخاب آزاد مردم!) پیش تر حلاجی شده و مورد تائید اکثریت مردم قرار گرفته باشد، تردیدی روا نیست. اکنون که اندیشه سوسیال دموکرات امکان بحث در باره این امر حیاتی را در درون حزب می بندد، در این بحث را در جامعه می گشاید که مثبت است و باید از آن استقبال نمود.
بحث بر سر آن است که باید ”جبهه گسترده ضد دیکتاتوری“ را در بحث و بده و بستان در پشت درهای بسته با نمایندگان لایه هایی از جامعه که خواستاران ادامه بقای نظام سرمایه داری هستند، به سرانجام رساند، به اصطلاح از ”بالا“، و یا باید این جبهه میهنی را از طریق تجهیز توده ها که در مرکز آن زحمتکشان یدی و فکری، و به ویژه زنان که محروم ترین آنانند، به ثمر رساند، به اصطلاح از ”پایین“ برپا داشت؟
پاسخ مصوبه های حزب توده ایران در ششمین کنگره آن در این زمینه صراحت دارند. در آن جا تجهیز و سازماندهی توده ها وظیفه اصلی و مرکزی اعلام شده است که باید از طریق ایجاد پیوند میان خواست های دموکراتیک و سیاسی- طبقاتی آن ها ممکن گردد. به این منظور باید بحث در باره ”اقتصاد سیاسی“ی نظام پس از گذار را به موضع بررسی برای توده ها تبدیل نمود. این توضیح ها تنها زحمتکشان را در بر نمی گیرد، لایه های میهن دوست سرمایه داران ضد دیکتاتوری و خواستار آزادی و سربلندی ایران را نیز در بر می گیرد. به جای تائید غیرانتقادی ”اقتصاد سیاسی“ یک نظام سرمایه داری ی ”دموکراتیک“ که در مقاله عنوان شده نامه مردم مطرح شده است، باید جوانب پراهمیت ”اقتصاد سیاسی“ «مرحله ملی- دموکراتیک فرازمندی جامعه» را (تعریف ششمین کنگره حزب از همین مرحله) پس از گذار از دیکتاتوری مطرح ساخت. باید برجسته ساخت و به اثبات رساند و برای زحمتکشان و لایه های میهن دوست سرمایه داری تفهیم نمود که «وحدت منافع عینی» میان زحمتکشان و این سرمایه داری از این رو وجود دارد، زیرا تنها راه دفاع از «منافع ملی ایران»، از «تمامیت ارضی و استقلال کشور» و همچنین گشودن راه رشد و ترقی اقتصادی- اجتماعی ایران، در پایبندی به ”اقتصاد سیاسی“ مرحله ملی- دموکراتیک قرار دارد که از یک سو ”اقتصاد سیاسی“ سوسیالیستی نیست، اما دیگر اقتصاد سیاسی یک نظام سرمایه داری هم نیست! پیش شرط ذهنی چنین اتحادی تنها از این طریق قابل شناخت و درک می شود.
برای تفهیم این ”اقتصاد سیاسی“، باید نشان داد و به اثبات رساند که حتی دموکراتیک ترین نظام سرمایه داری که در چرخه نظم اقتصادی مورد نظر سرمایه مالی امپریالیستی باقی بماند، چاره ای ندارد جز ادامه اجرای برنامه ”خصوصی سازی و آزاد سازی اقتصادی“ نولیبرال امپریالیستی که هدف نهایی آن تبدیل کشورها به کشور نیمه مستعمره و و مردم آن، به بندگان در خدمت انباشت سود و سرمایه برای سرمایه مالی امپریالیستی است. برنامه ای که پس از پیروزی ضد انقلاب در اتحاد شوروی و ...، ۵۹ جنگ در جهان براه اندخته است که آخرین آن، جنگ دولت اسلامی ترکیه به کمک آمریکا، هر دو اعضای سازمان تجاوزگر ناتو، علیه مردم ترکیه است، و جنگ شماره ۵۸ آن، جنگ متحدان آمریکا علیه مردم یمن است و ...
در باره برنامه اقتصاد ملی مبتنی بر ”اقتصاد سیاسی“ مرحله ملی- دموکراتیک که تنظیم نهایی آن باری بر دوش متخصصین اقتصادی است، ابرازنظر نهایی در اینجا ضروری نیست. باوجود این می توان بسیاری از جنبه های چنین برنامه ای، با توجه به بحث های انجام شده در جهان، مطرح شوند. در این زمینه نوشتارهای مجزایی انتشار یافته و باید ادامه یابد.
اگر حزب توده ایران این بحث را به «صحن علن جامعه» منتقل نکند، کدام نیرو باید آن را انجام دهد؟
از انتقادها و یورش های ضد کمونیستی- ضد توده ای، نباید هراس داشت. آن ها توان شرکت در چنین بحث های دموکراتیک را ندارند. از این رو هم چاره ای هم ندارند، جز آن که پستانک کپک زده ضد کمونیستی و ضد توده ای را به این یا آن شکل بمکند!
۷۰۲۱۱ - تاریخ انتشار : ۲۴ شهريور ۱٣۹۴
|
از : Hossein Shomali
عنوان : یک حزب مارکسیستی هیچگاه از اتحاد با بورژوازی نمیگوید مگر یک حزب مائویست
رفیق عزیز فرهاد عاصمی
عجیبترین تز یک مارکسیست تبلیغ اتحاد با بورژوازی است چون شما حتا یک نمونه کوچک هم در نوشتار مارکس، انگلس، و لنین نخواهید یافت که از اتحاد با بورژوازی چه ملی چه خارجی گفته باشند. حالا چه برسد آنطوری که شما در این مقاله تان اشاره نمودید که باید بورژواها را آگاه کنیم که چرا مزدبگیرن باید زندگی متناسب داشته باشند. اگر قرار بود با چنین نصایحی بورژوازی طمع ثروت اندوزی را کنار بگذارد، مارکس زحمت نوشتن کاپیتال رو به خودش نمیداد و تنها به موعظه اکتفا مینمود. اما همانطوریکه خودتان خوب میدانید این تضاد منافع آشتی ناپذیر با موعظه حل ناشدنیست. در طول تاریخ نمونههای بی شمار سرکوب وحشیانه مزدبگیرن برای مطالبه دستمزدی مناسب برای زندگی معمول انسانی فراوان هست که احتیاجی به بازگویی آن نباشد. مزدبگیرن با روشهای گوناگون مطالبه دستمزد انسانی، ایمنی محیط کار، بیمه کاری، ... را از کارفرمایان طلب منمایند، چه با تقاضا جمعی چه با اعتصاب چه با تغییر قانون چه از طریق تشکل صنفی و چه با حزب خودشان. مزدبگیرن احتیاجی به اتحاد با طبقه استثمارگر خود ندارد و این غیر منطقی هم هست نه مزدبگیر آگاه تن به چنین کاری میدهد نه سرمایهدار، و تبلیغ چنین چیزی تنها کمک به توهّم تودها میکند.
چرا مارکیستها نمی بایست به تبلیغ مرحله ملی دمکراتیک بپردازند، در نوشتار مارکس و انگلس به چنین مرحلهای بر نخواهید خورد اما بله در نوشتار کاتسکی و همچنین لنین قبل از بریدن از انتر ناسیونال دوم , اما این تز سو سیال دموکراتها ست نه مارکسیت ها. این تز `مرحله ملی دمکرتیک` بر این ایده استوار بود که جوامع نه چندان پیشرفته احتیاج به آن دارند که مرحله توسعه را بگذرانند تا بتوانند به سوسیالیسم برسند، نکته مهم اینکه حتا لنین در اعتقادش به این مرحله بر این باور بود که این کار از بورژوازی بر نمیآید باید سوسیالیستها این مرحله را به سرانجام برسانند. اما شما این مرحله را هم همچون تئوری `راه رشد غیر سرمایه داری` که باز هم باید طبقه کارگر سردمدار میبود را به کناری مینهید و به نظر هر کی به جز سوسیالیستها نزد شما سکاندر قدرت باشد امری طبیعی و حتمی میدانید و تایید شما را دارا خواهد بود. واضح است که مارکسیستها با این ارکستر همراه نخواهند بود. کار مارکسیتها آنجا که حتا توانایی گرفتن قدرت به نفع تودهها را ندارند اکتفا به مبارزات صنفی و سیاسی است و از منافع و مطالبات طبقه مزدبگیر دفاع مینمایند و در جهت آزادی عمل آنها و کمک به مبارزه مزدبگیران و در اولویت قرار گرفتن مطالبات آنها چه در جزیی از قانون قرار دادن آن و چه در مبارزه برای دستمزد مناسب برای یک زندگی انسانی و... (برای جلوگیری از اطالهٔ کلام) باقی مطالبات بر حق را با صدای بلند و با تمام توان پی خواهند گرفت. حزب کارگران در کنار کارگران تنها از طریق اهرمهای رادیکال مطالبات کارگران , در پی احقاق حق خواهند بود و تن به سازش با بورژوازی نخواهند داد، روش مطالبه چه از طریق ارگانهای کارگری و یا از طرق اعتراض دست جمعی و اعتصاب , سردمداران را مجبور به پرداخت مطالبات خواهند کرد، تا زمانیکه اهرمهای قدرت در دست بورژوازی ست کمتر اوقات تن به مطالبهیی بدون ایستادگی مزدبگیرن بدهند باری طبقه مزدبگیر به غیر از اهرم تشکل و و تحزب و مبارزه راه دیگری برای متالباتش نخواهد داشت و این مهم در سراسر تاریخ بشر مبرهن و واضح میباشد، هر چیز غیر این راه مماشات و توهّم به این سیستم و نادیده انگاشتن تضاد مابین مزدبگیران و کارفرمایان میباشد. مارکسیستها هیچ اهرمی غیر از این ندارند به جز مبارزه در جهت مطالبات مزدبگیران در عرصه سیاسی و صنفی. مارکسیستها هیچ گاه خطوط خود را مخدوش نمیکنند هیچ گاه اتحاد توهّم آمیز کارگر و سرمایهدار را آواز نمیکنند، مارکسیستها تضاد حل و فصل نشدنی سرمایهدار و مزد بگیر را برجسته میکنند. مارکسیستها هیچگاه از اصول خود پایین نمیآیند آنها رادیکال بر سر اصول خود میایستند تنها از این طریق هست که در انتهای کار، حقّانیت خود را به ثبوت میرسانند و دست در دست تودههای مزدبگیر به سر منزل مقصود خواهند رسید و سیستم مزدوری را بر خواهند چید.
کار مارکسیتها رهایی تودههای مزدبگیر از توّهم این سیستم سرمایهداری و رهایی انسانها در جامعه انسانی سوسیالیسم هست و شناساندن ایده مارکس از استثمار از خود بیگانگی انسان در سیستم سرمایهداری و گرفتن حقوق حقه ثروت آفرینان در پروسه دائمی تشکل یابی، مبارزه بلا انقطاع ست. مارکس هیچ اعتقادی به رفرم سیستم به نفع تودهها نداشت و همیشه بر برگشت پذیری آن اعتقاد راسخ داشت. تنها سوسیالیسم بشریت را از خود بیگانگی، جنگ، گرسنگی و بربریت و از لبه پرتگاه نابودی نجات خواهد داد.
در نوشتارهای بعدی به موضوع اینکه چرا حزب توده ایران باید کاملا ازحاکمیت که همه جناحایش سرمایداریست دوری گزیند و تنها به برجسته کردن مطالبات مزدبگیران بپردازد خواهم پرداخت.
امیدوارم روزی برسد حزب یک حزب مارکسیست باشد و نه حزبی که به صرف حضور در عرصه سیاست در بازیکه عرصه حضور احزاب بورزوازیست اصرار به حضور داشته باشد.
در مورد خودم من ار یک خانواده توده ای میباشم که الان بیشتر به مطالات مارکسیستی علاقهمند هستم و با هیچ سازمانی همکاری ندارم. اما مطمنان یک روزی به کار تشکیلاتی برخواهم گشت نه برای لشگر سیاهی بودن بلکه به عنوان کسی که با اشنایبه انجه که مبلغش خواهم بود به میدان خواهم رفت.
۷۰۲۰۹ - تاریخ انتشار : ۲۴ شهريور ۱٣۹۴
|
از : م حسین
عنوان : نکته
آقای عاصمی! اینکه مبارزه انقلابی دارای چه رهبری هایی باشد و به چه نتیجه ای برسد، از نوشته های امثال شما و دیگران تبعیت نمی کند، بلکه متاثر از توازن قوا و نیروی های بالفعل و واقعی در صحنه مبارزه است. مطابق درک رفیق لنین، اگر طبقه کارگر متشکل دارای حزب رهبری کننده قدرت داشت که مهر هژمونی خود را بر مبارزهٔ انقلابی مردم بزند، آنوقت گذار به شکل گیری دوران انتقال غیر سرمایه داری در چشم انداز باید باشد. اگر نیست، مبارزه با رهبری بخش های دیگری از سرمایه داری پیش خواهد رفت. موضوع خیلی روشن تر از آن است که شما همین طور هی مقاله بنویسی و حزب توده را به خاطر اینکه شما را اخراج کرده زیر سوال ببری و خودتان را سخنگوی حزب نشان دهی.
آیا چنین نیرویی در صحنه داریم! امیدی هست در چشم انداز بیاید! پاسخ یک طور نیست. آدم ها یک طور فکر نمی کنند. شما حالا هی دیلمت را بردار و بگذار لای این شکاف هایی که مثلا پیدا می کنی و سعی کن دوگانگی های تصنعی درست کنی. انصافاً چرا وقت مردم را با این نوشته ها می گیری و مضحکه درست می کنی؟
۷۰۲۰۷ - تاریخ انتشار : ۲۴ شهريور ۱٣۹۴
|
از : peerooz
عنوان : التون جان
جناب البرز,
ممنون از تذکر. من با آنچه فرمودید کاملا موافقم و قصد شرکت در این گفتگو را نداشه و ندارم. منظور من - به طورغیرمستقیم - بیان و تکرار آنچه به آن معتقدم بود؛ در حالی که نشریه های ما ادیتور ندارند و در زبانی که با یک نقطه محرم مجرم میشود سعی ما باید در درست نوشتن باشد. نه اینکه من همیشه درست مینویسم بلکه هر چند وقت باید هشدار داد که از جاده خارج نشویم. این یک مزاح با کامنت جناب شاکری بود.
دیگر اینکه بنده مقاله های طولانی را به دقت نمی خوانم. با تذکر شما, بار دیگر مروری کردم و دیدم هنوز هم فرقی نمیکند و نمیدانم این مقاله بلند بالا میخواهد چه چیز را ثابت کند؟ دنیا به نحو غیرقابل باوری عوض شده است؛ یک مثال ساده بیاورم, ۵۰ -۴۰ سال پیش همجنس گرایی در اکثر نقاط دنیا مذموم بود. امروزه ازدواج همجنس گرایان و قوانین مشابه آن در اکثر کشورهای اروپائی و انگلوساکسون و بعضی نواحی آمریکای لاتین قانونیست. التون جان ۶۸ ساله به راحتی در باره " شوهر " ۵۲ ساله خود صحبت میکند و دو پسر پنج ساله و دوساله دارند که البته با القاح مصنوعی در رحم اجاره ای تولید شده اند. دنیا اینقدرعوض شده است. موضوع مورد بحث این مقاله مربوط به ۸۰ - ۷۰ سال پیش است و برای همفکران حزبی ممکن است هنوز جالب باشد ولی برای دنیایی که عوض شده, آنهم به این تفصیل محلی از اعراب ندارد.
۷۰۲۰۴ - تاریخ انتشار : ۲٣ شهريور ۱٣۹۴
|
از : امیر ایرانی
عنوان : سوسیال دمکراسی و تأثر آن در تحقق عدالت اجتماعی
چیزی از همان ابتداچیز نبود.اگر آن چیز؛ ظهورش درتاریخ این سرزمین چیز دیگری می بود شاید سرنوشت کشور با آن چیز دیگر، کنون چیز دیگری می شد.اما آن چیز؛چیز دیگر نشد، و این چیز(کنون)از پی آن چیزِچیز دیگر نشده،چیز دیگری نشد .پافشاری برآن چیز ناچیز خود گویای چه چیزی است؟این نیازمند رمز گشایی و علت یابی آن چیز، چیزخواهان است!. ::::::::: باید گفت:در تاریخ معاصر ایران حزبی بنام توده با وابستگی به ادبیات چپ، بسیار نقش آفرین بود. و گفته می شود:نظریه پردازان و گره گشایان تئوری های مطرح شده "از خوانشی از ادبیات چپ" ،که عضو حزب توده بودند؛از چیرگیِ خاصی بر خوردار بودند. که در یک مقایسه باسایر وابستگان به دیگر احزابِ چپ، نظریه پردازان توده ای، برتریشان مشهود بوده. در رابطه با عملکرد حزب توده و حتی نیاز وجودیش نظرات مختلف وبسیاری مطرح گردیده است ودر این رهگذر مسا ئل مختلفی نیز آشکار شده است که یافتن نظرات برای پی جویان بسیار سهل و آسان است!. :::::: در رابطه با بعضی از نوشتارهای جناب عاصمی، نظراتی از اینجانب ارائه گردیده است. اما در رابطه با نوشتار جدیدش که بگونه ای نشان می دهدیا بیان می کند: یکی از بازماندگان خلف تفکر سانترال دمکراتیکِ سندان وچکش و بازوان ستبر ِکارگرنشان که سر مخالفین را بین سندان وچکش باید له کرد و به هر طریقی که می شود اهداف را به پیش برد می توان گفت: ایشان دراین نوشتارش به دو گروه از وراث حزب توده اشاره می کند. یکی از گروه ها روش مورد علاقه اشان را روش رهایی بخش همه می پندارند. که در روششان رهایی همه را نیزبه محوریت کارگران می دانند. و با اعتماد بنفسی .... مدعی می شوند که تنها ره رهایی، روش آنان است. که پندار روش رهایی بخش آنان چیزی نمی تواند باشد جزء : کپی برداری از همان روش سندان و چکش و دفع تمام مخالفین !که جناب عاصمی خود را وابسته به اینان نشان داده است!.که ایشان در قسمتی که نوع دفع را نشان می دهد با ادعائی؛مخالفین ایده خود را و ایده های اسلافش را عمله های نظامهای فلان و فلان و فلان و..... می داند و معرفی می کند. که باتوجه به تجربیات تاریخی،نتیجه عملکرد این نوع تفکرات؛گاهاً مخرب و ویرانگربوده که پرداختن به آنان دراینجا شاید خسته کنند شود. اگر از روش مورد علاقه جناب عاصمی و همفکرانش بگذریم به گروه دیگر از وراث توده ا ی ها بخواهیم بپردازیم می توان گفت:گروهی که جناب عاصمی در نوشتارش بگونه ای آنان را وراث تقلبی یا منحرفین حزب توده معرفی می کند(حال کی به ایشان این شأنیت قضاوت را داده است خود جای سئوال است!) ظاهراً این گروه از وراث توده ای با توجه به تغییر و تحولات در حوزه اندیشه و سیاست پذیرفته اند برای تغییر و تحولات جامعه باید؛ نمایندگی بخشی از جامعه را به خود اختصاص دهند و سپس در بازی های تحول خواهانه جامعه ایران به نقش آفرینی بپردازند. که این گروه از وراث حزب توده؛ خود را تحت عنوان سوسیال دمکرات و دمکراسی خواه معرفی و خود را سازماندهی میکنند. که این گرایش برای احزاب چپ، این را فراهم می کند که دریک بازی مبتنی بر دمکراسی، درجوامع مختلف تأثیرگذاری خود را در جهت تحقق عدالت اجتماعی نشان دهند.
۷۰۲۰۱ - تاریخ انتشار : ۲٣ شهريور ۱٣۹۴
|
از : فرهاد عاصمی
عنوان : جهانِ محدود ”احساسیون“
عنوان: جهانِ محدود ”احساسیون“
تئوری شناخت جریان ”احساسیون“ محدود است به دستگاه های احساسی انسان. به نظر آن ها، احساس تنـها ”در“ برای شناخت واقعیت است که انسان در اختیار دارد. برای این جریان ذهن گرای ی ایده آلیست های عینی، بازتاب واقعیتِ یک پدیده، به ویژه اگر پدیده ای چند لایه و پرسویه باشد، در اندیشه می تواند فقط از طریق لمس پوست، دید چشم، شنود گوش و یا دستگاه چشیدن و بو کردن انسان درک شود. امری که همیشه با موفقیت روبرو نیست!
۷۰۱۹۵ - تاریخ انتشار : ۲٣ شهريور ۱٣۹۴
|
از : البرز
عنوان : تصورم این است، که بحثهای خاص حزبی...
اگر بخواهم جملاتِ قصارِ هموطنان گرامی شاکری و پیروز را، نوعی نقد به حساب آورم، آنوقت ناچار میشوم، توضیح دهم، که نقدِ ایشان چیست، و چه را نقد کرده اند. و از جایی که مفهوم طنز یا نقد ایشان را درک نمی کنم، از ایشان می پرسم، آیا خودِ این دوستان می دانند، که چه را نقد کرده، و با این نقدشان به کدام مقصد رسیده اند؟
آقای عاصمی گرامی، بی آنکه قصد آن داشته باشم، که بگویم در باره چه مطلبی و چگونه بنویسی، تصورم این است، که بحثهای خاص حزبی، اثباتِ درستی و یا خطای این یا آن خطِ درون حزبی، قاعدتاً با تکیه بر دموکراسی درون حزبی، باید امکانِ طرح و بحث در درونِ همان حزب را داشته باشند. به عبارتی دیگر نباید صحنِ علن جامعه را با حوزه حزبی اشتباه گرفت. یا به بیانی دیگر، طرحِ اینگونه بحثها در خارج از حزب، بواسطه آنکه همه، در جریانِ همه بحثها نیستند، مواجه با نقادیهایی طنزآلود از نوعِ نقدِ هموطنانِ گرامی شاکری و پیروز شده، و در نهایت، این همه تلاشهای خوب شما ره به مقصدِ موردِ نظر شما نمی برد.
بنابراین تصور می کنم، اگر شما در باره یکی از سیاستهای حزبی، مثلاً جبهه متحد ضد دیکتاتوری، علل و عوامل پیدایش این سیاست در حزب، و علل و عوامل عدم تشکیل این جبهه تاکنون و... بنویسی، هم چهره حزبِ موردِ علاقه ات را، آنگونه که می بینی، به دیگران نمایانده ای، و هم شاکریها و پیروزها پس از خواندنِ مطلب شما، اگر هم طنز و نقدی بر نوشتار شما داشته باشند، شکل و قواره طنزها و نقدهاشان به یقین، به گونه ای دیگر خواهد بود.
۷۰۱۹٣ - تاریخ انتشار : ۲٣ شهريور ۱٣۹۴
|
از : peerooz
عنوان : " مبارزه با مواد مخدر"
تنها در چند کشور آمریکای جنوبی, بجای اعلامیه ها, دولت های چپ گرا با رای مردم به قدرت رسیده اند. علاوه بر آن در یکی دو دهه گذشته آمریکای لاتین کوشیده است که با اتحادیه هایی نظیر ALBA, Unasur, PetroCaribe خود را از زیر نفوذ ایالات متحده آمریکا خلاص کند. آمریکا هم بیکار ننشسته و علاوه بر سعی در تغییر دولت ها " رژیم چینج ", میکوشد که تحت اختفای " مبارزه با مواد مخدر", نیروهای نظامی خود را در این نواحی مستقر کند.
http://www.counterpunch.org/۲۰۱۵/۰۹/۱۱/the-us-and-the-militarization-of-latin-america/
۷۰۱۷۹ - تاریخ انتشار : ۲۲ شهريور ۱٣۹۴
|
از : peerooz
عنوان : " گندم نماید, جو میفروشد - شیرینی او تلخی فزاید ". فراموش کردم از کیست
جناب شاکری,
درست فرمودید: " نگاهی دوباره بر سردر مغازه می اندازید " و میبینید " اکبر مشدی ", به " کبر مشدی " ( به کسر ک ) تبدیل شده است و نییجتا " شیرینی او تلخی فزاید ".
از شوخی گذشته این مقاله بلند بالا میخواهد چه چیز را ثابت کند؟ " زلف معشوقه بدست دگران " است و " چپ " پشت سر هم اعلامیه صادر میکند که " اگر بشه خیلی میشه " ؛ آدم را بیاد روباه کلیله دمنه میاندازد که "دانستم که هرکجا جثه ضخیمتر و آواز آن هایل تر منفعت آن کمتر".
۷۰۱۷۴ - تاریخ انتشار : ۲۲ شهريور ۱٣۹۴
|
از : نامی شاکری
عنوان : کبرمشدی
در محله ی ما یک بستنی فروشی هست به نام " اکبر مشدی" . کسی نمی داند چرا و با چه نسبتی با " اکبرمشدی" معروف ، نام او را بر مغازه اش گذاشته ، اما چیزی که مشخص است ، این که به اعتبار نام " اکبرمشدی" ، جلوی مغازه اش صف می ایستید. بستنی می خرید . آنرا در دهان مزمزه می کنید، نگاهی دوباره بر سردر مغازه می اندازید و می روید!
شما فقط یک بار ازاین "اکبر مشدی" بستنی می خرید!
۷۰۱۶٨ - تاریخ انتشار : ۲۱ شهريور ۱٣۹۴
|