در سراشیب گور سیاست * - محمد امینی

نظرات دیگران
  
    از : masoud memar

عنوان : حضور محترم امیر ایرانی و فرهاد عاصمی
آقای امیر ایرانی شما نوشته مرا تفسیر کردید که من قصد ورود به آن را نداشتم تنها تأکید من به آقای امینی این بود که تحولات اجتماعی و سیاسی بر اساس معادلات ریاضی صورت نمیگرد بلکه تابع مکانیزم های مختلفی است و توضیح دادم که با اینکه رسمأ در قانون اساسی فصل الخطاب است اما در عمل چنین توانی را ندارد و سیاستورزی اگر برمبنای واقعیتهای موجود نباشد هدف مطلوب سیاستگذار رخ نخواهد داد . فاکتهای زیادی آوردم که خامنه ای توان فصل الخطابی را ندارد بنابراین نیاز به تشکلهای پنهان و مخفی کاری دارد و هیچوقت توان مسئولیت پذیری آنان را ندارد از کارشکنی غیرمستقیم در دولت خاتمی تا لباس شخصی هائی که باصطلاح خودجوشند نه ارگانیزه شده توسط بیت رهبری ٬ در ۸۸ مجبور شد علنی موضع بگیرد چون با یک اعتراضات میلیونی مواجه شد . در آنسو زمانی که ۹۲ جلیلی انتخاب نشد ٬ مصباح یزدی حرف درستی را به هوادارانش زد و گفت : « اگرجلیلی انتخاب میشد هیچ ارگانی حاضر به همکاری با او نبود » یعنی شرایط اقتصادی و تنش بین المللی هیچ گزینه دیگری را غیر از روحانی پیش پای رهبر قرار نمیداد. این یک مصالحه تاریخی بین اکثریت جامعه و حکومت بود فعلأ نیز کژدار و مریز با توافق هسته ای پیش رفته است اما تحولات ادامه دارد و رهبری روز بروز «محدوده عمل پشت پرده ای» کمتری خواهد داشت . دقت کنید که حتی در ۸۸ زمینه استفاده کردن از سپاه با لباس و آرم رسمی سپاه برایش مهیا نبود و با لباس و کلاه استتار شده به صحنه آمدند چه رسد به امروز . اما اینکه سیاستورزی بر مبنای اصلاح کردن رهبری اتخاذ کرد نه حرف من است نه چنین توصیه ای را میکنم . آقای فرهاد عاصمی یقینأ تضادها و کشمش های زیادی در ایران وجود دارد از شرایط اقتصادی گرفته تا تنش های بین المللی از جایگاههای مختلف در ساختار قدرت گرفته تا جایگاه اپوزسیونی که فعالیت علنی اش منوط به پذیرش قانون اساسی است و رابطه اجتماع با هر دو ٬ فاکتورهای عمده در رویکرد جامعه را تشکیل میدهند . اینکه با سند میگویم : « جنبش اجتماعی وجود ندارد که بیت رهبری را نشانه رفته باشد » بدین معنی نیست که جامعه میخواهد بیت رهبری پابرجا بماند اما این را میرساند که جامعه مبارزات خود را بنحو دیگری دنبال میکند چه بسا تنشها روزی به نقطه ای برسد که فقط بیت رهبری را نشانه برود و بنابه شناخت من از جامعه و ساختار قدرت و نهادهای نظامی و اقتصادی ٬ چنین روزی اولأ از عملکرد بیت رهبری در آینده نشأت خواهد گرفت دومأ نیروهای غالب آنرا دستگاهای نظامی و اقتصادی و روحانیت تشکیل خواهند داد نه یک جریانی که هم کل روحانیت هم سپاه هم بازار هم اصلاح طلبان را کاملأ دور بزند .
۷۰۲۹۶ - تاریخ انتشار : ۲۹ شهريور ۱٣۹۴       

    از : امیر ایرانی

عنوان : خامنه ای و حیله گری هایش --- نبود تکثرگرائی درحوزه اندیشه در نزد گروهی
در واکنشهایی که به نوشتار جناب امینی انجام گرفته دو مورد انتخاب می شود ودر مورد آنان مطالبی آورده می شود: جناب معمار در نظری انتقادی نکاتی در رابطه با خامنه ای و شرایطش بازگو کرده که در خور توجه است؛و ایشان بگونه ای پیام می دهد که در بازی جدید: خامنه ای در تلاش است خود را از زیر با افتضاحات هشت ساله مدیریت شخص خودش که ویرانی های وحشتناک آفریده رهای دهد و بطریقی محاکمه کنندگیِ تاریخی را از خود دور کند؛ که در این خصوص نیاز به هوشیاری فعالین سیاسی است که در تلهءحیله ها و مکاریهای خامنه ای گرفتار نشوند و نادانسته و یا دانسته آن فعالین بازیگر حیله های او نشوند. که باید گفت: در شرایط فعلی رقبای خامنه ای در تلاشند که این را تفهیم کنند که ویرانی های سیاستهای خامنه ای ناشی از یک برنامه ریزی حساب شده و هوشمندانه بوده که تجزیه کشور را بهمراه می داشت که این می تواند یک خیانت بزرگ محسوب شود که موفقیت رقبای درون حکومتی آنهم در شرایط فعلی و پیروزی آنان می تواند راهی فرا روی جامعه ایران بگشاید که ایران بسمت تغییر تحولات مثبیت بپیش برود!. ::::::::: درنظری از جناب عاصمی؛ که نوعی تائید کنندگی از نوشتار جناب امینی از آن برداشت می شود باید گفت: متأسفانه این تائیدات را می توان در رابطه با نفی رقیبی مانند "نگهدار" دید. که جناب عاصمی نوعی تسویه حسابهای تشکیلاتی که ریشه در فرهنگ حذف و خنثی سازی حریف تشکیلاتی که متأسفانه در افرادی که هنوز در ادبیات جهان دو قطبی سیر می کنند و ادبیاتشان هیچ نوع تکثرگرائی در حوزه اندیشه را نمی پذیرند مشاهده می شود .
۷۰۲٨٨ - تاریخ انتشار : ۲۹ شهريور ۱٣۹۴       

    از : فرهاد عاصمی

عنوان : مضمون و نه شکل
مضمون، و نه شکل را باید مورد توجه قرار داد.
هنگامی که مسعود معمار می نویسد «کدام جنبش اجتماعی در ایران ساختار ولایت را نشانه رفته است ؟» ، پرسشی محقانه را مطرح می سازد. این درست است که بسیاری چنین هدفی را دنبال نمی کنند، ازجمله از آن هایی که آقای محمد امینی نامشان را ذکر می کند. واقعیت اما آن است که "تضاد روز و عمده" که وجود آن در ایران غیرقابل انکار است میان رژیم دیکتاتوری و منافع لایه های وسیع مردم تا درون بخش هایی از حاکمیت ج ا، بدون گذار از ولایت فقیه و سپردن آن به تاریخ، غیرقابل حل است.
وظیفه نشان دادن این امر توسط مبارزان مختلف است، که این ساختار عتیقه ای مربوط به دوران قبیله ای جامعه، با شکل نظام برده داری- فئودالی خود، مانع اصلی ترقی و رشد جامعه ایران در همه سطوح است و باید از آن گذشت.
۷۰۲٨۷ - تاریخ انتشار : ۲۹ شهريور ۱٣۹۴       

    از : امیر ایرانی

عنوان : اقداماتی در خور سپاسگزاری
در نوشتار جناب امینی ارجمند مواردی چند مشاهده می شود که بخشی قابل نقد و بخشی قابل تحسینند!.دیگرانی ارجمند نظراتی را در رابطه با نوشتار ارائه داده اند که به چند مورد آنها پرداخته خواهد شد اما در مورد اقدامات قابل تحسین جناب امینی و امثال ایشان می توان گفت: وقتی در این منطقه تاریخ سرزمین ایران که کهن بوم وبریست مورد توجه قرار گیرد می توان ادعا کرد: این سرزمین دارای یک روح و یک حوزه تمدنی به گستردگی بخش وسیعی از منطقه بوده و هست که دراین روح عناصری نقش آفرین شده اند که نقش آفرینی های آنها بگونه ایست که در تداوم و بقای این کهن بوم وبر بسیار حیاتی و موثر بوده و در شرایط فعلی که آن کهن بوم بر در محدوده ای جغرافیایی گربه شکل تعریف شده و تثبیت گردیده آنهم؛در کنار سایر تثبیت شدگان اطرافش،نقش آفرینی آن عناصر، بسیار حیاتی است و احتیاج به نگهبانی و پاسداری می باشند که در عملکرد نگهبانی و پاسداری در طول تاریخ ،کوشندگان و تلاشگرانی بسیار با توجه به آن عناصر روح ایرانی برای تداوم و بقای این سرزمین در زمینه های مختلف، مبارزاتی سخت وجانفرسایی و حتا توان بر را انجام داده اند و خواهند داد که دراین مورد افرادی چنداز آنان برجستگی خاصی را نیز یافته اند!.یکی از برجستگان "فردوسی" بزرگ است و آن کار بزرگش که اثر گرانسنگی است که باعث زنده کردن عجم در این منطقه در مقابل عرب گردید؛ عربی که با یک ترفند و شیادی زبانی را زبان پیام ماورائی پندار دینی بنام اسلام کرده بود که این عجم می تواند : ترک وکرد و آذری و فارس و.....باشد. که باید گفت:آن حکیم بزرگ توس اگر چه بزرگیش حافظش خواهد بود! اما تازید به او و زبان فارسی که نوعی هویتی بخشی و رهائی بخشی را برای عجمان ایجاد کرده است قطعاً آن تازندگان و تازی گران با واکنشهایی از طرف خواهندگان و نگهبانان وپاسداران این کهن بوم بر روبرو خواهند شد که این واکنشها قطعاً نمی توانند به معنی نادیده گرفتن زبانها و گویش های دیگری که در این سرزمین رایج هستند باشد! که هر گویش و زبانی خود حمل کنند فرهنگ و روحیات لطیف انسانی است.اما نادیده گرفتن اولویت اول زبان فارسی و تقویت نکردن آن که نوعی هویت بخشی و رهائی بخشی را با خود حمل می کند می تواند زیانبار باشد و اگر عنادی با آن ورزیده شود نشان از توطئهء محو کنندگی یک هویت در این منطقه است که هوشیاری بسیاری می طلبد. بایدگفت: در تاریخ معاصر ایران شخصیتهای اثرگذار بسیاری مطرح شده که بعضی از آنان خواهان حکومتگری براساس اراده ملت شده اند که یکی از برجستگان آنان زنده یاد دکتر مصدق بوده که گروهی پرداختن به آن و یاد آوری نوع حکومتگریش را آنهم؛برای درس آموزی و پندآموزی وظیفه خود می دانند و دور نگهداشتنش را از گزندهای کاسبکارانهء سیاسی وظیفه خویش می دانند!. یکی از افرادی که این رسالت را بر خود دیده که از این شخصیت که نوعی هویت بخشی ملی را نیز رواج می دهد در مقابل دیگرانی که دانسته و یا نادانسته تاختنی را به آن زنده یاد در دستور کارشان قرار داده اند، وظیفه نگبهانی را انجام دهد جناب امینی ارجمند است! که کار ایشان درخورتوجه وشایسته سپاسگزاری است.
۷۰۲٨۰ - تاریخ انتشار : ۲٨ شهريور ۱٣۹۴       

    از : masoud memar

عنوان : حضور آقای فرهاد عاصمی
شما میگوئید که آقای امینی نکته اساسی را گوشزد کرده است : "تضاد روز- عمده" میان دیکتاتوری ولایی و توده های مردم انگشت می گذارد و پیامد آن را «چندپارگی جنبش اسلامی» می نامد که همراه است با «دامنه ای گسترده ... و چالش دموکراسی خواهی درایران، {که} ساختار ولایت را نشانه گرفته است». از علل تنوع در فعالین مذهبی از مجتهد شبستری تا مصباح یزدی عبور میکنم . از چالش دموکراسی خواهی نیز عبور میکنم که کاملأ واقعی و در ضمن نسبی است چون مدعیان کاملأ متفاوتی دارد از رجوی تا نگهدار از ولیعد تا گنجی . اما میتوان حداقل بر سر واقعیتهای جاری جدا از ارزشگذاری حرف زد . کدام جنبش اجتماعی در ایران ساختار ولایت را نشانه رفته است ؟ جنبش سبز نیز در چالش اجتماعی ٬ ساختار ولایت را نشانه نرفت بلکه به دنبال احقاق حق خود و در چالش با حکومت شیوه ای دیگر از اسقاط ولایت برگزید و محصورین ( رهبران نمادین جنبش سبز ) و محبوسین ( از تاجزاده تا قدیانی ) نیز تأکید بر اجرای بی تنازل قانون اساسی داشتند و دارند . همچنین شما میگوئید که آقای امینی نقش برخی جمهوری خواهان را برجسته کرده است : «این نکته است که می کوشند نزد مردم و مبارزان این توهم را ایجاد سازند که رژیم دیکتاتوری گویا "اصلاح پذیر" است و تنها باید مردم صبر و حوصله داشته باشند. » اگر با تاریخ مدون به تحولات اجتماعی و شکل گیری تشکلهای نوین بنگرید می بینید که رفتار و عملکرد جامعه از خرداد ۷۶ تا به امروز یکی از دلایل عمده بوجود آمدن این تشکلهاست چون سیاستگذاری کلاسیک از سوی جامعه جواب مثبت دریافت نکرد . من منشآ بکار گیری واژگان « صبر و حوصله » از جانب شما را میتوانم درک کنم ٬ اما اگر همین را درست نیز فرض کنیم اصولأ با استناد تاریخی میتوان چنین فرمله کرد : ( رفتار و عملکرد جامعه در سه دهه باعث شد تا گفتمان اصلاح طلبی به تشکلهای کلاسیک ورود کند و تشکلهای همخوان با آنرا بوجود آورد ) ..
۷۰۲۶۹ - تاریخ انتشار : ۲۷ شهريور ۱٣۹۴       

    از : peerooz

عنوان : الاسماء تنزل من السماء. ضرب المثل عربی
" که رستم یلی بود در سیستان "
جناب فرخ نگهدار - که دیگران او را بسیار بهتر از من میشناسند - یلی " بود " در سرزمین فدائیان که سرانجام خارج نشین و مجیز گوی ج.ا.ا. گردید, شاید به قرار بعضی اتهامات به خاطر حفظ منافع خود در ونزولا. با یا بدون این اتهامات ایشان دیگر رقمی نیستند که به حساب آیند و اگر مورخی درزمان حاضر و یا آینده تمام مدارک مستند را کنار گذارده و به ترهات جناب نگهدار استناد کند همان خواهد شد که دیگرانی نظر میر فطروس و جلال متینی به مصدق کرده اند. اینکه جناب امینی چنین یل خاک خورده ای را از پستوی تاریخ بیرون کشیده و جان تازه ای به او میدهد مساله بر انگیز است و جز بزرگ نمودن نگهدار چه نتیجه دارد؟ جناب اسماعیل نوری علا در یکی از یادداشتهای خود به درستی فرمودند که نام نگهدار با عملشان مطابقت دارد. بگذار " سی خود بگیرد, سی خود بخورد ". دنیا با مسائل بسیار مهمتری روبروست.
۷۰۲۶۷ - تاریخ انتشار : ۲۷ شهريور ۱٣۹۴       

    از : فرهاد عاصمی

عنوان : «چندپارگی جنبش اسلامی، دامنه ای گسترده یافته»
نکته اساسی در موضع آقای امینی، آن طور که نگارنده مقاله ی پر بار او را ارزیابی می کند، توجهی است که به خواننده در باره شرایط حاکم در ایران گوشزد می کند. او به درستی بر تعمیق و تشدید "تضاد روز- عمده" میان دیکتاتوری ولایی و توده های مردم انگشت می گذارد و پیامد آن را «چندپارگی جنبش اسلامی» می نامد که همراه است با «دامنه ای گسترده ... و چالش دموکراسی خواهی درایران، {که} ساختار ولایت را نشانه گرفته است».
توجه به شرایط ناشی از تعمیق تضاد میان آزادی خواهی و دیکتاتوری در ایران است که کوشش ارتجاع را برای حفظ منافع ش به کمک انواع ابزارها قابل درک می سازد، صرفنظر از آن که این منافع، "منافع طبقاتی" و یا منافع "شخصی" ارزیابی و نامگذاری شود.
نکته پراهمیت در موضع جریان های به اصطلاح "جمهوری خواه" و توصیه های سردمداران و یا سخنگویان آن، تنها این نکته نیست که از چه نوع منافع دفاع می کنند. نکته پراهمیت و در عین حال افشا کننده در چنین موضع ها، همان طور که برخی از نظرهای ابراز شده نیز برجسته می سازند، این نکته است که می کوشند نزد مردم و مبارزان این توهم را ایجاد سازند که رژیم دیکتاتوری گویا "اصلاح پذیر" است و تنها باید مردم صبر و حوصله داشته باشند.
این قدیمی ترین ترفندی است که ارتجاع در طول تاریخ از آن سواستفاده کرده است که اوج آن حواله دادن مردم زیر ستم و فشار به دنیای بعدی و "آسمان" است. گذار از دیکتاتوری و نه هیچ انتخابی دیگر در برابر مردم و میهن دوستان وجود دارد. مقاله پژوهشی محمد سروش محلاتی که در وبلاگ نویسنده و همچنین در کلمه انتشار یافته، با عنوان "تغییر پذیری در نظام اسلامی" تاییدی است بر این امر.
تجهیز و سازماندهی مبارزات برای برقراری آزادی و عدالت اجتماعی نسبی وظیفه روز همه میهن دوستان است. به نسبت موفقیت در این زمینه، مردم می توانند در برابر خطر کودتا و تجاوز خارجی از خود و منافع ملی ایران دفاع کنند.
۷۰۲۶۴ - تاریخ انتشار : ۲۷ شهريور ۱٣۹۴       

    از : عیسی صفا

عنوان : قمار
فرخ نگهدار دنبال « شکوفا کردن گل در گورستان» است ! از نظر وی مردم تمام تلاش خود را باید بکنند که جلوی مبارزه ها علیه رژیم ولایت فقیه گرفته شود. البته او می داند که این خواسته امرمحال است. او نیز به دنبال خریدن زمان برای رژیم است و زندگی سیاسی خود را به قمار گذاشته است. او به سیم آخر زده است! اما او با هزینه دیگران قمار می کند. چرا او حاضر نیست به ایران برود و نظریاتش را از صد و سیما به مردم بگوید؟
۷۰۲۶۱ - تاریخ انتشار : ۲۷ شهريور ۱٣۹۴       

    از : لیثی حبیبی - م. تلنگر

عنوان : در جواب پرسش «البرزِ» عزیز. «چگونه میتوانیم دموکراسی ایرانی را بوجود آوریم؟»
بگذار قبل از جواب دادن، مقدمه ای کوتاه بنویسم. آنچه در این مقدمه می آید، شناخت علمی و تجربی است. یعنی تعصبِ خشک و بیهوده نیست که در گمراهی سَر دارد. از آن نوع برخورد بیزارم، زیرا آدمی را زنده زنده می کشد؛ او را پیش از مرگ مرده ای متحرک و موجودی بازیچه می گرداند. این را در جهان زیبا و حقیقت یاب تحقیق یافته ام و برایم بسیار ارزش دارد؛ پس همیشه به آن پایبند بوده ام. از زمانی که خود را شناخته ام، پایبند بوده ام.

بعد از این مقدمه باید عرض کنم که ایران سر زمین ویژه ای است. یعنی شما بدرستی از «دمکراسی ایرانی» نا برده اید.
شاید این ویژه بودن ایران بخاطر گوناگونی فرهنگی و جمعیتی آن باشد. به احتمال بسیار قوی این فاکت، نقشی بزرگ در ویژه ساختن این کشور داشته. این گوناگونی زیبا بسیار اهمیت دارد، و همانطور که دانای بزرگ توس می گوید، خوب است این گوناگونی زبانی و فرهنگی حفظ گردد و در عین حال به عنوان فرهنگ کلی ایرانی در هم آمیزد و ره یابد. متأسفانه بعضی مسئولین نادان - لطفن «نادان» را به عنوان یک مفهوم دریافت کنید و نه توهین - حالا دارند با کشتن زبان های پهنه ی ایران، دست به جنایتی تاریخی به نامِ خدمت به ایران می زنند! در حالی که این افراد، تهی و نادان هستند و ایراندوستی شان نیز دوستی خاله خرسه است و بیش نیست. ضرر اینها از قبیله گرایان ناسیونالیستِ کور خیلی بیشتر است. که با دلایل اش در اینجا نمی پردازم تا مطلب بیش از این طولانی نشود.

ایرانیان - چه ساکنانِ شیر قدیم و چه گربه ی فعلی - نقشی بزرگ و سازنده در تاریخ داشته اند. نقشی که بسیار گاه برجسته می گردد. مثلن زمانی که حاکمان خونخوار بغداد خود را بجای خدا نشانده بودند روی زمین، ایرانیان - همه ی ایرانیان امروز(ساکنان گربه)، و دیروز(ساکنان شیر و یا هر شکل و نقشه ی دیگری)، نه تنها بر علیه آن بیداد بی حد برخاستند، بلکه حتی جنبش آزادی خواهی و عدالت طلبی خود را تا کشور هایی دور دست نیز بردند. و تا بگویند اساس آزادگی، عدالت و انسانیت است و نه زور و جنایت، گفتند که: به پای خوکان - خلفای خون ریز بغداد که از خون ایرانیان آسیاب چرخاندند و نانش خوردند - نریزیم دُرِّ دری را.

همین ایرانیان چون در گذر تاریخ بار ها در مسیر یورش های تاریخی قرار گرفتند و قتل عام شدن و از سر هاشان مناره درست شد و از چشمه هاشان تپه ها ساختند، برای حفظ خود ریا را بسیار نازک، بسیار بسیار نازک آموختند و حال مجموعه ای هستند از آنچه ناصر خسروی بزرگ، ایرانیان را آنطور معرفی می کند؛ یعنی به پای خوکان نریزند درِّ را؛ و در عین حال بطور ذاتی و تاریخی مواظب هستند که خنجر نخورند از پشت و پهلو.*

*مثل ترسیدن از مار. خیلی ها از حیوان عظیمی چون فیل و یا حتی از شیر درنده آن ترس را ندارند که از مار دارند. زیرا این در نهانگاه شان ثبت است که ناگهان جانوری تقریبن کوچک می جهد و مرگ می آفریند. یعنی این اطلاعات نه فقط تجربی بلکه ارثی است. آن ضربالمثلِ بسیار بجای « مار گزیده از ریسمان سیاه سفید می ترسد»، گذشته از مفهوم روزمره ی خود، همین حکایت و مفهوم تاریخی را نیز در خود دارد.

بر گردیم به اصلِ سخن. حال ایرانیان مار گزیده در تاریخ، ریا را وسیله ی دفاعی خود می سازند. یعنی همان ایرانیانی که با شهادت کارگری شریف در زندان به خروش می آیند، برای حفظ خود نیز پیوسته می پایند - هَزینه نمی پردازند - و این دوگانگی، این دو رویی و زشتی بزرگ را آگاهان آن سر زمین می شناسند؛ یعنی بخوبی می دانند که به آن کژی و ناکسی آغشته اند؛ و چه بسا در خلوت خود از آن بیزارند، ولی همچنان یواشکی اجرایش می کنند. نه فقط سیاست مدارش، که خیلی هاش سیاست باز هستند، بلکه حتی شاعرش، نویسنده اش و مثلن انقلابی اش نیز همان حال و هوا را با خود دارند. یعنی خاطرات ثبت شده ی تاریخی که با تربیت و یا ارث به ما رسیده، برتری خود را در رفتار ما - رفتار امروزی ما - همیشه، تکرار می کنم: همیشه به نمایش می گذارند.

از قضا شما از کسی سوال کرده اید که خود ایشان در باب به کار بستنِ آن تضاد عظیم فرهنگی - تاریخی، که کشنده ی صداقت است، متخصصی بزرگ و بسیار کار آزموده است. من از دوستداران آقای امینی بودم و هنوز هم تا حد زیادی نزد من احترام دارد؛ اگر نداشت هیچی در بابِ آن عزیز نمی نوشتم؛ چنانکه در باب بعضی موجودات حقیر، مزدور و مرده ی به ظاهر زنده نمی نویسم. یعنی حتی جواب توهین شان را نمی دهم، مگر در حالت های خاص و آن نیز برای آن موجودان پلید نیست؛ برای آگاهی اجتماعی است. چون آنها ارزش جواب دادن را ندارند. امینی اما با آنها فرق دارد و هنوز خود را از شرافت انسانی تهی نساخته؛ اما خطر امینی ها برای گول زدن مردم بسیار بسیار عظیم تر است از فلان موجود فحاش بی خانواده و لمپن. لطفن عزیزان دقت داشته باشند که اینجا روی سخنم به جناب محمد امینی عزیز نیست، بلکه دارم از فرهنگی پر از تضاد و انسانیت کش و عدالت کش و یواشکی بیدادگرا سخن می گویم که من و امینی ها نیز از آن بر خورداریم. یعنی در واقع من باید از امینی عزیز ممنون باشم که حضور ایشان باعث این افشاگری تاریخی از سوی قلمزن این سطور گشته که همه ی ما کم و یا بیش دچار و آلوده ی آن هستیم. پس این افشاگری ضد محمد امینی گرامی و هیچ کسی نیست؛ بلکه فقط و فقط یک واکاوی است برای دیدن خود.
متأسفانه خود را دقیق دیدن که هنری بزرگ و سازنده است را بسیاری از مردم جهان از جمله ما ایرانیان آنطور که باید نداریم. ولی بشر همیشه این احساس را داشته که باید به خود نگریست وگرنه درجا می زند.
پس در این راستا طنز و شعر، مثلِ شعر حافظ جان شیراز، پا به میدان گذاشته و از دیرباز حتی شاهان جلاد نیز برای طنز پردازان امتیازاتی در نظر می گرفتند. ولی در ادبیات غیر طنز مگر در مواردی خاص که آن نیز بیش از هرجای جهان در گذشته، به وسیله ساکنان «شیر» و دیرتر «گربه» ی ایران صورت گرفته، چندان به آن بسیار بسیار مهم پرداخته نشده. امروزه هم نه فقط به آن زیبا و انسان ساز پرداخته نمی شود، بلکه به شکلی سازمان یافته جلوی آن با جهتدار بودن کار ها، می ایستند.

لطفن عزیزان خواننده دقت داشته باشند که اینجا سخن از قضاوت جهتدار، تو بخوان بی انصافی، در میان است و نه ادبیات جهتدار، که باید دارای جهت باشد، وگرنه می شود همین حرفهای سدمن دوریال که در جهان به نامِ ادبیات معرفی می شود. این توضیح آخر را لازم دانستم، زیرا دیده ام عده ای توان جدا سازی این دو را ندارند.
ادامه دارد
۷۰۲۵۷ - تاریخ انتشار : ۲۷ شهريور ۱٣۹۴       

    از : masoud memar

عنوان : خواب ولایت فقیه
آقای امینی در مورد سیاست خنثی سازی ولی فقیه یا زمینه کودتا به عمد عبور میکنم که بحث مفصلی است اما بنظر من شما و خیلی ها متأسفانه به پدیده جمهوری اسلامی از بدو شکل گیری تا به امروز بعنوان یک پدیده مجرد نگریسته و مینگرید . فقط به یک مثال بسنده میکنم و آنرا میشکافم شما میگوئید : « ... برپایه‌ی قانون اساسی جمهوری اسلامی، رهبر بی چون و چرای همه‌ی نهادهای سیاسی، حقوقی و نظامی کشوراست .آقای خامنه ای برای جلوگیری از هرگونه «کژروی» از خطّ ولایت، نه نیازی به کودتا دارد و نه در انتظار تحریک از سوی کسی نشسته است... فرمان مقدّس ولیّ فقیه، بر جان و مال و ناموس یکایک ایرانیان چیره است و حکم او برتر از قانون و همسنگ حکم خداوند است.» کاملأ درست میگوئید اکثر قوانین در قانون اساسی نیز بر صحت گفته شما مهر تأئید میزنند . اما ساختار و تنش های سیاسی و بستر اجتماعی و آرایش جامعه بنحوی است که خامنه ای شاید شبها آرزو کند که روزی دارای آن قدر قدرتی باشد که قانون برایش مهیا کرده است . اگر در واقعیت آن قدرت را داشت ۱. در انتخابات ۸۸ تقلب نمیکرد بلکه موسوی را به هنگام « کژروی » از خط ولایت عزل میکرد یا در ابتدا حکمش را تأیید نمیکرد ۲. زمان ریاست جمهوری خاتمی دولت در دولت تشکیل نمیداد و نیازی به تشکیلات موازی نداشت ۳. منتظری را رفع حصر میکرد ۴. حداقل مسئولیت حصر کاندیدها را رسمأ بعهده میگرفت ۴. نیازی به خط و نشان کشیدن به اصلاح طلبان و گریه کردن در نماز جمعه نداشت ۵. نیازی به نظارت استصوابی یا مهندسی انتخابات نداشت ٬ یا طوری تنظیم میکرد که دو سه نماینده بیشتر از اصلاح طلبان به مجلس روانه میکرد و صد نماینده اصلاح طلب در مجلس راه میداد . ۶. سلب مسئولیت از توافق هسته ای ۷. مخفی کاری در اسید پاشی یا حمله به سفارت انگلیس و حواله دادن به نیروهای خود سر ۸. و هزاران مورد دیگر . میدانید چرا توانش را ندارد تا از قانون استفاده کند؟ چون خامنه ای رهبر جامعه یا انقلاب نیست فقط در کاغذ رهبر است اما کجا و کی مردم و حکومت به قوانین در کتب احترام گذاشته اند؟ ولو بسودشان باشد . میدانید چرا مردم همین رهبر کاغذی را پاره نمیکنند ؟ پشتوانه عملی و مورد اعتماد پشت کاغذ نوین ناشناخته نمیبینند . با آن سر منافعی سازش میکنند با آن سر اختلافی جدل میکنند تا در نهایت پیروز شوند . به چه نحوی ؟ آنقدر کش میدهند تا لحظه ای برسد که دیگر امکان قائم شدن پشت صحنه را نداشته باشد و خود باید نوع تعیین تکلیف مردم با او را انتخاب کند .
۷۰۲۵۶ - تاریخ انتشار : ۲۶ شهريور ۱٣۹۴       

    از : البرز

عنوان : برای برون رفت از سراشیب گور سیاست
آقای امینی گرامی، ضمن سپاس از نوشتار روشنگرانه شما، ذیلاً مطالب و پرسشهایی را مطرح می کنم، که شاید کمکی برای برون رفت از سراشیب گور سیاست باشد.

اگر بپذیریم، ژنرال فضل الله زاهدی در معیتِ توصیه ها و کمکهای نقدیِ آمریکائیها، و کمکهایِ شایانِ توجه کاشانی ها و شعبانها دولتِ زنده یاد مصدق را ساقط کرد. و سپس این واقعه را در موازاتِ عشق و علاقه هموطنانمان به دولتِ زنده یاد مصدق موردِ توجه قرار دهیم. قبل از آنکه فهم چگونگی وقوع این معادله را، به یک معمای دیگر تبدیل کنم، لازم می دانم که بگویم، توطئه هایی از این دست در آن دوران کم نبودند، نحوه سقوط آلنده شیلی و قتل عام طرفدارانش نمونه برجسته دیگری از این نوع توطئه است.
توطئه هایی از این دست در ایران امکانِ وقوع می یابند، چرا که:

الف) نخبگانِ کشور، در عینِ دموکراسیخواهی، توانی برای شنیدنِ یکدیگر، و رسیدن به استنتاجاتی مشترک در باره منافع ملی و چگونگی دفاع از آن را، نداشته اند. منافع ملی به عنوانِ تابع و زیر مجموعه ای از منافع شخصی و گروهی، و نه بلعکس، امکانِ درک و فهم یافته است.

ب) بواسطه و در اثر سیطره استبداد بر کشور و تنگ نظریهایِ غالبِ بر نخبگانِ اداره کننده تَشکُلاتِ مستقلِ علنی و مخفی کشور، نخبگان و مردم کشور هرگز شانسی برای تمرینِ دموکراسی و زایاندنِ دموکراسی ایرانی نداشته اند. به عبارتِ دیگر آحادِ جامعهِ ایرانی هرگز امکانِ صحبتی آزاد و رها از دغدغه با یکدیگر را نداشته و ندارند، و هر گروهی، جز بخود، به دیگری اعتماد و اعتباری برای صحبت نمی دهد.
به عنوانِ نمونه شما می نویسی، « من در کتاب سوداگری با تاریخ که نسخه ای از آن را هم سال گذشته به اقای نگهدار هدیه کردم به درازا به همه‌ی این رویدادها پرداخته ام».
اما آقای نگهدار برای جا انداختن نظریه " رویارویی ولایت با اصلاحات به سود فرادستی نظامی گرایان تمام می شود " از توجه به مفادِ مستندِ کتابِ شما طفره می رود، و استنتاجاتی مغایر با مستنداتِ تاریخی کشور می سازد.

دموکراسی در جامعه همانند آئینه عمل می کند، در برابر آئینه هیچ چاله چوله ای پنهان نیست. و ما هرگز موفق به نصب این آئینه نشده ایم. هم از این روست که:

*مرد یا زنِ مسلمانِ دانش آموختهِ دانشگاهی از برابری مرد و زن می گوید، و همزمان به تقلید از آقای خمینی نیز افتخار می کند، که در رساله هایش بطور آشکار از برتریتِ بی چون و چرای مرد بر زن دفاع کرده است.
*جمعیتهای مذهبی اسلامی، احزاب سلطنت طلب، جبهه ملی ایران، حزب توده ایران و... فراوان از فعالیت برایِ آسایش و رفاهِ مردم سخن می گویند، و هم زمان از نقش و مسئولیت خود در پیدایش فاجعه ملی مرداد ۳۲ فرار می کنند.

تصور می کنم، حق به جانبِ شماست، وقتی می نویسی؛ «... در دوران مصدّق، شاه اگر به قانون اساسی مشروطه وفادار می ماند و برپایه‌ی قانون رفتار می کرد، بنای یک دموکراسی پادشاهی درایران، همانند بسیاری از کشورهای اروپایی، شدنی بود. امروز اگر ولیّ فقیه برپایه‌ی قانون رفتار کند، حکومت تبعیض گرای دینی در ایران دوام خواهد یافت و دموکراسی پیشکش، همان"حقوق" مندرج در قانون اساسی جمهوری اسلامی هم، از سَرَند شورای نگهبان و نظارت استصوابی رد نخواهد شد.»

و اگر بپذیریم، مشکلات کشورمان، در وحله اول، ناشی از نبودِ دموکراسی در کشور است، و این کالا را، بصورتِ بسته بندی شده و آماده، از هیچ فروشگاهی نمی توان خرید، حال سئوال اینجاست، چگونه میتوانیم دموکراسی ایرانی را بوجود آوریم؟
۷۰۲۵۱ - تاریخ انتشار : ۲۶ شهريور ۱٣۹۴       

    از : شباهنگ

عنوان : تیله‌های خیالی
آقای امینی گرامی،
شما در پاسخی که به آقای نگهدار داده‌اید، ناخواسته به دامی افتاده‌اید که او پهن کرده است. آقای نگهدار با استفاده از شگردی که میان سیاستمداران بسیار رایج است، یعنی سیاست‌گذاری به یاری «مقایسه‌های تاریخی»، تلاش کرده خطاب به نیروهای سیاسی بگوید که باید از دوران مصدق پند گرفت و همه‌ی نیروی خود را در راه «دمکراتیزه کردن ولی فقیه» به کار انداخت! او بدین‌سان با یک تیر چند نشان زده است: نخست اینکه وضعیت کنونی را با دوران ملی شدن نفت یکسان گرفته، دوم اینکه رفسنجانی (یا روحانی) را با مصدق و خامنه‌ای را با شاه مقایسه کرده، و سوم اینکه چنین القا کرده که در معرکه‌ی کنونی نظام ولایتی می‌توان ولی فقیه را به موضع بیطرف و خنثی کشید! چاشنی این کار هم البته یک «تحریف ظریف تاریخی» است که شما در مقاله‌تان به سهم خود به آن اشاره کرده‌اید. ولی همین ترفند آقای نگهدار باعث شده که شما ناگهان خود را در میانه‌ی یک بحث تاریخی بازیابید و خوانندگان را نیز با خود همراه سازید و نهایتا کل ماجرای «مع الفارق» بودن قیاس آقای نگهدار به فراموشی سپرده شود و همگان به دنبال تیله‌ای خیالی روان شوند که آقای نگهدار رها کرده است. (گفتنی است که ایشان و همفکرانشان در سال‌های گذشته از این تیله‌های خیالی زیاد غلتانده‌اند). به باور من اما با تاریخ نمی‌شود سیاست کرد و استفاده از تاریخ برای توجیه یا توضیح یا تفسیر سیاست روز کاری عبث و بی‌معناست و طبعا استفاده از «تحریف تاریخ» بدین منظور نیز نوعی شیادی سیاسی محسوب می‌شود. افزون بر آن، باید توجه داشت که ما ایرانیان هنوز فاقد تاریخ‌‌نگاری مدرن و علمی هستیم و اگر هم جرقه‌هایی در این زمینه‌ در میان ما دیده شود، هنوز از استمرار و استحکامی برخوردار نیست که بتوان آن را در سطح علم بازیافت و به آن تکیه کرد. تاریخ‌نویسی ما هنوز در سطح «تفسیرهای گوناگون اتفاقات تاریخی» است و تا زمانی که بر نابالغی روحی ومعنوی خود غلبه نکرده‌ایم و دچار قبیله‌گرایی سیاسی و ایدئولوژیک هستیم و به عنوان یک «ملت» برآمد نیافته‌ایم، انتظار زیادی از آن نمی‌توان داشت و به آن اعتماد هم نمی‌توان کرد. می‌ماند این پرسش که در تحلیل و تفسیر سیاست‌های روز در برابر شگردهایی چون تحریف تاریخی برای پیش بردن یک خط مشی سیاسی، چه روش و رویکردی می‌توان اتخاذ کرد؟ اذعان باید کرد که پاسخ به این پرسش آسان نیست. اما آیا هرگز فکر کرده‌اید که مواضع سیاسی آقای نگهدار و امثال ایشان می‌تواند برخاسته از «منافع» باشد؟ منظورم البته مانند آن بخش از نیروهای چپ که هنوز در حال و هوای اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم سیر می‌کنند «منافع طبقاتی» نیست، بلکه منافع کاملا شخصی است. امروز دیگر در دانش سوسیوبیولوژی این یک اصل پذیرفته شده است که آدمیان در وهله‌ی نخست به فکر سود خویش‌اند و حتی عالی‌ترین فداکاری‌ها و ایثارگرایی‌ها را می‌توان بر پایه‌ی خودپرستی (اعم از ژنتیک یا ممتیک) آدمیان توضیح داد. آقای نگهدار و همفکرانشان هم منافع کاملا شخصی خود را در گرو بقای وضع موجود می‌دانند و به همین دلیل تغییر آن را برنمی‌تابند و بر عکس با همه‌ی ابزارهای نظری و عملی که در اختیار دارند، می‌کوشند استمرار وضعیت موجود را ممکن سازند. طبعا یکی از این ابزارها هم می‌تواند تاریخ یا در مورد مشخصی که شما بدان پرداخته‌اید «تحریف تاریخ» باشد. اما پرسشی که در این میان ذهن مرا بیش از همه چیز به خود مشغول کرده این است که چرا شما در نوشته‌ی خودتان آقای نگهدار و همفکران ایشان را فراخوانده‌اید که جبهه ولایت فقیه را رها کنند و به جبهه‌ی «اصلاح‌طلبان» و «روشنفکران دینی» بپیوندند؟
۷۰۲۴۶ - تاریخ انتشار : ۲۶ شهريور ۱٣۹۴