از : روزبه صالحی
عنوان : منطقی ترین راه نزدیک شدن به مساله، سیاست درست می باشد
آقای پورمندی !
نوشه اید " شاید منطقی ترین راه نزدیک شدن به مساله، راه تاریخ و نگاه تاریخی باشد". تعجب کردم راه تاریخ را که عنوان می کنی تکرار را تداعی می کند. از کجا معلوم که راه تاریخ درست باشد. تاریخ یعنی گذشته و مترادف با تجربه است. پس تجربه درست به خودی خود کفایت نمی کند بلکه هرگاه دقت در تاریخ و در نظر داشتن تجربه تاریخی با سیاست درست عجین شود به غمل سیاسی اثرگذار می انجامد. منظور من ازسیاست یعنی هماوردی نیروها و لاجرم کار استراتژی سیاسی آن است که با بهترین شناخت از نیروهای خود و حریف، مناسب ترین نوع مبارزه را با توجه به درجه آمادگی و اقبال مردم تدارک ببیند، چه بزرگ نمائی قدرتِ خود، نادیده انگاشتن قدرتِ حریف و در نظر نگرفتن درجه آمادگی مردم باعث تدوین سیاستی می شود که نه تنها ما را در نزدیک شدن به هدف یاری نمی کند بلکه باعث شکست سیاسی نیز می گردد. نباید غافل شد که سیاست ها برای اهداف و ابزارئیز حدود و مرزهائی بنا می کند.
سیاست عرصه مسئولیت هاست و نه حوزه تعبیر خواب و خیال و آْرزوهای ناپخته و ناسنجیده، شما از ائتلافی نام برده اید که پیش از اینکه برآمد آموزه های علوم اجتماعی باشد مبین رنگ گرایش اعتدال است. باور کنید ائتلاف بنفش پدیده ای جدید در کشور نیست و برآن شد تا اصلاح طلبی اعتدالی یا محافظه کارذی را از اصلاح طلبی رادیکال منفک کند که کرد. می پذیرم که توانایی ها و محدودیت های خاص خود را دارد این امر هم جندان عجیب به نظر نمی رسد دموکراتیسم اصلاح طلبانه خاتمی از رهگذر رادیکالیسم مجلس ششم که موثر واقع نشد ؛ باعث روی کارآمدن بوروکراتیسم اعتدالی روحانی پس از هشت سال حکومت احمدی نژاد گردید.
شما نوشته اید : " وقتی به آلترناتیو های نسبتا پایدار فکر می کنیم، به غیر از تداوم استبداد فقاهتی، انقلاب و اصلاح (با همه طیف های آن)، آلترناتیو شناخته شده دیگری وجود ندارد و جریانات تک-وظیفه ای و ائتلاف هایی که در پاسخ به مسایل مشخص و محدودی شکل می گیرند، اگر بخواهند بمانند و در سطح سیاست کلان حضور پایدار داشته باشند، به ناگزیر باید خود را در یکی از سه اردوگاه استبداد، اصلاح و یا انقلاب باز تعریف کنند". شما فکر می کنید که در درون حکومت و بیرون آن بجز اصلاح آنهم به تاسی از اعتدال کاری از دست کسی برمی آید؟ قطعا اردوی انقلاب مدتهاست که خیمه و خرگاه خود را برچیده و جهان و منطقه و ایران از راه رادیکالیسم به جائی نمی رسند.
با شما موافقم که اعتقاد داری " کفه توازن قوا را به زیان نیرو های اقتدارگرا، و به سود نهاد "جمهوریت"، اندکی سنگین کرد" اما با این نگاه شما مخالفم که نوشته ای " هنوز زود است که از تعیین تکلیف قطعی ائتلاف بنفش با خودش و به سود پیوستن آن به جبهه اصلاحات، سخن به میان آورد." قطعا در برهه کنونی و ناکارآمدی دموکراتیسم خاتمی، تعیین وضعیت سیاسی اصلاح طلبی از معبر انتلاف با اعتدالگراها یا به قول شما ائتلاف بنفش می گذرد و جز این نیست. در مورد پایان ائتلاف برخلاف نظرتان معتقدم که تعرضات آقای خامنه ای، خدشه ای به این ائتلاف وارد نخواهد کرد تا بتوانید آن را پایان یافته تلقی کنید. زیرا چنین تحلیلی با این عبارات شما که "روحانی به مثابه چهره ای با سوابق پررنگ امنیتی و حضور طولانی در پستو های قدرت روحانیت، علاقه و باوری به بسیج و به میدان آوردن مردم ندارد" ترجمان از نوشته شما نقش پرررنگ روحانی در درون حاکمیت را می رساند و من بر آن می افزایم که حسن روحانی بعد از رفتن آقای خامنه ای و هاشمی رفسنجانی از جامعه روحانیت مبارز عهده دار مسئولیت اداره جامعه روحانیت مبارز را داشت. بنابراین در بالا و در رابطه با اقتدارگرایان از توان لازم برای چانه زنی برخوردار است
در جای دیگر مطلب خودت نوشته اید :" دولت روحانی هیچ پایگاه اجتماعی تاریخا شکل گرفته و پایداری ندارد. در حالی که نیروهای اقتدار گرا، ...ازحمایت بخشی از بازاریهای سنتی هم برخوردارند، دولت روحانی، در بالا، تنها دستگاه بوروکراسی ... را تحت کنترل دارد و در پایین به حمایت نه چندان قاطع افکار عمومی و بخش خصوصی ضعیف و کم جان متکی است. در چنین تعادل قوای نابرابری، خامنه ای که قادر به تحمل شکل گیری و رشد نهاد آبرومند و نسبتا مستقل جمهوریت نیست، به تقابل با رییس جمهور روحانی روی آورده و از هر فرصتی برای فحاشی به آمریکا و ... تبدیل بیش از پیش سپاه به دولت در سایه و دهن کجی به روحانی، استفاده می کند." جناب پورمندی که نگاه تاریخی را ترویج می کنی و نوشته ای " شاید منطقی ترین راه نزدیک شدن به مساله، راه تاریخ و نگاه تاریخی باشد." دوست عزیز، حیات اجتماعی – سیاسی نواندیشی دینی یا اصلاح طلبی حکومتی جمهوری اسلامی و اعتدال گرائی دو دهه است که با حیات دیرپای اجتماعی – سیاسی اقتدارگرایان وابسته به جناح اصولگرا قابل قیاس نیست و همین قدمت تاریخی اقتدارگرائی باعث قطور و فشرده بودن صفوف حامیانش شده است. در برابر ناکارآمدی اقتدارگرایان نمی توان انکار کرد که اصلاح طلبی و اعدالگرائی روند رو به رشدی دارند که گرچه بطئی و تدریجی و با موناع بسیار روبروست ولی روبه رشد دارد.
آقای پورمندی با عرض معذرت از شما؛ وقتی که تمام این نوشته را بنگریم تفسیر رویدادهاست و نه تحلیل از رخدادهای آتی است. شما در تفسیر خود عنصر پویائی و امید را از یاد برده ای و نگاه مفسرانه شما بیشتر بار ایستائی دارد. باید خدمت شما بنویسم که شما استراتژی، وقتی هدف سیاسی مشخص شد می باید در مورد نحوه تحقق هدف تصمیم گرفت. استراژی یعنی تمهید و تعیین نحوه رسیدن به هدف با توجه به امکانات و توانائی های در دسترس. در استراژی چه باید کرد محور نمی باشد بلکه چه نباید کرد هم جایگاه خاص خود را دارد. پس هدف بدون استراتژی یعنی آرزو ومیل و نمی توان با آرزوی رساندن به بهشت مردم را به جهنم برد.
۷۰٣۶۵ - تاریخ انتشار : ۵ مهر ۱٣۹۴
|
از : البرز
عنوان : صفاتِ اصلی گُل، همیشه "زیبایی و خوشبویی" است.
آقای فتاپور گرامی، ضمن همفکری و همراهی با شما در مفید و خوب بودنِ تحلیل احمد عزیز، و بی آنکه قصدی برای تعیین روش داشته باشم، گمان می کنم، شاید ضروری بود، که شما چند جمله ای در باره خوبی های مطلب می نوشتی، یا چند سطری در نقدِ، نقدم از مطلب خوبِ احمد عزیز، می نگاشتی.
وقتی شما می نویسی؛ "تحلیلی مفید و خواندنی"، مثل این است که، شما خود را موظف به ارائه توصیف و شرحی از یک "گُل" کرده باشی، و در مقام توصیف فقط بگویی؛ "گُلی است زیبا و خوشبو". گرچه این توصیف هم در نوعِ خودش، یک نوع توصیف است، اما این توصیف، چیزی به خواننده یا شنوده توصیف اضافه نمی کند، چه صفاتِ اصلی گُل، همیشه "زیبایی و خوشبویی" است.
۷۰٣۵۰ - تاریخ انتشار : ۴ مهر ۱٣۹۴
|
از : مهدی فتاپور
عنوان : نوشته ای مفید
تحلیلی مفید و خواندنی. ممنون احمد عزیز
۷۰٣۴٣ - تاریخ انتشار : ٣ مهر ۱٣۹۴
|
از : البرز
عنوان : از رهِ پایداری و تأثیر نخبگانِ دموکرات بر سازمانها و احزابِ خاستگاه خود است
آقای پورمندی گرامی، می نویسی؛ «...بیانیه، برای اتحاد، سند درخشانیست که در عین ایجاز و سادگی، مبانی ارزشی و پایه های تحلیلی و متدیک تدوین راهبرد نیرو های آزادیخواه کشور را مشخص کرده است. این سند که قریب به ۱۱۰۰ تن از نخبگان حوزه سیاست، علم و هنر و کنشگران پر سابقه سیاسی آنرا امضا کرده اند...»
در عرضِ یازده یا دوازده سالی که از عمر این سند می گذرد، این سند با تمامی خوبیهایش موفق به کشفِ نقطه ی مرجعی در میانه ی سیاستِ کشور با قدرتِ جذبِ همه نیروهایِ موثر جامعه نشده، و تشتت و تفرقه در بین نیروهایِ دموکراسیخواهِ کشور اگر بیشتر نشده، کمتر هم نگردیده است. بنابراین تصورم این است که، راهِ خروج از این همه تشتت و تفرقه، نه از رهِ ایجادِ سازمانهایی نوین، و افزودنِ جزیره ای بر جزایرِ موجود در سیاستِ کشور، بل از رهِ پایداری و تأثیر نخبگانِ دموکرات بر سازمانها و احزابِ خاستگاه خود است.
شما در آغازِ مطلبِ خود می نویسی؛ «...پرهیز از خشونت به عنوان اصل و به رسمیت شناختن حق مقاومت مردم در مقابل استفاده غیرموجه حکومت از حق انحصاری اعمال قهر، به عنوان مکمل...»
در زیبایی اندیشه و خوبیِ جملاتِ فوق شما لحظه ای تردید ندارم. اما در نگاهی نزدیکتر به این جملات میتوانیم ببینیم؛ در زمانِ استفاده غیر موجه حکومت از اِعمال قهر، مطرح شدنِ استفاده از اِعمال قهر به عنوانِ مکملِ حق مقاومت، استعدادِ آن را دارد، که کشورمان را براحتی به سوریه ای دیگر تبدیل کند.
پس از وقوعِ بهار عربی و رسیدنِ بوی آزادی به سوریه، استبدادِ حاکم بر سوریه هم، به مانندِ هر مستبدِ دیگری در رویِ کره خاک، از حق انحصاری اعمال قهر خود برای سرکوبِ مردم سوریه سود جست.
و به یکباره بارانِ اهدای اسلحه از هر سویی، بر سر مردم سوریه، شروعِ به باریدن گرفت. و مردمِ متفرقِ سوریه، توسطِ دوستانِ خارجیِ مختلف و با انگیزه های مختلف، تا به دندان مسلح شدند.
و امروز از شهرهای مسکونیِ میلیونی سوریایی چیزی جز آوارهای بزرگ بر جای نمانده، و مردمی که تا پنج سال پیش علیرغم ستمِ استبدادِ حاکم، سقفی بالای سر داشته و پذیرای پناهندگان لبنانی، فلسطینی و عراقی بودند، امروز برای فرار از جنگ، یا زیر باتوم و چکمه های آجانهای لبنانی، ترکیه ای، اردنی و... له میشوند، یا در آبهای شور اطراف ترکیه، یونان و ایتالیا در آرزویِ رسیدن به اروپا غرق.
۷۰٣۰۱ - تاریخ انتشار : ٣۰ شهريور ۱٣۹۴
|