پناهندگی مسیر نامشخص زندگی
حسام یوسفی


• از شهر آتن به مرز مقدونیه رفتیم. بعد از پیاده روی ای طولانی از مرز گذشتیم و در اولین ایستگاه قطار مقدونیه سوار قطار شدیم. همان قطار به مرز صربستان میرفت. مرز را پس از سه ساعت پیاده روی زیر باران طی کردیم و خود را به کشور صربستان رساندیم...از شهر سوبوتیکا پس از ده ساعت پیاده روی زیر باران داخل مجارستان شدیم ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۴ مهر ۱٣۹۴ -  ۲۶ سپتامبر ۲۰۱۵


در مسیر فعالیت سیاسی و حقوق بشری از راه های مختلف نبود امنیت تحمیل میشود.
زمانی که ایران به دلیل نبود امنیت ترک میشود کماکان در خارج از کشور تهدید و ناامنی از سوی عوامل آن دولت به وضوح حس میشود.
از طرفی دولت ترکیه به عنوان کشور همسایه به دلیل حفظ روابط دیپلماتیک و همچنین منافع اقتصادی و سیاسی و تجاری بیشتر حامی دولت است تا مخالفین آن و به همین دلیل فضای ناامنی از سوی دو دولت به پناهنده سیاسی تحمیل میشود. از طرفی دیگر مقر کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل تابع سیاست های سودجویانه دولت ترکیه است و خود به صورت مستقل سیاستهای تبعیض آمیزی نسبت به پناهندگان دارد.
نداشتن حق اشتغال و تحصیل و همچنین شهروند درجه چندم محسوب شدن و عدم وجود آزادی بیان و نداشتن حق اعتراض و ابراز مذهب و عقیده، نبود امنیت را بیش از پیش تشدید میکند.
طولانی مدت بودن زمان رسیدگی به پرونده ها و بلاتکلیفی و انتظار و جوابگو نبودن کمیساریا، وضعیت روحی روانی پناهنده را کاملا بحرانی می کند و باید دوران رنج آوری را طی کند.
تفکیک پرونده پناهده ها و عدم پذیرش بسیاری از پرونده ها از سوی کشورهای پناهنده پذیر مشکلات متقاضی پناهندگی را ده چندان می کند و استرس و فشار روانی بیشتری را به پناهجو وارد میکند.
تعداد زیادی از پناهندگان به دلیل اینکه اعضای احزاب سیاسی، کمونیستی و مسلح و... هستند از سوی سه کشور آمریکا، کانادا و استرالیا پذیرفته نمیشوند. از آنجایی که کشورهای اروپایی برای ایرانیان از سال ۲۰۱۱ سهمیه ای در نظر نگرفته اند، پناهنده باید در شرایط رنج آور و بدون پشتیبانی مالی و امنیتی از سوی نهادهای مسئول و مرجع زندگی ناامن ترکیه را تحمل کند.

چرا از راه قاچاق ترکیه را ترک کردم؟
پس از پنچ سال به دلیل مشکلات و موانع امنیتی ناچار شدم عراق را ترک کنم. در تاریخ ۹ سپتامبر سال ۲۰۱۳ در کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل در شهر آنکارا خود را معرفی و ثبت نام کردم. پس از گذشت یک سال و نیم در تاریخ ۲۳ فوریه ۲۰۱۵ از طرف این سازمان پناهنده گی ام مورد قبول واقع شد.
پس از آنکه از سوی کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل به عنوان پناهنده به رسمیت شناخته شدم و منتظر انتقال به کشور سوم بودم در ماه آپریل سال ۲۰۱۵ از طرف این سازمان به صورت تلفنی اعلام کردند که به دلیل عضویت در یک حزب سیاسی و کمونیستی پرونده من به بخش کشوری ارائه داده نمیشود.
با وجود پیگیری های زیاد از طریق کمیساریا، بخش حقوقی و کشوری کمیساریا، سازمان آسام و اداره مهاجرت ترکیه هیچ گونه پاسخی دریافت نکردم. پس از گذشت چند روز یو ان اچ سی آر رسما برایم ترکیه را به عنوان کشور سوم اعلام کرد.

برنامه ریزی برای خارج شدن از ترکیه
بعد از آنکه ترکیه به عنوان کشور سوم برایم در نظر گرفته شد و پس از پیگیریهای زیاد پاسخی از طرف مراجع رسمی دریافت نکردم راه های دیگری از جمله اسپانسوری مالی کانادا را امتحان کردم که پروسه آن بیش از دو سال طول میکشید و در نهایت موفقیت در این پروسه نامعلوم بود.
تنها راه عملی برای خارج شدن از ترکیه به صورت غیرقانونی بود که هزینه های زیاد جانی و مالی در برداشت.
از آنجایی که توان مالی نداشتم تصمیم گرفتم که تمامی مسیرهایی که به صورت غیرقانونی به اروپا میرسد را بررسی کنم و خودم این مسیرها را طی کنم.
خطرناک ترین مسیر از ترکیه به یونان بود که باید دریا را ازطریق قایق بادی طی کنم و خود را به اولین جزیره یونان برسانم. پس از آنکه مسیرها را بررسی کردم دو نفر دیگر از دوستانم که شرایط پرونده و امنیتی مشابه من را داشتند را در جریان گذاشتم و آنها هم با من همراه شدند و یک گروه سه نفره تشکیل دادیم.
لوازم مورد نیاز سفر از جمله کوله پشتی مجهز، قایق بادی، لباس و دیگر وسایل مورد نیاز راه را فراهم کردم.
سفر با گروه سه نفره از شهر ازمیر شروع شد. هیجان و استرس و دلهره باهم در آمیخته بودند. سرنوشتی نامعلوم در مسیری نامعلوم. در آرزوی رسیدن به کشوری امن سفر را شروع کردیم.
از شهر ازمیر به طرف شهر گوزل چاملی به راه افتادیم. آنجا مرز آبی بین ترکیه و یونان بود.
ده ساعت در جنگلهای کنار ساحل مخفی شدیم و بعد از خالی شدن ساحل از طریق قایق بادی بعد از دو ساعت پارو زدن به سلامت به جزیره ساموس رسیدیم.

جزیره ساموس
از خشکی جزیره پس از شش ساعت پیاده روی به شهر ساموس رسیدیم اولین برخورد ما با سیلی از پناهجویان و آورگان جنگی بود که در آنجا حضور داشتند. پس از آن خود را به پلیس معرفی کردیم. اولین برخورد پلیس بسیار زننده بود. پناهنده ها را به صف می کردند و مچ دست آنها را با ماژیک شماره گذاری میکردند و سپس یک نفر دیگر با گرفتن اطلاعات اولیه پناهجو را ثبت می کرد. پلیس بعضا با لبخند و بعضی وقتها هم با عصبانیت و دشنام و توهین با پناهنده ها برخورد میکرد.
آورگان سوریه ای همان روز ثبت نام می شدند و برگه تردد دریافت می کردند و جزیره را به قصد آتن ترک میکردند. دیگر پناهجویان به کمپ فرستاده میشدند و پس از گذشت یک تا دو هفته برگه تردد دریافت میکردند.

کمپ ساموس
کمپ مانند قفس توری بزرگی بود که پناهجویان را به شکل بردگان در آنجا نگه میداشتند. وسایل ارتباطی را ضبط میکردند و سپس با دریافت یک پتوی کثیف، پناهجویان خسته و تازه از راه رسیده را به کانکس های فاقد امکانات هدایت می کردند.
کانکس ها یک چهار دیواری دارای سقف بدون درب بودند که چند تا تخت خواب کثیف و شکسته درون آن جای داده شده بود. سرویس های بهداشتی کثیف و حمام بدون آب گرم و جمعیت زیاد شرایط زندگی را در آنجا دشوارتر میکرد.
در روز دو وعده غذا توزیع میشد. صفها برای دریافت غذا طولانی بود و در همان حال غذا کم و بی کیفیت بود که حتی هیچ کس را نیمه سیر نمی کرد.
زندگی در آن قفس برای زنان حامله و کودکان بسیار سخت تر بود. هیچ گونه امکانات بهداشتی، پزشکی و رفاهی در اختیار آنها قرار داده نمیشد.

از جزیره ساموس به آتن
پس از شش روز برگه تردد دریافت کردیم. از کمپ آزاد شدیم و عصر آن روز با کشتی از جزیره ساموس به طرف آتن حرکت کردیم.
حس رهایی از ترکیه و همچنین از قفس توری ساموس به همه انرژی میداد و هیجان سفر را بیشتر می کرد.
کشتنی آنچنان شلوغ بود که عرشه ها هم پر از پناهجو بود. پناهجویان برای رفع خستگی دنبال جایی برای استراحت میگشتند. پناهجویان در هوای سرد شب که در بین انها کودکان و زنان حامله بود، در عرشه کشتی خوابیده بودند. حس رهایی و خوشحالی با حس ناراحتی ای عمیق در وجودم در هم آمیخته بودند.

از آتن تا آلمان
از شهر آتن به مرز مقدونیه رفتیم. بعد از پیاده روی ای طولانی از مرز گذشتیم و در اولین ایستگاه قطار مقدونیه سوار قطار شدیم. همان قطار به مرز صربستان میرفت. مرز را پس از سه ساعت پیاده روی زیر باران طی کردیم و خود را به کشور صربستان رساندیم. از شهر نیش به طرف شهر سوبوتیکا آخرین شهر مرزی صربستان حرکت کردیم. از شهر سوبوتیکا پس از ده ساعت پیاده روی زیر باران داخل مجارستان شدیم و سپس به بوداپست و از آنجا به اتریش و سپس به آلمان رسیدیم.
و پس از هفت سال پروسه پناهجویی همچنان ادامه دارد...