روزنامه های ایران چه می نویسند؟



اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ٨ آذر ۱٣٨۵ -  ۲۹ نوامبر ۲۰۰۶


زنده کردن یک میلیون رأی، سرمایه ائتلاف اصلاح طلبان
فرصت مناسب تهران و بغداد برای پایان دادن به بخشی از خشونت ها
دیدار جلال طالبانی به سود کاخ سفید نخواهد بود
هسته مرکزی ائتلاف اصلاح طلبان قویست
آنها که پیام صافی شده منتشر می کنند به پیام ظلم می کنند چون پیام گیر نور از روزنی دیگر می جوید
این سقوط ها تا کی ادامه می یابد

• روزنامه جام جم با عنوان: نقش آفرینی ایران در تحولات عراق نوشته است:
سفر جلال طالبانی، رئیس جمهور عراق به تهران در حالی صورت گرفته که روند خشونت ها و کشتار مردم بی گناه عراق، شتاب بیشتری به خود گرفته است.
افزایش ناامنی و بی ثباتی فزاینده عراق باعث شده است، ایران با آمیزه ای از نگرانی به تحولات داخلی این کشور نگاه کند، چرا که وخیم تر شدن اوضاع امنیتی عراق، خطر تجزیه این کشور را افزایش می دهد و بی شک اگر روند فروپاشی و تجزیه عراق آغاز شود، منطقه خاورمیانه با بحران جدی قومیت ها و تنش فزاینده روبه رو خواهد شد. در صورت افزایش تنشهای قومی و عدم توانمندی های نیروهای اشغالگر در مهار بحران و تجزیه احتمالی عراق، القاعده و دیگر گروههای ستیزه جو به تشدید درگیری ها و مناقشه بین شیعیان و سنی ها و دیگر اقوام و مذاهب عراق روی خواهند آورد. این در حالی است که ناتوانی و عجز نیروهای اشغالگر امریکایی در برقراری ثبات و امنیت این کشور جنگزده باعث شده است، تیم جنگ طلب بوش با وجود پیگیری سیاست های تهاجمی در منطقه، اخیرا بار دیگر خواستار مذاکره و گفتگو با ایران برای برقراری امنیت در عراق شود. در بررسی تحولات اخیر و نقش سازنده ایران در تحولات منطقه بویژه در عراق باید گفت:
۱ـ ایران کشوری بزرگ و همسایه ای مهم برای عراق است و با توجه به نفوذ معنوی خویش در میان شیعیان عراق و روابط مستحکم با کردها و گروههای میانه رو سنی، می تواند نقش مثبتی برای ایجاد ثبات در عراق ایفا کند.
۲ـ سیاست های تهاجمی دولت بوش در عراق و عدم توانمندی آن در ارائه الگوی جدیدی از دموکراسی برای منطقه باعث شده است، مسئولان عراقی با اذعان به مشکلات فزاینده داخلی، ایران را بارقه امیدی برای رهایی از دام اشغالگران ببینند.
٣ـ مطبوعات عراقی و رسانه های منطقه ای، هفته های اخیر با توجه به برقراری روابط بغداد و دمشق و تعامل ٣ کشور ایران، سوریه و عراق برای حل مشکلات داخلی عراق و دیگر مسائل منطقه ای، تحرکات اخیر را نقطه عطفی در تاریخ تحولات خاورمیانه دانسته و افزایش نقش ایران و سوریه در حل مسائل اخیر را شکستی دیگر در پیگیری سیاست های یکجانبه و تهاجمی بوش قلمداد کرده اند.
۴ـ به اعتقاد ایران، کلید حل مشکلات عراق، پایان اشغال این کشور و سپردن زمام امور به خود عراقی هاست، چرا که با وجود تبلیغات گسترده رسانه ای امریکا مبنی بر اهتمام این کشور برای برقراری دموکراسی و ثبات در این کشور، رفتار دوگانه امریکا و حمایت های پنهان و آشکار نظامیان امریکایی از گروههای ستیزه جو، عامل اصلی گسترش ناآرامی های اخیر بوده است.
۵ـ امروز در عراق به دلیل فقدان حکومت مرکزی مقتدر و نبود تجهیز ارتش عراق، حاکمیت شبه نظامیان افزایش یافته است. امر مسلم این است که در دوران جنگ، زبان سلاح زبان غالب و تعیین کننده است.
از این رو تنها راه حل منطقی برای جلوگیری از فروپاشی عراق و کاهش تنشها، ایجاد ساختار امنیتی جدید و تشکیل ارتش ملی است البته این امر با خروج کامل نیروهای اشغالگر و اهتمام جدی مسئولان سیاسی و مذهبی عراق با اتکا به نیروهای مردمی میسر می شود.
۶ـ منتفی دانستن اقدام نظامی علیه ایران از سوی دولتمردان کاخ سفید و تمایل مجدد آنان برای گشودن باب مذاکره به منظور حل و فصل مسائل از جمله عراق نشان می دهد، ایران قدرت نوین منطقه است. از این رو، ثبات خاورمیانه و کلید حل مشکلات آن در دست ایران است.
۷ـ نکته آخر این که تحولات اخیر عراق و تمایل مسئولان این کشور مبنی بر رایزنی های گسترده با مقامات ایران در زمینه امنیتی و اقتصادی نشان می دهد، حمایت بین المللی از جنگ واشغال بیش از گذشته کمرنگ شده و روی کارآمدن دموکرات ها در امریکا و تمایل آنان برای خروج نیروهای امریکا از عراق، فرصت مناسبی را برای ارائه راهکارهای مسالمت آمیز در پایان بخشی به خشونت ها، پیش روی مقامات تهران و بغداد قرار داده است.

• به سود کاخ سفید نیست
روزنامه رسالت نیز سرمقاله سیاسی خود عراق امروز را به سفر جلال طالبانی به تهران اختصاص داده و نوشته است:
سفر جلال طالبانی رئیس جمهور عراق به کشورمان به لحاظ موقعیت کنونی نظام بین المللی فضای خاورمیانه، دارای اهمیت ویژه ای است. فارغ از اهمیت کلی این سفر و انعکاس آن در مناسبات آتی تهران ـ بغداد، لازم است نگاهی به بافت عراق امروز داشته باشیم. معمولا در تجزیه و تحلیل یک سیستم سیاسی با سه محور عمده برخورد خواهیم کرد: جریان قدرت ، دامنه قدرت و عناصر و ساختارهای قدرت مقولاتی هستند که از جمع وترکیب میان آنها، میزان کارآمدی یک سیستم تعیین خواهد شد.
پس از گذار عراق از دوران حاکمیت صدام حسین به دوران اشغالگری، شاهد ایجاد تغییراتی در بافت کلی قدرت بوده ایم که عواقب و تبعات آن امروزه خود را در قالب انفجار در شهرک صدر و کشتار در روستای کرامیه و. . . نمایان می سازند. گردش جریان قدرت در عراق از سوی تئوریسین های نومحافظه کار آمریکا به گونه ای ترسیم شده است که مثلث حزب بعث ـ کاخ سفید ـ القاعده در پشت پرده، بحران امنیت در این کشور را جهت می دهند. به عبارت دیگر جریان قدرت در عراق، در جهت بالا به پایین ترسیم شده است. مثلث مذکور که در راس آن جمهوریخواهان قرار دارند با تزریق بحران و ایجاد دغدغه های کاذب به صورت خودکار موجبات همکاری بازماندگان حزب بعث و سران القاعده با خود را فراهم آورده و سپس جامعه عراق را هدف استراتژی های از پیش تعیین شده خود قرار می دهند. دامنه قدرت در عراق پس از صدام بر اساس ایجاد جو مسموم در خاورمیانه تنظیم شده است. به عبارت دیگر افرادی مانند ریچارد پرل و پل ولفویتس و جان بولتون سعی دارند عراق را به کانون و مبدا حرکت خزنده یونیورسالیسم و صهیونیسم در خاورمیانه تبدیل کنند. بنابراین تصور این نکته که هدف کاخ سفید از استیلا بر عراق، حرکت محدود در درون مرزهای جغرافیایی و فکری این کشور به شمار می رود، تصوری باطل محسوب می شود.
عناصر و ساختارهای قدرت در عراق نیز بر اساس پیوند مستقیم میان حکومت عراق و کاخ سفید طراحی شده است. پس از خروج پل برمر از بغداد، جمهوریخواهان واشنگتن با قراردادن افرادی مانند ایاد علاوی و حازم الشعلان در کنار یکدیگر به طور غیرمستقیم الگوی مطلوب خود از حکومت عراق راترسیم نمودند. مطابق نظر نومحافظه کاران عناصر و نهادهای حکومتی عراق می بایست در طول اراده مقامات آمریکایی فعالیت نمایند. بدین ترتیب، بوش و همراهان آن خواهان ایجاد ساختاری بسته در دولت این کشور هستند.
آنچه ذکر شد، وضع ایده آل عراق از دیدگاه واشنگتن محسوب می شود. اما در مدت سپری شده از اشغال عراق رخدادهایی مانند قدرت یافتن ایران در خاورمیانه، رشد اسلام گرایی در منطقه، پیروزی شیعیان در عراق، ترسیم طرح آشتی ملی و افزایش تلفات نیروهای آمریکایی در عراق باعث در هم ریختن این ایده آل ها در صحنه عمل شده اند. آمریکا که مخالف گردش جریان قدرت در میان منتخبین کنونی ملت عراق است، سعی در پررنگ تر ساختن سه گانه بعث ـ واشنگتن ـ القاعده دارد و با طراحی حملاتی مانند آنچه در شهرک صدر رخ داد، سعی دارد بر دامنه بحران امنیت در عراق بیفزاید.
دیدار جلال طالبانی و مقامات کشورمان در فضای تقابل میان ایده آل های آمریکا و واقعیات عراق امروز صورت می گیرد. مسلما حاصل این دیالکتیک به سود کاخ سفید نخواهد بود. بنابراین درایت کشورهای مسلمان از جمله جمهوری اسلامی ایران می تواند در جهت دهی این تقابل به سود منافع ملت عراق نقشی ارزنده و کلیدی ایفا نماید. واقعه ای که جمهوریخواهان و حتی برخی دموکرات های آمریکا از به فعلیت رسیدن آن بسیار نگران هستند.

• زنده کردن آن یک میلیون رأی
روزنامه کارگزاران با عنوان: آن یک میلیون نفر کجا هستند؟ نوشته است:
وقتی گرد و خاک مصاف انتخابات ریاست جمهوری نهم خوابید و نتیجه انتخابات مشخص شد، کمتر کسی متوجه بود که تحولات آن شش روز فرصت بین دو مرحله انتخابات چقدر سریع بوده و دگرگونی اساسی آرایش سیاسی کشور در آن یک هفته تا چه حد در تفسیرها و تصویرهای پیشین از جامعه و شرایط سیاسی آن تاثیر گذاشته است.
آن رقابت پایان یافت و رئیس جمهور کشور پس از چند ماه رقابت چندجانبه و یک هفته رقابت دوجانبه انتخاب شد اما اگر برای یک طرف رقابت به دست آوردن ریاست جمهوری و دولت ثمره آن چند ماه بود برای طرف دیگر نیز سرمایه ای گرانبها به دست آمد که یک ائتلاف نه چندان یکپارچه اما گسترده بود. ائتلافی که اصل آن طبیعتا کوتاه مدت بود و باقی نماند، اما ثمرات قابل توجهی برای کشور داشت و شاید به یک معنا بتوان ائتلاف گسترده و یکپارچگی میان اصلاح طلبان را مولود تلاشهای آن شش روز و ثمره آن در سوم تیر ۱٣٨۴ دانست. ثمره ای که از جنس پیروزی نبود، اما سطح منازعات سیاسی را نسبت به قبل از آن بالاتر برد.
امروز کسی در این شکی ندارد که درک و نگاه فعالان سیاسی اصلاح طلب و توسعه گرا در ایران نسبت به عرصه ای که در آن فعالیت می کنند، واقعی تر و عینی تر شده است. اما وقتی گرد و خاک آن مصاف خوابید و یک طرف پیروز میدان شد، در طرف دیگر اگر در سطح نخبگان دستاورد مهمی به نام عقلانیت ائتلاف به دست آمده بود، در سطح توده جامعه نیز انبوهی از آرا به دست آمد که هرچند نتوانست نامزد انتخاباتی این جریان را به پیروزی برساند، اما می توان آن را سرمایه حداقل این جریان برای تکاپوهای بعدی انتخاباتی دانست.
رقم این آرا در کل کشور بیش از ۱۰ میلیون رای بود که یک میلیون و ۱۱۶ هزار رای از این تعداد متعلق به شهر تهران است. اکنون باید به زبان ساده و البته به صراحت پرسید؛ این یک میلیون نفر الان کجا هستند و در روز ۲۴ آذر آیا بر موضعی که در سوم تیرماه سال گذشته اتخاذ کردند، باقی خواهند بود؟ اساسا چه تعداد از این آرا دوباره به صندوق ریخته خواهند شد و چه مقدار از این آرا تصمیم سوم تیر را به رغم ناکامی اولیه دوباره تکرار خواهند کرد؟
واقعیت این است که حساب باز کردن بر روی این آرا، بسیار عینی تر و قابل اتکاتر از امیدهایی است که برخی از اصلاح طلبان به واکنش مردم به عملکردهای ناپسند برخی در این یک سال و نیم پس از تابستان ٨۴ بسته اند. این تحلیل بیراه نیست که دیکته دولت فعلی با همه تلاشهای رئیس جمهور و دولتمردان غلط های زیادی داشته است که ممکن است اقبال آرا را به سمت مقابل بازگرداند. اما این احتمال و سرمایه گذاری پرریسک بر روی این تحلیل ها کجا و اتکا به کسانی که یک بار اعتماد خود را به نیروهای سیاسی فردگرا نشان داده اند کجا.
فعالان ائتلاف اصلاح طلبان که اکنون بیشترین تلاش خود را برای کسب کرسی های شورای شهر تهران متمرکز کرده اند نباید از این مهم غافل شوند که بیش از آنکه به آرای ناراضی و از سر مخالفت با طرف مقابل دل ببندند، باید در این مدت زمان باقیمانده دست به کار احیای آرایی شوند که در شش روز منتهی به سوم تیر از مخالفت هایی که شاید تا یک هفته قبل از آن داشتند دست کشیدند و برای رسیدن به هدفی بزرگتر و یا جلوگیری از خطراتی که کشور را تهدید می کرد، بر سر حداقل مشترکات توافق کردند. این یک میلیون رای در شهر تهران سرمایه امروز ائتلاف اصلاح طلبان است.
اگر بتوانند حتی یک سوم آن را زنده کنند، با توجه به اینکه حجم شرکت رای دهندگان در انتخابات شوراها به مراتب کمتر از ریاست جمهوری است، احتمال پیروزی این ائتلاف بسیار بالا خواهد بود و در آن صورت می توان در مقام تحلیل نیز این ائتلاف را به طور قطع از ثمرات و اثرات آن جنبش شش روزه دانست.

• هسته مرکزی ائتلاف اصلاح طلبان
روزنامه آینده نو با عنوان: ائتلاف هم استراتژی هم تاکتیک نوشته است:
در سیاست نظری معمولاً از نظر عمر، ائتلافها را به سه دسته موقتی، پایدار و دائمی تقسیم می کنند. ائتلاف موقتی معمولاً برای کسب امتیازات انتخاباتی ایجاد می شود. ائتلاف پایدار معمولاً به صورت اتحاد احزاب ایجاد می شود و غایتش کسب امتیازات موقتی نیست. حال اگر اتحاد احزاب منجر به انحلال آنها در یک واحد کلی تر شود، ائتلاف دائمی شکل می گیرد. از نظر ماهیت هم ائتلافها به سه دسته تقسیم می شوند: اول ائتلاف انتخاباتی که به شکل معرفی کاندیدای مشترک تجلی پیدا می کند. دوم ائتلافهای پارلمانی که می تواند موضوعی (تاکتیکی) یا راهبردی باشد و سوم ائتلافهای حکومتی که به شکل همکاری چند حزب در قوه مجریه است. به گمان من ائتلاف جریان اصلاحی از حیث عمر باید پایدار باشد و به یک انتخابات محدود نشود و از حیث ماهیت می تواند هر سه شکل بیان شده را داشته باد.
اگر بپذیریم که موانع جدی بر سر راه اصلاحات وجود دارد برای عبور از دوران گذار به سمت تعمیق و گسترش دموکراسی، گریزی نیز جز ائتلافهای راهبردی نیست، درواقع تحقق توسعه سیاسی در گرو اتحادهای حداکثری در برابر ساختارهای ممانعت کننده است. در اینجا البته ذکر یک نکته لازم است و آن اینکه هر اندازه پایگاه اجتماعی موتلفین متنوع تر و قویتر باشد آن ائتلاف نیز کارکردی تر، استوارتر و موفق تر خواهد بود.
باید توجه کرد که ما در ائتلافها تلاش می کنیم که امکان پذیری و راههای سازش احتمالی را مورد مطالعه قرار دهیم، در اندیشه دموکراسی راهکار ائتلاف دارای نقشی اساسی است. بعضی حتی گفته اند که بدون ائتلاف، دموکراسی امری ممتنع است. از آنجا که جوامع معمولاً ساختاری پلورالیستی دارند، همزیستی وهمکاری مطلوب و دموکراتیک در درون آنها نیز جز با راهکار ائتلاف مقدور نیست. به عبارت دیگر، اینکه یک تفکر و مرام خاص بتواند اکثریت مطلق جامعه را با خود همراه کند معمولاً بسیار نادر اتفاق می افتد مگر درجوامع پوپولیستی وعقب نگه داشته شده که آرا به صورت موجی امکان جابه جایی دارد در ساختارهای دموکراتیک، رأی اکثریت معمولاً به مجموعه ای از چند نوع سلیقه که با هم در پاره ای مسائل اساسی تر نزدیکند، تعلق می گیرد این مسأله در جوامع چند حزبی به راحتی قابل مشاهده است. در جوامع دوحزبی هم معمولاً هر یک از حزاب فراکسیونهایی دارند که سلایق مختلف را در درون خود جای می دهند حزب کارگر انگلستان اگرچه مسئولیت همراهی کشورش با آمریکا در اشغال عراق را برعهده داشت ولی در درون حزب فراکسیون بزرگی با آن به شدت مخالف بود و اعضایی از کابینه به نشانه اعتراض استعفا کردند.
در بطن راهکار ائتلاف، اندیشه مدارا نهفته است. مدارا پیش نیاز دموکراسی است. دموکراسی به تعبیری یعنی تحمل اکثریت توسط اقلیت، به نحوی که اولاً راه برای استبداد اکثریت بسته باشد و ثانیاً اقلیت امکان تبدیل به اکثریت را داشته باشد. اینها همه به مدارا و تحمل وابسته و همبسته است. در نتیجه به میزانی که اندیشه مدارا در جامعه ای نهادینه تر باشد به همان اندازه هم اتفاق دموکراسی سهل الوصول تر است و برعکس.
در کشور ما تجربه ائتلاف، قدمت زیادی ندارد همان طور که تجربه دموکراسی تاریخچه کوتاهی دارد، ما باید باور کنیم که دموکراسی به معنای حذف رقیب نیست، بلکه به منزله تحمل رقیب و احترام به جایگاه اندیشه و پایگاه اجتماعی اوست. در دموکراسی، رقابتها اگر چه شدید است ولی حدش هرگز دشمنی نیست. متأسفانه در کشور ما یک گروه خاص در جایگاه قدرت چنان کار را بر رقیبش سخت می کند که حتی فرصت حیات را نیز از او دریغ می کند. این دیگر رقابت نیست. این تنگ نظری و انحصار طلبی، خودشیفتگی و ناباوری به اندیشه دموکراسی و مداراست.
باتوجه به شرایط فعلی به نظر می رسد ائتلاف اصلاح طلبان باید افقی بالاتر از این انتخابات را درنظر داشته باشد در نتیجه از نظر زمانی ائتلاف پایدار و از نظر ماهیت فعالیت جبهه ای مورد پیشنهاد است.
تهدید ائتلافها هم همواره یک مسأله جدی است و در شرایط امروز جامعه ما این خطرها جدی تر است گو آنکه هم رقیب از موقعیت فراتر و با ابزارهای بیشتری امکان ضربه زدن به ائتلاف را دارد و هم اینکه بی تجربگیها می تواند آسیب رسان باشد. با همه این وجود، من به ائتلافی که تاکنون بین اصلاح طلبها ایجاد شده خوش بینم و تصور می کنم هسته مرکزی ائتلاف آنقدر قوی هست که آسیبهای افراد مزاحم و یا تهدیدهای مخالفان نتواند به اصل آن صدمه ای بزند ولی این به معنای چشم برهم گذاردن در برابر آنها هم نباید باشد.

• پیام صاف شده و نور از روزنی دیگر
مسعود بهنود روزنامه نگار و نویسنده مقیم لندن با عنوان: راز رسانه ها نوشته ای دارد که روزنامه اعتماد ملی آن را چنین نقل کرده است:
یک هفته از عمر برنامه به زبان انگلیسی شبکه الجزیره گذشت، برنامه ای که نیامده جای رقیب نشسته در برابر سی ان ان و هم فکس نیوز و غوغایی در دنیای سیاست و تصمیم درانداخته و عقلای حرفه گفته و نوشته اند که آمریکا اگر با لشکر به منطقه آمد اینک مخالفان حضورش با امواج خبررسان به مقابله اش برخاسته اند. آمریکا خود می دانست که پارسال مرکز الجزیره را به گلوله بست اما اگر آن بار وحشتش از رسیدن پیام به مردم عراق و افغانستان بود، اینک نگرانی بزرگ تر رسیدن پیام به رای دهنده آمریکایی و اروپایی است و کسی نیست که تردیدی داشته باشد که برنده بازی توپ و پیام ، صاحب توپ نیست.
اما در همین زمان خبری دیگر هم رسیده. نیروهای مقتدا صدر روز شنبه دو ساعت تلویزیون مرکزی عراق را در اختیار گرفتند و برای مردم عراق حرف زدند. در بخشی از آن ساعات سه نماینده مجلس متمایل به خود را نشاندند تا پاسخ سوالات مردم را زنده برگویند، در این مدت علیه دولت المالکی و عملکرد سنی ها گفتند و گفتند. در ماه های اخیر از کاربرد تلویزیون حزب ا… هم بسیار خوانده و شنیده اید، در لبنان.
سوال این است که آیا این سه گونه روبه رویی رسانه ای ـ الجزیره، مقتدا صدر، حزب ا… لبنان ـ به یک اندازه در مخاطب تاثیر می گذارند و گذاشته اند.
۵٣ سال پیش وقتی در ایران کودتای ۲٨ مرداد علیه دولت دکتر مصدق برنامه ریزی می شد، مقصد اولین حرکت سپهبد زاهدی برای اعلام کودتا، نه کاخ نخست وزیری و نه مرکز ستاد ارتش بلکه ساختمان رادیو غبی سیم پهلویف قرار داده شد و از همان طریق مردم شهرهای دور که ساعتی بود داشتند به صدای خش خش خالی گیرنده هایشان گوش می دادند، زمانی که صدای مهدی میراشرافی را شنیدند که الو الو گویان خبر از رسیدن نخست وزیر قانونی می داد و به دروغ خبر از قطعه قطعه شدن دکتر مصدق و دکتر فاطمی ، سر به دیوار کوفتند و دانستند روزی نحس در تاریخ سیاسی شان ثبت شد. در همان زمان ها، در بغداد، خبر کودتاهای اینچنینی با روزها آویزان کردن جنازه روسای سابق بر دار در میدان التحریر و یا گرداندن جنازه ها در شهر به گوش ها می رسید. اعراب زمانی راز رسانه ها را دانستند که عبدالناصر، از طریق صدای قاهره، با صدای ام کلثوم تبدیل به قهرمان عربی شده بود و در لحظه میلیون ها تن به فغانش به خروش آمده و یا می گریستند. هرگز در تاریخ، اعراب چنان متحد نبودند که به نوای فوادی وطنی که از هر خانه بلند بود، در آن زمان، همصدا شدند.
جامعه ایرانی، از همه همسایگان، به ارزش های نو بشری نزدیک تر بود٨۲ سال پیش. چنانکه دنیا به انقلاب ضدسلطنتی ایران انقلاب کاست نام داد. کاست هایی که در روزهای انقلاب هزارهزار در دست ها می گشت و کار صد رادیو و تلویزیون و خبرگزاری می کرد، پاسخ ممنوعیت ورود رادیوهای موج کوتاه به کشور بود. پاسخ اخباری که همیشه با شاهنشاه آریامهر سفیر فلان کشور را به حضور پذیرفتند شروع می شد، پاسخ آن برنامه های طولانی تشریفاتی از رژه رفتن مردم در روزهای تبلیغاتی و تشریفاتی مخصوص. جواب آن همه تلاش که برای صافی کردن اخبار و گزینشی دادن تحلیل ها به کار می رفت؛ پاسخ رادیو و تلویزیون انحصاری و یکصدا بود.
امروز نیز دیگر در کل منطقه کس نیست که خبرش از اهمیت رسانه هانباشد. به گسترشی که رسانه ها در دنیا یافته اند، به انقلابی که در زمینه فن اطلاع رسانی رخ داده است دیگر نمی توان گفت کسی از اهمیت رسانه ها پیام غرسانف بی خبرست. اما به زحمت می توان گفت که تصمیم سازان شرقی اهمیت پیام و نقش گیرنده پیام را در این معامله می دانند.
به زبان دیگر می توان گفت همه قدرتمندان دریافته اند که رسانه ها را نقش اصلی و تعیین کننده ای در معادلات سیاسی و حتی نظامی است، جایش را در تدابیر امنیت ملی یافته اند. سخن و نظر اهل اطلاع را پذیرفته اند که هر چه از محدودیت و یکسانی پیام کاسته شود، هر چه به آزادی و تنوع آن افزوده گردد، به همان نسبت بر تاثیرش افزوده می شود و بر گستره مخاطبان غپیام گیرندگانف نیز.
صدها شبکه تلویزیونی، اگر روزی هزاران ساعت برنامه بسازند و به همه جا از کومه یخی اسکیموها تا خانه های درختی وسط آمازون، از صد طبقه ای های نیویورک تا قایق نشینان سریلانکا برسانند، اگر پیامی که می فرستند متحدالمضمون و ـ به روایت یکی از دست اندرکاران ایرانی ـ شامل تحلیل های مشخص و واحدی باشد، اثری نمی نهند.
به گفته مارشال مک لوهان، این رسانه ها ـ اگر چو رادیو گرم و اگر مانند تلویزیون سرد باشند ـ به هر حال با آن بخش از ذات و طبع آدمی تماس می گیرند که آزادی جو و انتخاب گرست. لقمه جویده فرو نمی دهد. پیام گیران دنیای امروز باید مختار باشند و این به اختیار بودن را لمس و باور کنند، تا دم رسانه در آنان اثر بگذارد. باید چنان در برابرشان انواع چید که بتوانند خود برگزینند و به طفیل عقل خودمدار قانع شوند که خود برگزیده اند. اینجا حکایت پتک و سندان نیست. به ضربه و تکرار دریچه اذهان باز نمی شود. اما چندانش که راحت گذاری تا گوش دهند، ذهنشان شروع به تتبع می کند آزاد و خود احسن را برمی گزیند. پس همان می شود که بشارتمان داده اند. ذات بشر حق گزین است. آنان که هزینه شبکه ها را به گردن می گیرند یا به گردن ملت می اندازند، تا از آنها تنها پیام به دلخواه و صافی شده منتشر شود، به پیام ظلم می کنند وگرنه پیام گیر، به راهی دیگر می افتد و نور از روزنی دیگر می جوید.

• سقوط ها تا کی ادامه می یابد
روزنامه اعتماد ملی در سرمقاله خود: سقوط تا کجا ادامه می یابد! نوشته است:
هنوز در شوک سقوطهای پی در پی هواپیماهای سی ۱٣۰ و فرماندهان سپاه و آتش گرفتن مسافران خط هوایی مشهد بودیم که خبر سقوط دیگری جامعه ایران را در بهتی عظیم فرو برد. مرگ انسان ها دردناک است اما شنیدن عروج سربازان و پاسداران رشید این مرز و بوم در سقوطی چنین، دردناکتر و غیرقابل پذیرش تر است.
به راستی مقامات هوایی و امنیت پرواز در کشور باید پاسخ دهند که این سیکل معیوب تا چه زمانی باید تداوم داشته باشد؟
تا چه زمانی باید منتظر شنیدن چنین اخبار هولناکی بود؟ امروز احساس عدم امنیت در پروازهای کشورمان جدا از اثرات روانی، آثار سوء فراوان اقتصادی نیز به همراه داشته است.
در این میان البته فدا شدن جان انسان های ارزشمند اعم از نظامی و غیرنظامی با هیچ هزینه ای قابل مقایسه نیست. به راستی با چه میزان صرف هزینه می توان مجددا امثال سردار احمد کاظمی را زنده کرد؟
چگونه می توان فقدان پاسداران و سربازانی را که در پرواز دیروز در راه انجام ماموریت جان شیرین خود را فدا نموده اند، جبران نمود. اگر چنین اتفاقاتی در هر گوشه دنیا می افتاد، منجر به یک انقلاب در مناسبات مدیریتی و تصمیم گیری و فنی آن کشور می شد.
چرا با مردم صادق نیستیم؟ اگر مشکل در تامین قطعات و فرسودگی ناوگان هواپیمایی است، راه های اصلاح آن را به مردم اعلام کنید. از بد حادثه مسوولان امر نمی توانند مورد سقوط اخیر را به تحریم کشورهای صاحب قدرت غربی نسبت دهند، چون هواپیمای آنتونوف از تکنولوژی روسی ـ اوکراینی بهره مند است. در موارد دیگر اگر جان هموطنانمان در نتیجه تعامل با صاحبان تکنولوژی دنیا حفظ می شود، چه اصراری به پرداخت چنین هزینه های گزافی است؟
مشکل آنجا است که افکار عمومی از خود می پرسد، وضعیت در دیگر بخش های فنی، صنعتی و تکنولوژیکی چگونه است؟ صنعت هوایی این مشکل را دارد که با سقوط هواپیماهایش عیب آن با هزینه ای گزاف هویدا می شود اما در دیگر بخش های مدیریتی کشور، شاید هواپیماهای آن تکنولوژی فرو می افتند اما چون سروصدای سقوط هوایی را ندارند، مردم از آن بی خبرند.
بعید نیست هزینه هایی را که در بخش های دیگر می پردازیم چه بسا بیشتر باشد، از سوی دیگر این جای تأسف دارد که هیچ کس در پذیرش مسوولیت این حوادث جانکاه، نه از مردم عذرخواهی می کند و نه شهامت استعفا دارد. از سوی دیگر افکار عمومی از خود می پرسد، چرا نتیجه تحقیقات دیگر سقوطها اعلام نشده است؟ جامعه هیچ تصور و ذهنیت مثبتی از چنین اقداماتی ندارد. برای آنکه هیچ گاه مسوولان و مقامات بالا به روشنی دلایل سقوطها را با مردم و یا داغدیدگان در میان ننهاده و تنها خلبان هواپیمای ساقط شده را که امکان دفاع از خویش نداشته، مسوول اصلی سقوط نامیده اند!
این روش مدیریتی و حفظ سلامت و امنیت مردم نیازمند بازنگری جدی است. تأسف آدمی وقتی بیشتر می شود که بشنود از جنگ جهانی دوم به این سو هیچ هواپیمای مسافری ای در انگلستان سقوط نکرده است!

منبع: روزنامه ی اطلاعات بین المللی