بحران، یک استراتژی آگاهانه برای تخریب اجتماعی
متن خلاصه شده ی گفتگوی آلما دی والسه با بوآنتورا دی سوسا سانتوس، جامعه شناس پرتقالی - مترجم: فیروزه راد


• بوانتورا دی سوسا سانتوس در علوم اجتماعی، چهره ای برجسته و مسئول دپارتمان جامعه شناسی دانشگاه کویمبرا پرتقال است. او از پایه گذاران فوروم اجتماعی جهانی و از فعالین پلاتفرم پروگرسیو جهت دگرگونی اروپاست ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۹ مهر ۱٣۹۴ -  ۱ اکتبر ۲۰۱۵


جهان در بحرانی عمیق بسر می برد. در عین حال می خواهند بما بباورانند که مدل نئولیبرابی تنها امکان موجود است. جامعه شناس پرتقالی، "بوانتورا دی سوسا سانتوس"، با کنکاش در این افسانه نظرگاه خود را در جهت پایه ریزی دانش آلترناتیو، بشرح دیگری بیان می کند. بقول دی سوسا وقت آنست که دانشگاه ها، درها و پنجره های خود را برای ورود دانش آلترناتیو بگشایند.
بوانتورا دی سوسا سانتوس در علوم اجتماعی، چهره ای برجسته و مسئول دپارتمان جامعه شناسی دانشگاه کویمبرا پرتقال است. او بخش عمده سال را جهت شناسایی دنیای جدید در راه سفرمی باشد. از آگوست تا دسامبر در ایالات متحد آمریکا و آمریکای لاتین سفر می کند و نیمه دیگر سال را در اروپا می گذراند. او از پایه گذاران فوروم اجتماعی جهانی و از فعالین پلاتفرم پروگرسیو جهت دگرگونی اروپاست.

هفت تهدید اساسی برای جامعه

بنظر "بوانتورا" بحران کنونی متفاوت از بحرانهای گذشته است زیرا که همه جانبه و مستمر می باشد و بعنوان توضیحی برای تمام نارساییهای موجود بکار می رود. چرا که تمام آزادیهای اجتماعی در اروپا، تحت نام بحران، پس گرفته می شود.
این بحرانی ست که با نام بحران قرض های دول مستقل معرفی می شود، ولی در واقع یک بحران مالی در سیستمی ست که دزد و جنایتکار است. بحرانی که با مقررات زدایی از سرمایه مالی بوجود آمد و موجب بدبختی انسانها گردید. هرچه کشورهای بیشتری ورشکسته شوند، ثروت این سیستم افزایش می یابد. نتایج این بحران فقط با ارقام مشخص نمی گردد بلکه زندگی انسانها مطرح است، انسانهایی که کار خود را، خانه های خود را ازدست می دهند و دست به خودکشی می زنند.
جامعه شناس "بوآنتورا" از هفت تهدید بزرگ نام می برد که تغییر در روند آنها چالشهای پیش روی ما می باشند.

۱-تهدید اول؛ ناکارآمدی دولت است. دولت تشکیلاتی جهت تامین امنیت و حفاظت است. بر اساس مبارزات اجتماعی ملت و طبقه کارگر، انسانها حقوقی را بدست آورده اند. حقوقی که امکان دسترسی به کالاهای مصرفی، آموزش، مراقبتهای سلامتی و حمایتهای دوران بیکاری را برای آنان امکانپذیر ساخت. حالا همه این خدمات، خصوصی شده و تابع منطق بازار می باشد. این یک تهدید واقعی ست زیرا که ما در حال حاضر هیج آلترناتیوی جهت این مفهوم دولت نداریم.

۲- تهدید دوم؛ بی ثباتی دموکراسی ست. بعد از جنگ جهانی دوم، تنشی بین دموکراسی و سرمایه داری رشد کرده است. تا زمانیکه سرمایه مالی تحت کنترل قانون بود و ارائه خدمات عمومی توسط دولت انجام می شد، فضایی برای رشد دموکراسی وجود داشت. در حال حاضر چیزی نیست که سرمایه داری آنرا محدود نکرده باشد و به این ترتیب ذات ویرانگر خود را به نمایش می گذارد. حقوق انسانها را نابود می کند، چشم انداز آینده آنها و همچنین طبیعت را و همه اینها را تنها با هدف سود بیشتر انجام می دهد.
از نظر "بوآنتورا" این پایان دموکراسی ی است که ما تا حال شناخته ایم.

۳- تهدید سوم؛ بازاریابی برای دانش است. دانش باید ایجاد پول کند. دانشگاهها بیش از آنچه برروی علوم انسانی و بشردوستانه سرمایه گذاری کنند بر روی بیوتکنولوژی سرمایه گذاری می کنند زیرا که سود بیشتری دارد. ولی ضربه ای که این موضوع بر جامعه انسانی وارد می کند مشکل بتوان تخمین زد.
همچنین برنامه اروپایی هوریزن ۲۰۲۰ نمونه ای از این حاکمیت صنعت می باشد.

۴- تهدید چهارم؛ نابودی طبیعت است. سرمایه داری امروز با تعیین مرزهای جدید، ظرفیت طبیعت را به بازی می گیرد. هر چه طبیعت تحت فشار بیشتری قرار گیرد ما نیز بیشتر شاهد فجایع طبیعی خواهیم بود. در اینجا هم نابرابری نقش خود را بازی می کند. در آمریکا پول لازم جهت ترمیم خرابیهای ناشی از طوفان کاترینا موجود است در حالیکه بنگلادش در این موارد پولی جهت حمایت از مردمش ندارد.
نابودی طبیعت بمعنای نابودی معیشت تعداد بیشماری از انسانهای ساکن آن کشور است.

۵- تهدید پنجم؛ تنزل ارزش کار است. کار در جامعه اروپایی وسیله ای برای دستیابی به شهروندی بود. آنها بر پایه کارشان دارای حق می شدند و مهارتهای خود را ارتقا می دادند. امروزه کار بعنوان وسیله ای برای دستیابی به حقوق شهروندی کاملا فرسوده شده است. کار متزلزل می شود و اتحادیه های کارگری به حاشیه رانده می شوند.
هفتاد(۷۰) درصد اقتصاد جهان غیررسمی است و شکاف بین کار با مزد و بدون مزد همچنان بیشتر می شود. یک جوان فارغ التحصیل که ساعتها، روزها و شبها صرف آماده کردن سوابق تحصیلی و تجربیات کاری خود و دادن درخواست کارمی کند، به انبوه کار بدون مزد خود می افزاید. تمام ساعاتی که صرف رفتن به محل کار خود می کنید و یا در راه بندان بسر می برید، کار بدون مزد است. شما نه ۸ ساعت بلکه ۱۲ یا ۱۴ ساعت مشغول کار هستید.

۶- تهدید ششم؛ اعتراضات اجتماعی را جرم قلمداد کردن ست. هرچه بیشتر دولتها قوانینی را می گذرانند که آمدن به خیابانها را ممنوع می کند، حتی اعتراضات اجتماعی مسالمت آمیز را جرم می نامند. در امریکای لاتین دولتها از قوانین ضدتروریسم کمک می گیرند تا مانع اعتراضات بومی علیه اشغالگران چند ملیتی در قلمرو خود گردند.

۷- تهدید هفتم؛ به کنترل در آوردن مغزها و هر آنچه که متفاوت می باشد اطلاق می گردد. امروزه راسیسم اشکال جدیدی بخود می گیرد. راسیسم فکری در حال افزایش است. راسیسم برای نگرشی دیگر و نه برای رنگ پوست. اسلام هراسی نیزمی تواند چنین راسیسمی باشد. راسیسم غالبا عکس العمل کسی ست که تو را یا کم ارزش تر و یا خطرناک، اکثرا هم هردو، در نظر می گیرد.

"بوانتورا دی سوسا" اعلام می دارد: همه تهدیدات و انتقاداتی را که من در اینجا مطرح کرده ام محصول نگرشی دیگر است، نگاهی که در تضاد با گفتمان مسلط است. همه آنها موضوعاتی هستند که توسط جنبشهای اجتماعی و گروههایی که از مدل حاکم کنار گذاشته شده اند، در صدر توجه قرار گرفته اند.
اشکال بیشماری از مبارزه علیه این سیستم وجود دارد که رسانه های بزرگ، خیلی کم آنها را مطرح می کنند. می توان آنرا "جامعه شناسی غایبین" نامید، لکه ای بزرگ و سیاه.
غالبا بصورت لوکال (محلی) در مورد آلترناتیوها کار می شود ولی از آنجا که به چشم آورده نمی شود مردم فکر می کنند که وجود ندارد. هرچند که بطور حتم تلاش درجهت تضعیف و تهی کردن آلترناتیوها انجام می شود، فوروم اجتماعی جهانی نمونه ای از آنست.
فکر نمی کنم که برای این مجموعه از مشکلات بتوان از طریق سیاست مستقیم راه خروجی پیدا کرد. این طریقی مناسب برای رفع این مشکلات نیست. ما باید بطور اضطراری بر روی سیستم دیگری از دانش کار کنیم. ما نه تنها نیاز به آلترناتیوها داریم بلکه همچنین نیاز به آلترناتیوی جهت فکر در مورد آلترناتیوها هم داریم. ما باید از پس عینک دیگری بنگریم.
در روش برخورد ما با بحران، همچنین در یونان هم، یک دیدگاه یک جانبه در جهت بازار حاکم می باشد. این خطر را دارد که در دیگر کشورهای اروپا نیز مشابه آنچه در یونان اتفاق افتاد، پیش آید. نئولیبرالیسم هیچ فضایی برای سیاستهای اجتماعی باقی نمی گذارد و خصوصی سازی همچنان پیشروی می کند. اینکار با حلقه ضعیفتر، در اینجا مورد یونان، شروع می شود. ولی بنظر "دی سوسا" این روند در فرانسه، آلمان و دیگر کشورهای اروپای شمالی نیز ادامه می یابد. بنظر او اکثر سیاستمداران اروپا بخوبی می دانند که مشغول چه کاری هستند. باروسو (سیاستمدارپرتقالی که بمدت ۱۰ سال رئیس کمیسیون اروپا بود) کاملا آگاه بود برخطی که از آن دفاع می کرد، درست مثل یونکر (سیاستمدار لوکزامبورگی و رئیس کنونی کمیسیون اروپا).
آنها پاداشهای خود را به پاس حرکت در خط موردنظر خواهند گرفت. آمریکا از اروپا جهت بکارگیری این مدل استفاده می کند. اسامی بزرگی چون ماریو مونتی (اقتصاددان و سیاستمدار ایتالیایی)، ماریو دراگی (بانکدار ایتالیایی و رئیس بانک مرکزی اروپا) و ویکتور هالبراستاد (اقتصاددان هلندی) همه از گلدمن ساش (بانکی که خدمات اقتصادی به دول دیگر و شرکتهای بین المللی می دهد) می آیند. بنظر "دی سوسا" بحران یک استراتژی آگاهانه جهت تخریب سیاستهای اجتماعی است و برای شروع هم ضعیفترین کشور انتخاب می شود.
"دی سوسا" یادآور می گردد: «آمریکا برآنست که اقتصادهای در حال رشد را نابود کند. اروپا نیز از طریق بحران در اوکرائین با نیت درگیر کردن روسیه، بر آنها ضربه ای جدی وارد کرده است. همچنین نیمه کردن بهای نفت نیز در این جهت بوده است. بجای درگیر کردن مستقیم چین که کار مشکلتری بود آنها می توانند تامین کننده های چین را درگیر کنند و همینطور چند کشور در آمریکای لاتین را».
"ما باید فضای لازم برای آلترناتیوها را ایجاد کنیم. در واقع مشاهده می کنید که سرمایه داری هرگز نمی تواند همه چیز را در چنگ خود داشته باشد وگرنه ما بعنوان مثال شاهد بوجود آمدن پودموس و یا پیروزی سیریزا نمی بودیم."
"و اگر ما ارتباط بین فرهنگها را رشد ندهیم، اگر ما همه چیزهای متفاوت را مانند بولدوزر درو کنیم و با اعمال قدرت موقعیت خود را مرتبا به پیش ببریم، همراه با نگرشی بر مبنای نئولیبرال و در جهت تقویت بازار، آنگاه این بمعنای ضمانتی برای جنگ است."

"ولی راه دیگری هم هست و آن راه آلترناتیوهاست که فراوان در هند، آسیا، آمریکای لاتین و آفریقا موجود است. ولی لازمست که آنها را توضیح داد و قابل درک بهتر نمود. باید آنها را جلوی چشم ها آورد."