حاشیه ای بر حاشیه ی مستقل مندرج در اخبار روز - امیرحسین آمویی
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
دوشنبه
۱٣ مهر ۱٣۹۴ -
۵ اکتبر ۲۰۱۵
* این یادداشت کوتاه قرار بود در حاشیه ی نوشته ای تحت عنوان «چرا پراکنده اند؟» درج گردد، اما مطلع شدم که سیاست درج نظرات در اخبار روز تغییر کرده است- آمویی.
مبادا خوانندگان فکر کنند که نویسنده ی محترم مقاله ی "بسیار ارزشمند" «چرا پراکنده اند؟» حواسشان پرت است ها! خیر ایشان از آن دسته صاحب قلمانی هستند که ندیده و نسنجیده گز و نفهمیده و نیازموده نیز می برند و می دوزند (خلق می کنند)! چه چیزی را؟ یک نظام کمونیستی مبتنی بر قرائت پر حرارت حزب رویایی ظاهراً حکمتی را! البته فقط آقای فرزاد و هموندان به احتمال زیاد حکمتیست ایشان نیستند که بر پایه ی یک فرضیه ی غیرواقعی، بر ابر خیال به ساختمان یک بدیل گنگ و راز آلود سیاسی متوهم اند. این مشکل چپ اولترا رویایی کمونیستی و معضل مدافعان قرائت حکمتیستی یا شبه حکمتیستی از کمونیزم نیز هست. آرمانی که هنوز هم که هنوز است، اندیشه اش را نه از واقعیات موجود ایران و جهان که فقط و منحصرا بدون توجه به مختصات تاریخی جامعه ی ایرانی و شرط جهانی و صرفا در آشپزخانهی ذهنیت موهوم منزوی از تاریخ جهان و جامعه ایران، تعریف می کند.
می گویند سالی که خوش است از بهارش پیداست. "مقاله" (؟)ی نویسنده ی صد البته محترم عنوانی با شکوه دارد: "چرا پراکنده اند؟" ایشان ظاهرا تافته ی جدا بافته اند و خود را از زمین و زمان و اندرونه اش جدا کرده اند. نگاهی به نوشته ی ناچیز بنده بیندازید، ببینید که آیا در آن نوشته فقط از پراکندگی سکولار دموکراتها سخن رفته یا تمامی مخالفان استبداد سلطنتی و استبداد دینی؛ آیا از "سوسیال دموکراسی سکولار" سخن رفته یا ایجاد "سوسیالیسم ایرانی-اسلامی". این که مردمی که در هر حال برخی مسلمان و برخی نامسلمان اند، برخی دین دارند و برخی بی دین، بخواهند "سوسیال دموکراسی سکولار" ایجاد کنند، چه ربطی به ترهاتی نظیر ناسیونالیسم چپ و سوسیالیسم دینی و مهمتر از آن به اسلام دارد؟ بگذارید نویسنده در توهمات ذهنی خویش باشد!
اما نویسنده، گوینده ی یک نکته ی "باشکوه" دیگر هم هست که، در یک کلام، دیدگاه ابرآلود و گاه بارانی او را به نمایش می گذارد: «فاکت!" بگذریم ایشان به همراه گروه عظیمی «فکت» (بر وزن رخت) را با مصوت بلند «آ» تلفظ و نگارش می فرمایند! باید بدانند که تفاوت مربوط می شود به کدام فراز و نشیب! در هر حال، ایشان که میل کرده اند از دیدگاه به شدت محدود و صد البته محکوم حقیر، یعنی از نزدیک بینی یا دوربینی علمی بنده ایراد بگیرند، کژاندیشانه، اشاره کرده و نوشته اند که:
«گوهر دیدگاه ایشان در این عبارت فرموله شده است: "این قلم بر این باور است که مختصات نظام جانشینِ حاکمیت ولایت فقیه را قبل از هرچیز مختصات تاریخی جامعه ی ایرانی و نیز مناسباتش با دنیای محیط بر آن تعیین میکند. هر گونه ابراز نظر و پیشنهادی بدون توجه به تاریخ ایران و نقاط عطف برجسته ی آن و نیز بی توجه به موقعیتش در چهارچوب شرایط کنونی جهانی محکوم به شکست است و ایران را باری دیگر در سراشیب شکست میاندازد و طعمه ی دشمنان خارجی اش میکند".» در این ارتباط باید توجه دهم که ایشان نه از مفهوم "عینیت" فهم درستی دارند و نه از مفاهیمی مثل "دنیای محیط بر" چیزی! ایشان ظاهرا در نمی یابند که ایران در محاصرهی نیروهای ارتجاعی و جهانخوار دور و نزدیک قرار دارد. با چنین برداشت با شکوهی است که همچون قهرمان سروانتس به مصادف امپریالیزم و ارتجاع منطقه می روند و در خیال خوش پیروزی خویش غنج می زندد و غوطه ای غوغایی می خورند.
خب، حالا فرض کنیم که ایشان درست بگویند: از دو حال خارج نیست، الف) یا حضرت عالی شان نظامی سوسیال دموکراتیک و سکولار دموکرات می خواهند یا، ب) نمی خواهند، اگر نمی خواهند، موضوع بحث چیز دیگری است. اما اگر می خواهند، باز از دو حال خارج نیست: الف) ایجاد این نظام را الف) یا در ایران می خواهند و، یا ب) در جای دیگری؟ اگر در جای دیگری می خواهند موضوع بحث چیز دیگری است. اما اگر ایجاد آن نظام را در ایران می خواهند، باز از دو حال خارج نیست؟ الف) یا ایجاد آن نظام سکولار دموکرات را به "نیروی مردم ایران و در ایران" می خواهند، یا خیر به "نیروی دیگری". اگر به نیروی دیگری می خواهند، باز موضوع بحث چیز دیگری است. اما اگر کنار زدن ولایت فقیه و ایجاد جمهوری سوسیال دموکراتیک سکولار را "در ایران و به نیروی ایرانیان" می خواهند، جناب نویسنده(!) باید بدانند که این عینیتی را که می خواهند تغییر دهند (یعنی واقعیت ایران را) ، چه خصوصیات و ویژگی هایی دارد، چه نقاط ضعفی دارد، چه بر سرش آمده، چه دشمنانی دارد و چه دوستانی و بزرگترین دشمنانش چه ها که با آن نکرده اند؟ نویسنده محترم در این ارتباط مقداری هم واژه بافی علمی کرده اند که البته بسا بسیار بیشتر از حد فهم اند و از دست من بر نمی آید که پاهای زیبایشان را به نمایش بگذارم.
ایشان در جای دیگری گفته است: "به نظرم (نظر محترم جناب فرزاد) نگرش "محصور ماندن" به تاریخ ایران و مختصات تاریخی آن، و مبنا گرفتن جغرافیا در سیاست و نگرش، "ناسیونالیسم" است که یک ستون هویتی ناسیونالیسم چپ ایرانی- از جمله رگه ی سکولار و دمکراسی خواه و حقوق بشری و سرنگونی طلب آن- هم هست."
نخست این که من از ناسیونالیسم حرفی نزده ام و مقصود از مردم یا ملت هم مجموعهی آحاد ایرانیان اند که از نظر من باید دارای حقوق شهروندی و دموکراتیک مطلقا برابر باشند. اگر ایشان در پس ذهن عالیقدرشان به تجزیه می اندیشند، باید بگویم که مخالف سرسخت تجزیهی ایران هستم و جدایی را به زیان فرد فرد و همهی ایرانیان از جمله مردم جداشونده و نیز به زیان آزادی طبقهی کارگر حتی جهانی می دانم. "راسیست" هم ارزانی خودشان باد. ثانیاّ نویسنده ی البته محترم میل دارند کمونیسم رویایی خویش را در کجای دنیا و در کدام کهکشان ایجاد کنند؟ ایشان در واقع چیزی را می خواهند تغییر انقلابی دهند که نمی دانند چیست و کجاست و چه مختصاتی دارد، گویی که در خیالات ماوراء مارکسیستی خویش مثلا پشه ای را بخواهند به پهباد یا جامعه ی موشها را در طرفه العینی به مردمان آرمانشهر کمونیستی خویش بدل نمایند! ایشان تخیلات دور از فکتهای واقعی مقاله را به فاکتهای خیالی خویش تبدیل کرده و در راه خیالبافی سیری دردناک کرده اند. بدون شک در اندیشهی نوعی رستاخیز جهانی و همهنگام برای ایجاد کمونیسمی جهانی اند؟ اگر چنین است پیشنهاد می کنم، همچنان به آموختن مارکسیسم و مخصوصا امپریالیسم نوین مبادرت ورزند (بیچاره مارکس!)
نکته های باشکوه در نوشته ایشان بسیار زیادست که مایهی عبرت خواهد شد. نویسنده بیهوده رنج خواندن اباطیل بنده را بر خود هموار نکنند. به دردشان نمی خورد!
|