۱۷ کیلومتر از دشت کویر تا توچال - مهین میلانی

نظرات دیگران
  
    از : مهین میلانی

عنوان : تهران فقط خاطره نیست، امید که آخر خط ارتجاع در تهران به رقص آید
جناب آقای بهمن پارسا،
نمی دانم شما به یونیورس اعتقاد دارید یا نه، که طبعا کاملا متفاوت است با دیدگاه مذهبی چرا که من هیچگاه به دلایل تربیت خانوادگی دربندش نبوده ام.
نوعی از حرکت امواج یونیورس مثل اینست که بگوئیم " دل به دل راه دارد"
من دیروز، قبل از اینکه اظهار نظر شما را بر مطلبم بخوانم، خواستم یادداشتی بر ترجمه ی "درگاه قانون " شما از کافکا بنویسم. اما فرصت نشد. در اولین فرصت خواهم نوشت.

اما در مورد یادداشت شما
بسیار ممنونم. مادر بزرگ من در خیابان انتظام امیریه سکونت داشت. و من همواره خانه زاد آنجا بودم. و حتی یک بار به حمام خزینه ی آنجا نیز رفته ام. جزئیاتی که شما از خیابان های اطراف دبیرستانتان، اقبال آشتیانی" می دهید، و توضیحات مربوط به اطراف پل امیر بهادر، مرا می نشاند بر روی سنگفرش آن خیابان ها. مو بر تنم راست می شود.
تهران شهر من باقی خواهد ماند تاابد. اگرچه در سنین نوجوانی در پاریس به سر برده ام و پاریس نیز وطن من است و هم نیویورک را بسیار دوست دارم که بافت شهر و شلوغی اش مرا به تهران می برد.

آنقدر تهران در من وجود دارد که نام یکی از کتاب هایم را گذاشته ام " تهران کوه کمر شکن"، مطلبی نوشته ام در باره ی مستند آقای باقری از خیابان قوام السلطنه، در حال حاضر مشغول نوشت مطلبی در باره ی کتاب "بچه های اعماق " دکتر مسعود نقره کار هستم که تمام آن در باره ی جنوب شهر تهران است.

واقعا متشکرم از یادداشت شما
اگر دوست دارید ایمیل خود را به من بدهید
از طریق:
vancouverbidar@gmail.com
در عین حال اگر دوست داشتید می توانید در صفحات زیر با کارهای من بیشتر آشنا شوید:

VANCOUVER BIDAR ونکوور بیدار
http://vancouverbidar.blogspot.ca/

MAHIN MILANI مهین میلانی
http://milanimahin.blogspot.ca/

SAVAR AB
https://www.facebook.com/savar.ab.۵
۷۰۵۲۱ - تاریخ انتشار : ۱۷ مهر ۱٣۹۴       

    از : بهمن پارسا

عنوان : یاد باد آن روزگاران یاد باد!
سرکار خانم میلانی، دست مریزاد، من با نوشته ی شما به سفر رفتم! به دبیرستانی که از آن فارغ التحصیل شدم!!! و آندیگری که در نیمه ی سال تحصیلی پرونده ام را زد زیر بغلم و گفت ، هری ،شما به درد این دبیرستان نمیخوری. هردو هم امیریه ، اقبال آشتیانی نبش پل امیر بهادر و شاه عباس کبیر در قلب امیریه. دست شما درد نکند، "دل ِ تنهایی ِ مان تازه شد*". ولی دریغ است دو نکته را نگویم. یکم "لابیرنت" در ضلع شمالی بلوار الیزابت در خد فاصل خیابانهای سهیل و میکده قرار داشت ، با آن ورودی گورخری اش، که یعنی لابیرنت!پس در خیابان ولیعهد نبود، که عهدش را به عصر مبدّل کردند، خر همان خراست با پالانی دیگر! دوّم اینکه در خیابان امیریه وقتی از شمال به جنوب در حرکت هستیم و ازخیابان فرهنگ که بگذریم اولین تقاطع عمده ، پل امیر بهادر است که اگر به غرب برویم خیابان شیر خورشید است که میرسد به میدان قزوین، و سینما داریوش درست درضلع شمالی همین خیابان بود، نبش ولیعهد. و اگر به سمت شرق میرفتیم ، یعنی دست چپ، پل امیر بهادر بود که در نبش آن "بنگاه ظروف کرایه ی ابوالصدق" قرار داشت، و دبیرستان اقبال آشتیانی هم در جنب آن ودر خیابان ولیعهد بود. و اگر همین مسیر را به سمت جنوب ادامه بدهیم میرسیم به چهارراه "معزّالّسلطان" که درست در نبش این چهار راه "سینما فلور "واقع بود. خیابان سمت غربی حاج عبدالصمد و مهدی موش، و خیابان شرقی میرفت تا برسد به میدان شاهپور، چلوکبابی رفتاری و ...
بگذریم ، که گذشتیم و گذشت، که موقعی در جایی گفته ام، درپشت سر هر آنچه به جا مانده ، حسرت است/ دل را به آنچه میرسد از راه بسته ام. شادمانی شما را خواهانم، برنا قلم وبی نیاز باشید.
*به وام از سهراب سپهری.
۷۰۴۹۷ - تاریخ انتشار : ۱۶ مهر ۱٣۹۴