در نیامدن مدرنیته


مجتبی بیات


• تا زمانی که به حقوق و آزادی های اساسی مردم از ناحیه ایشان و حاکمان، ارزش، احترام و اهتمامی ورزیده نشود؛ نمی توان مدعی شد که به همراه مدرنیزاسیون، مدرنیته نیز آمده است ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۹ آذر ۱٣٨۵ -  ٣۰ نوامبر ۲۰۰۶


اهتمام و احترام به آزادی و حقوق فردی انسانها، گوهر مدرنیته است و فردگرایی اخلاقی عنصر اساسی و انسجام بخش دنیای مدرن. به نظر می رسد؛ مغفول افتادن این چند از   جمیع وجوه زندگی ایرانیان، عامل مدرن نشدنمان می باشد. روشن است که در بزنگاهی از تاریخ به فکر درمان عقب ماندگی خویش افتاده ایم. چاره کار را در مدرنیزاسیون یافته ایم و پذیرش و آموزش دستاوردهای فنی مدرنیته را در اولویت برنامه های خویش قرار داده ایم. در این میان نقطه ضعف ما عدم توجه به زمینه های فکر فن مدرن بوده است. شاهان قاجار و نزدیکان دربار جزء اولین طالبان مدرنیته بوده اند. مراد آنها از مدرن شدن ایجاد زمینه های جدید جهت پایداری قدرت و گستردن نفوذ اقتدارشان بوده است. ناصرالدین شاه قاجار «می خواست آن گوشه هایی از تجدد را که به نفع مالی و سیاسی شخص پادشاه است را به ایران بیاورد و سویه های خطرناک آن (چون دمکراسی و قانون) را یا از بیخ براندازد یا خنثی کند.» (میلانی، ۱٣٨۰: ۱٣٣) اصرار بر نظم مذهبی زندگی از سوی فرهنگ زندگی عامه مردم، در عین دل دادگی روشنفکران به زیبایی های تجدد، اخته کننده مدرنیته از جوهر خویش بوده است. دوگانگی بین فرهنگ سنتی و دستاوردهای ذهنی قوام بخش مدرنیته، گریبان گیر روشنفکران می باشد. هنوز هم بعد از گذشت بیش از یک صد و پنجاه سال از نخستین آشنایی های ما با مظاهر مدرنیته، تلاش اصلی روشنفکر ایرانی باید معطوف به حل تضاد بین سنت ایرانی و مدرنیته غربی باشد. در میان تلاش شماری از اسلامگرایان و روشنفکران چپ گرا، معطوف به بومی کردن مدرنیته و دستاوردهای فنی آن، بدون توجه به گوهر بنیادین آن بوده است. «آنها به طور کلی جنبه های علمی و تکنیکی غرب را از جنبه فلسفی و زیبایی شناختی و گفتمان فرهنگی آن جدا می کردند و در پی کسب علم و فن غرب بدون توجه به دیگر جنبه های فلسفی، ادبی و فکری آن بوده اند.» (حیدریان، ۱٣٨۴) بخش بزرگی از گفتمان فرهنگی مدرنیته مربوط به زمینه های اجتماعی به وجود آورنده فرد گرایی اخلاقی(گیدنز:۱٣۶٣، ۱۴) بوده است. در واقع به هنگام گذار جامعه غربی از سنت به مدرنیته، فضای اجتماعی و انباشت فرهنگی و تاریخی آن سرزمین با مشخص کردن فردگرایی اخلاقی به عنوان عامل انسجام دنیای جدید، جامعه را از خطر فروپاشی رهانیده و انتظام اخلاقی نوینی را در روابط اجتماعی حکم فرما کرده است. این در حالی است که امکان وقوع این دگرگیسی در فرهنگ و تاریخ ایران، وجود نداشته است. «مدرنیته به معنای مجموع دگرگشتهای اجتماعی و انقلابهای بزرگ فکری و دستاوردهای عظیم علمی که در غرب اتفاق افتاد در جامعه ای دیگر تکرار پذیر نیست.» (آشوری، ۱٣٨۴) امکان مدرنیته ی بدون مغز و گوهر به مثابه تصور چهار پایه ی بی پایه است. آنچه را که از یک صد و پنجاه سال پیش خواسته ایم تکنولوژی و صنعت بوده است. اگر هم آزادی و حقوق اساسی و قانون و دموکراسی خواسته ایم در رسیدن به آنها ناکام مانده ایم. پس آنچنان که برخی از روشنفکران و متفکران اجتماعی از امکان «مدرنیته ایرانی» سخن می گویند، نمی توانیم مدرنیته ایرانی داشته باشیم. توجه به حقوق و آزادی های اساسی و فردگرایی اخلاقی، در هیچ کجای شمارش ایشان از ویژگیهای مدرنیته ایرانی دیده نمی شود. (آزاد ارمکی، ۱٣٨۰: ٨۰الی ٨۵) اراده به مدرن شدن بدون پذیرش شالوده های شکل دهنده مدرنیزاسیون، به خدمت گرفتن فن و تکنولوژی در ساختار حکومت استبدادی است. پیامد این مسئله عدم تعادل بین بخشهای مختلف اجتماع و سیاست می باشد. نگاه حاکمان به مدرنیته در واقع نگاه به به مدرنیزاسیون بوده است. در ظاهر امر، مستبد خواهیِ پاره ای از روشنفکران پس از مشروطه، با هدف متجدد کردن ایران توسط دیکتاتور صالح می باشد. تجددی که توسط شاهِِ مقبولِ این روشنفکران آورده می شود، مدرنیته ای عقیم از کار در می آید. اختناق سیاسی ـ اجتماعی و تلاش رضا شاه برای تغییر اجباری البسه و «یورش سازمان یافته مذهبی علیه ترقی» از شاخصه های سیاست مدرنیزاسیون پهلوی اول می باشد، که کاتوزیان آن را «استبداد شبه مدرنیست ایرانی» می نامد.(همایون کاتوزیان، ۱٣٨۲: ۱۶٨ الی ۱۷۴). چنانکه وقوع انقلاب اسلامی را نیز می توان نتیجه نوسازی اقتصادی ـ سیاسی در یک ساخت استبدادی دانست. به زبان آبراهامیان «در سال ۱٣۵۶، شکاف میان نظام اقتصادی ـ اجتماعی توسعه یافته و نظام سیاسی توسعه نیافته آنچنان عریض بود که تنها یک بحران اقتصادی می توانست کل رژیم را متلاشی سازد. پس انقلاب نه به دلیل توسعه بیش از حد و نه توسعه نیافتگی، بلکه به سبب توسعه ناهمگون روی داد.» (آبراهامیان، ۱٣٨۱: ۵۲۴) اگر انقلاب مشروطه محصول اولین برخوردها و شیفتگی رجال ایرانی نسبت به دستاوردهای تکنیکی غرب بود، انقلاب اسلامی واکنشی بود به مدرنیته ناقص ایرانی. پهلوی پدر و پسر با وارد کردن مدرنیزاسیون و تکنولوژی، بدون توجه به هسته آن زمینه رخداد بحران های سیاسی و اجتماعی را فراهم ساختند، که نتیجه ای به غیر از انقلاب اسلامی در بر نداشت.
تا زمانی که به حقوق و آزادی های اساسی مردم از ناحیه ایشان و حاکمان، ارزش، احترام و اهتمامی ورزیده نشود؛ نمی توان مدعی شد که به همراه مدرنیزاسیون، مدرنیته نیز آمده است. آنچه که پاره ای از متفکران اجتماعی و روشنفکران «مدرنیته ایرانی» می نامند، در بهترین حالت شبه مدرنیته ای بیش نمی باشد. نه در ایران و نه در هیچ کشور دیگری که فن و تکنولوژی مدرن در بالاترین سطح آن وارد شده است، مادامی که گوهر مدرنیته و لوازم اجتماعی، سیاسی و فرهنگی آن نهادینه نشده است؛ نمی توان صحبت از مدرنیته کامل به میان آورد. نگارنده معتقد است؛ پدیده ای که ایرانیان در پی دهه ها تلاش برای متجدد شدن خلق کرده اند، ذیل عنوان شبه مدرنیته ایرانی قابل بحث و تبیین می باشد. ورود مدرنیته به ایران بدون توجه به عنصر اصلی آن یعنی حقوق وآزادی های فردی ایران را صاحب شبه مدرنیته ایرانی کرده است.این امر حاصل فرهنگ متصلب سنتی ایرانی بوده که خود زمینه ساز ظهور دولتهای خودکامه ای بوده است که هیچ اهتمامی به حقوق وآزادی های افراد روا نمی داشته اند. در شبه مدرنیته ایرانی به دلیل گزینش گری مدرنیزاسیون بدون توجه به گوهر بنیادین مدرنیته توسط عاملان و حاملان مدرنیته؛ به همراه تضعیف پیوندهای موجد همبستگی مکانیکی در جامعه سنتی ایران انسجام ارگانیکی مختص جامعه مدرن به وجود نیامده است. علت این امر عدم توجه به حقوق فردی در فرهنگ اقتصادی، اجتماعی و سیاسی ایرانیان بوده است. عامل شکل گیری انسجام ارگانیکی فردگرایی اخلاقی می باشد که پایه فلسفی خویش را بر مبنای آرمانهای انقلاب ۱۷٨۹ فرانسه قرار داده است. غیبت فردگرایی اخلاقی از شبه مدرنیته ایرانی نتیجه نبود پیشینه فرهنگی لازم برای توجه به حقوق فردی افراد می باشد.
 
 
منابع:
۱ ) یرواند آبراهامیان/ ایران بین دو انقلاب/ ترجمه: احمد گل محمدی و محمد ابراهیم فتاحی/ نی/ تهران ۱٣٨۱ .
۲ ) داریوش آشوری/ ما دنبال مدرنیزاسیون هستیم نه مدرنیته/ سایت فارسی بی بی سی/ فروردین ۱٣٨۴/ www.bbc.net.uk
٣ ) تقی آزاد ارمکی/ مدرنیته ایرانی/ اجتماع/ تهران ۱٣٨۰ .
۴ ) محسن حیدریان/ بازخوانی ایده آزادی در ایران/ سایت ایران امروز/ شهریور ۱٣٨۴/ iran-emrooz.net
۵ ) آنتونی گیدنز/ دورکیم/ ترجمه: یوسف اباذری/ شرکت سهامی انتشار/ تهران ۱٣۶٣
۶ ) عباس میلانی/ تجدد و تجدد ستیزی در ایران/ اختران/ تهران ۱٣٨۰ .
۷ ) محمد علی همایون کاتوزیان/ اقتصاد سیاسی ایران/ ترجمه: محمد رضا نفیسی و کامبیز عزیزی/ مرکز/ تهران ۱٣٨۲