سخنی با کارگران مبارز! (پیرامون مرگ یک فعال کارگری) - ع. شفق
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
شنبه
۱٨ مهر ۱٣۹۴ -
۱۰ اکتبر ۲۰۱۵
e.shafagh@yahoo.com
اعلام مرگ ناگهانی شاهرخ زمانی، فعال کارگری ای که از سال ۱٣۹۰ به دلیل فعالیت در جهت ایجاد سندیکا در سیاهچالهای جمهوری اسلامی در چنگال مزدوران حکومت به سر می بُرد، موجی از خشم و تنفر در افکار عمومی را دامن زد و چهره سیاه دیکتاتوری حاکم را هر چه بیشتر افشا نموده و در معرض قضاوت انسانهای آزادیخواه و با وجدان گذارد. اما در این میان موضوعی توجه هر انسان متفکری را به خود مشغول ساخته و سئوالات گوناگونی را به وجود آورد و آن واکنشها و تبلیغات بسیار گستردهی نیروهای گوناگون و مدافع منافع طبقاتی مختلف در مورد شخص شاهرخ زمانی و مرگ غیر مترقبه وی می باشد.
واقعیت این است که نیروهای گوناگون با تفکرات و گرایشات حتی متضاد با یکدیگر در رابطه با شاهرخ زمانی وارد میدان شدند. مثلاً نه تنها بسیاری از نیروهائی که خود را کمونیست می خوانند بلکه طیفی از نیروهای اصلاح طلب رژیم که در واقع خود بخشی از طبقهی استثمارگر حاکم بوده و عملاً و علناً ضد کارگر و ضد کمونیست می باشند نیز به دفاع از شاهرخ زمانی برخاسته اند. در ایران خانوادهی مهدی کروبی به مثابه سخنگویان رسمی کروبی، کسی که خود یکی از گردانندگان و سردمداران رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی و یکی از دشمنان قسم خورده کارگران بوده و می باشد مرگ شاهرخ زمانی را "تسلیت" گفته و از آن به عنوان "ضایعه ای دردناک" برای "جامعه کارگری" ایران یاد کرده و ابراز "تاثر و تاًلم" کردند (سحام نیوز- ۲۴ شهریور ۱٣۹۴).
این واقعیتی آشکار و تاریخی ست که کروبی، رییس بنیاد شهید، رییس دو دوره مجلس ارتجاع، دوست صمیمی لاجوردی جلاد و ...، مهره ای است که برای حفظ "میراث خمینی" مجبور به پوشیدن لباس اصلاح طلبی و تبلیغ اعتدال شد و همین امر او را گرفتار "حصر" خانگی از سوی همکاران خود کرده است. او یکی از مدافعین سینه چاک جلادان شکنجه گر این رژیم در دهه ۶۰ می باشد که دستانش تا مرفق به خون کمونیست ها و مبارزین و فعالین کارگری آلوده است. این شخص (مهدی کروبی) که حال خود نقاب طرفداری ازقربانیان طبقه کارگر و ... را بر چهره زده کسی ست که در دهه ۶۰ بسیاری از هواداران کارگران و زحمتکشان یعنی بسیاری از جوانه های نوشکفته خلق، نوجوانان دختر و پسری را که در راه آزادی و دفاع از حقوق زحمتکشان جامعه به میدان آمده بودند را در همان زیر زمین "بنیاد شهید" بدون هیچ احساس "تاًلم و تاثر"ی تحت بازجویی و شکنجه قرار داده و به قتل رسانده است. همچنین کروبی رییس دو دوره مجلس ضد خلقی ای ست که جنایتکارانه ترین لوایح و قوانین سرکوبگرانه و ضد کارگری را تصویب کرده تا هیئت دولت به زور قهر و سرکوب بر میلیون ها تن از کارگران رنجبر و توده های زحمتکش تحمیل نماید. در یک جمله مهدی کروبی یکی از سمبل های تبهکار نظام دیکتاتور و کارگر ستیز حاکم است که یاد آوری جنایات غیر قابل توصیفش هنوز قلب بسیاری از توده های دردمند جامعه تحت سلطه ما را آکنده از درد می کند. اما در شرایطی که چهره او برای تمام وجدانهای بیدار که قلبشان با آمال کارگران و برای همه ستمدیدگان می تپد شناخته شده است، پیام تسلیت نامبرده و خط اهریمنی ابراز "تاًلم و تاثر" و "همدردی" با شاهرخ زمانی و کارگران از سوی کمپ وی، به طور وسیعی در میان "اصلاح طلبان"، در سایت های عوامفریب مبلغ اصلاح طلبی نظیر "کلمه" و ... منعکس شد و به اشکال مختلف پژواک گردید.
حشمت الله طبرزدی، "دبیرکل جبهه دمکراتیک ایران" نیز که از نیروهای شناخته شده خواهان "اصلاحات" در جمهوری اسلامی می باشد در ارتباط با مرگ شاهرخ زمانی به میدان آمده و ضمن "تسلیت" به جامعه ی جهانی کارگری و دوستان شاهرخ در تشکل های کارگری در ایران از "جوانان" ایران می خواهد که "با اندیشه و عمل شاهرخ زمانی که به "ایدئولوژی" "مارکسیسم - لنینیسم بشدت وفادار" بود ولی در برخورد های انسانی و اجتماعی، "به هیچ وجه گرایش های عقیدتی خود را دخالت نمی داد" آشنا شوند و ارزش این "سرمایه اجتماعی" "سازش ناپذیر و از جان گذشته" که مدافع تشکیل "کنفدراسیون" صنفی کارگران بود را "بیش از پیش" قدر بدانند. (۱) بالاخره سازمان هایی نظیر "عفو بین الملل" که برغم تمام ادعاهای "حقوق بشری" و "غیر سیاسی" شان، منابع تامین بودجه و افسار تعیین سیاستهایشان نهایتا در دست بزرگترین قدرت های سرمایه داری و کارگر ستیز است نیز در این مورد "سکوت" همیشگی خود را شکسته و با صدور اطلاعیه هایی در دفاع از شاهرخ زمانی و درخواست "تحقیق" در مورد مرگ او بر آتش تبلیغات کارزار جاری دمیدند.
از طرف دیگر برخی از نیروهائی که خود را به عنوان مدافعین حقوق صنفی کارگران شناسانده و تحت نام هائی در دفاع از این یا آن سندیکا و اتحادیه فعالیت می کنند و نیز دستجات متنوعی در خارج از کشور مدعی اعتقاد به کمونیسم و نقش تاریخی طبقه کارگر به اشکال گوناگون و از جمله با برگزاری تظاهرات و مراسم و یا از طریق اینترنت سعی کردند شاهرخ زمانی را به گونه ای که مواضع و موقعیتشان ایجاب می کند به دیگران بشناسانند و به نفع آن تبلیغ کنند و شاهدیم که در این تبلیغات عمدتاً از شاهرخ زمانی به عنوان "کمونیست" و دشمن نظام سرمایه داری و ... نام برده می شود! بخشی از این نیروها نظراتی را به شاهرخ زمانی نسبت می دهند که حتی جرات ابراز آنها در بیرون و در سطح جامعه، زیر سیطره دیکتاتوری حاکم وجود ندارد، چرا که قبل از این که کسی متوجه موضوع شود جنایتکاران جمهوری اسلامی به سراغ او رفته و خونش را بر زمین می ریزند. با اینحال این دسته مدعی اند که به رغم این واقعیت چنان نظراتی ۴ سال مداوم به طور مرتب ظاهرا توسط شاهرخ زمانی در داخل زندان نوشته شده و توسط واسطه و یا واسطه هایی در بیرون پخش شدند. بر این اساس این دسته، شاهرخ زمانی را کارگر کمونیستی معرفی می کنند که از داخل زندان نوشته هایی بیرون داده که در آنها از جمله کل رژیم جمهوری اسلامی را یک رژیم "دیکتاتوری" و "فاشیستی مذهبی" خوانده و راه چاره "کارگران" را "تشکل سراسری" و از آن مهمتر ایجاد "حزب مخفی" لنینی برای "انقلاب اجتماعی" و براندازی کل نظام دانسته است.
مجموعه این واقعیات هر انسان مبارز و آگاه را به تفکر وا می دارد که موضوع بر سر چیست؟ چه اتفاقی در حال افتادن است و این کدام منافع زمینی و کدام عوامل و شرایط است که از یک طرف دشمنان قسم خورده کارگران نظیر اصلاح طلبان را وادار به "اشک تمساح" ریختن در رثای مرگ یک فعال کارگری کرده و از طرف دیگر طیف گسترده ای از نیروهای مخالف رژیم یا مدعی دفاع از حقوق کارگران در مقابل سرمایه داران و رژیم را به برپائی کمپین گسترده ای برای تبلیغ "خط" و "پرچم" و "راه" شاهرخ زمانی، کشانده است؟ برای پاسخ به این سئوالات بخشاً باید فهمید که در ورای کارزاری که در "رثای" این فعال کارگری به راه افتاده در واقع کدام نیروهای سیاسی قرار گرفته اند و از این کمپین چه اهدافی دنبال می گردد. مهمتر از این باید فهمید که این "خط"، "راه" و "پرچم" که به عنوان نسخه ای برای طبقه کارگر ایران و کارگران مبارز و نیروهای مدافع طبقه کارگر، در شرایط تداوم و اوج یابی مبارزات کارگران در ایران، تبلیغ می گردد دارای چه محتوائی است؟ یکی از راه های پاسخ به این مسایل رجوع به نوشته جات متعددی است که نگارش آنها در زندان به شاهرخ زمانی نسبت داده شده است. اما قبل از پرداختن به این امر لازم است برخی واقعیات اتفاق افتاده و مورد قبول عموم در مساله مرگ شاهرخ زمانی را یادآوری کنیم.
همه می دانند که بدنبال سرکوب وحشیانه جنبش توده ای سال ٨٨ موجی از یک تعرض سرکوبگرانه به کارگران جان به لب رسیده ایران آغاز شد. در آن مقطع به دلیل هراس طبقه حاکم نسبت به تداوم مبارزات کارگری و خطر گسترش اعتراضات رادیکال ضد رژیمی بسیاری از کارگران مبارز با دلایل واهی دوباره تحت اذیت و آزار و پیگرد بیشتر قرار گرفته و در این میان شماری از فعالین کارگری سابقه دار نیز دستگیر شده و به زندان افتادند. در چارچوب این تعرض جمهوری اسلامی به طبقه کارگر، شاهرخ زمانی به عنوان یک فعال کارگری که در راه تحقق مطالبات بر حق کارگران کوشش می کرد نیز در خرداد سال ۱٣۹۰دستگیر شد و سرانجام به جرم "تلاش برای تشکیل سندیکا" از سوی بیدادگاه های جمهوری اسلامی به ۱۱ سال زندان محکوم گشت.
از سال ۱٣۹۰ تا زمان مرگ شاهرخ زمانی، یعنی در طول حدوداً چهار سالی که از زندانی شدن وی و نقل و انتقالات متعددش در بین زندان های مختلف کشور می گذشت، ما شاهد نشر مقادیر بسیار زیادی از "نامه" ها و "مصاحبه ها" و نوشته جات مختلف در بیرون از زندان و بویژه در خارج کشور بوده ایم که با امضای این کارگر محبوس و در چنگال زندانبانان جمهوری اسلامی منتشر گشته اند. مطالب یاد شده در این سالها به طور سیستماتیک عمدتا در فضای مجازی پخش شده و مورد تبلیغ قرار می گرفتند. نگاهی گذرا به این مطالب بیانگر مواضع آشکارا متقاوت در آنهاست. در بخشی از نوشته ها شاهرخ زمانی را در جرگه اصلاح طلبان می یابیم چرا که مواضع رفرمیستی و اصلاح طلبانه در آنها غیر قابل کتمان است. در حالی که در بخشی دیگر از نوشته ها چنان سخنان رادیکالی مطرح شده اند که برای هر انسان مبارز و آگاه به شرایط جامعه تحت سلطه ایران سئوالات و مسایلی را به وجود می آورند. آیا یک انسان می تواند در آن واحد هم اصلاح طلب باشد و هم خود را یک مبارز رادیکال ضد سرمایه داری و ضد رژیم جمهوری اسلامی جلوه دهد؟ و یا باید در تعلق همه آن نوشته ها به شاهرخ زمانی تردید کرد. اما در این صورت هم این ابهام به وجود می آید که بالاخره نام شاهرخ زمانی معرف کدام "راه" و "پرچم" است؟ و طیف های طبقاتی مختلف با ظاهراً دفاع از شاهرخ زمانی چه هدفی را تعقیب می کنند؟
در رابطه با خط آشکار "اصلاح طلبی" در نوشته هائی که امضای شاهرخ زمانی در پای آن قرار دارد کسانی که در طول سالهای اخیر سیل نامه ها و نوشته جات منتسب به شاهرخ زمانی را البته از کانال ناشران مشخصی تعقیب کرده اند به خوبی می دانند که در این نامه ها ایده های "اصلاح طلبانه" و رفرمیستی به خصوص در نامه هائی خطاب به "عالی جنابان" گرداننده "مراجع حقوق بشری" و منجمله به احمد شهید، گزارشگر ویژه سازمان ملل متحد در امور ایران، و ناوی پیلای، رئیس وقت شورای حقوق بشر سازمان ملل متحد که با هر ادعائی که دارند نهایتا همگی خواهان حفظ نظام حاکم علیه توده ها بوده و می باشند، تجلی یافته اند. تبلیغ فریبکارانه شعار "مخالفت با اعدام" که امروز در نزد بسیاری به اسم رمز حفظ نظام سرمایه داری، نفی مبارزه طبقاتی و بخشش جنایتکاران و سرکوبگران کارگران و زحمتکشان و دیگر توده های رنجدیده ایران تبدیل شده و در تقسیم کار اعلام نشده بین طبقه حاکم و "مخالفین" درونی اش بخشاً از طرف اصلاح طلبانی نظیر طبرزدی ها مورد تبلیغ قرار می گیرد، یکی دیگر از پیام های منتسب به شاهرخ زمانی است. "خواهش" کمک از تشکلهای کارگری ایران و جهان برای جلب تلاش " مراکز سازماندهی مشترک جهانی و منطقه ای، مخصوصا در ترکیه، کشورهای عربی، پاکستان، افغانستان و ایران، برای همکاری و هدایت به اصطلاح با برنامه و سازمان یافته ایجاد تشکل های پایدار و پیشرو و آگاهانه مبارزه طبقاتی"، از زمره ایده های سازشکارانه و راست دیگری ست که در این نامه ها منعکس شده اند.
در شرایطی که در نامه به سازمان عفو بین الملل با امضای شاهرخ زمانی با استناد به حرف های رییس زندان تاکید شده است که "زندانیان سیاسی دائماً تحت مسئولیت وزارت اطلاعات هستند" اما مشاهده می کنیم که در گروه دیگری از نوشته جات منتسب به شاهرخ زمانی به طور سیستماتیک در تحلیل و اشاره به نظام جمهوری اسلامی از عباراتی نظیر "دیکتاتوری فاشیستی"، "دشمن"، "رژیم فاشیستی - مذهبی"، رژیمی که "از بدو پیدایش با اعدام و جنگ عجین شده است"، "فاشیسم خونخوار اسلامی"، "نظام پلیسی"، "حکومت فاشیستی"، و "رژیم ولایت مطلقه" ای که "با هدایت سازمان سیا" در "کشتار دهه ۶۰ ، ده ها هزار نفر از بهترین کادرهای انقلابی" را "قتل عام" کرد، استفاده شده و نویسنده مطالب تاکید می کند که این رژیم "وظیفه طبقاتی" اش "برای حفظ منافع طبقاتی خود" را از طریق "سرکوب سیستماتیک و عریان" انجام می دهد. چنین مطالبی گوئی که شاهرخ زمانی در چنگال زندانبانان تبهکار و تحت "مسئولیت" "سربازان گمنام امام زمان" محبوس نبود و یا گویا او در زندان از آزادی نامحدودی نه تنها در بیان نظرات خود و مکتوب کردن آنها بلکه مهمتر از آن پخش و انتشار نظراتش در بیرون از زندان از کانال های متفاوت و بویژه از کانال های مجازی برخوردار بود، در یک دوران ۴ ساله تا زمان مرگ شاهرخ زمانی به نام وی گویا از زندان به بیرون راه می یافتند. به خصوص با پیام "هیچ راه نجاتی جز انقلاب وجود ندارد" (گرامی باد ۱۶ آذر روز دانشجو- زندان گوهر دشت کرج ۱٣ آذر ۱٣۹۲) به صورت نامه، مقاله و مصاحبه دائماً به کارگران رهنمود های به اصطلاح مبارزاتی و تشکیلاتی علیه رژیم جمهوری اسلامی داده می شد و همه اینها در فضای مجازی علناً پخش و تبلیغ می شدند.
با مطالعه نوشته جات فوق الذکر که البته تنها نمونه هائی از آن گونه نوشته هاست، برای تمامی وجدان های بیدار و مبارزین غمخوار طبقه کارگر ایران و کوشندگان راه این طبقه که با شرایط کلی و اوضاعی که دیکتاتوری حاکم در برخورد به کمونیست های واقعی و مبارزین این طبقه و نیروهای آزادیخواه جامعه بوجود آورده آشنا هستند، پرسش مهمی بوجود می آید. پرسش مهم این است که چگونه چنین ادبیاتی در این فاصله طولانی امکان خروج و نشر سیستماتیک از سیاهچال های جمهوری اسلامی را یافته اند؟ آیا زندانبانان و وزارت اطلاعات جهنمی شان به رغم نشر علنی این نوشته جات در بیرون از زندان از چنین واقعیتی آگاه نبوده اند؟ بدون شک با توجه به شناخت مردم ما از ماهیت جمهوری اسلامی و وزارت اطلاعاتش به این سئوال بدون پا گذاردن به روی حقیقت پاسخ "نه" نمی توان داد. چرا که همه می دانند یکی از وظایف شناخته شده دستگاه "پلیسی" این حکومت "فاشیستی مذهبی"، خفه کردن و به بند کشیدن هر گونه صدای مخالف و آزادیخواهی ست، بماند به این که بخواهد پیام هایی نظیر آنچه از سیاهچال های رژیم با امضای "شاهرخ زمانی" صادر می شد را برای تشویق به "تشکل" و "کار مخفی" در جامعه تشنه آگاهی ما در ایران رواج دهد. بنابراین اگر وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی که "مسئول" دائمی زندانیان سیاسی ست اصولا خودش زودتر از همه از وجود چنین جریان سیستماتیک انتقال فکر و ایده ها و رهنمودهای رادیکال مبارزاتی از سوی زندانیان به بیرون آگاه بوده چرا هیچ احساس ضرورتی به جلوگیری از این جریان در طول ۴ سال از خود نشان نداده؟ و اگر آگاهانه اهمیت نداده چه منافع و قصدی از این کار داشته است؟ بویژه آنکه در طول این مدت گردانندگان این سازمان جهنمی بخوبی می دانستند که یک سرِ این تبادل فکری و رواج اندیشه به اپوزیسیون سرنگونی طلب و ضد نظام ( به قول حکومت "ضد انقلاب") در خارج کشور و نشریات و سایت های رسمی آنها وصل بوده است؟ آیا این فرض یعنی مجوز و اطلاع آگاهانه "سربازان گمنام امام زمان" از نگارش و انتقال این نوشته ها به بیرون در واکنش نیروهایی که فعالانه و به طور پیگیر برای رونق دادن به دکان حقیر خود به بازی در این بساط پرداخته اند کمترین تاثیری بجای گذارده و اگر نه، چرا؟
فرض دیگر این است که تمام این نوشته ها نه توسط شخص شاهرخ زمانی در زندان بلکه با قلم افراد و نیروها و نویسندگانی نوشته شده که در تمام این مدت با بی مسئولیتی تمام دست به فریبکاری زده و سعی کرده اند دکان سیاسی خود را با نشر ایده های خویش وبا امضای یک فعال کارگری در بند گرم نگاه دارند و یا با دخل و تصرف هائی در نوشته هائی از شاهرخ زمانی سعی در برآورده کردن مقصود خویش کرده اند. در چنین صورتی ماهیت عوامفریبانه و دشمن پسند کمپین "راه" و "خط" شاهرخ که همین نیروها هم اکنون با دستاویز قرار دادن مرگ وی شدیدا بدان مشغول می باشند نیز هر چه روشن تر قابل درک می گردد.
در مجموع، فقدان هر گونه شواهد مستقل و قوی در تعیین اعتبار نوشته جاتی که ظاهرا در طول حدود ۴ سال، نگارش همگی آنها به شاهرخ زمانی در زندان منتسب می گردند و با در نظر گرفتن محتوای متناقض بخشی از نوشته های منتسب به شاهرخ زمانی با محتوای بخشی دیگر از آن نوشته ها توجه هر انسان متفکری را در کمپین جاری راجع به مرگ شاهرخ زمانی به خود جلب می کند. بخصوص که ناشران "آثار" شاهرخ زمانی اینجا و آنجا از "ویرایشهای جزئی" در نوشته های او توسط خودشان نیز صحبت می کنند.
در اینجا نگاهی هر چند اجمالی به محتوای "راه" نجاتی که در ادبیات منتسب به شاهرخ زمانی در زندان تبلیغ می گردد می تواند از یک طرف تا حدودی نمایانگر ماهیت سیاسی کمپینی باشد که پس از مرگ شاهرخ به راه افتاد و از طرف دیگر ماهیت و اهداف نیروهائی را در این کمپین آشکار سازد که مرگ شاهرخ زمانی در زندان را به پرچمی برای نشان دادن "راه" تیدیل کردند.
تمامی کسانی که برای یافتن حقیقت در واقعیات خیره می شوند می دانند که در برخی از نامه ها و نوشته های منتسب به شاهرخ زمانی راهی که برای پیشبرد مبارزات طبقه کارگر در شرایط رژیم "فاشیستی مذهبی" و "نظام پلیسی" حاکم ارائه می شود، راه "تشکیل هیات های موسس سندیکاها"، "فدراسیون ها" و "حزب طبقه کارگر" می باشد. مطابق رهنمودهای منتسب به شاهرخ زمانی" باید فعالین و تشکل های موجود دست به دست بدهند و برای رسیدن به همبستگی طبقاتی و اعتصابات سراسری اقدام به تشکیل هیات های موسس سندیکا ها ، فدراسیون ها و حزب طبقه کارگر بکنند." (پیام شاهرخ زمانی از زندان گوهر دشت به کارگران بافق- زنده باد کارگران پیروز بافق- ۱۲ شهریور ۱٣۹٣ )
در اطلاعیه حشمت الله طبرزدی، اصلاح طلب حکومتی نیز شعار شاهرخ زمانی به این صورت تبلیغ شده: "شعارش این بود که می بایست همه ی فعالان مدنی در تشکل های صنفی به هم بپیوندند و تشکیل کنفدراسیون بدهند.تکیه کلام او این بود که ، بدون یک تشکل سیاسی فراگیر،تشکل های صنفی در رسیدن به خواسته های خود موفق نخواهند بود." (اطلاعیه حشمت الله طبرزدی)
البته چه در این رهنمود و چه در مقدمات مفصل توضیح دهنده آن کمترین سخنی از مساله اصلی یعنی چگونگی تشکیل هیات های موسس در چارچوب دیکتاتوری عریان "نظام پلیسی" و "دیکتاتوری فاشیستی" حاکم و امکان عملی شدن و تداوم چنین تشکل هایی نیست. البته تمام کسانی که با مسایل و تاریخ جنبش کمونیستی ایران آشنا هستند می دانند که این نظر بیانگر یک بیماری سنتی شناخته شده و آشکار در بین نیروهای راست در جامعه ما بوده است و هیچ چیز جدیدی در آن وجود ندارد. نیروهای راست اکنون در جریان کمپین جاری، یک بار دیگر با دستاویزی تازه یعنی شاهرخ زمانی و مرگ او در صدد دمیدن در پیکر فرتوت این ایده افتاده اند.
این "راه" ها و "پیام" ها چیزی جز کلی گویی های فاقد قدرت تغییر شرایط به کارگران ارائه نمی دهند؛ و در واقع این ایده ها تکرار باطل تلاشی عقیم برای پیشبرد اشکال به اصطلاح کار آرام سیاسی در مبارزات طبقه کارگر ما می باشند و قدمت آنها به دهه ها پیش باز می گردد. در نتیجه در این مورد نیز مدعیان کنونی کمپین شاهرخ زمانی چیز تازه ای ارائه نمی کنند. این ایده ها سالهاست که از سوی اپورتونیست ها در صفوف کارگران ایران تبلیغ شده است و در مقاطعی در تسهیل سرکوب و منحرف کردن جنبش کارگری توسط سرمایه داران حاکم با ایجاد ممانعت در مقابل کارگران آگاه و مبارز برای پیشبرد مبارزاتشان،نقش بازی کرده اند.
مطابق ایده های اشاعه داده شده توسط کمپین شاهرخ زمانی برای کارگران به جان آمده و سرکوب شده و در زیر تیغ جمهوری اسلامی "برقراری ارتباط" برای تشکل و نیل به "فدراسیون ها و اتحادیه" و فراتر از آن "تشکل سیاسی " امری "بسیار ساده" است. در زیر ضرب قهر عریان دیکتاتوری "فاشیستی" جمهوری اسلامی که کمترین حدی از تشکل و ارتباط را نپذیرفته و وحشیانه سرکوب می کند، کارگران ما دعوت می شوند تا با بقیه کارگران "ارتباط" ساده بر قرار کرده و "به مرور" این ارتباطات را به "ارتباطات سیستماتیک ارتقاء داد"ه تا بتوان "از این رهگذر به فدراسیون ها و اتحادیه ها و تشکل سیاسی دست یافت" (پیام شاهرخ زمانی از زندان گوهر دشت به کارگران بافق)
همانگونه که مشاهده می گردد این ایده ها به طور آشکار در صدد تشویق کارگران به تلاش برای سوق دادن مبارزاتشان به بیراهه کانالهای "مسالمت آمیز" و "قانونی" و "علنی" برای ایجاد تشکل های کارگری در چارچوب نظام حاکم هستند. نظامی که در طول حاکمیت خود قاطعانه اثبات کرده که حیات کمترین تشکل صنفی و سیاسی مستقل کارگران را بر نمی تابد و هر گونه تلاش جدی برای ایجاد آن را با بریدن زبان و پیگرد و دستگیری و شکنجه و زندان فعالین کارگری جواب می دهد. پیامی که خود کارگران مبارز ما نتایج آن را به روشنی در تجارب و تلاش های شان هنگام ساختن تشکل هایی نظیر "سندیکای شرکت واحد" و "نیشکر هفت تپه" و ... دیدند و با پوست و گوشت لمس کردند.
با در نظر گرفتن حقایق فوق می توان دید که "پرچم"، "راه" و خطی که امروز تحت نام شاهرخ زمانی و در کمپین مربوط به مرگ او در زندان به راه افتاده تنها تلاش مذبوحانه دیگری برای به عقب راندن جنبش کارگری ایران و کارگران مبارز به مسیر راه حل های سترونی ست که نزدیک به ۴۵ سال پیش در هنگام تولد جنبش مسلحانه و دستاوردهای تئوریک آن سترونی و بی آیندگی شان به اثبات رسید و نقد آنها توسط کمونیست های فدایی در عرصه نظر و در کوران عمل راهگشایی بزرگی در پیشرفت مبارزات طبقه کارگر ایجاد کرد.
آنهایی که زیر نام شاهرخ زمانی و با استناد به او از نظر خویش در صدد "خط" دادن به کارگران مبارز ایران هستند حداکثر کاری که می کنند برای جان دادن دوباره به نظرات راست و مورد علاقه بخشی از طبقه سرمایه دار حاکم در میان کارگران به جان آمده تلاش می کنند. این در شرایطی است که کارگران مبارز ما هر روز با اعتصاب و تجمعات اعتراضی شان برای کسب حقوق مشروعشان علیه جمهوری اسلامی دست به مبارزه می زنند و گرایش به راه حل های انقلابی و قهر آمیز در مقابل دیکتاتوری حاکم در میان آنها اوج می گیرد. این نیروها در لوای کمپین شاهرخ زمانی به واقع مشغول خاک پاشیدن به چشم طبقه کارگر و فریب و انحراف وی از مسیر مبارزه انقلابی برای رهایی خویش می باشند. این، بخشی از اهداف نیروهایی را تشکیل می دهد که در ورای کمپین شاهرخ زمانی و با ادعای ادامه "راه" و برداشتن "پرچم" او با سوء استفاده از نفرتی که به حق مرگ شاهرخ زمانی در زندان ایجاد کرده می کوشند به نام طبقه کارگر و در واقع علیه آن به باز تولید ایده هایی بپردازند که نفوذ آنها در میان کارگران انرژی مبارزاتی آنها را به هرز می برد. تاریخ و خون کارگران جانباخته ثابت کرده که این ایده های سترون گذشته، امروز با هر عنوان و روپوشی هم که ارائه شوند نه تنها کمترین دستاورد مثبتی برای جنبش در حال غلیان کارگری ایران ندارند بلکه تنها می توانند به عنوان سدی در مقابل آن قرار گیرند.
|