شعرانه درآمد!


مهدی فلاحتی


• کتاب ۲۵۰ صفحه یی که هادی خرسندی اسمش را شعرانه گذاشته (مثل رندانه) مقدمه یی دارد و موخره یی. در آغاز مقدمه آمده است: «هادی خرسندی خود را اهل یزد و مشهد و بعد کاشان و بیجار و در مجموع فرزند ایران و نوه دنیا می داند». و در پایان مقدمه (شرح حال) آمده است: «هادی خرسندی عشق به انسان را به عنوان جهانبینی و آرمان انتخاب کرده است ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۱٨ مهر ۱٣۹۴ -  ۱۰ اکتبر ۲۰۱۵


 ---------------
کتاب تازه ی هادی خرسندی درآمد؛ بعد از سه چهارسال که منتظرش بودم و هر وقت از او می پرسیدم «کتاب چه شد؟» می گفت «دارم روش کار می کنم». تولید انبوه به هادی خرسندی امکان نمی داد تا فرصتی باز کند برای تنظیم کتاب و نتیجه ی کار را به دست ناشر بدهد. سرانجام همین شهریور ماه، نشر باران در سوئد منتشرش کرد. و چه خوب در آمده. دست مسعود مافان (مدیر نشر باران) درد نکند. ما که همیشه از ناشران ایراد گرفته ایم و صد عیب بگفتیم؛ حالا هنرش را هم بگوییم شاید تشویق شود! در همین کتاب، انتشار جلدهای بعدی آثار هادی خرسندی وعده داده شده. امیدوارم تا بعدی ها در می آیند زنده باشیم.
کتاب ۲۵۰ صفحه یی که هادی خرسندی اسمش را شعرانه گذاشته (مثل رندانه) مقدمه یی دارد و موخره یی. در آغاز مقدمه آمده است: «هادی خرسندی خود را اهل یزد و مشهد و بعد کاشان و بیجار و در مجموع فرزند ایران و نوه دنیا می داند». و در پایان مقدمه (شرح حال) آمده است: «هادی خرسندی عشق به انسان را به عنوان جهانبینی و آرمان انتخاب کرده است و لحظه یی از این اندیشه غافل نیست. این شرح حال را هم خودش نوشته است!».
یعنی از ابتدا چند چیزِ روشن را روشن تر کرده: آرمانش انسان است؛ ایراندوست است و جهانوطن؛ و به حد خنده آوری صادق است وقتی که می گوید که این شرح حال را هم خودش نوشته است (در جهانی که دروغ حاکم است و حقه بازی و ترس ملاطِ رایج است، وقتی در همه حال صادق باشی و صداقتت را به رخ بکشی، خنده آور می شوی و گاه حتا مسخره ات می کنند).
موخره کتاب را دکتر اسماعیل نوری علا نوشته و دلائل قوی آورده که چرا درست می گفته سی چهل سال پیش که «هادی خرسندی در مسیر بزرگان ادبیات فارسی گام می زند». در پایان موخره آمده است: «اگر ما تبعیدیان در افشای چهره مخوف و مضحک این حکومت نقشی داشته ایم، سهم بزرگی از آن حتما به هادی خرسندی می رسد».
شعرهای هادی خرسندی در این کتاب را می شود چند دسته کرد:
۱- سروده های ژورنالیستی که تنها به رویداد روز وابسته اند. و بر چون منی که آثار هادی و عبید و ایرج را همعمر زبان و شعر و ادبیات فارسی می دانم، بلاتردید است که این آثار ژورنالیستی ماندگار نخواهد بود. اجزاء خبری که برپایه ی آن شعری سروده شده، با خود خبر از بین می روند. بعد از دوسه نسل دیگر نه کسی بوش و بلر را می شناسد و نه فلان تصمیم و سیاستشان را که پایه ی نوشتن این و آن سروده شده. خلاصه این که کاش شعرهای ژورنالیستی که خوشبختانه شمارشان کم است در کتاب نمی آمد.
۲- معمولا طنز شیرین، یا هزل می شود یا به هزل پهلو می زند. به همین سبب هم واژه ی کلیِ فکاهه را علما برگزیده اند تا اگر این حوزه ها در هم رفت، اشکال شرعی نداشته باشد. اما واقعیت اینست که هزل و هجو و طنز از یکدیگر متفاوتند و هر کدام هدف دیگر دارد. هجو اگرریشخند مسخره آمیز افراد است ( در نقطه ی مقابل مدح)، هزل مسخره کردن هر فرد و هر رویدادی ست صرفا به هدفِ خنداندن وشوخی کردن. نقیضه های بانمکی که شاعران بر سروده ی یکدیگر می نویسند، همه هزل است. باری اما طنز شیرین هادی، نه هزل است و نه هجو. هدف اجتماعی و سیاسی دارد. تنها برای شوخی و خنداندن نیست. گرچه تلخ نیست اما بر زمینه ی تلخی نوشته شده. نمونه اش «سنگسار پر برکت» که قصه یی ست منظوم از زن حاجی یی که در خانه تنهاست و از پنجره مرد عابری را تور می زند و به خانه می آوردش و وقتی در اتاق خواب، چشم مرد به قاب عکس شوهر معمّمِ مسلحِ زن می افتد، وحشتزده می خواهد فرار کند، که زن، او را دودستی از کمر می گیرد و:
«شوهر من هست عضو منکرات
لیک اخبار خوشی دارم برات
او نخواهد یافت در اینجا حضور
رفته با هیئت به شهری دورِ دور
یک زنی کرده زنا درآن دیار
رفته این هیئت برای سنگسار
شوهر من هم رئیس هیئت است
پس تو را کلی در اینجا مهلت است»
۳- بیشترِ سروده های هادی خرسندی طنزِ تلخ است که با ملاطِ شوخی های گزنده ساخته شده. نمونه فراوان است؛ از آن شمار‌: «خاک عالم بر سرم»:
انقلابی کردم و شد غرقِ ماتم کشورم / خاک عالم بر سرم
تازه فهمیدم بلانسبت که خیلی هم خرم / خاک عالم بر سرم
(...)
گفته آقا عشقبازی نیست بعد از این مُجاز/ من که دارم اعتراض
پس تحصن کرده ام زیر پتو با دلبرم / خاک عالم بر سرم
ای که پُرسی روزگارم غرق وحشت یا غم است / وحشت و غم با هم است
بسترِ خیسم ببین، بنگر به چشمانِ ترم / خاک عالم بر سرم
۴- چهارمین گروه، سروده های منحصر به فرد هادی ست. این سروده ها یگانه اند. در هیچ جای تاریخ ادبیات و شعر ما چنین سروده هایی سراغ نگیرید. نیست. مثل اعتیاد اینترنت. مثل شاهنامه عربی. اینها، هم برآیند خلاقیت ویژه ی هادی خرسندی ست؛ هم محصول موقعیتی ست که شاعر در آن زندگی می کند؛ و هم محصول دانش عمیق شاعر است از پیچیدگیهای زبان و شعر فارسی؛ و هم محصول استادی او در فاصله گذاری بین هزل و طنز، بین شوخی و طنز.
نمونه ای از این یگانه های هادی (دعای جلوگیری از زلزله):
ای ذوالجلالِ ذوالمَنَنِ کُلِّ کائنات
یا مُقلِبَ القلوبِ وَ الاعضا، تکون نده
لرزیده ایم تا به کفایت در این جهان
دیگر تو هم ز عالمِ بالا تکون نده
اِنّی به جانِ مادرکم لا تکون تکون
ما را ببر جهنمت اما تکون نده
الله زِالزِلاتو زمینَ التکونَکُم
الخواهش الپلیز و تمنا تکون نده
یاربَّ العالمین، دعا خواندنم ببین
ننداز زمین دِ روی دعا را، تکون نده
یارب تکون نده، دِ نده، دِ نده تکون
دِ ول بکن، دِ کِرم مریزا دِ ... !
یک نکته ی دیگر: جناس و غمزه های زبانی و واژه سازی و ترکیب سازی هم در کتاب «شعرانه» کم نیست. نمونه یی ش در «اتوبیوگرافی من از روزگار جنینی» (در چند بیت زیر، منظورم «تخمراهه های حیات» است و تکرار سین و ث در مصرع بعدی ش):
کاروانی ز تخمه پُر می رفت
خیل اسپرم چون شتر می رفت
من روانه شدم به قبراقی
فاصله می گرفتم از باقی
(...)
مثل قرقی در آب می رفتم
یک نفس با شتاب می رفتم
رفتم از تخمراهه های حیات
سوی سلولهای ثبت و ثبات
تعریف و تمجید نمی کنم نه به حق، نه به ناحق. فقط نمی توانم نگویم که «شعرانه» مثل کلیات عبید و ایرج، همیشه برای هر اهل ذوقی، خواندنی و آموختنی و خندیدنی ست.

مهدی فلاحتی، واشینگتن – ۱۷ مهر ۹۴

www.mehdifalahati.net